کد خبر: 19974
تاریخ انتشار: یکشنبه, 27 ارديبهشت 1394 - 23:59

داخلی

»

برگ سپید

آئورا

معصومه نیک‌نیا
آئورا

 

«آئورا» داستانی است نوشته کارلوس فوئنتس[1] (1928-2012)، نویسنده مکزیکی‌الاصل و یکی از سرشناس‌ترین و پرآوازه‌ترین نویسندگان اسپانیایی زبان، در کمتر از 50 صفحه، که این‌گونه آغاز می‌شود: «آگهی را در روزنامه می‌خوانی. می‌خوانی و باز می‌خوانی. گویی خطاب به هیچ‌کس نیست مگر تو». داستان چهار شخصیت دارد: فلیپه مونترو، تاریخ‌دان جوان که با قراردادی به استخدام کونسوئلو درمی‌آید تا خاطرات شوهر او را ویرایش و چاپ کند؛ کونسوئلو، پیرزنی که رفتاری عجیب دارد و در اتاقش که پر از موش و شیشه‌های دارو (گیاهی) است زندگی می‌کند؛ آئورا دختری جوان با جوانی سیال! که به عنوان برادرزادۀ کونسوئلو معرفی می‌شود؛ ژنرال یورنته، شوهر مرحومِ کونسوئلو، که به واسطۀ خاطراتش در داستان حضور دارد.

 

مونترو با دیدن آگهی، به خانه‌ای متروک با معماری خاص قرن 18 می‌رود. «آئورا» هم در این خانه زندگی می‌کند، با پیرزنی که با افتخارات شوهر مرده‌اش روزگار می‌گذارند و حال خواهان نوشتن این افتخارات است. بعد از مدتی مونترو خود را به شکل شوهر پیرزن می‌بیند و آئورا و کونسوئلو را تناسخ یافته در یکدیگر.

 

کارلوس فوئنتس، با انتخاب دوم شخص به عنوان راوی داستان، سبب شده که خواننده به طور پیوسته در متن اثر حضور داشته باشد و ذهن او مانند مونترو، درگیر خانۀ قدیمی و مرموز کونسوئلو که مدام حس انتظار برای اتفاقی جدید را القا می‌کند، شود. به تدریج که خواننده با حضور راوی دوم شخص در چالش او بین واقعیت و خیال و خودآگاه و ناخودآگاه درگیر می‌شود، درمی‌یابد که همۀ شخصیت‌های داستان به تدریج در حال از بین رفتن هستند.

 

در این داستان وجود نور و تاریکی در کنار هم، نظر خواننده را جلب می‌کند. اتاقی که کونسوئلو در اختیار مونترو قرار داده است، سقفی شیشه‌ای دارد، در حالی که جاهای دیگر خانه، اتاق‌ها و حتی باغچه، تاریک و گاهی در ظلمات توصیف می‌شوند. در ابتدای داستان چهره‌های کونسوئلو و آئورا توسط مونترو قابل رؤیت نیست. نور لرزان شمع‌های نذری وانعکاس آن در اشیاء طلا و نقره در اتاق کونسوئلو، نشان‌دهندۀ نوعی تضاد در درون شخصیت‌هاست. اتاق روشن مونترو، نگاه او در آینه، رها کردن نفسش و کدرشدن آینه، می‌تواند نشان‌دهنده این تضاد درونی شخصیت‌ها باشد که آن را نمایان می‌کند. برای نمونه مونترو در گفتگو با خود می گوید: «و آنگاه که نفس‌هایت دیگر بار چهره‌ات را پنهان می‌کند، نام او را تکرار می کنی ،آئورا.» (ص. 20).

 

از طرفی در این داستان استفاده از حواس بویایی و لامسه نمایان‌تر است. وجود پله‌ها و دالان‌های تاریک و عبور از آنها برای رسیدن به زنی در جستجوی جاودانگی به قطع مناسب‌ترین انتخاب می‌تواند باشد، به‌خصوص که صداها  نشان راه می‌شوند برای مثال می‌خوانیم: «با این فکرها در پی دختر از اتاق بیرون می‌روی و درمی‌یابی که باید او را با گوش دنبال کنی نه با چشم: از پیِ خش‌خش دامنش می‌روی، خش‌خش تافته، و حالا آرام و قرار نداری که بار دیگر در چشمانش بنگری.» (ص. 19).

 

همچنین: «دوست داری خطوط سیمای دختر را در ذهن ثبت کنی اما هربار که نگاه از او برمی‌گردانی فراموششان می‌کنی.» (ص. 22).

 

موضوع دیگر در این رمان درباره زمان و مکان است. گویا خواننده برای چهار شخصیت اصلی داستان نمی‌تواند زمان و مکان خاصی متصور شود. به عبارت دیگر نقطه صفر و شاخصی برای استناد به آن برای زمان و مکان وجود ندارد و خواننده این چهار شخصیت را بی زمانی و بی مکانی درک می‌کند به طوری که می‌خوانیم:

 

«آسمان نه بلند است و نه کوتاه. هم بالای ماست و هم زیر ما» (ص. 44).

