کد خبر: 26519
تاریخ انتشار: سه شنبه, 07 دی 1395 - 21:12

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

گزارش

بخارا شب دکتر علا را برگزار کرد

منبع : لیزنا
دویست و هفتاد و سومین شب بخارا که به فریدون علا اختصاص داشت، روز دوشنبه، ۶ دی‌ماه در کانون زبان فارسی برگزار شد.
بخارا شب دکتر علا را برگزار کرد

به گزارش خبرنگار لیزنا، شب دکتر فریدون علا، بنیانگذار سازمان انتقال خون، با حضور آیت الله سید مصطفی محقق‌داماد، مجتهد و حقوقدان؛ محمدرضا شفیعی‌کدکنی، شاعر و نویسنده؛ فخرالدین فخرالدینی عکاس و نقاش معاصر بهروز نیک‌بین، هیئت علمی بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ علی‌اکبر پورفتح‌الله ریاست سازمان انتقال خون و همچنین ایرج فاضل، سیروس امینی، محمدحسین عزیزی برگزار شد.

علی دهباشی مدیر و سردبیر مجله بخارا، در ابتدای نشست به چند فراز کوتاه از زندگی فریدون علا که دهه هشتم آن را می‌گذراند، اشاره کرد و گفت: او در شهر بوستون دیپلم متوسط خود را گرفت و به عنوان دانشجوی لیسانس تاریخ وارد دانشگاه هاروارد شد. در سال ۱۳۳۱ از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد و تصمیم گرفت طب بخواند. به همین منظور به دانشگاه ادینبورگ در اسکاتلند رفت و پس از ۶ سال در سال ۱۳۳۸ فارغ‌التحصیل شد. بعد از دریافت دکتری، مشغول مطالعه  بر روی پروژه موارد بیماری‌های خونی ناشی از سو جذب گوارشی شد و در نهایت تخصص داخلی و خون‌شناسی را گرفت.

دهباشی ادامه داد: علا در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد، همچنین در بیمارستان ۵۰۰ تخت‌خوابه (امام خمینی کنونی) به طبابت پرداخت. او در مطالعات اولیه پی به کمبودهایی در پزشکی ایران برد. یکی از فعالیت او تاسیس بخش خون‌شناسی بالینی بود. پس از سال ۱۳۴۲، مرکز انتقال خون را در ایران تاسیس کرد. تاسیس مرکز جامع هموفیلی ایران یکی دیگر از فعالیت‌های علا است.

دست پزشک، دست خداست

آیت الله سید مصطفی محقق‌داماد در ابتدای سخنان خود با اشاره به آیه‌ای در قرآن مجید گفت که به مقام پزشکان رشک می‌برد.

محقق‌داماد اظهار داشت: در آیه‌ای از قرآن گفتگویی میان نمرود و ابراهیم بیان شده است. در این آیه نمرود از ابراهیم می‌پرسد: خدای تو کیست؟ ابراهیم در پاسخ خدای خود را اینگونه توصیف می‌کند: خدای من کسی است که به من غذا می‌دهد و مرا سیراب می‌کند. (...) و وقتی من مریض می‌شوم، او مرا شفا می‌دهد. من تا ایجا درک می‌کنم که ابراهیم زمانی که مریض می‌شد، در انتظار شفایی که از طرف پروردگار برسد، نمی‌ماند. قطعا برای او طبیب می‌آوردند.

وی افزود: احساس می‌کنم این دست خداوند است که از آستین پزشک بیرون آمده است. چه لذتی دارد که انسان به جایی برسد که دستش، دست خداوند و قلمش، قلم خدا شود؛ و دارویی که پزشکان برای بیمار می‌نویسند، عامل خداوند روی زمین باشد.

