داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
(لیزنا، گاهی دور/گاهی نزدیک ۱۱7)، یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی:
اخیرا در ذیل خبری دربارهء بزرگداشت استادان شادروان، آقایان دکتر عباس حرّی و دکتر اسدالله آزاد، مخاطبی با نام مستعار «معترض» نوشته بود: «فکر نمیکنید که بیش از اندازه دارید یاد اساتید رو زنده نگه میدارید؟ و ...» که ترجیح می دهم بقیه آن را بازگو نکنم. فرد ناشناس دیگری هم با اعتراض به «مرده پرستی» ما ایرانی ها با ایشان همراه شده بود. این کامنتها را که خواندم عمیقاً متاسف شدم. متاسف از اینکه برخی از ما چه زود یاد و خاطرهء این عزیزان را از یاد برده ایم و چگونه می توان با این صراحت نسبت به پیشینه و فرهنگ خود بی انصاف باشیم. بی آنکه بخواهم کسی را سرزنش کنم؛ یا در مقام نصحیت برآیم – که سن و سالم اجازه نمی دهد - فقط به دو نکته اشاره کنم و از این مقدمه می گذرم.
نخست آنکه زنده نگه داشتن یاد فرهیختگان به هیچ وجه مصداق مرده پرستی نیست. بلکه پاسداشت میراث گرانقدری است که از گذشته به ما رسیده است. اینجا بیش از آنکه سخن از یک فرد باشد، سخن از یک «فرهنگ» است. سخن از یک شیوهء اصیل اندیشه و تفکر ناب است. ما با یادآوری نام این استادان ارجمند در واقع به فرهنگی احترام می گذاریم که آنان فروتنانه و صادقانه برایش زحمت کشیده اند، رنج برده اند و دستاوردهای خود را به ما سپرده اند. دوم آنکه گرچه جسم آنان دیگر با ما نیست و متاسفانه از حضورشان محروم شدیم، اما اندیشه آنان با ماست. آنچه با گفتار و نوشتار و رفتارشان به ما آموخته اند با ماست و با ما خواهد ماند. مهرماه سالی که گذشت، جناب آقای دکتر میرعبدالحسین نقیب زاده – استاد یگانهء فلسفهء تعلیم و تربیت که توصیه می کنم آثار ایشان را بخوانید – در سخنرانی کلیدی همایش «فلسفه تعلیم و تربیت در عمل» گفتند (نقل به مضمون): فرهنگ بر خلاف طبیعت تاریخی است. طبیعت تکرار می شود. اما فرهنگ رشد می کند و بر گذشتهء خود استوار است. فرهنگ بر گذشته بنا می شود. با ریشه ای که دارد رشد می کند و از آن تغذیه می کند. در نتیجه، فراموش نکنیم که فرهنگ بی گذشته تهی و بی معناست. صورت و سیرت امروزین هر فرهنگ را گذشتهء آن می سازد.
بنابراین، امروز در بیست و پنجم فروردین 1394 و قریب به هشتصد سال پس از درگذشت شیخ فرید الدین محمد عطار نیشابوری اندیشهء او را مرور می کنیم و یادش را گرامی می داریم. نه اینکه عطار و بزرگانی چون او به بزرگداشت ما نیاز داشته باشند، بلکه این ما هستیم که به آنان سخت نیازمندیم. بویژه در روزگاری که «خشونت» عریان تر و بی پرواتر از همیشه در این کرهء خاکی در برابر ارزش های انسانی شوریده است؛ و متاسفانه روزی نیست که خبری هولناکی از جنون انسان معاصر در مواجه با هم نوعانش و در نابودی محیط زیست نشنویم. در چنین پرتگاه مخوفی، ما به اندیشهء فرهیختگانی همچون عطار بیش از پیش نیازمندیم. زیرا اندیشهء او مبتنی بر ارزش های والای انسانی است. ضمن آنکه از یاد نبریم عطار علاوه بر مقامی که در قلمرو ادبیات و عرفان دارد، یک معلم است. معلمی که تعلیماتش به زمان و مکانی که در آن زندگی کرده محدود نمی شود. معلمی که هنوز می توان در محضرش نشست و از او آموخت. همانطور که آقای محمود حکیمی در کتاب «در مدرسهء پیر نیشابور» به نقل از جناب «نعمت الله قاضی شکیب» دربارهء عطار به عنوان استادی مسلم در نثر و نظم فارسی و اندرزگویی فرهیخته می نویسد: «عطار عارفی است که کردارش بر نیکی پندارش، و پندارش بر صلابت گفتارش تکیه داشته و در سراسر عمر جز به راهنمایی مردم همت نگماشته و جز این هیچ مهمی را وجههء فتوت خود نساخته است». (ص. 21).