 

«به ساعتت نگاه می‌کنی، این شیء بی‌مصرف که به گونه‌ای ملال‌آور زمان را هماهنگ با بطالت انسانی می‌سنجد، آن عقربه‌های کوچک که ساعاتی طولانی را نشان می‌دهند که ابداع شده‌اند تا پوششی باشند بر گذر واقعی زمان که با شتابی چنان هولناک و بی‌اعتنا می‌گریزد که هیچ ساعتی نمی‌تواند آن را بسنجد. یک زندگی، یک قرن، پنجاه سال. دیگر نمی‌توانی این سنجش‌های فریب کار را تصور کنی، نمی‌توانی این غبار بی‌حجم را در دست نگاه داری» (ص. 55).

 

آئورا با ترجمه عبدالله کوثری که توسط نشر نی منتشر شده است شامل دو بخش است: بخش اول که خود داستان است و بخش دوم مطلبی است که نویسنده در آن چگونگی نوشتن «آئورا» را شرح داده است.

 

این موضوع بر اثربخشی داستان می‌افزاید: این‌که خواننده در جریان اتفاقات، انگیزه‌ها و ماجراهایی که باعث نگارش اثر شده است، قرار می‌گیرد. فوئنتس در این بخش، هفت دلیل برای نگارش اثر آئورا نوشته است. یک: نوشتن آئورا را درکافه‌ای و در فردای روزی که دختری را پس از شش سال دوری دیده بودم؛ آغاز کردم. در طول این تسلسل کم و بیش آنی، دختری که من چهارده سالگی‌اش را به یاد می‌آوردم و اکنون بیست‌ساله بود، همانند نوری که از پنجره می‌آمد، دستخوش دگرگونی شد. آن درگاهی میان اتاق نشیمن و اتاق خواب مرزی شد میان همۀ سنین آن دختر... (ص 63).

 

دو، در روند نوشتن این داستان به چند نکتۀ دیگر پی بردم. اینکه ناخودآگاه از نوشته‌های که وه دو(شاعر هجاگوی اسپانیا)، سه، از فیلم‌های دوستم «بونوئل» خصوصاً از فیلم «داستان‌های ماه‌پریده‌رنگ بعد از باران» اثر میزو گوچی فیلمساز ژاپنی؛ چهار، از افسانه‌ای چینی به نام «زندگی‌نامۀ آئی شاه». پنج، دوشیزه «بوردرو»ی آزمند از یادداشت‌های اسپرن نوشتۀ هنری جیمز، دوشیزه هاویشام از «آرزوهای بزرگ» نوشتۀ چارلز دیکنز و دختر انگلیسی کنتس باستانی پوشکین در «بی‌بی پیک»، زنی که از سر رشک، راز برنده‌شدن در بازی ورق را پیش خود نگاه می‌دارد؛ الهام گرفتم. 

 

ششمین منبع الهام برای داستان آئورا برای فوئنتس، ماریا کالاس، خواننده سرشناس اپرا، که فوئنتس او را با نام مشهورترین اثرش لاتراویاتا صدا می‌زند.

 

در آن دم سرچشمۀ واقعی آئورا را کشف کردم اگر بتوان گفت، سرچشمۀ تمثیلی آن  و نیز سرچشمۀ آن را در تمنا، زیرا تمنا بندرگاه مبدأ و نیز مقصد نهایی این داستان است (ص 84). و در نهایت هفت، کنش تمنای آرمان است برای یافتن حقیقت تمنا. تمنای بودن، زیستن، جوانی و جاودانگی...

 

اما بخشی که نظر مرا به عنوان کتابدار به خود جلب کرد مربوط به چهارمین موضوعی است که فوئنتس در جریان نگارش آئورا، عنوان کرده است. وی می‌گوید برای قصه‌های ژاپنی توگی‌بوکو نوشتۀ هیوسوئی شی‌شوئون، نزد بونوئل رفتم که آن روزها برای تهیۀ فیلمنامه «جادۀ شیری»، 280 مجلد رسالات آبه‌مینی دربارۀ نوشته‌های آبای کلیسا و بدعت‌گذاری در قرون وسطی را در کتابخانۀ ملی پاریس مطالعه می‌کرد. از او خواستم که شرایطی را فراهم کند که بتوانم به کتابخانه وارد شوم. وی می‌افزاید: این را به اشارت بگویم که کتابخانه‌های کشورهای انگلوساکسون بر روی همه گشاده است و کاری آسان‌تر از این نیست که کتابی را در قفسه‌های آکسفورد یا هاروارد، پرینستون یا دارتموث، پیدا کنی، به خانه ببری، ناز و نوازشش کنی، بخوانی‌اش، از آن یادداشت‌برداری و بازبرگردانی‌اش. بر خلاف این، هیچ‌چیز دشوارتر از راه یافتن به کتابخانه‌ای در کشورهای لاتین نیست. فرض بر این است که خوانندۀ احتمالی در عین حال دزد فطری احتمالی، کتابسوزی مسلم و هنرتباه کنی بی‌چون و چراست. هرکس در پاریس، رم، مادرید، یا مکزیکوسیتی کتابی را جستجو کند، به زودی در می‌یابد که کتاب‌ها برای خواندن نیستند؛ برای آنند که در پستو حبس شوند، نایاب شوند و شاید هم سفرۀ موش‌ها را رنگین کنند (ص. 75).

