در باب حق مسلم مردان ایرانی در استفاده از صحیفه جرم خیز فیس بوک!

 

لیزنا، سینا خودسوز: بعد از کلی کشمکش و تنش در حوزه استحفاظی خانه مان در باب حضور یا عدم حضور اینجانب در فیس بوک و اقدامات پیشگیرانه عیال محترم (از قبیل دیس ایبل کردن مودم و امحای انواع اقلام فیلترشکن از هارد و حوافظ (حافظه های) متحرک) تا تحریم های کمرشکن  (نظیر طبخ غذاهای دوست نداشتنی در راستای تمشیت بنده وخیلی محرومیت های دیگر) عاقبت یک روز صبح دل انگیز که فضای ناامیدی و بی تدبیری سراسر خانه را گرفته بود، بعد ازیک نرمش جانانه صبح گاهی از خر شیطان پیاده شدم و همسان یک شوالیه فروتن به همسر عزیز گفتم: عزیزم بیا بنشینیم پای میز مذاکره.

 

عیال عزیز با بی اعتنایی گفت: از قبل هم گفتم همه گزینه ها روی میز است. از مذاکره و سازش بگیر تا انواع تحریم های عاطفی و غیرعاطفی و تا مواجهه با برادرهای قلچماقم. خوب حالا مرا می خواهی یا صفحه کوفتی فیس بوک را. به عیال گفتم البته شما را. ولی خوب حالا که قرار است مذاکره کنیم بالا غیرتا حرف دل مرا هم بشنو:

 

-          اصلا شما یک دور دیگر بفرما ببینم چرا با حضور بنده در فیس بوک مخالفی؟

 

-          یعنی تو بعد از اینهمه اره دادن و تیشه گرفتن نمی دانی چرا مخالفم؟ همین است دیگر به همه چیز و همه کس فکر می کنی الا من و حرفهایم. مثلا اگر الان ازت بپرسم فلان خانوم هنرپیشه قرار است در آینده چه فیلمی را بازی کند، از حفظی.. ای بخشکی شانس!

 

-          خوب عیال جان داریم مذاکره می کنیم، در مذاکره هم اصل بر تعامل است نه تقابل.

 

-          آهان پس اینطور. خوب اول شما بفرما ببینم اصلا برای چه دائما تشریفتان را می برید آنجاها

 

-          کدوم جاها! من همه اش یک صفحه دارم به نام شناسنامه ای خودم. اون جاها که شما می فرمایید یک شبکه اجتماعی است. یعنی برای این ساخته شده که ملت با وجود همه فواصل و موانع بتوانند مثل بچه آدمیزاد همفکرها و هم ایده های خود را پیدا کنند و هم افزایی و از این جور کارهای مشروع بکنند و اتفاقات بزرگی رخ بدهد. تازه این که حرفهای من نیست. همین آقای دکتر شریف آبادی رییس انجمن کتابداری که بسیار هم آدم معقولی هستند خودشان در لیزنا فرموده اند که این شبکه ها فاصله ها را از بین می برند و اصلا در پایان نامه دکترایشان روی همین قضیه کارکرده اند.

 

-           بی خود ملت را سپر بلای خودت قرار نده. فکر می کنی من مقاله ایشان را نخوانده ام. خیلی هم خوانده ام. اصلا تو هرجا سرک بکشی بدان من فوری ردپایت را دنبال می کنم تا دست از پا خطا نکرده باشی. مقاله ایشان را هم که ظاهرا همه با آن موافق بوده اند که کامنتی درموردش نداده اند، در راستای همین کنترل نامحسوس جنابعالی خوانده ام. ایشان در مورد گروه های پژوهشی و ارتباط علمی در اینترنت گفته اند و شبکه اجتماعی انجمن را توصیه کرده اند.

 

 

-          هیییییییییی. آنجا که فعلا مثل آبادی های متروکه در فیلم ها صدای زوزه باد می پیچد. خوب من هم با این نیت در فیس بوک هستم دیگر: اشتراک علمی و ارتباط فکری و ازاینجور چیزها دیگر

 

-          جدا!!! ارتباط علمی دیگر!!! پس این مهناز و شهناز و پردیس و پریسا دیگر که هستند که در فرندهایت اد کرده ای و گاه و بیگاه برایت شکلک لبخند و قلب و چیزهای دیگر می فرستند؟

 

 

-          ای بابا اینها که دوست های واقعی نیستند. دوست های مجازی هستند دیگر. مثل خیلی چیزهای دیگر در دنیای مجازی

 

-          این شهین مهین ها را باز برای من ردیف نکن. اصلا من نخواهم تو با اینها اشتراک فکری کنی چه کسی را باید ببینم؟

 

 

-          ای بابا! اگر بد است چرا مسئولین خودمان در همین فیس بوک صفحه دارند و تازه با دختر فلان سیاستمدار ایالات متحده پیغام پسغام رد و بدل می کنند. من نمیدانم چرا عیالات آنها به آنها گیر نمی دهند.

 

-          اولا از کجا می دانی آنها به آنها گیر نمی دهند؟ ما عیالات با هم اتحاد داریم؛ یعنی یک طورهایی خودمان عیالات متحده ایم. بعدش هم آمده ای مذاکره کنی یا با ردیف کردن این و آن مسئول محترم پیش من، خودت را توجیه می کنی. اصلا چرا به کارهای دیگر آنها توجه نمی کنی. تو هم از آنها یاد بگیر و مسئولی چیزی بشو تا مجبور نباشیم از پنچم برج به انتظار یارانه بنشینیم... اصلا من را باش با که دارم مذاکره می کنم. یا این صفحه را می بندی و روزهای تعطیل را می روی مسافرکشی یا قضیه را با اخوی جان هایم مبسوط مطرح کنم. درضمن ناهار و شام هم سیب زمینی آب پزداریم خودت انتخاب کن با گلپر یا با نعناع؟

 

(اینجانب که کارد به استخوانم رسیده بود مقداری هم از آن رد شده بود، یک دودوتا چهارتایی پیش خودم کردم دیدم پافشاری روی موضعم نتیجه ای جز گشنه ماندن بیشتر و احتمالا آسیب های جسمانی ندارد، لاجرم باز بدون اینکه خودم را از تک و تا بیندازم شیطان بی شعور را لعنت کردم و از خرش دوباره پریدم پایین):

 

-          آه ه ه ه....چشم. اصلا من این صفحه را می بندم تا تنش زدایی کرده باشم. می روم در همان شبکه اجتماعی انجمن عضو می شوم (اینجایش را دارم به شما می گویم: برای آن که از حق مسلم خود برای حضور در صفحه شبکه های اجتماعی عدول نکرده باشم) و فقط با آقای دکتر چیز و همکلاسی های ذکور سابق درخواست دوستی می دهم.

 

اینها را که به  عیال گفتم، ایشان هم لطف فرمود نرم نرمک از خر حوا (شیطان سابق) به پایین پرید و...در حرکتی خودجوش و حسن نیت آمیز املت صحیحی برای صبحانه مهیا کرد و اینجانب مثل قحطی زده ها بعد از مدتی تحریم به نوایی رسیدم. ما که با عیالات متحده به توافق رسیدیم و در عین حال از حق مسلم خود هم کوتاه نیامدیم، شکر الله اینطوری دستکم از مرگ تدریجی در اثر سوء تغذیه نجات پیدا کردیم، دیگران را نمی دانم.