زنده یاد دکتر غلامحسین زرین کوب در کتاب «صدای بال سیمرغ» شعر عطار را شعری بی تکلف، بی وسواس، و عاری از پیرایه بندی معمول در زمانهء او معرفی می کند. ایشان به مقام معلمی عطاّر اشاره می کند و می گوید: «عطار، با آنکه تمام مثنویاتش شعر تعلیمی است داعیهء تربیت یا تعلیم اخلاق ندارد. موعظهء او ارائه راههایی است که سالک را در سیر الی الله کمک می کند و به او امکان می دهد تا هر قدر ممکن است از دنیای مادی فاصله بگیرد و به دنیای روحانی نزدیک شود» (ص. 165).
به باور بسیاری از محققان، در آثار عطار سهم «اشعار تعلیمی» بسیار پررنگ و قابل توجه است. شعر تعلیمی مضمون اخلاقی و آموزشی دارد و با هدف ارائه نکته های آموزنده سروده می شود. این شعر همیشه «مخاطب محور» است و محور مباحث آن بر دو ستون «خیر و نیکی» یا «حقیقت و زیبایی» استوار است[2]. استاد یگانه، زنده یاد بدیع الزمان فروزانفر در کتاب «شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری» می نویسد: «شاید بتوان گفت که بالاترین خصوصیات آثار منظوم و منثور عطار آن است که برای هدایت و راهنمایی جامعه گفته شده و در روزگاری که غالب شعرا فکر خود را در مدح و هجو و هزل به کار می بردند؛ او نظر خود را از امرا و حکام به جامعه انسانی و خدمت به حقیقت منصرف ساخته و بشر را به یگانگی و وحدت و بلندنظری و دوری از تعصب دعوت کرده و وظیفه ای را که هر صاحبدلی باید بر عهده گیرد به گردن گرفته و در ادا و گزارد آن وظیفه چندان که توانسته کوشیده است». (ص. 88).
صرفی و اسفندیاری (1390) در اثری با عنوان شعر تعلیمی در منظومه های عطار به این نتیجه می رسند که شعر عطار رویکردی تعلیمی دارد که با مضامین عرفانی آمیخته اند. با این حال وجه تعلیمی در آثار او از «عناصر غالب» است. البته بدیهی است که به دلیل گستردگی دامنهء معنایی این آثار به دشواری می توان آن ها را الزاماً در یک ژانر خاص قرار داد و به اعتبار ویژگیهای دیگر در سایر مقوله های مرتبط نیز قرار می گیرند. با این حال، آنان در یک تحلیل محتوا و بررسی آماری دریافتند که به ترتیب «اسرار نامه» با برخورداری از 46 درصد و منطق الطیر با 25 درصد اشعار تعلیمی بیشترین سهم از این نوع اشعار را در آثار عطار به خود اختصاص می دهند.
قبادی و همکاران (1390) در مقاله ای با عنوان «پيامهاي جهاني عطار براي مشکلات فکري انسان معاصر» که برگرفته از طرحی پژوهشی دربارهء «پیام های جهانی ادبیات فارسی» بوده است کوشیده اند تناظر آموزه های عطار را با نیازهای بشر امروز بیابند. بشری که گرفتار پوچ گرایی، نژادپرستی، خشونت، سرگشتگی، و پریشانی است. بشری که به تعبیر «متیو آرنولد» نگاهش از آسمان به زمین دوخته شده؛ زندگی معنوی و روحانی را فراموش کرده، بردهء ابزار و برساخته های خود گشته و تمام نیازهایش را در طبیعت مادی می جوید که ناتوان از پاسخ به نیازهای معنوی اوست. قبادی و همکارانش در این تحقیق به این نتیجه می رسند که بازخوانی میراث عطار در این زمینه بسیار راهگشاست. ضمن آنکه نباید تصور کنیم این بازخوانی بازگشت به گذشته است. بلکه هدف آن بازیابی و بازبینی هویت راستین انسانی است که در غبار روزگار گم شده است. بازخوانی اندیشهء عطار به ما کمک می کند با بهره گیری از حس زیبایی شناسی و هنردوستی قدرت از دست رفتهء خود را برای دیدن خویشتن خویش بازیابیم و به مدد مدارا و احترام به عقاید دیگران، تفسیری اخلاقی از حیات بشری ترسیم کنیم. زیرا سخن عطار فقط شعر محض نیست بلکه سرشار از نکته های ناب عرفانی، تعلیمی و فلسفی است. بی آنکه عطار خود را فیلسوف یا مصلح اجتماعی معرفی کند. برای مثال در همین چند بیت از مصیبت نامه اگر کمی دقت کنیم هم وجه فلسفی تعاریف مفاهیم مطرح شده را می بینیم و هم وجه تعلیمی آنها را:
بدیهی است که در این مجال اندک نمی توان بیش از این به جزئیات پرداخت. خوشبختانه آثار پژوهشی سودمندی در این زمینه منتشر شده که می تواند مفید باشند. مثلاً تجلیل و احمدی (1382) به بررسی و تحلیل مفاهیم اخلاقی را در چهار منظومهء عطار (اسرارنامه، الهی نامه، منطق الطیر، و مصیبت نامه) پرداختند. کتاب «دیدار با سیمرغ» اثر استاد دکتر پورنامداریان بسیار خواندنی و روشنگر است. برخی از آثار هم رویکردی خلاقانه و میان رشته ای دارند. مثلاً دکتر بهجت السادات حجازی در کتابی با عنوان «طبیبان جان: گرایش های روانشناختی و روان درمانی در اشعار عطار و مولانا» بحثی مفصل دربارهء کاربردهای رواندرمانی اندیشه های این دو شاعر و عارف بزرگ ارائه می کند.
این یادداشت را با بازنویسی گزیده ای از نخستین فصل کتاب «صدای بال سیمرغ» که در آن دکتر زرین کوب خطاب به عطار سخن می گوید به پایان می برم: «در تو حیرانم عطار، در تو، در این غزلیات شورانگیزت که انسان را از زمین بر مي کند و در وی شوق پرواز به وجود مي آورد. در تو حیرانم و در این مثنویات تو که جان و دل انسان را زیر تازیانه عبرت و انتباه مي گیرد- و از زندگی حقیر هر روزینه بیزار و دلزده مي سازد. در تو حیرانم و در این تذکرة الاولیاء ساده و لطیف و خوش آهنگ تو که مي خواهد هر چیز غیر ممکن را برای انسان ممکن نشان دهد. در تو حیرانم و در این قصه هایت که تمام صحنه های حیات و تمام طبقات و افراد جامعه در آنها تصویر مي شوند و سنگ و درخت و آب و خاک هم شخصیت پیدا مي کنند و به زبان مي آیند. دوستت دارم، از حرفهایت لذت مي برم، و در این حال احساس مي کنم عصری که من در آن زندگی مي کنم حالا دیگر به من اجازه نمي دهد در همه چیز با تو همدلی کنم. افسوس، عطار پیر، بین آرمانهای ما خیلی فاصله افتاده است. ... این همه هست، و با این همه قرن ما که این قدر از تو فاصله گرفته است دوست دارد با تو آشنائی پیدا کند، احساس و آرمان تو را دریابد و چهره ات را از تیرگی ها و آشفتگی های اسطوره بیرون بیاورد.» (ص.15-14).
در میان اشعاری که از عطار می شناسید، اگر ابیاتی را بیشتر می پسندید و مایلید دیگران نیز به آن ها توجه کنند، لطفاً در بخش نظرخواهی سایت چند بیتی بنویسید و دیگران را از لذت آموختن آنها بهره مند سازید.
منابع
پورنامداریان، تقی (1382) دیدار با سیمرغ: شعر و عرفان و اندیشه های عطّار. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
تجلیل، جلیل و احمدی، شهرام (1382) مفاهیم اخلاقی در چهار منظومهء عطار: اسرارنامه، الهی نامه، منطق الطیر، و مصیبت نامه. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. دوره 53، ش. 166، ص. 30-11.
حجازی، بهجت السادات (1389) طبیبان جان: گرایش های روانشناختی و روان درمانی در اشعار عطار و مولانا. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
حکیمی، محمود (1380) در مدرسهء پیر نیشابور: نگرشی بر زندگی، آثار و اندیشه های فریدالدین عطار نیشابوری. تهران: قلم.
قاضی شکیب، نعمت الله (1356) به سوی سیمرغ. تهران: پیروز.
زرین کوب، عبدالحسین (1378) صدای بال سیمرغ: دربارهء زندگی و اندیشهء عطار. تهران: انتشارات سخن.
صرفی، محمدرضا و اسفندیاری، مهسا (1390) شعر تعلیمی در منظومه های عطار، پژوهشنامه ادبيات تعليمي، دوره 3، ش. 12، ص. 126-103.
فروزانفر، بدیع الزمان (1374) شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری. چاپ دوم، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
قبادي، حسينعلي؛ طاهري، قدرت اله؛ قاسم زاده، سيدعلي؛ فولادي، عليرضا (1390) پيامهاي جهاني عطار براي مشکلات فکري انسان معاصر، پژوهشنامه ادبيات تعليمي، دوره 3، ش. 11، ص. 110-87.
[1] هر چه آن عطار از بهر تو گفت / ذکر باقی را ز بر خواهیم کرد (غزل 191 از دیوان عطار)
[2] برای آشنایی بیشتر با این موضوع به مجلهء پژوهشنامه ادبيات تعليمي در نشانی http://samaneh.parsadab.ir مراجعه فرمایید.
در پردهٔ سر خون نهان باش
بنگر که چگونه ره سپردند
گر مرد رهی تو آن چنان باش
خواهی که وصال دوست یابی
عطار نیشابوری
سپاسگزارم از مطالب خوبتان.
مگر دکتر مهراد بزرگ نیست؟ مگر دکتر رضایی شریف آبادی به رشته خدمت نکرده؟ مگر دانشگاه شهید چمران 4 استاد تمام (دکتر فرج پهلو، دکتر بیگدلی، دکتر کوکبی و دکتر عصاره) ندارد؟ یعنی هیچکدام از این ها لایق بزرگداشت نیستند؟ آیا کسی اطلاع دارد که وضعیت سلامتی ایشان چطور است؟ ما فقط منتظریم که بزرگانمان فوت کنند!
مطمئن باشید اگر (بعد از 120 سال) همین دکتر بیگدلی عزیز -که به حق میتوانم او را استاد اخلاق بنامم- بلایی سرشان بیاید همه ی ما، در هر دانشگاهی، در هر مجمعی، در هر همایشی، در هر نشستی شروع می کنیم به بزرگداشت گرفتن و خاطره تعریف کردن!
باز هم میگویم:
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید،
ورنه برمزارش آب پاشیدن چه سود!
بنده همان معترض قبلی هستم.
آقای دکتر منصوریان عزیز، صحبت های شما کاملاً متین و محترم است!
ولی واقعاً چرا همین آقای دکتر حری و دکتر آزاد تا زمانی که زنده بودند برایشان بزرگداشت نگرفتیم؟
چرا تا زمانی که بزرگان زنده اند تحویلشان نمیگیریم؟
بسیاری از ما تا زمانی که عزیزانمان زنده اند شاید حتی او را نشناسیم. بنده افرادی را می شناسم که تا کنون حتی یک بار هم دکتر حری را ندیده اند، ولی وقتی که بحث او پیش می آید بیهوده خاطره هایی تعریف میکنند، خاطره هایی که هیچگونه وجود خارجی نداشته اند. و مثلاً میخواهند بگویند بنده هم با دکتر حری بوده ام!!
همین دکتر حری و دکتر آزاد تا زمانی که در قید حیات بودند دشمنان و مخالفان زیادی داشت. نمیخواهم در این کامنت نامی از آنها ببرم! فقط میخواهم بگویم که الان همان مخالفان را دارم می بینم که چطور سنگشان را به سینه میزنندو به قول معروف فدایشان می شوند!
فانی مطلق شود از خویشتن/هر دلی که کو طالب این کیمیاست
گر بقا خواهی فنا شو کز فنا/کمترین چیزی که میزاید بقاست
گم شود در نقطهٔ فای فنا/هر چه در هر دو جهان شد از تو راست
در چنین دریا که عالم ذرهای است/ذرهای هست آمدن یارا کراست
گر ازین دریا بگیری قطرهای/زیر او پوشیده صد دریا بلاست
برنیاری جان و ایمان گم کنی/گر درین دریا بری یک ذره خواست
گرد این دریا مگرد و لب بدوز/کین نه کار ما و نه کار شماست
گر گدایی را رسد بویی ازین/تا ابد بر هرچه باشد پادشاست
از خودی خود قدم برگیر زود/تا ز پیشان بانگت آید کان ماست
دم نیارد زد ازین سیر شگرف/هر که را یکدم سر این ماجراست
زهد و علم و زیرکی بسیار هست/آن نمیخواهند درویشی جداست
آنچه من گفتم زبور پارسی است/فهم آن نه کار مرد پارساست
سلطنت باید که گردد آشکار/تا بدانی تو که این معنی کجاست
در دل عشاق از تعظیم او/کبریایی خالی از کبر و ریاست
محو کن عطار را زین جایگاه/کین نه کسب اوست بل عین عطاست
کان زفهم هردوعالم برتراست
هرکه را آن فهم در کار افکند
خویش در دریای اسرار افکند
مطلب زیبا و دلنشینی بود و اما یک غزل زیبا از سعدی
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست/زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
ای که منظور ببینی و تأمل نکنی/گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست
ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک چه کند بنده که بر نفس خودش فرمان نیست
من دگر میل به صحرا و تماشا نکنم که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست
ای پری روی ملک صورت زیباسیرت/هر که با مثل تو انسش نبود انسان نیست
چشم برکرده بسی خلق که نابینااند/مثل صورت دیوار که در وی جان نیست
درد دل با تو همان به که نگوید درویش/ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست
آن که من در قلم قدرت او حیرانم/هیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست
سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد/همچنان قصه سودای تو را پایان نیست
گاه از سر عقل ذوفنون بنویسند
گر از فضلایند به زر نقش کنند
ور عاشق زارند به خون بنویسند
عطار نیشابوری(رباعبات)
در این حیرت فلک ها نیز دیری است/که میگردند سرگردان دریغا
رهی بس دور میبینم در این ره/نه سر پیدا و نه پایان دریغا
چو نه جانان بخواهد ماند و نه جان/ز جان دردا و از جانان دریغا
پس از وصلی که همچون یاد بگذشت / در آمد این غم هجران دریغا
********
مطلبتان بسیار خوب و مفیدبود. در این باره هم انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مجموعه ای از کتابشناسی شاعران بلند پایۀ فارسی را چاپ و منتشر کرده است. یکی از این مجموعه «کتابشناسی عطار نیشابوری» است که به عنوان یک کتاب مرجع مناسب و بسیار غنی در بارۀ آثار وی می توان استفاده کرد.
ممنون از مطلب خوبتان
در عشق تو نیم ذره حسرت / خوشتر ز وصال جاودانی
بی یاد حضور تو زمانی /کفرست حدیث زندگانی
صد جان و هزار دل نثارت / آن لحظه که از درم برانی
کار دو جهان من برآید /گر یک نفسم به خویش خوانی
با خواندن و راندم چه کار است؟/ خواه این کن خواه آن، تو دانی
گر قهر کنی سزای آنم / ور لطف کنی سزای آنی
......
شیوا و جذاب
ممنون.
من این متن را با لذت تمام خواندم ممنون آقای دکتر منصوریان