 

وی با اشاره به کتابخانه ملی پاریس به عنوان محبس کتاب‌ها می‌افزاید: بونوئل هر طور بود مرا قاچاقی وارد آنجا کرد و گذاشت که کورمال کورمال در تاریکی، ترسان از اینکه هر لحظه گرفتار شوم، به دنبال تبار قصه‌های ژاپنی توگی‌بوگو باشم که به نوبۀ خود سلف قصه‌های ماه بعد از باران نوشتۀ آکیناری بود، و این یکی نیز الهام‌بخش فیلم میزوگوچی شده بود که من در پاریس در روزهای نخست سپتامبر 1961، وقتی که در جستجوی قالب و درونمایۀ آئورا بودم، دیده بودمش (ص. 76).

 

این دیدگاه درباره کتابخانه‌های کشورهای لاتین به ویژه کتابخانۀ ملی فرانسه، با توجه به انتشار آئورا در سال 1961، در آن دهه‌ها برای من جالب توجه بود. یعنی تا حدود نیم قرن پیش همچنان در کتابخانه‌های اروپائی دیدگاه محافظت از کتابها بر دیدگاه دسترسی آزاد غلبه داشته است. نمی‌دانم چه میزان این نظر قطعی است؛ اما دیدگاه یک نویسندۀ پرآوازه نسبت به کتابخانه، برای من سندیت خاصی را ایجاد کرد تا بیشتر این موضوع را مطالعه و پیگیری کنم.

 

موضوع دیگری که درباره این داستان نظرم را جلب کرد، عنوان اثر بود که در جستجوهایی که انجام دادم دریافتم: «آئورا» برگرفته از واژۀ یونانی «آورا (aura)» که به معنی نسیم به کار رفته است و در مکتب هاله‌شناسی و انرژی‌درمانی که در فراروانشناسی مورد بحث است، «آئورا» هالۀ نوری است که به دور خود ما پیچیده است. این هاله‌ها که از بدن ما ناشی می‌شود؛ شخصیت، افکار و احساسات ما را منعکس می‌کند. در ایران باستان از آئورا با عنوان فرّ و شکوه یاد می شده که در ارتباط با پادشاهان زرتشتی به تصویر در می‌آمده است (ویکی پدیا، 2014 و واژه‌نامه مندرج در وب‌سایت فراروانشناسی). بر مبنای اطلاعات مندرج در لغتنامۀ دهخدا نیز، «آئورا» برگرفته شده از یک نظریۀ علمی (بیشتر روانشناسی) است که مربوط به بازتاب و انعکاس یک انرژی در بدن انسان است و روانشناسان با استفاده از آن شیوۀ زندگی و نوع احساسات فرد را جستجو می‌کند. کارشناسان نظریه «آئورا» اعتقاد دارند که این پدیده انعکاس ثبت کامل گذشته، حال و آینده انسان است (لغتنامه دهخدا، 1393).

 

در مجموع به نظر می‌رسد در این داستان شخصیت‌ها به دنبال آئوراهای گمشده خود هستند.  مرگی که آئورا در انتظار آن است، دوباره متولد شدن و جاودانگی است. در این داستان، فرا واقعیت و واقعیت عینی، مجموعه کاملی از روایت می‌سازد. در نهایت، این رمان کوتاه را برای خواندن در روزهای پرمشغله را به شما توصیه می‌کنم. چراکه به یکباره با خلاقیت و نبوغ بی‌نظیر فوئنتس از زندگی واقعی وارد دنیایی پر از اعجاز و فراواقعی می‌شویم که روح را برای مدتی از روزمرگی رها می‌سازد.

 

منابع:

Wikipedia (2014). aura (paranormal). Available at: http://en.wikipedia.org/wiki/Aura_(paranormal)

Glossary of Key Words Frequently Used in Parapsychology. (2014). Available at: Parapsychological Association website .

لغتنامه دهخدا (1393). آئورا. در دسترس در:

https://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-31ae53d6f73c4e9fb5988b0543daa6d9-fa.html

 

مشخصات اثر:

فوئنتس، کارلوس. «آئورا». ترجمه عبدالله کوثری. تهران: نی، 1386.

 



[1] . Carlos Fuentes Macías

برچسب ها :
کریمی
|
Iran
|
1394/03/17 - 07:57
0
9
خیلی خوب نوشتید. مشتاق شدم این کتاب را بخوانم. ممنون
شوماخـر قهرمان
|
Iran
|
1394/03/02 - 20:28
3
13
بسیار عالی...
این کتاب چندی پیش مطالعه کردم، از آن دسته داستان هایی است که انتهای داستان باز است و شما را وادار به تفکر می کند...
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: