داخلی
»برگ سپید
«چهلسالگی»، داستانی نهچندان پرحجم است که فارغ از حشو و زواید بیهوده و آرایههای ادبی کمتأثیر، داستان سادهای را البته با در نظر گرفتن جزییات روایت میکند.
- آلاله که دانشجوی موسیقی است عاشق همکلاسیاش، هرمز شادان، میشود.
- هرمز شادان برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ موسیقی به خارج از کشور میرود.
- آلاله با فرهاد ازدواج میکند.
- پس از بیست سال هرمز به ایران باز میگردد.
- آلاله، کارمند تالار موسیقی است و به همین علت مدیر برنامه او میشود.
- احساسات سرکوب شده طی بیست سال، دوباره در آلاله زنده میشود.
- و ... .
داستان چهلسالگی با خوابی تمثیلی آغاز میشود که شخصیت اصلی داستان میبیند. آلاله زنی در آستانۀ چهلسالگی است که همسر و فرزند دارد؛ او در ناخودآگاهش خود را مثل اناری میبیند که خشک شده و بوی ماندگی میدهد. نویسنده حس ملالتی که در اثر روزمرگی به انسان دست میدهد و همینطور فقدان نیروی تولید و باروری را با تشبیه شخصیت اصلی به یک انار خشکیده به خوبی به مخاطب منتقل میکند. انار خشکیده نماد انسان بدون طراوت است ولی دانهای از انار که در خودش آبدار میشود، ممکن است نشانه این باشد که شاید روزی طراوت به زندگی فرد باز گردد.
- بحران
اولین اشارههای شکلگیری بحران، با خبر شدن آلاله از بازگشت هرمز است و آنچه این رویارویی را مشکلتر میکند، این است که آلاله به لحاظ کاری با این مسأله درگیر است. میتوان گفت بازگشت عشق قدیمی بعد از سالها و وضع روحی آلاله که او را در آستانۀ چهل سالگی دچار حس پیری و بیهودگی کرده است همگی اوضاع را برای یک انتخاب درونی آماده میکنند. گویی آلاله دوباره بر سر دو راهی قرار میگیرد که بیست سال پیش با آن مواجه شده است. یکی بازگشت به موسیقی و دنیای آهنگسازی و دیدار با عشق اول یعنی هرمز و دیگری ادامۀ زندگی با فرهاد که به معنای تعهد به همسر و فرزند و همانند دیگر زنهای میانسال پرداختن به کارهای همیشگی و روزهای تکراری و ملالآور است. بحران در داستان با تغییر حالات روحی آلاله به نمایش در میآید.
- کشمکش
داستان درونگراست زیرا کنشها و کشمکشهای درونی دارد و از این جهت به داستانهای مدرن شباهت دارد؛ تضاد و تقابلی که در کل داستان دیده میشود، درگیری فکری شخصیت اصلی است که هنوز موفق نشده به درک درستی از موقعیت خود برسد. کشمکش آلاله بیش از هر چیزی ذهنی است. «صدایش برای خودش غریبه بود» (همان، 9) «توی آینه جلوتر رفت و به چشمانش خیره شد. میخواست خودرا در نینی چشمانش ببیند. نبود. خودش آنجا نبود» (همان، 9) «حالا انگار آلاله میخواست خودش را از میان خاطرات هرمز به یاد آورد» (همان، 41) آلاله با بازگشت هرمز در آستانۀ چهلسالگی خویش، دچار نوعی شک و تردید درونی میشود که آیا راه درست را انتخاب کرده است؟ «گاهی فکر میکنم اگر زن یکی دیگر بودم و بعد یکدفعه تو را جایی میدیدم، چی میشد؟» (همان، 25) در حقیقت آلاله در جستجوی آن بخش از وجودش است که از دیدگاه خودش در نوزده سالگیاش جا گذاشته است، همانطور که بارها در طول داستان به کنار گذاشتن سازش غبطه میخورد.
تضاد اصلی میان دو شخصیتی است که آلاله میان آن دو در نوسان است؛ یکی شخصیت آلاله نوزده ساله که عاشق همکلاسیاش است و بخوبی ویولنسل مینوازد و دیگری آلالۀ چهلساله که همسر و فرزند دارد، یک کارمند معمولی است و درگیر کارهای زندگی روزمره است. «اگر میبینی این روزها یک ذره پریشانم تقصیر خودم نیست، تقصیر آن آلاله نوزدهساله است که میآید توی سر چهلسالۀ من و هی این طرف و آن طرف میپرد» (همان، 59).
- تعلیق
بخشی از داستان که مربوط به انتظار شخصیتها برای بازگشت هرمز است ویژگیهای تعلیق را دارد، زیرا خواننده نمیتواند وقایع آینده را حدس بزند و از طرفی کنجکاو است بداند شخصیت اصلی چه تصمیمی خواهد گرفت. نویسنده فضا را با تکگویی درونی شخصیتها بهتر توصیف میکند
- نقطۀ اوج
رویارویی آلاله و هرمز شادان پس از بیست سال نقطۀ اوج داستان است. شرح این دیدار در هفت صفحه آمده است. خود نویسنده این قسمت از داستان را با این جملۀ کلیشهای آغاز میکند: «بالاخره روز موعود فرا رسید» (همان، 63). توصیفهایی که از حالات روحی آلاله میشود، نشاندهندۀ حساسیت این دیدار است؛ از آنجا که کشمکش داستان درونی است، نقطۀ اوج کنشهای فیزیکی یا کلامی خاصی را به دنبال ندارد. اتفاقاتی که درون آلاله میافتد، در رویارویی هرمز و چگونگی مواجهه او با احساسات و عواطف خاموششده (سرکوبشده)اش نقطۀ اوج داستان را به وجود میآورد.
شخصیت آلاله در داستان شخصیتی پویا است زیرا در طول داستان دچار تغییر میشود و به ادراک متفاوتی از خویش میرسد. فرهاد و هرمز در یاری به این تغییر نقش اساسی دارند و به عنوان شخصیتهای واسطه در داستان عمل میکنند. شقایق و خانم شیرازی شخصیتهایی هستند که وجودشان تأثیر خاصی در روند داستان ندارد اما برای روشن کردن ابعاد دیگر وجودی آلاله در داستان حضور دارند. شقایق، آلاله را در نقش مادر و خانم شیرازی، آلاله را در نقش یک همکار توصیف میکند.
کل داستان در فاصله دو ماهونیم اتفاق میافتد. شرح ماجراهای این فاصلۀ زمانی در حدود نود صفحه بیان شده است. در صفحات آغازین داستان تاریخ ورود هرمز به ایران اعلام میشود که مربوط به دو ماه و نیم آینده است و داستان چند روز پس از بازگشت هرمز به پایان میرسد. «بالاخره همین یکی دو روزه باید نامه را میخواند و کارهایش را انجام میداد... دو ماه و نیم وقت داشت، دو ماه و نیم تمام». (همان، 13)
نویسنده به زیبایی با استفاده از توصیف غیرمستقیم به زمان اشاره کرده است. در ابتدای داستان با اشاره به باران و ریختن برگها روی زمین به فصل پاییز اشاره میشود «شقایق را که رساندند باران گرفت. برگها یکییکی جدا میشدند و سنگین از قطرههای باران که بر روی آنها جا خوش کرده بودند، پایین میآمدند» (همان، 10)
در بیشتر موارد نویسنده به آسانی از توصیف صحنه و حالات شخصیتها نگذشته و با توضیحات کافی صحنهها را بیان کرده است. زمانپریشیهای مربوط به متن داستان در اغلب موارد گذشتهنگر هستند. بازگشت به گذشتههایی که در متن وجود دارد در بیشتر موارد برون داستانی هستند به این معنا که به حوادثی ارجاع میدهند که از نظر زمانی قبل از شروع داستان اتفاق افتادهاند. روایت داستان از نظر زمانی در آستانۀ چهلسالگی آلاله شروع میشود اما خاطراتی که آلاله از ایام نوجوانیاش به یاد میآورد مربوط به دوران نوزده سالگی اوست.
- درونمایه
درونمایۀ اصلی چهلسالگی قضاوت است. قضاوت درباره دیگران، خود، عشق، گذشته و خاطرات به قصد ساختن دوباره، از نو آغاز کردن و انسان را محک زدن.
همچنین موتیف ستاره به حالتی نمادین در طول داستان به کار رفته است. نویسنده با اشارهای به داستان شازدهکوچولو داشتن ستاره را با عاشقشدن همسان میپندارد. «نوشته بود: من هم ستارههایی دارم که بلدند بخندند. پوشه را بست و زیر لب گفت اما قرار نبود ستاره از آسمان بیاید پایین» (همان، 16). همین نماد وقتی آلاله قصد دارد ماجرای هرمز را برای شقایق تعریف کند، رمزگشایی میشود.
توصیه میکنم بعد از خواندن کتاب حتما فیلم چهل سالگی را با بازی لیلا حاتمی و محمد رضا فروتن ببینید. علیرضا رئیسیان نیز در سال 87 با اقتباس از داستان چهل سالگی فیلم سینمایی چهل سالگی را با بازی لیلا حاتمی ، محمد رضا فروتن ، فرزان اطهری و عزت الله انتظامی ساخت.
مشخصات اثر:
ناهید طباطبائی. «چهل سالگی». تهران: چشمه، 1390.
دربارۀ نویسندۀ چهل سالگی:
ناهید طباطبایی متولد 1337 در تهران و دانش آموختۀ رشته ادبیات دراماتیک است. او نویسندگی را از نوجوانی آغاز کرد و اولین بار داستان «گمشده» او در مجلۀ سخن به چاپ رسید. ناهید طباطبایی در کارنامۀ نویسندگی خویش این آثار را دارد: بانو و جوانی خویش (1371)، حضور آبی مینا (1371)، جامهدران (1378)، چهل سالگی (1379)، خنکای سپیدۀ دم سفر (1380)و آبی و صورتی (1383).
درباره نویسنده این متن:
معصومه عزیزی، ورودی 95کارشناسی ارشد رشته مدیریت اطلاعات دانشگاه شهید بهشتی.
http://zabedini.blogfa.com/post-136.aspx
آشنایی خانم عزیزی با ادبیات و سبک نوشتاری ایشان هم خیلی خوب است. امیدوارم که بیشتر از قلم ایشان در برگ سپید ببینیم.