داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
(لیزنا: گاهی دور گاهی نزدیک ۲۳5): زهرا عدلی،کتابدار کتابخانه آیت الله قزوینی مشهد: سالها زندگی کردن میان کتابها باعث میشود به چشمی غیر از چشم سر به کتابها نگاه کنم. هرکس ممکن است کتابها را به شکلی ببیند و اما من...
من کتابها را به شکل دختران دم بخت کتابخانه میبینم که منتظر نشستهاند تا خواستگاری درب کتابخانه را بکوبد و آنان را به خانه بخت خود ببرد و با دادن نگاهی نو به خوانندهاش او را خوشبخت کند. کتابهایی با عناوینی زیبا و فریبا، تصاویر و فونتی دلپسند، قطعهایی بهاندازه نه کوتاه و نه بلند، کمالاتی بسیار که از خطخط وجودشان میچکد، دل هر خوانندهای را برای خواستن و خواندش به تپش وامیدارد؛ اما این وسط دلم به حال آن کتابهایی میسوزد که خالقش به علت بدسلیقگی و یا بیپولی نتوانسته جهیزیه خوبی برایش تدارک ببیند. برای همین جنس کاغذش نامرغوب، کیفیت صحافیاش نامطلوب و درنهایت جاذبهاش برای دلبری خوانندگان کم است. اگر پسندیده شود زود سروکارش به بیمارستان صحافباشی خواهد افتاد و اگر پسندیده نشود منتظر میماند تا دست تقدیر وجین او را از خانه پدریاش به دیار ابدیاش در گوشه انباری منتقل کند.
همانطور که دختران زیبا و قدبلند و با خانوادهای خاص خواستگاران همگانی دارند، کتابهای داستان نیز این گونهاند از روشنفکران گرفته تا کودکان دبستانی همگی خواهان این نوع کتابها هستند. برخی کتابهای تخصصی مثل دخترانی که در انتظار خواستگار دکتر یا مهندس، عمر خویش را سپری میکنند، منتظر خوانندهای متخصص هستند تا همراهش شوند و در درک موضوعات خاص یاریش کنند.
عده ای از دختران هنوز به بلوغ فکری و جسمی نرسیده انتخاب شده اند و هنوز بچگی نکرده به جای عروسکبازی به بچه داری می پردازند. عاقبت کتابهای تست و درسی هم در کتابخانه اینگونه است هنوز وارد قفسه نشده به امانت می روند، گویا قرار نیست این نوع کتابها روی آرامش را ببینند و دمی در قفسه کتاب استراحت کنند. دخترانی هم هستند که بسیار هنرمندند و ازاینرو هر مادر شوهری آرزوی داشتن چنین عروسی را دارد؛ کتابهای هنری هم آرزوی هر عضو کتابخانه است تا روزی او را به چنگ آورد و با ورق زدنش قند در دلش آب شود.
بعضی کتابها مثل سیندرلا هستند، خیلی خاص اما درجایی نامناسب، هیچگاه کسی سراغشان نمیرود. مگر چند شاهزاده داریم که بخواهد اینهمه سیندرلا را با نشانی منحصربهفردش شناسایی کند و در انبوه کتابها بیابد و با خودش ببرد. دخترانی نیز به یمن داشتن پدرانی پولدار و یا معروف خیلی زود مورد انتخاب و نشان قرار میگیرند و صف خواستگارانشان همیشه پابرجاست. حال کتابهایی هم هستند که چون خالقشان و یا مترجمشان فلان نویسنده و یا فلان مترجم سرشناس است، هیچگاه در قفسهی کتابها نمیمانند و حتی زمانی را که در امانت هستند، کس دیگری آنها را در کتابخانه خواستار است و برای نوبت بعد آنها را رزرو میکند.
برخی دختران را تعریف و تمجید خاله و عمه و...به خانه بخت میفرستد، حال این مسئولیت را برای کتابها تبلیغات تلویزیونی، مسابقات و امتحانات به دوش میکشد. مثلاً کافی است کتابی در یک برنامه معروف تلویزیونی و یا رادیویی برای خواندن معرفی شود، آنگاه تا مدتی هرروز تعدادی برای دریافت این کتاب به کتابخانه سر میزنند و تا آن کتاب را نگیرند دستبردار نیستند.
تعدادی از دختران با چهرهای زیبا و یا با طنازیهای فریبا دل پسران را میبرند اما پس از مدتی پسر سادهدل پی به اشتباه انتخابش میبرد و چارهای ندارد تا آن دختر را به خانهی پدریاش برگرداند. مهر طلاق بر صفحه شناسنامه این دختران ازدواج مجددشان را دچار مشکل میکند مگر اینکه شناسنامه خود را عوض کنند. مع الاسف کتابهایی هم بر این سیاق نوشته شدهاند و خوانندگان در همان صفحات نخست پی به بیمحتوایی این نوع کتابها میبرند و زودتر از موعود مقرر آنها را به کتابخانه برمیگردانند و نیز با نوشتن یادداشتهایی در صفحات نخست کتاب همچون «اصلاً ارزش خواندن ندارد» دیگران را نیز از خواندن آن کتابها منصرف میکنند. گاهی کتابداری باحوصله و دلسوز این لکه ننگ را از پیشانی کتابها با پاککن و یا غلطگیر میزداید تا شاید مهرشان به دل دیگران افتد و آنان را با خود به امانت ببرند.
دخترانی نیز هستند که با داشتن بهرهای از جمال و کمال این توانایی بالقوه را دارند که بهترین زندگی ممکن را برای خود و همسرانشان فراهم نمایند اما به دلایلی کسی سراغشان نمیرود که این امر میتواند صدها دلیل داشته باشد مثلاً در دورهای عده ای از پسران برای دفاع از میهن عزیز به جبهه رفتند و به آسمان پر کشیدند و یا عدهای جانشان را نه در راه اهداف والا بلکه در راه حوادث و یا در مسیر تلخ اعتیاد از دست دادند و دخترانی را به کنج تنهایی فرستادند. کتابهایی هم هستند که هم به ظاهر کامل هستند و هم به باطن غنی اما به دلایل متعدد خواننده خود را از دست دادهاند مثلاً در روزگاری که با زدن چند کلید میتوان مطالب بسیاری درباره موضوع مورد نظر به لطف اینترنت و موتورهای جستجو یافت دیگر انگیزهای باقی نمیماند که کتابهای قطور و چند جلدی دایره المعارفی را برای یافتن موضوع مورد نظر زیر و رو کرد.
دخترانی هم هستند که از بس همه چیز تمام هستند کسی به خود جرئت نمیدهد سراغشان رود و درب خانهشان را برای خواستگاری بکوبد مبادا که با شنیدن پاسخ منفی از آنان، حال نزارشان نزارتر گردد. کتابهایی هم هستند که از بس شهره به کمال هستند کمتر کسی به سراغشان میرود مبادا که نتوانند آن را بخوانند یا بفهمند. بهراستی چه تعداد از خود ما کتابداران تفاسیر، نهجالبلاغه، دیوان شاعران نامی همچون حافظ، سعدی، مولوی، عطار، فردوسی و یا بسیاری از بزرگان دیگر را حتی تورق کردهایم چه رسد به خواندن و فهمیدن و به کار بستن.
گاهی موقعیت مکانی مثلاً در حاشیه شهر زندگی کردن و یا در روستایی بیرونق سکنی گزیدن و یا دلایلی دیگر باعث میشود دخترانی هرچند موجه اصلاً دیده نشوند و بالطبع مورد انتخاب قرار نگیرند. کتابهایی هم هستند که یا در ردیفهای بالا قرارگرفتهاند و آنان که از موهبت قدبلند بیبهرهاند مانند کودکان دستشان به آنان نمیرسد و یا در پایینترین ردیف چیده شدهاند و باعث شده آنان که نمیتوانند خم شوند چون سالمندان و یا بانوان باردار عطای خواندن این کتابها را به لقایشان ببخشند. و در آخرین قیاس کتابهایی هم مانند مادراناند، ارزشمند و ستودنی؛ اگرچه گذشت روزگار خطوطی بر چهرهشان نشانده و زیباییشان را بهظاهر ستانده اما از مقامشان نکاسته بلکه بر ارج و مقامشان افزوده است. بله کتب خطی را میگویم که همچون گنجی گرانبها فقط در معدودی از کتابخانههای بزرگ حفاظت میشوند و باعث فخر و مباهات آن کتابخانه بر سایر کتابخانهها و سایر مراکز علمی و فرهنگی میشوند.
و اما من و همکارانم گاهی که کسی دنبال گمشدهاش میگردد تا به وصالش نائل گردد با دادن آدرس دقیق خانه کتابهایمان آنان را به سرمنزل مقصود رهنمون میشویم. گاهی با خارج کردن کتابها به دلایل متعدد از قفسه و چیدنشان در قفسهای خاص و با برگزاری نمایشگاههای متعدد در طول سال آنان را در منظر نگاه خواستگارانشان قرار میدهیم و به انتظار آنان چشم بر درب کتابخانه داریم تا خوانندگان بیایند و کتابها را ببینند، انتخاب کنند و با خواندنشان به کمال مطلوب نزدیکتر شوند.
داستان این دخترکان دم بخت...
دست مریزاد
و انطباقش با واقعیت، زیباتر
هرچند که برخی واقعیت ها... تلخ اند
به امید روزی نزدیک که همه واقعیت های تلخ به حقایقی شیرین بدل بشن