جنگ و صلح در 20 دقیقه!

 

لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک: 31)، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: شاید شما این یادداشت را در 10 دقیقه بخوانید، شاید هم کلاس تندخوانی رفته باشید و فقط به دو دقیقه زمان برای خواندن آن نیاز داشته باشید. اما واقعاً زمانی که صرف این مطالعه می شود چه اهمیتی دارد؟ به نظر شما آیا این زمان مهمتر است، یا حاصلی که از مطالعه به دست می‌آید؟ من به عنوان نویسنده این یادداشت باید از سرعت شما در خواندن خوشحال باشم، یا دقتی که صرف آن می‌کنید، یا برداشتی که از متن دارید؟ شاید هم انگیزه شما از مطالعه متغیر دیگری باشد که نقشی مهمتر ایفا می‌کند.

راستی چه شد که به این صفحه مراجعه کردید و اکنون مشغول خواندن این نوشته هستید؟ معمولاً اولین پرسش هر خواننده در مطالعه یک اثر دریافت محتوای آن است. مثلاً در همین یادداشت، به احتمال زیاد نخستین پرسش شما این بوده که داستان این «جنگ و صلح» چیست؟ کدام جنگ و کدام صلح؟ و کنجکاوی شما برای پاسخ به این پرسش انگیزه‌ای برای مرور آن شده است. البته بیش از این شما را معطل نمی‌کنم: این عنوان از لطیفه‌ای الهام گرفته که در آن نابغه‌ای به کلاس تندخوانی می‌رود و بعد آنقدر در این فن مهارت پیدا می‌کند که رمان طولانی «جنگ و صلح» اثر معروف تولستوی را فقط در 20 دقیقه از ابتدا تا انتها می‌خواند. البته وقتی از او می‌پرسند از این اثر چه فهمیدی، با کمی تردید جواب می‌دهد: به نظرم داستانی دربارهء روسیه بود!

حال اگر دوباره به پرسش اصلی باز گردیم، باید دید واقعاً اندازه‌گیری زمانی که صرف مطالعه می‌شود اساساً به چه کار می‌آید و چه مشکلی را حل خواهد کرد. تصور کنید در شرایطی رویایی – البته رویایی دست‌نیافتنی - بتوانیم میانگین دقیق تمام دقیقه‌ها و ثانیه‌هایی را که در یک کشور صرف خواندن می‌شود به دست آوریم. آیا این میانگین به ما خواهد گفت که این مطالعه تا چه میزان به یادگیری منجر شده است؟ آیا این میانگین می‌تواند تاثیر مطالعه بر تولید سرمایه اجتماعی را نشان دهد؟ آیا این میانگین از ما انسان‌هایی فرهیخته‌تر خواهد ساخت؟ آیا کیفیت کتاب‌هایی که منتشر می‌شود بهتر خواهد شد؟ آیا انگیزهء دانش‌آموزان و دانشجویان ما برای مطالعه بیشتر می‌شود؟ آیا بر رونق کتابخانه‌های عمومی افزوده خواهد شد؟ آیا فرهنگ مطالعه گسترش خواهد یافت؟

متاسفانه بحث‌هایی که دربارهء روایی روشهایی که برای سنجش سرانهء مطالعه استفاده می‌شود، بیشتر با هدف یافتن روشی دقیقتر برای رسیدن به میانگینی واقعی‌تر است که در واقع پرسشی روش‌شناختی است. یعنی چه کنیم که عدد دقیقتری از زمان مطالعه به دست آوریم. اما پرسشی اساسی‌تر با ماهیتی هستی‌شناختی وجود دارد که معمولاً فراموش می‌شود. پرسشی که از یاد رفته دربارهء ماهیت مطالعه و اهمیت آن است. به این معنا که فقط زمانی می‌توان به شناختی بهتر در این زمینه دست یافت که ماهیت مطالعه روشن شود. یعنی باید بدانیم چه زمانی مطالعه به معنای واقعی آن رخ می‌دهد. مطالعه‌ای مولد و موثر که به یادگیری منجر شود. مطالعه‌ای که زمینه‌ساز گسترش اندیشه، خردورزی، و فرهیختگی باشد.

ضمن آنکه نکته‌ای دیگر نیز در این میان اهمیت دارد که تا کنون مغفول مانده است و آن «کارآیی مطالعه» است. به این معنا که بسته به دانش افراد و توانی که در مطالعه دارند زمانی که صرف خواندن می‌کنند می‌تواند بسیار متفاوت است. مثلاً محققی که سال‌ها در حوزه‌ای موضوعی مشغول تحقیق است، متنی تخصصی را با سرعت بیشتری می‌فهمد و در زمان کمتری می‌تواند حجم بیشتری از این مطالب را مطالعه کند. اما فرد دیگری که تخصصی در آن زمینه موضوعی ندارد ممکن است در زمانی بسیار بیشتر دانشی به مراتب کمتر از آن به دست آورد.

علاوه بر این، محتوای آنچه مطالعه می‌شود نیز بسیار مهمتر از زمانی است که صرف خواندن شده است. مثلاً ممکن است فردی زمان زیادی را به مطالعه‌ء اثری اختصاص دهد که عملاً هیچ دانش یا مهارت تازه‌ای در اختیار او قرار ندهد. آیا او از چنین مطالعه‌ای سودی برده است؟ آیا وقتی که به این کار اختصاص داده شده، برایش مفید بوده است؟ آیا تاثیری که این زمان بر میانگین سرانه مطالعه می‌گذارد اثری واقعی است؟

بنابراین، زمان صرف شده برای خواندن فقط یک متغیر در کل این فرایند و در کنار دهها متغیر پیدا و پنهان دیگر است و تاکید بر آن اهمیت چندانی ندارد که خیلی نگران آن باشیم. زیرا حتی اگر با بهترین ابزار ممکن بتوانیم دقیق‌ترین میانگین را به دست آوریم مشکلی حل نخواهد شد.

برای روشنتر شدن موضوع شاید بتوان این مسئله را از سویی دیگر نیز بررسی کرد و آن زمانی است که صرف تولید یک اثر می شود. مثلاً شاید من برای نوشتن این یادداشت سه ساعت وقت صرف کرده باشم و شاید نوشتن آن یک هفته وقت مرا گرفته باشد. اما این زمان چه چیز را نشان می‌دهد؟ از آن مهمتر برای شما به عنوان خواننده چه اهمیتی دارد؟ آیا من می‌توانم مدعی شوم چون برای نوشتن این یادداشت یک هفته زمان صرف شده است، حتماً بهتر از یادداشت فرد دیگری است که مطلبی را در یک ساعت نوشته است! شاید نویسنده‌ای چیره‌دست در کمتر از یک ساعت متن کوتاهی بنویسد که در نوع خود شاهکاری ادبی باشد، اما فردی دیگر ساعت‌های متمادی رنج نوشتن را بر خود هموار سازد و در نهایت به هیچ نتیجهء روشنی دست نیابد. بنابراین، زمانی که صرف نوشتن نیز می‌شود خود تابع عوامل و متغیرهای بسیار است که به تنهایی نمی‌تواند معیاری قابل اتکا باشد. بنابراین، به نظر می‌رسد اندازه‌گیری زمانی که صرف مطالعه می‌شود به همان اندازه بی‌فایده است، که سنجش زمانی که صرف تولید یک اثر می‌شود.

بر این اساس، متاسفانه استفاده از شاخص‌های کمّی برای شمردن دقیقه‌ها و ثانیه‌هایی که صرف خواندن می‌شود گره‌ای از کار مطالعه باز نخواهد کرد. اگر واقعاً به گسترش فرهنگ مطالعه علاقه‌مند هستیم، بهتر است در جستجوی ابزار و شاخص‌های دیگری باشیم. برای یافتن این ابزار باید ابتدا به چند پرسش اساسی پاسخ دهیم. باید دید چه کسی، چه چیزی را و با چه هدفی می‌خواند؟ در نهایت به نظرم زمان آن رسیده است که کمی دربارهء معنا و مفهوم شاخص‌هایی مثل سرانهء مطالعه تأمل کنیم و در جستجوی شاخصی تازه در این زمینه باشیم. زیرا محتوای مطالبی که خوانده می‌شود و حاصلی که از این مطالعه به دست می‌آید، به مراتب مهمتر از زمانی است که صرف آن شده است.

راستی خواندن این یادداشت چند دقیقه زمان برد؟ اگر حساب آن را دارید لطفاً در بخش نظرخواهی بنویسید. می‌خواهیم میانگین آن را محاسبه کنیم!