بزرگداشت افراد در زمان حیاتشان سزاوارتر است

ایرج فاضل با اشاره به سال‌هایی که فرهنگستان علوم پزشکی تاسیس شده بود، گفت: وقتی فرهنگستان علوم پزشکی تاسیس شد و در آنجا مسئولیت داشتم، اقدام به برگزاری بزرگداشت و تقدیر از بزرگان پزشکی در زمان حیاتشان کردیم. این کاری جدید بود. در اولین تجربه برای بزرگداشت شادروان دکتر کمالالدین آرمین، استاد بزرگ آسیب‌شناسی دعوتنامه‌هایی را فرستادیم، قبل از برگزاری بزرگداشت، چندین پیغام به دست ما رسید که فوت استاد را تسلیت می‌گفتند.

علاء می‌گفت: باید خودکفا باشیم

بهروز نیک‌بین با اشاره به بیش از چهل سال ارتباط و همکاری نزدیک با علا درباره فعالیت‌هایی که او انجام داده است، اظهار داشت: روزی را که دکتر علا از من خواست با او همکاری کنم به یاد دارم، چون نفر دومی بودم که وارد این مجموعه شدم. درباره سازمان انتقال خون صحبت شد، می‌خواهم درباره دیگر خدمات علا صحبت کنم. امشب دو نفر (علا و فاضل) در این نشست حضور دارند که نقش مهمی را در دو برهه زمانی کشور انجام دادند. از فعالیت‌های او راه‌اندازی سیستم پیوند اعضا و فعالیت در زمینه بیماری هموفیلیا در کنار فعالیت‌ها برای انتقال خون بود.

نیک‌بین با بیان اینکه تخصصش در زمینه ایمنولوژی پیوند اعضا است، گفت: بعد از اتمام تحصیلات، زمانی که به ایران بازگشتم، پیوند اعضا در ایران محدود بود به پیوند کلیه‌ای که به صورت سمبلیک در شیراز انجام شده بود. چیزی که علا از من خواست راه‌اندازی بخش ایمنولوژی پیوند اعضا برای کمک به پیوند بود. کمیته دیالیز پیوند را تاسیس کردند و ما به این وسیله با کشورهای دیگر ارتباط برقرار کردیم. شاید پیوند جسد در آن سال‌ها انجام شد.

نیک‌بین با بیان اینکه فعالیت در زمینه پیوند اعضا با حوادث انقلاب، متوقف شد، درباره شروع مجدد فعالیت‌ها در زمینه پیونداعضا گفت: با فعالیت دکتر ایرج فاضل، پیوند دوباره زنده شد. مردم ایران به انجام این عمل نیاز داشتند. امروز به سفر برای انجام عمل پیوند اعضا بی‌نیاز شده‌ایم.

نیک بین افزود: این دو (علا و فاضل)  نه تنها از نظر علمی، بلکه از نظر اخلاقی هم بی‌نظیر هستند.

وی با اشاره به ویژگی آینده‌نگری علا، از تجربه همکاری با او گفت: فرانسه به سازمان انتقال خون گفته بود که حاضر است پلاسمای خون ایران را بگیرد و فرآورده‌ها را به ما به صورت رایگان ارائه دهد. دکترعلا این پیشنهاد را قبول نکرد؛ چون ممکن است روزی نخواهند به ما فرآورده‌ها را بدهند و گفت که باید آن را خود تهیه کنیم. پالایش پلاسما یکی از کارهای ارزشمندی بود که انجام گرفت ولی آن را آنطور که باید و شاید ادامه ندادند؛ ولی علا همیشه فکر می‌کرد که باید خودکفا باشیم.

اسیر معتادان خون‌فروش بودیم

سیروس امیری درباره مشکلات سال‌های ابتدایی راه‌اندازی سازمان انتقال خون اظهار داشت: در تاریخچه انتقال خون، به طور فشرده اسیر معتادان خون‌فروش بودیم که خود نیاز به دریافت خون داشتند و پس از فروش خون در بیمارستان بستری می‌شدند تا برای کم‌خونی خود قرص آهن و غیره دریافت کنند و آماده فروش مجدد خون خود باشند. ما همان خون‌های کم‌مایه و آلوده را از روی اجبار، به بیماران خود تزریق می‌کردیم، در حالی که عمدتا از انتقال بیماری‌های گوناگون بی‌خبر بودیم.

وی در بیان یکی از نگرانی‌هایش که بر اثر کمبود خون انتقالی شکل گرفته بود، گفت: یکی از نگرانی‌های بزرگ من در انجام اعمال سر و گردن این بود که نکند نیاز به تزریق خون باشد. این موضوع آنقدر زجرآور بود که سرانجام از دکتر منوچهر شاهقلی که تازه وزیر بهداری شده بود تقاضا کردم ترتیبی داده شود تا از خون سربازان جوان، که آزادانه خواهان انجام این کار اند، بهره‌گیری شود. هرچند با درخواستم موافقت شد، انجام آن در جریان کارها فراموش شد.

به گفته امیری با برگشت علا به ایران و تاسیس سازمان انتقال خود وضع دگرگون شد، وی دراین‌باره اظهار داشت: آشنایی با مدیران بهداشت جهانی باعث شد تا از او برای سفر به دیگر کشورها دعوت شود؛ تا آن‌ها را در رفع و اصلاح نیازهای سازمان خون آن کشورها یاری کند. در زمان جنگ هشت ساله سازمان انتقال خون خدمات گران‌قدری به زخمی‌های کشور ارائه داد. از آن زمان دکتر علا مدتی در ایران نبود، پس از بازگشت، سازمان هموفیلی را تاسیس کرد.

من آنچه را که در توان داشته‌ام، انجام داده‌ام

محمدحسین عزیزی سخنانش را با سروده‌ای از مرحوم حبیب یغمایی موسس مجله یغما آغاز کرد و با اشاره به تاسیس سازمان انتقال خون ایران توسط علا گفت: سازمان انتقال خون امروز در منطقه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، نظیر ندارد. می‌دانیم که پزشکی نوین در اروپا بین سال‌های ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰ میلادی شکوفا شد. تاسیس دارالفنون در سال  ۱۲۳۰ شمسی (۱۸۵۱ میلادی) آغازگر ورود طب نوین به ایران بود که به همت صدر اعظم ایران، میرزا تقی خان امیرکبیر پایه‌گذاری شد.

وی افزود: دارالفنون به تدریج کتاب‌های علم نوین پزشکی را به فارسی ترجمه و منتشر کرد. سپس در آبان‌ماه ۱۲۹۷ شمسی (۱۹۱۸ میلادی) شعبه طبی دارالفنون استقلال یافت و مدرسه طب نامیده شد. پیدایش مدرسه طب زمینه ساز تاسیس دانشکده پزشکی تهران در بهمن‌ماه ۱۳۱۳ بود. از سال ۱۳۱۹ به بعد شماری از دانشجویان پزشکی که در سال‌های ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ به خارج و عمدتا اروپا اعزام شده بودند، در رشته‌های مختلف به تحصیل طب نوین پرداختند و سرانجام به عضویت هیئت علمی دانشکده تهران درآمدند و منشا خدمات بسیار شدند.

عزیزی دریاره تاسیس سازمان انتقال خون اظهار داشت: از زمان تاسیس دارالفنون یعنی از ۱۶۵ سال پیش تا کنون به تدریج بر شمار موسسات، دانشگاه‌ها و بیمارستان‌های پزشکی کشور افزوده شد. یکی از اقدامات برجسته دیگر تاسیس سازمان انتقال خون ایران توسط دکتر علا در سال ۱۳۶۳ بود. به این ترتیب که در بیش از ۴۰ سال گذشته سازمان انتقال خون در شهرهای مختلف، شعبه‌هایی تاسیس کرد. مردم از خون و فرآورده‌های آن به ویژه در سال‌های جنگ استفاده کردند.

وی در پایان سخنانش افزود: در تاریخ نهم بهمن‌ماه سال ۸۱ دکتر علا به وسیله حکمی از طرف دکتر فاضل (رئیس پیشین فرهنگستان علوم پزشکی) به عضویت افتخاری فرهنگستان منصوب شد. سخنم را با جملاتی از لویی پاستور که در فرهنگستان پاریس بیان کرده است به پایان می‌رسانم: «در هر حرفه‌ای که هستید، نه اجازه دهید که به بدبینی‌های بی‌حاصل آزرده شوید، و نه بگذارید بعضی لحظات تأسف‌بار که برای هرملتی پیش می‌آید شما را به یأس و ناامیدی بکشاند. در آرامش حاکم بر آزمایشگاه‌ها و کتابخانه‌هایتان زندگی کنید، نخست از خود بپرسید: برای یادگیری و خود آموزی چه کرده‌ام؟  سپس همچنان‌که پیشتر می‌روید، بپرسید: من برای کشورم چه کرده‌ام؟ و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی‌بخش و هیجان‌انگیز برسید که شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشته باشید، اما هر پاداشی که زندگی به تلاش‌هایمان بدهد یا ندهد هنگامی که به پایان تلاش‌هایمان نزدیک می‌شویم، هر کداممان باید حق آن‌را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم: من آنچه را که در توان داشته‌ام، انجام داده‌ام.» 

خدمت صادقانه به کشور

علا آخرین سخنران این نشست بود و درباره سیر زندگی خانوادگی و شخصی چنین گفت: در پاریس دنیا آمدم . زمانی که پدرم (حسین علا) وزیر مختار ایران بود. ابولقاسم‌خان اولین ایرانی و احتمالا یکی از اولین مسلمانانی بود که به دانشگاه اکسفورد راه پیدا کرد. پدرم میرزا حسین خان در لندن بزرگ شده بود چون پدر او محمدعلی‌خان به عنوان وزیرمختار ایران برای مدت ۱۷ سال جانشین میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله شد که مورد غضب ناصرالدین شاه قرار گرفته بود. در حدود یک سال بعد از مراجعت علا‌السلطنه به ایران با سمت وزیر خارجه که مقارن با دوران پرتلاطم انقلاب مشروطه بود، حسین علا هم به وطن بازگشت و رئیس دفتر پدرش شد.  چند سال بعد که علاالسلطنه به ریاست وزرا (نخست‌وزیری) منصوب شد، نیابتاً از طرف پدر امور وزارت خارجه را برای چندین سال اداره و کسب تجربه می‌کرد.  این نقطه آغاز ۶۰ سال خدمت صادقانه به کشورش با عناوین و مقامات مختلف سفیر، وزیر، نخست‌وزیر و غیره بود.

طبق گفته وی پدر علا پس از خاتمه مارموریتش در پاریس، به عنوان وزیر مختار به لندن و پس از سه سال به ایران اعزام شد. علا و مادرش به تهران بازگشتند.

او درباره برنامه درسی‌اش در آن سال‌ها بیان کرد: در تهران به رغم مشاغل سنگین، پدرم برنامه‌های درسی من را به صورت مرتب دنبال می‌کرد. برنامه‌ای که تقریبا تمام روز مرا می‌گرفت. هرچند در اول کار با معلمین خصوصی در منزل سر و کار داشتم اما بعد به دبستان نظامی در خیابان سپه می‌رفتم و دروس فرانسه و انگلیسی را دنبال می‌کردم.

وی ادامه داد: صبح‌های زود، قبل از اینکه پدرم به محل کارش رود، در تختش برایم داستان‌های فردوسی یا جنگ و صلح تولستوی را می‌خواند. قبل از پایان جنگ جهانی دوم مرا به دبیرستان شبانه روزی Harrow School نزدیک لندن بردند. در آن زمان دوست دیرینه پدرم سیدحسن تقی‌زاده هنوز سفیرکبیر ایران در لندن بود و با نهایت محبت از من ۱۳ ساله پذیرایی می‌کرد و در زمان ناهار از فلسفه ایمانوئل کانت و علم نجوم با من صحبت می‌کرد.

علا افزود: در سال ۱۹۴۵ میلادی جیره بندی سختی برقرار بود و موشک‌های هدایت نشده آلمانی به صورت پراکنده در لندن و اطراف آن رعب و وحشت به وجود می‌آوردند. ولی در هنگامی که پدرم سفیرکبیر ایران در واشنگتن و نماینده ایران در سازمان ملل متحد و شورای امنیت نوپا شد مرا پس از چندی از انگلستان جنگ‌زده نجات دادند و پیش خودشان در واشنگتن آوردند که خلاف اروپا از تمام نعمت‌های ممکن برخوردار بود.

برای امرار معاش ناچار مشغول به تدریس انگلیسی شدم

علا درباره سال‌هایی که در امریکا زندگی و تحصیل کرده است، گفت: رسیدن من به امریکا در سال ۱۹۴۶ میلادی با قائله آذربایجان پس از جنگ جهانی دوم مصادف شد. این اولین مورد شکایت کشور کوچکی از ابر قدرتی مانند شوروی در شورای امنیت بود. حسین علا از حقوق ایران در این محفل بین‌المللی دفاع کرد و موجبات حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران در این موقعیت شد. با وجود فشارهای روحی و جسمی، پدرم با جدیت تمام در فکر ادامه تحصیلات من بود. بعد از تکمیل دوران دبیرستان، وارد دانشگاه هاروارد شدم و رشته تاریخ را انتخاب کردم. ولی در اواخر دوران دانشگاهی تصمیم گرفتم، تحصیل در زمینه طب را آغاز کنم.

وی افزود: چون این تغییر جهت با زمان نخست وزیری دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت همراه شد، ارز خارجی خصوصا دلار پیدا نمی‌شد و من نه تنها از تحصیل طب در امریکا منصرف شدم بلکه برای امرار معاش ناچار مشغول به تدریس انگلیسی شدم. البته می‌گفتند با این اسم امکان ندارد مشتری پیدا کنی، بنابر این اسمم را به فرد الن تغییر دادم. با وجود آنکه در دانشکده پزشکی Cornell قبول شده بودم ولی به دلیل مسئله‌ای که بیان کردم، عازم دانشکده پزشکی  Edinburgh در اسکاتلند شدم که در اروپا مشهور به یکی از بهترین مدارس طب بود. البته در مقایسه با امریکا زندگی در آن سرزمین بسیار سرد، ساده و سیاه بود.

علا پس از طی ۶ سال دانشکده پزشکی، و گذراندن امتحان MRCP در طب داخلی و بیماری‌های خون به رشته خون‌شناسی علاقه‌مند شد، او دراین‌باره گفت: متخصص هماتولوژی باید جانور دوزیستی باشد یعنی هم در بالین بیمار باید به کار خود مسلط باشد و هم در آزمایشگاه تخصصی باید کاملا به روش‌های تشخیصی وارد باشد. از بورس تحقیقاتی  Welcome Trust  برخوردار شدم و درRoyal Postgraduate Medical School Hammersmith   لندن مشغول پژوهش بودم که خبر از بیماری پدرم رسید و بلافاصله به ایران سفر کردم. ولی حسین علا در حدود دو هفته بعد از درگذشت برادر عزیزش دکتر محمد علا در منزل خودش در دزاشیب فوت کرد.

برگشت قطعی به ایران

مراجعت قطعی علا به ایران در سال ۱۹۶۵ میلادی (۱۳۴۴ شمسی) اتفاق افتاد، او در این سال عضو هئیت علمی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد؛ علا دراین‌باره گفت: با حقوق درخشان ماهی ۶۰۰ تومان عضو هئیت علمی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران دانشگاه تهران شدم. در این اوان علاقه خاصی به بیماری‌های خونریزی دهنده ارثی مانند هموفیلی پیدا کردم. تا پیش از آن به این بیماری‌ها توجه نشده بود. تشخیص این بیماری‌ها هیجان‌انگیز بود ولی در عین حال باید فکری برای درمان آن می‌کردیم، برای حل کردن مشکلات خانوادگی، آموزشی، اجتماعی و درمانی این کودکان زمین‌گیر باید کاری می‌کردیم.

او با به تصویر کشیدن صحنه فروش خون توسط معتادها، گفت: هر روز صبح که به بیمارستان‌ها می‌آمدم با همین وضع دلخراش و شرم‌آور انتقال خون در تمام مؤسسات درمانی اعم از بیمارستان‌های دانشگاهی، دولتی، خصوصی، شیر و خورشیدی و حتی نیروهای مسلح  روبه‌رو می‌شدم. در بیمارستان‌های نیروی مسلح به سرباز صفر دستور می‌دادند داوطلب اهدای خون شود و در عوض به جای پول ۷۲ ساعت به آن‌ها مرخصی می‌دادند.

وی افزود: این وضع وحشتناک برای من انگیزه‌ای شد برای طرح پایه‌گذاری یک سازمان واحد، مرکزی و دولتی که تنها از داوطلبین غیرانتفاعی و سالم خون بگیرد و مشتقات سلولی و پلاسمایی را در بهترین شرایط بهداشتی و علمی تهیه کند و به رایگان در اختیار بیماران و مؤسسات درمانی قرار بدهد. البته برای رسیدن به این هدف والا، باید در مرحله اول یک انقلاب اجتماعی واقعی به وجود آید چون مسئله نه صرفاً مالی و نه فقط مسئله علمی یا فنی بود.

از مردم به مردم

او لازمه موفقیت در راه انتقال خون را از طریق تغییر طرز تفکر جامعه دانست و گفت: جامعه‌ که در هر موردی انتظار داشت دولت اقدام کند یا مثل امارات سلول‌های زنده خون را مانند کالاهای دیگر از خارج وارد کند. مردم لازم است تا متوجه شوند که نه با بخش دولتی، نه با پول و نه با تکنولوژی می‌توان این خدمات را بوجود آورد. تکمیل این حلقه خدمات انتقال خون که از جامعه سرچشمه می‌گیرد و به اجتماع ختم می‌شود شعار ما شد: «از مردم به مردم»

او درباره خودکفایی سازمان انتقال خون در ایران و تاثیر آن بر جامعه بیان کرد: پس از آن که سازمان انتقال خون در تهران خودکفا شد، ‌خون‌فروشان ورشکست شدند و دنبال کارهای دیگر رفتند؛ البته نباید به تهیه و پخش خون و مشتقات آن اکتفا کنیم و فقط یک نوع سوپر مارکت فراورده‌های خون باشیم، بلکه باید ابعاد علمی هم ایجاد شود.

علا درباره مشکلاتی که در زمان انتقال خود برای نیروهای مسلح ایجاد شده بود، توضیح داد: یکی از مهم‌ترین و دشوارترین اقدامات ادغام انتقال خون لشگری و کشوری بود که می‌توان گفت در مقابله با کشورهای دیگر سیاست منحصر‌به‌فردی بود چون معمولاً‌ نیروهای مسلح زندگی کاملاً‌ جدا و بهداری‌ و انتقال خون مجزایی‌ دارند. بالاخره برحسب تعریف سازمان انتقال خون باید در سایر نقاط کشور حضور فعالی داشته باشد و از این رو در زمان تصدی من در شیراز و مشهد، ساری، ‌اهواز و همدان پایگاه‌های منطقه‌ای پایه‌گذاری شد.

گفتنی است در پایان نشست چند یادبود توسط دوستدارن علا به او تقدیم شد.

برچسب ها :
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: