کد خبر: 16948
تاریخ انتشار: دوشنبه, 21 مهر 1393 - 08:04

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

سخن هفته

شخصی است یا اجتماعی؟

        بهار رهادوست
شخصی است یا اجتماعی؟

 

 

بهار رهادوست، عضو هیأت علمی پیشین دانشگاه علوم پزشکی ایران: سال‌ها پیش در سمیناری دوست سخنرانم در پاسخ به ایراد یکی ازپرسشگران جلسه حرف‌هایی زد و سرانجام با این اصطلاح که «دیکته ننوشته غلط ندارد» سخنش را به پایان برد. آن روز با این که این ضرب‌المثل توجهم را جلب کرد زیاد به آن فکرنکردم. تا این که این اصطلاح کم‌کم در ادبیات محاوره‌ای و نوشتاری جاافتاد و به‌ویژه در سال‌های اخیر چنان گسترده و فراگیرشد که نه‌تنها برای توجیه اشتباه‌های آزمون و خطاهای فردی به کار رفت، استنادی شد برای تصمیم‌گیری‌های مهم در سطح مملکتی. انگار مملکت ما (درخوشبینانه‌ترین حالت) یک مدرسه ابتدایی است و مقامات هم دانش‌آموزانی هستند که غلط داشتن لازمه دانش‌آموزی‌شان است و باید دیکته بنویسند تا با تصحیح اشتباهاتشان یاد بگیرند که مثلا جهل را با های دوچشم بنویسند نه ح جیمی یا مسئولیت را با سین باید نوشت نه با صاد.

 

 

مسأله این است که ضرب‌المثل دیکته ننوشته غلط ندارد مشکل‌دار نیست. بلکه اشکال درفهم نادرست ما در کاربرد این ضرب‌المثل است و این که ما تمرین و مشق برای یادگیری فردی را با کار و مسئولیت اجتماعی اشتباه می‌گیریم و دقت نمی‌کنیم که تمرین شخصی با آنچه در قلمرو اجتماعی انجام می‌دهیم فرق بنیادی دارد. بچه که بودیم دفترچه‌های مشق‌مان را خط می‌زدند و ما پس از مدتی دورشان می‌ریختیم درحالی که نوشتارها و گفتارها و کردارهای اجتماعی نه تنها دورانداختنی نیستند و در حافظه تاریخ یک ملت ثبت و ضبط می‌شوند و آثارشان دامنگیر سرزمین و نسل‌های بعدی هم می‌شود.

 

 

راستش بنا ندارم به چون و چراهای فلسفی و تربیتی و تاریخی این خطاهای دید که به خطاهای بزرگ در عمل می‌انجامد بپردازم و ترجیح می‌دهم به یک نمونه ملموس بسنده کنم:

 

 

جوانی که در مسیر تحصیلات تکمیلی است یا مدتی در نهادی مشغول به کاراست خبردار می‌شود که برای ارتقاء شغلی یا کسب مدرک باید انتشاراتی داشته باشد یا درچارچوب ضوابط اعلام شده تحقیقی انجام دهد. این یک رفع نیاز شخصی است که اشکالی ندارد و از قضا توجه به آن نشانه علاقه‌مندی به پیشرفت اجتماعی است. اما مسأله از آنجا آغاز می‌شود که جوان ما تصمیم می‌گیرد برای رفع نیاز شخصی‌اش کاری راحت‌الحلقومی برگزیند و در کمترین زمان آن هم نه به روش درست علمی و اخلاقی و با استفاده از اصول و فنون مربوط به این کار بلکه با فنون جاری کپی‌کاری و سرهم‌بندی کار را انجام دهد و مجلدی به نام پایان‌نامه بسازد یا نوشته‌هایی را به چاپ برساند. البته این تصمیم به یکباره گرفته نمی‌شود و همیشه هم کار چندان راحت‌الحلقومی نیست. به‌ویژه اگر قراراست کار از بوروکراسی پرعتاب و خطاب دانشگاه بگذرد جوان ما باید مثل دوزخیان دانته از برزخ و دوزخ عبور کند. بر سردر نخستین طبقه نوشته‌اند «سرگردانی» که عذاب آورترین است[i]. چه بنویسم؟ چه موضوعی انتخاب کنم؟‌ چه بخوانم؟ از چه کسی کمک بخواهم؟‌ با این که در منابع چرخ‌هایی می‌زند آشفته‌تر می شود و درحافظۀ تهی و ذهنی که پرسش کردن نمی‌داند نشانی از سؤال و مسأله نیست. مهی عمیق جنگل روحش را فراگرفته و کاری که باید به او جان ببخشد عذاب الیم می‌شود. سرانجام مشاور و راهنمایی تعیین می‌شود و کمکش می‌کند با دستکاری کارهای دیگران و تغییر زمان و مکان و محتوا سؤال و مسأله‌ای بسازد (شوربختانه نشد و نتوانست از میان این همه سؤال و مسأله موجود مسأله‌ای ببیند و کشف کند). از این جا تا پایان کار هم دورانی دوزخی است چون باید مهارت‌هایی را فراگرفت که کمتر با آموزش و پژوهش ارتباط دارد و بیشتر سیاسی‌کاری و شناسایی فوت و فن‌های گذر از پل صراط است. سرانجام جوان ما موفق می‌شود نیاز شخصی‌اش را برآورده سازد یعنی از پل دفاع پایان‌نامه بگذرد یا امتیاز انتشاراتی‌اش را بگیرد. اما کارش یک زیان اجتماعی است به دلایل زیر:

 

 

۱) می‌گویند پایان‌نامه کارشناسی ارشد مشق تحقیق است. این ادعای درستی نیست چون در مواردی همین پایان‌نامه‌ها درقالب رسانه‌ای‌شان مورد ارجاع قرارمی‌گیرند و مأخذ آثار منتشرشده می‌شوند که ابعاد شخصی ندارد. بنابراین اصیل نبودن آن یک زیان علمی اجتماعی است.

 

۲) حتی اگر یادآورنشویم که اتلاف نیروی انسانی و زمان و هزینه‌های تهیه آثاربی‌ارزش یا کم‌ارزش ضایعه‌های زیست-محیطی‌اند این تلف کردن‌ها و تلف شدن‌ها صد درصد جنبه اجتماعی دارند.

 

۳) در علم حقوق جرم‌هایی داریم که نتیجه‌شان گمراهی افراد است و می‌توانند در فرایند تحقیق قضایی عادلانه مشخص و اثبات شوند. اما آثاری که تحقیق نیستند و به عنوان آثارتحقیقی معرفی می‌شوند به آسانی برملا نمی‌شوند و بنابراین اثرگمراه‌کنندگی‌شان برای فرهنگ و جامعه بیشتر است.

 

۴) اثرتقلبی یا مخدوش عددی به اقلام رزومه تهیه‌کننده اثر می‌افزاید و امتیازی به او می‌دهد که سزاوارش نیست و جوان ما که باید خلاق و مبتکر و زندگی‌بخش باشد نخستین گام‌هایش را برمی‌دارد تا در بی‌عدالتی اجتماعی مشارکت کند.

 

۵) تکثیر این بی عدالتی های اجتماعی زمینه ساز تخریب های بنیادی فرهنگی است.

 

 

 

حال بیاییم باهم بررسی کنیم که چه احتمالاتی می‌توان برای او برشمرد:

 

 

۱) احتمالاً معلمان این جوان به او یاد نداده‌اند که وقتی مطلبی منتشر می‌شود دیگر رخدادی شخصی نیست و گرچه ممکن است حاصل آن به نفع شخص منتشرکننده تمام شود اما سرشت کار او را در مسؤلیتی اجتماعی قرارمی‌دهد.

 

۲) احتمالاً جوان ما نه‌تنها این چیزها را نیاموخته؛ بارها شاهد تکرار دغلکاری‌ها در محیط‌های آموزشی‌اش بوده است.

 

۳) احتمالاً شاهد و ناظر بوده که اساساً سیستمی برای ارزشیابی و نقد در فضاهای آموزشی و آموزش عالی ما که کیفیت را برکمیت مقدم بداند یا وجود ندارد یا اگرهم کسانی تک و توک دغدغه نقد سره را از ناسره دارند صدای‌شان طنینی ندارد و اکثریت با بی‌تفاوت‌ها و منفعلان است.

 

۴) احتمالا جدول ارزش‌ها وارونه شده. هوش اجتماعی را زرنگی و فراست فرصت‌شناسانه تعریف می‌کنند و برپایه این تعریف دنبال حقیقت رفتن ملازم با عقب‌ماندگی از قافله معرفی می‌شود.

 

۵) احتمالاً فشارهای مالی و به‌ویژه نابرابری‌های بزرگ اقتصادی هم مثل بنزینی که شعله‌ها را بیشتر برمی‌افروزد صیانت ذاتی جوان ما را برمی‌انگیزد که در این واویلا حداقلی برای خودش دست و پا کند و نتیجه این می‌شود که هدف وسیله را توجیه می‌کند.

 

۶) یک احتمال هم وجود دارد که جوان جویای نام و موقعیت ما دراثر تعامل‌های مثبت و سازنده با افراد و آثار و رخدادهای تعیین کننده بیدار شود و از مسیری که رفته به راه دیگری برود.

 

 

راستی من و شما درکجای این چرخه احتمالات قرار داریم؟ و چه قدر از سازوکار غلط‌های دیکته‌ای‌مان آگاهیم؟‌

 

[i]  می‌توان برای برزخ و دوزخی که جوانان دانشگاهی ما تجربه می‌کنند طبقات دیگری هم برشمرد اما واقع بینانه‌تراست که به همین طبقه بسنده کنیم چون اولاً بعد از سرگردانی که تقریباً تجربۀ مشترک همۀ دانشجویان است به انواع تجربه‌ها برمی‌خوریم. ثانیاً شری که دامنگیر آدمی می‌شود پیچیده و چندلایه و چند چهره است و چه بسا کسانی که کارشان مغایر با ضوابط و اصول علمی و اخلاقی است در مقطع‌هایی چندان هم احساس دوزخی نداشته باشند و حتی در پندار جاهلانه‌شان تصورکنند کارشان درست است.

 

 

رهادوست، بهار. «شخصی است یا اجتماعی؟».  سخن هفته لیزنا، شماره 204. 21 مهر 1393.

 

 

برچسب ها :
فاطمه حسین نژادی
|
Iran
|
1397/04/20 - 19:36
0
0
با تشکر از خانم رها دوست
خانم رها دوست من ارشد فلسفه از دانشگاه چمران اهواز هستم و موضوع پایان نامه خود را بررسی شر از منظر خانم دارل کوئن و ملاصدرا انتخاب کردم خیلی دوست دارم که با شما مشورتی داشته باشم و راهنماییم کنید که به دیدگاه خانم کوئن نائل شوم البته اگر صلاح ببینید با تشکر
دانشجوی ارشد
|
Iran
|
1393/07/24 - 14:48
0
6
تشکرازمطلب خانم دکتر
واقعااین مساله ی مهمی است .
یک سری مقاله ها وتحقیقاتی که هیچ کاربردی ندارند وفقط دهن پرکن هستند.
تاسف براینکه معیاردانشجوی فعال نوشتن مقاله هاست واین معضلی است .
نقل بعضی این مطلب است که می بنی کتابدارتحصیل کرده ،درکتابخانه هیچ اثرمثبتی نداردولی به واسطه ی چند ترجمه موردتایید قرارمی گیرد.
ص. خ
|
Iran
|
1393/07/23 - 22:41
1
6
ادامه نظر...
بارها این مطلب را برای نوشته های مختلف گذاشته ام و بارها منتظر پاسخ بوده ام و آن پذیرش حجم انبوه دانشجو در مقاطع ارشد و دکتراست. از نگاه بنده یکی از اساسی ترین دلایل این اتفاق نامطلوب که دکتر رهادوست به آن پرداختند عدم نظارت و کنترل بر ورود دانشجو در این مقاطع می باشد. 30 نفر در کلاس ارشد!!!! کمک شایانی به این نوع تولیدات نامطلوب می کند.
دومین دلیل و درواقع شاید پیشنهادم نظارت اساتید بزرگ کتابداری کشور، اساتیدی که برای رسیدن کتابداری ایران به جایگاه اصلی آن تلاش می نند، بر دانشگاه ها و گروه های کتابداری به ویژه در مقاطع ارشد و دکتراست.
ارزش و اعتبار مدرک رو بیش از این نابود نکنیم. ارزش و اعتبار مدرک پیشینیان رو به این راحتی خراب نکنیم. دکترای دکتر فتاحی، دکتر دیانی، دکتر فرج پهلو، دکتر پریرخ، دکتر کوکبی و بسیاری از اساتید طراز اول این رشته باید قدر دانسته بشه و منی که الفبای پژوهش رو بلد نیستم به صرف داشتن 60 یا 70 میلیون تومن پول نقد، این واژه مقدس را به ودیعه نکشم.
دست در دست هم دهیم به مهر...
ص. خ
|
Iran
|
1393/07/23 - 22:36
0
5
سلام و ادب و احترام خدمت همه بزرگواران.
نگارش و پرذاختن استاد فرهیخته ای چون سرکار خانم رهادوست بسیار ارزنده بود، به سه دلیل:
اول اینکه ایشان بسیار عمیق و دقیق به مسئله نگاه می کنند و آنقدر تبحر دارند که جاتیی برای حرف باقی نمی گذارد.
دوم اینکه نوشته و اعتبار نوشته ایشان سبب می شود اساتید بزرگواری چون دکتر منصوریان و دکتر نظری و... نظر بگذارند که نظرات ایشان هم به نوبه خود آموزنده است.
سوم اینکه به دو دلیل مذکور مسئله ای که درد واقعی شمار اندکی از دانشجویان است اما صدایشان به کسی نمی رسد مطرح و مورد نقد و نظر قرار می گیرد.
امیدوارم اساتید به این دردها بیشتر دقت کنند.
راحله کریمی
|
Iran
|
1393/07/23 - 12:36
0
3
با تشکر از متن بسیار زیبا و تامل برانگیزتان.. دل کوک باشید.
م خ
|
Iran
|
1393/07/23 - 11:40
0
4
درود بر شما
سرکار خانم رهادوست که هم نام زیبا و هم نام خانوادگی پرمعنایی داری
دیدگاه بسیار خردمندانه و نیکی بیان کردید که برای من بسیار آموزنده بود

ولی من ریشه‌ی همه‌ی این گرفتاری‌ها را در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه می بینم:
ساختاری که به گوناگونی افراد و زمینه‌های ژنتیکی و زیستی آن‌ها در رسیدن به شایستگی های برازنده‌شان ارزشی نمی گذارد
و همچنین ساختاری که دولتی و رانتی است و بر پایه ی پول نفت و محفلی و گروهی و ویژگی های ظاهری افراد را امتیازهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی می دهد و در نتیجه فرصت های برابر برای بروز شایستگی ها و کارسازی آن ها را فراهم نمی کند
مریم نظری
|
Iran
|
1393/07/22 - 20:56
1
5
... ادامه نظر
و برای تولید چنین پژوهشی لازم است علاوه بر پژوهشگر، سه عضو دیگر خانواده تحقیق و توسعه در دانشگاهها - یعنی اولویت یابان، اساتید راهنما و مشاور و ارزیابان پژوهش - همگی درباره این سه حوزه دانشی خوب بدانند و بتوانند آنها را در طراحی، اجرا و ارزیابی پژوهشهای دانشگاهی بکار گیرند. تجارب آموزشی بنده در این زمینه نشان می دهند که انتقال این آموزه ها هم باید به گونه ای موازی به همه اعضای خانواده تحقیق و توسعه صورت پذیرند تا همدلی و همراهی موردنیاز برای آغاز و انجام نیک فرجام یک پژوهش مولد حاصل شود.
رضا بگلو
|
Iran
|
1393/07/22 - 17:27
0
5
سلام
مثل همیشه دغدغه ای اساسی، نوشته ای روان و پر معنا، و متنی هنرمندانه با تحلیلهای واقع بینانه مطرح شده است. درد جامعه داشتن، چیزی است که گویی به کلی فراموش شده است. به تعبیری، مصلحت گرایی فرصت طلبانه، همچون مالیخولیایی ست که هر که از آن دور مانده باشد، بیمار می نماید.
به امید آن روز که این گونه نباشیم
کاظم حافظیان
|
Iran
|
1393/07/22 - 17:05
0
6
با سلام به عزیز ارجمند خانم رها دوست . نام شما همیشه برای من با قانونمندی در تحقیق تداعی دارد. بسیار نکات قابل توجهی را به نسلی که براحتی میتوانند از هنر بکن و بچسبان استفاده کنند متذکر شده اید . اما فاجعه در مقابل دانشگاه تهران بیشتر شکل گرفته است وقتیکه منادی بانگ بر می آورد پایان نامه . مقاله آی اس آی هم بدم. چه کسی به چه کسی می خواهد این هدیه را برای چی؟ تقدیم کند. این درد مشترک باید درمانی داشته باشد. شاید وقتی دیگر... باز هم سپاس.
مریم نظری
|
Iran
|
1393/07/22 - 14:31
0
9
سلام و سپاس از استاد ارجمند سرکار خانم رهادوست عزیز به خاطر آسیب شناسی زیبا و دقیقشون.
به نظر من پژوهش یعنی هنر خوب پرسیدن یک پرسش خوب که ارزش پرسیدن دارد. طراحی و اجرای موفق چنین پژوهشی - که از آن با عنوان پژوهش مولد و ماندگار یاد کرده ام - به سه نوع دانش نیاز دارد:
دانش موضوعی (چه می توان پرسید؟): این دانش که از طریق مطالعه مبانی نظری و پیشینه پژوهش به دست می آید به پژوهشگر توانایی رصد یک پرسش خوب را می دهد.
دانش روش شناختی (چگونه می توان پرسید؟): این دانش که از طریق کسب دانش روش شناختی (در سه سطح عمومی، تخصصی و عملی) به دست می آید به پژوهشگر توانایی هنر خوب پرسیدن را می آموزد.
دانش بافتی (چه چیزی ارزش پرسیدن دارد؟): این دانش که از طریق مطالعه بافت یا context پژوهش و تحلیل مسئله در بافت موردنظر به دست می آید به پژوهشگر کمک می کند تا به رصد و طرح پرسشی بپردازد که در بافت مدنظر ارزش پرسیده شدن دارد.
کتابدار
|
Iran
|
1393/07/22 - 14:22
0
6
خوب به یاد دارم مدتی مسئول بخش پایان نامه های دانشگاه بودم. دانشجویی آمده بود و تک تک پایان نامه ها را زیر و رو می کرد. به حسب وظیفه به او گفتم اگر دنبال موضوع خاصی می گردد میتوانم به او کمک کنم. او گفت نه دنبال موضوع خاصی نیستم استادم گفته به پایان نامه های رشته خودت سر بزن هر موضوعی را که خواستی بیاور تا برای تحقیق تو جامعه اش را عوض کنیم و عین همان بنویسی این طوری برای سه فصل اول هم مشکلی نداری!
من : :|
جامعه علمی: :0
آزادمهر دانش
|
Iran
|
1393/07/22 - 12:00
0
4
با سپاس از استاد ارجمند
نکات و موارد خوب و درخور توجهی را به تصویر کشیدید. امید که در آینده این مواردی که اشاره فرمودید کمرنگ تر شود.
پیروز ابراهیمی
|
Iran
|
1393/07/22 - 11:27
0
6
با سپاس

استاد عزیز و مهربان به نکات بسیار مهمی اشاره کردند . سپاسگزارم
مهناز معيري
|
Iran
|
1393/07/22 - 09:30
0
5
سلام وادب خدمت همكار قديمي.ممنونم از طرح يكي از آفتهاي مديريت(و تحصيلات باصطلاح عالي) در كشور.مديران زيادي را در سي سال اخير ديده ام كه گويي روشي به نام روش علمي وجود ندارد و تنها به روش آزمون و خطا"مسئوليتهايشان را اجرا كرده اند.البته حتا نمي دانسته اند اسم روش كارشان آزمون و خطاست!و شايد اطلاق "روش"به نحوه ي كارشان احترام گذاشتن زيادي باشد...
ز.س
|
Iran
|
1393/07/22 - 00:05
0
4
خانم رها دوست حرف دل ما دانشجوها رو زدن.مثل قضیه ی مرغ و تخم مرغ میمونه؟ اول مرغ بوجود آمد یا تخم مرغ؟ کی مقصره دانشجو یا استاد؟ هیچکی جوابی نداره واسه این سؤالا.
رهی
|
Iran
|
1393/07/21 - 17:46
0
7
یک روز در دوره کارشناسی ارشد استادم که خیلی ها می شناسندش و بسی سرشناس است، از من خواست در خصوص سیستم اطلاعات مدیریت مقاله ای برای کلاس تهیه کنم. والله من تاکنون راجع به این مقوله آشنایی داشتم و نه شوقی به آموختن به مقولات مدیریتی. این بود که بعد از مدتی سرگردانی راست و حسینی به استادم گفتم من قادر به نوشتن مقاله در این موضوع نیستم. می دانید جواب استاد برجسته من چه بود:
"ای بابا این که کاری نداره، وردار چند تا کتاب رو یه کم از این یه کم از اون بگذار کنار هم میشه مقاله"!!!!
مریم سپیانی
|
Iran
|
1393/07/21 - 15:03
0
8
با سلام حضور استاد عزیز و با آرزوی سلامتی برای ایشان.

کاش این یادداشت قسمت دومی هم داشته باشه که راه حلهایی برای «واقعیاتِ این روزهامون» که اینقدر ملموس بیان شدن، ارائه بده.
نسترن طباطبایی
|
Iran
|
1393/07/21 - 11:30
0
4
اگر مدرسین دانشگاهی ، برای منافع شخصی خود، با دانشجویان سرگردان همراهی نمی کردند، شاید می شد جلوی تکثیر این زنجیره ی بی مسئولیتی را گرفت.
یزدان منصوریان
|
Iran
|
1393/07/21 - 11:03
0
23
این یادداشت نمونه کارآمدی برای تبیین مفهوم «دور هرمنوتیکی» است. به این معنا که یک کلیت از اجزاء آن ساخته می شود و هر جزء نیز در سایه آن کلیت معنا می یابد و از آن تاثیر می پذیرد. در مثالی بسیار ساده: معنای یک جمله را مجموع کلمات آن می سازند، اما هر کلمه نیز در سایه کلیت جمله و بافتی که در آن قرار داد معنا می یابد. اما معمولاً این پیوند دو سویه از نگاه گوینده و شنونده پنهان می ماند. در یک جامعه نیز همین اصل وجود دارد. هر جامعه – با تمام ویژگی‌هایی خوب و بدی که دارد – محصول عملکرد تک تک آدمهای عضو آن است؛ و همزمان فرهنگ حاکم بر جامعه نیز به شخصیت اعضاء شکل می بخشد. تعاملی همزمان و پیوسته است که جریان زندگی را می سازد. بنابراین، هر یک از ما بسته به جایگاهی که در آن قرار داریم در ساخت جامعه سهیم هستیم و به همان میزان در برابر نابسامانی های آن مسئولیم. در نتیجه، اگر هر یک بتوانیم در شعاع تاثیر و عملکرد خود به این نکته توجه کنیم، امید است که فردایمان بهتر از امروزمان باشد.
مهرداد مهری
|
Iran
|
1393/07/21 - 11:02
0
11
با سپاس از استاد
بسایر نکات خوب ودقیقی را اشاره کرده اید. مفهوم تحقیق مساله ثانویه شده. مساله اول این است که مدرکی بگیریم شاید اتفاقی در زندگیمان بیفتد.واقعا بر این وضعیت باید گریست. لیکن استاد عزیز نظر من این است که در چنین شرایطی مسئولیت استادان بیشتر از دانشجویان و جوانان است.
سعید رضائی شریف آباد
|
Iran
|
1393/07/21 - 09:26
1
16
از خواندن مطلب خانم رهادوست لذت بردم. هدیه خوبی برای عید سعید غدیر خم بود. ایشان به نکات ظریفی اشاره کرده اند که گویا همه ما را دچار نوعی برداشت اشتباه کرده. توصیه می کنم همه همکاران محترم و بخصوص جوانترها آن را بخوانند و به دیگران توصیه کنند
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: