داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک 112): زهرا ناصری، دانشجوی دکتری علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه تهران: حول وحوش ساعت ده بود تا رسیدم دانشکده علوم تربیتی. از درب جنوبی دانشگاه، دانشکده نزدیکتر است. وقت هایی که عجله دارم از همین درب وارد دانشگاه میشوم هر چند مسیر کوچه باغی دانشکده با درختهای بلند چنار و گلهای رز و غار غار کلاغ ها دلنشین تر است. پارکینگ را رد کردم و تقریبا به سالن همایش موفقیت نزدیک میشدم. دوستانی در بیرون سالن در حال صحبت کردن بودند با متلکی ملیح که این ورا آفتابی شدم و با لبخندی صمیمانه به داخل سالن همایش هدایتم کردند. داخل سالن نگاهم به مجری برنامه گره خورد. همان مجری قدیمی و همیشگی همایشهای انجمن که بچه ها خیلی دوستش دارند، صدای گرم و گیرایش برای همه دانشجویان دانشکده علوم تربیتی آشنا است. سالن مملو از شرکت کنندگان بود. اولین صندلی خالی که دیدم نشستم. مشخص بود از شروع برنامه بیش از یک ساعتی گذشته است و حداقل دو سه نفر سخنرانی کرده اند.
هنوز فضای سالن برایم صمیمی نشده بود که صدای سخنران به گوشم رسید، استادی بود از گروه غیر کتابداری در مورد صلاحیتها و شایستگی های افراد موفق میگفت. اسلاید خوانی میکرد و سرش را هر از گاهی از روی لپ تاپ بلند میکرد و به مخاطبانش نیم نگاهی می انداخت. از این تیپ سخنرانها زیاد خوشم نمی آید همه حسن سخنران به نطق قوی اش است که این مورد از نظر من فاقد آن بود. هر چه زمان می گذشت سنگینی فضای سالن برایم کمتر میشد آشناهای بیشتری میدیدم. نیره بود، زهره و نعیمه کمی آن طرفتر در ردیف جلو نشسته بودند، فاطمه که نیم رخش از صندلیهای جلو پیدا بود لاغرتر به نظر میرسید. بچه های جدید را نمیشناختم چهره ها تا حدود زیادی بیگانه بودند. فلانی کت و شلوار نو خریده بود و مریم مانتوی قشنگی به تن داشت... صدای کف تماشاچیان بلند شد و مجری برنامه از پخش یک کلیپ خبر می داد.
همیشه این بخش از همایشها برایم جذابیت بیشتری داشت. کلیپ مربوط به محمود بود. همه کادر پرده نمایش چهره او را نشان می داد. صورتی تقریبا تپل با ریش و سبیلی پروفسوری مشکی و هدفونی به گوش و لبخندی بر لب، خودش را معرفی میکرد و از دوره دانشجویی و کارهایی که شروع کرده بود تا استخدام در دانشگاه علامه و اخذ بورسیه کامل در نوروژ سخن می گفت. غرق صحبتهایش بودم که صدای دست تماشاچیان بالا گرفت. در همین گیر و دار خانمی وارد سالن شد با دست پسرکی در دست که جلوی من نشستند. برق چشمان بچه نشانی از شیطنت به همراه داشت...
کلیپ دیگری پخش شد، دوباره سالن ساکت شد این بارخانم دکتر نظری می خواست از موفقیتهایش سخن بگوید از تحصیلش در انگلستان و فعالیتهایش... در صندلی چرمی فرو رفته بود و مثل همیشه پر انرژی به نظر می رسید و سخنش را با این جمله که از خود بپرسیم "به دنبال چه هستم" و "چرا هستم که هستم" شروع کرد. درباره تغییر مسیر زندگی گفت، بده بستانها و قانون زندگی، از مسئولیت پذیری و دهها نکته دیگر درباره افراد موفق. حرفهایش طعم دیگری داشت و به دل هر مخاطبی می نشست دوستانه سخن می گفت و مثل یک معلم که می خواست به دانشجوهایش الفبای زندگی درس دهد وسواس به خرج می داد. هر از گاهی کودکی در ردیف جلو شیطنت می کرد و صدای خانم دکتر به گوشم نمی رسید.
کلیپ دیگری پخش شد. چهره گیرا و با ابهت آقای دکتر مهراد بود. این بار کودک بیشتر نا آرامی میکرد انگار حوصله اش سر آمده بود صدای زنگ گوشی اتاقی که صدا و تصویر دکتر در آن ضبط شده بود آنقدر زیاد و مستمر بود که میشد به آسانی حدس زد تماشاچیان صندلی های ردیف آخر سالن چیز زیادی از صحبتهای دکتر متوجه نشده اند. انگار فیلمبردار یادش رفته باشد سیم تلفن را از پریز بکشد شاید دست تنها بود و نمی توانست همزمان این دو کار را با هم انجام دهد...
سخنرانی دکتر که تمام شد وقت پذیرایی و تنفس میان برنامه بود. به نظرم خیلی به موقع بود، کودک بی صبرانه منتظر پذیرایی بود و تلاش مادر برای آرام کردنش بیفایده... در این بین کلیپی از فعالیتهای کتابخانه مرکزی با موزیکی ملایم پخش شد پس از آن ریاست کتابخانه مرکزی ایراد نطق کرد. بچه که با خوردن کیک و آبیموه جان و انرژی گرفته بود بیشتر ورجه ورجه میکرد. کلیپ دیگری پخش شد. سخنرانی خانم دکتر ارسطوپور بود، دیدن تصویر و صدایش برایم یادآور خاطرات دانشجویی بود. اصلا خودم پیشنهاد دعوت ایشان را به رئیس انجمن داده بودم شعله با تعریف یک خاطره شروع کرد. از زمان کار دانشجویی در کتابخانه ها و اتفاقی که باعث شده بود رشته اش را مفید بداند و در آن بیشتر تلاش کند می گفت. بیان خوبی داشت دوستانه سخن میگفت و هر از گاهی با شیطنتهای دخترانه اش شنونده را مجذوب خودش میکرد.
برنامه خوب پیش میرفت بچه های انجمن در اطراف سالن برنامه را مدیریت میکردند مسئول سن هر از گاهی از پشت پرده بیرون می آمد و کلیپ ها را آماده پخش میکرد. کادر فنی، نور، صدا همه چیز برنامه ریزی شده و عالی پیش می رفت. گروهی از بچه های پشت صحنه در حال تا زدن بروشورهای موفقیت بودند و تعدادی مشغول جمع کردن پاسخ های مسابقه. برخی فرم های عضویت انجمن را آماده می کردند و دو نفر هم آن طرفتر از تماشاچیان عکس میگرفتند...
برنامه با میزگردی از مدیران گروه های سه دانشگاه فردوسی، امام رضا(ع) و پیام نور و جمع بندی سخنرانی ها و تعیین برندگان مسابقه به خوبی پایان یافت. اما آنچه به طور کلی از این همایش به عنوان راهکارهای موفقیت و اینکه چرا برخی ازافراد از بقیه موفقترند؟ عایدم شد را فهرست وار بیان میکنم بلکه برای آنهایی که میخواهند خاص و موفق باشند سودمند باشد:
- افراد موفق مثبت اندیش اند و توانایی هایشان را باور دارند؛
- هدف دارند و برای آن برنامه ریزی میکنند؛
- سعی میکنند متفاوت عمل کنند وخاص باشند؛
- در کارهایشان مصمم هستند و با زنجیره ای از افراد موفق در ارتباط اند؛
- از قانون کفایت الزامی پیروی میکنند (برای کارهای مهم وقت میگذارند و از انجام کارهای بی ارزش کناره گیری می کنند)؛
- روش الف، ب، پ ،ت و ث را به کار میگیرند (فهرستی از کارها تهیه میکنند و بر اساس اولویت آنها را انجام می دهند)؛
- در آن واحد روی یک کار تمرکز می کنند تا آن را تمام نکرده اند به سراغ کار دیگر نمیروند؛
- مهارتها و توانایی هایشان را افزایش میدهند؛
- خودشان را تحت فشار قرار میدهند و از خواسته های کوتاه مدت برای رسیدن به اهداف بلند مدت دست میکشند؛
- در حلقه افراد موفق و پیشروی حرفه قرار دارند (در فعالیتهای حرفه ای مشارکت می کنند)؛
- برای رسیدن به آنچه که میخواهند پافشاری و تلاش میکنند.
مطمئنا این همایش نیز مانند سایر برنامه های انجمن کتابداری جذاب و پرمخاطب برگزار شده است.
و مسلم تر از آن جای خالی من بوده کنار خانم ناصری...
خدا قوت و تشکر ویژه بابت متن شیوایتان.
این سالهای اخیر رشته ما خیلی توسعه پیدا کرده است.
و بالطبع عرصه ننسبتا فراخی به روی کتابداران ایجاد شده است که می توانند به تعالی برسند.
ای کاش می توانستم به در زمان به عقب برگردم و آنموقع با ذهن مثبت به تلاش در این رشته می پرداختم و حالا با دیدن دیگران که عضو هیئت علمی شده اند اینقدر افسوس نمی خوردم .
واقعا اون دونفری که دارند در نروژ تحصیل می کنند برای آنها آرزوی موفقیت می کنم چون استحقاق آن را داشته اند.
لطفا فایلها و سخنرانیها را به صورت آنلاین هم قابل دسترس بکنید تا دوباره بخوانیم و ببینیم. باتشکر