کد خبر: 7553
تاریخ انتشار: دوشنبه, 03 بهمن 1390 - 08:49

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

سخن هفته

معادلات جامعه انسانی، پیچیده‌تر از معادلات مهندسی و پزشکی

  سید ابراهیم عمرانی

 

سید ابراهیم عمرانی، سردبیر لیزنا: دوست بسیار عزیز کتابدارم  در یکی از این فورواردهای اینترنتی، مطلب زیر را برایم ارسال کرده بودند:

طبق اخرین آماری که گرفته شده و در روزنامه space چاپ شده,  43 درصد ناسا از پژوهشگران  ایرانی می باشد  در ادامه  نیز آمده است:  به اين مساله افتخار كنيم؟   يا...؟  یا به خاطر از دست دادن اين همه استعداد تاسف بخوريم؟

و پس از آن اسامی تعدادی از این بزرگواران را که در ناسا خدمت می کنند آورده بود:

پروفسور محمد جمشيدي مدير برنامه هاي داخلي ايستگاه فضايي ناسا

فيروز نادري مدير برنامه اجرايي سياره مريخ در ايستگاه فضايي ناسا

حميد برنجي عضو پژوهشگران ايستگاه فضايي ناسا

قاسم اسرار عضو هيئت مديره ايستگاه فضايي ناسا !!

كاظم اميدوار عضو پژوهشگران ايستگاه فضايي ناسا

محمد جمشيدي مدير كنترل تكنيك ايستگاه فضايي ناسا

رضا غفاريان مهندس لابراتوار نيرو محركه جت ايستگاه فضايي ناسا

پروفسور پرویز معین رئیس موسسه مرکزی تحقیقاتی دانشگاه ناسا در آمریکا

پروفسور صمد حیاتی عضو هیئت مدیره ایستگاه فضایی ناسا

عبد الحميد كريمي در رابطه با ساخت موشك هاي فضايي در ناسا فعاليت دارند

خانم دكتر مقدم در آزمايشگاه پيشرانش جت در ناسا بر روي رادارها كار مي كند

حدود 70 الي 80  ايراني در ناسا فعاليت دارند  و ...

من به همه این محققین و مجریان احترام می گذارم و برای اینکه می توانستند در ایران باشند و مستقیما به مردم این کشور خدمت کنند حسرت می خورم. می دانم که برای رسیدن به این جایگاه فقط آی کیو کافی نبوده و چه تلاشها و فعالیتهایی پشت رسیدن به این جایگاه علمی / اجرایی  وجود دارد، اما...

اما چرا ناسا برای ما  اینقدر مهم است؟ چرا هر وقت می خواهیم به خودمان قوت قلب بدهیم می رویم سراغ ناسا؟ چرا همیشه فقط به ایرانیهای ناسا مباهات می کنیم؟ لابد می فرمائید که محل اجرای پروژه هایی است که مجریانش باید از بهره هوشی یا آی کیوی خیلی بالایی برخوردار باشند. چرا نمی توانیم به ایرانیهای موسسات و نهادهایی  که به ناسا و  امثال ناسا فرمان می رانند که چه باید بکنی که منافع ملی آمریکا را حفظ کنی مباهات کنیم؟ مثلا بگوئیم که 10 ایرانی در شورای تصمیم سازی سیاسی یا اقتصادی آمریکا، اتحادیه اروپا، ژاپن، .... حضور دارند و این افراد  هستند که به دانشمندان ناسا خط می دهند که الآن باید در چه موضوعی کار کنید و چه موشکی تولید کنید؟ چرا این قبیل ایرانیها را که خیلی در سیاستگزاریهای روز دنیا موثر هستند  را نمی توانیم به عنوان افتخار ملی معرفی کنیم و از آنها برای فرزندانمان الگو بسازیم. البته در اینکه اینها افتخار ملی ما هستند یا نه هر کسی خودش تصمیم بگیرد و اگر دوست داشت افتخار کند و نداشت، افتخار نکند، لیکن سوال من هنوز همان است، چرا هر بار سعی می کنیم اثبات کنیم که مخهای درجه یک ایرانی در ناسا....شاید  یک دلیلش را این بدانیم که در موسسات تصمیم ساز اقتصادی و سیاسی و حقوقی ایرانیها را راه نمی دهند؟!!!!!!!!!!! ولی خیلی درست نیست، چون در آن حوزه ها هم بسیارند بچه های ایرانی که پستهای کلیدی و نقشهای مهمی دارند.

شاید یک  دلیل اصلیش کلیشه ای قدیمی است: ما همه بچه های پر تلاش و با هوشمان را می فرستیم مهندشی و پزشکی و افتخار هم می کنیم که مغزهای ایرانی و ناسا و .... از این حرفها.

در همین یکی دو ماه اخیر که دکتر رضا مقدم مقام ریاست اداره اروپایی صندوق بین المللی پول را احراز کرد کسی هیچ چیزی درباره او نگفت. اقتصاد دان تصمیم سازی که در این شرایط اقتصادی بالا می آید تا فقط کارشناسی نکند، بلکه توان داشته باشد که  ببرد و بدوزد و کمکی به حل معضلات اروپای این روزها که با مشکلات وام گیرندگان بزرگ روبروست  باشد. مشکلی که به کام وام گیرندگان بزرگ (بانکها) است ولی به نام مردم عادی که همه مالیاتهایشان را قبل از دریافت حقوق ناچیزشان، از ایشان کسر شده است، و می نویسند یونان و پرتقال مقروضند و .... بگذریم، برگردیم به ناسا.

من معتقدم بزرگ کردن این ماجرا که ما هربار به مهندسانمان در ناسا و در صنایع موشکی و نظامی امریکا افتخار کنیم، آب را به آسیاب سیاستهای جهان سومی همکار استعمارگر پیر یعنی عمو امپریالیست سابق و هیلاری حسین دبلیو بوش سونگ کامرون پوتین سارکوزی  فعلی می ریزیم و باز هم بچه ها را تشویق می کنیم به رشته هایی بروند که بتوانند پیچ موشکهای آنها را دقیقتر سفت کنند تا بمبها دقیقتر بر فرق ماها که مانده ایم و نرفتیم اونجا بریزند. خانواده های جهان سومی دوست دارند بچه هایشان یا دکتر (پزشک)، یا مهندس شوند، به خاطر پرستیژ بهتر؟ چه کسی این پرستیژ را به پزشکان و مهندسان بخشیده است؟ درآمد بیشتر؟ بساز و بفروشها و دلار فروشها که درآمدشان بیشتر بوده و هست. دور و برتان را نگاه کنید، حتما چند تایی پزشک می شناسید که به محض اینکه از مطبهای پردرآمد و جراحیهای بجا و بیجا و پردرآمد تر صاحب اندوخته ای چیزی شده اند، سوگند بقراط را گذاشته باشند سر طاقچه و به ساخت و ساز روی آورده باشند.

من منکر زحمات اکثریت قاطع  این قشر گرامی جامعه مان نیستم و اگر توجه کنید، از آنها به عنوان بچه های درسخوان و با هوش و با پشتکار و علاقه مند صحبت می کنم، و مشکلی با آنها ندارم، مشکلم با جامعه ای است که همه موجودی پرستیژ اجتماعی و منزلت حرفه ایش را برای ایشان خرج می کند. سوال من این است که چرا ما باید بهترین بچه هایمان را تشویق کنیم که فقط پزشکی و مهندسی بخوانند در حالیکه در این دو حوزه با بهره هوشی متوسط به بالا به راحتی می توان به مهارت رسید و اصلا نیاز نیست که آی کیوهای بسیار بالا را خرج این رشته ها کنیم. مگر در بخشهای تحقیقاتی پزشکی و مهندسی که در آنجا مساله پیچیده است و نیاز به آی کیو در حد اعلی دارد. از سوی دیگر رشته های تعیین کننده ای مانند اقتصاد و سیاست و حقوق و تجارت، و رشته های پایه ای علوم مانند ریاضی و فیزیک و .... را  که نیاز به بهره های هوشی بسیار بالا دارند، را با منزلت دادن به  رشته های پزشکی / مهندسی از ورودیهای با رتبه های بالا محروم کرده ایم؟  به یاد سیاست استعماری کار کوچک را به آدمهای بزرگ بسپارید نمی افتید؟ چرخه وارونه ای که همیشه استعمارگران در کشورهای تحت سلطه چیده و نهادی کرده و حال که خود سالها است رفته اند، ما هنوز آثارش را می بینیم.

من می خواهم خواهش کنم (و حتما بصورت مستقیم هم خواهش خواهم کرد)  در این امر، یکی از همون ناسا رفته ها برای بچه های ایرانی بنویسند که دارند چه می کنند و آیا هنوز توصیه می کنند که ما بهترین بچه هایمان را بفرستیم مهندسی و پزشکی؟ نباید بالاترین آی کیوی کشورمان را بفرستیم حقوق تا در محکمه های بین المللی حقوق مردممان را دفاع کنند؟ نباید بهترینها را بفرستیم اقتصاد تا در سایه توسعه اقتصادی نظام مند این  همه لطمه به مملکت نخورد؟ و باز هم ناسا را تبلیغ کنیم و باز هم بهترین و آگاه ترین بچه هایمان را از بدنه وقایع مهم جامعه مان جدا کنیم. آنها را جدا کنیم و بفرستیم در بدترین تعریف نسخه بنویسند و شکم باز و بسته کنند، و در بهترین تعریف جان انسانها را نجات دهند؟ و در این بهترین تعریف، جان انسانها را که خیلی هم عزیز است، یکی یکی نجات دهند تا دوستان مهندس ما به فرمان علمای !!!! امور سیاسی و بانکداران بزرگ یک کمی پیچ موشکها را سفت تر ببندند تا هزارتا هزارتا جان انسانها یکجا را بگیرند؟ و بگوئیم سیاست از علم جداست، ما رشته مان این است و روی این مواد جدید برای احتراق کار می کنیم، و مسئولیتی در برابر سیاستمداران و اینکه این مواد را روی سر چه کسانی می ریزند نداریم!!!

نباید از بهترین بهره های هوشی به رشته هایی که با فرهنگ و امور فرهنگی و اجتماعی جامعه سرو کار دارند بفرستیم؟ آن هم در کشوری که از بزرگترین شهرها تا کوچکترین روستاها همه از بی فرهنگی صحبت می کنند؟ چند جامعه شناس را می شناسید که به پای خود و با علاقه به حوزه جامعه شناسی یا آموزش و پرورش  آمده اند و توان ایجاد و پیشبرد تحول فرهنگی با روشی علمی را دارند؟ تربیت شدگانی با قدرت تصمیم گیری بالا و ذهنی تحلیلگر. باز هم تاکید کنم اشتباه نشود، حمل بر بی ادبی نشود. من مطلبی عمومی را مطرح می کنم. ما جامعه شناس خوب کم نداریم، ما اقتصاد دان خوب کم نداریم. و اتفاقا با مسائلی روبرو هستند که یکی از آقایان مهندسان و پزشکان قادر به حل آن نیستند، لیکن ماهها و ماهها باید روی مسأله کار کنند تا شاید، بله، شاید به نتیجه ای نسبی برسند، حال آنکه در بهترین حالت اگر در جائی بگویند من جامعه شناس هستم،  و در واحد مطالعات شهری  شهرداری کار می کنم، بسیاری با تعجب به ایشان نگاه خواهند کرد که یعنی چکاره است؟ جامعه شناسی درباره چه بحث می کند و البته ممکن است بعضی از دوستان خوشحال شوند که دوستشان در شهرداری  یک چیزی شناس است و خوب حتما یک آدم مهم را می شناسد و شاید بتواند خلافی و  پایان کار ایشان را درست کند.

دوستان عزیز و با هوش من، به این حرف من دقت کنید، ما چند نفر در کشور داریم که با پیوند رگ می توانند زندگی یک انسان را نجات دهند؟ فکر می کنم بیش از 500 نفر. چند نفر را می شناسید که می توانند برای تامین برق مورد نیاز کشور  توربین و ژنراتورهای جدید طراحی کنند تا پس از مراحل ساخت در نیروگاهها از آنها استفاده شود؟ باز هم کمتر از پانصد نفر نیستند. اینها از ابتدا و با افتخار و با معدلهای بالا این رشته ها را انتخاب کرده اند. حال بگوئید چند نفر از دیپلمه های با بهره هوشی بالا و پشتکار تحصیلی خوب با پای خود سر از رشته هایی درآورده ا ند که حل کردن مساله های آن نه تنها  آسانتر از حل معادلات دیفرانسیل نیست که بسیار سخت تر و پیچیده تر است. مسائلی به شکل n معادله n مجهولی که غیر ممکن است حل یکی از آنها در توان دوستان ناسایی ایرانی تبار ما باشد.

چه کسی باید مشکلات فرهنگی ما را حل کند؟ نگاهی به پستهای فرهنگی کشورمان بیندازید. به هیچوجه سخنی از تخصص در آنها نمی بینید. در اینجا هم آقایان پزشکان  و مهندسان اکثریت دارند، با این تفاوت که اغلب کسانی هستند که در رشته های خود کمتر موفق بوده اند و تیترشان را برداشته روی کولشان گذاشته اند و به رشته های ذلیل فرهنگی آورده اند. جائیکه با موجودی چند وجهی و پیچیده به عنوان جامعه و انسان روبرو هستند، با موجودی به شدت دینامیک که بعد زمانش از ابعاد دیگرش بسیار مهمتر و هر لحظه اش با لحظه پیشینش متفاوت است. این بزرگواران اگر در رشته خود می ماندند، حتی اگر درجه یک هم نبودند، بالاخره به کمک هم رشته ایهای باهوشتر معادلات دیفرانسیل  را به راحتی از سر راه برمی داشتند، در حالیکه اینجا مسائل بسیار سختتر و پیچیده تر از معادلات دیفرانسیل و توپولوژی دیفرانسیل  است. مسأله، مسأله جامعه و فرهنگ است.

تا به حال فکر کرده اید زمینه ساز این فرهنگ چه چیزهایی می تواند باشد؟ آگاهی، دانستن، خواندن؟  و فکر کرده اید رشته ما چه نقشی در توسعه فرهنگی، به ویژه از نوع پایدارش دارد؟ و آیا فکر کرده اید که مدیرانی که آقایان سیاستمداران بر رشته ما می گمارند چه ارتباطی با حوزه ما دارند؟ آیا اینها به فرهنگی تر شدن فضای جامعه کمک می کنند یا بیشتر تهدیدی برای آن هستند؟ با این وصف آیا نواده های ما در گوشه و کنار ایران، بعد از 1414، باز هر خبری را که در روزنامه یا شبکه بخوانند، یا از صدا و سیما بشنوند، می خواهند بگویند فرهنگ نیست!!!

و سوالی بسیار مهم از خودمان، پرولتاریای فرهنگی، چند نفر در حوزه خودمان می شناسید با توان تحلیل بالا، با خلاقیتی برای مدیریت فرهنگی که به پای خودشان به این رشته آمده اند؟ خیلی سوال سختی است. من در بین نسلهای قبلی در حد انگشتان دست می شناسم. شما در میان هم نسلیهای خودتان چند نفر را می شناسید؟ البته این را هم بگویم که در 66/66% موارد باز هم من بچه های خودمان را ترجیح می دهم، تا آقایان پزشکان و مهندسانی که از بد حادثه به رشته های ما و کلا به رشته های فرهنگی و اجتماعی آمده اند.

روزگاری من متنی را در باره مدیران حوزه خودمان قلمی کرده بودم که آقای مهندس نساجی رئیس ایرانداک بود و نوشتم که ایشان آمده اند که تار و پود از هم گسیخته ما را  مجددا  به هم متصل کنند و به هم ببافند و آقای مهندس مکانیکی که پیچ و مهره های شل رشته ما را سفت کنند، البته خوشبختانه ایشان هنوز تشریف دارند و بنده هم به ایشان خیلی ارادت دارم. اکثریتی که رشته شان برق و الکترونیک و کامپیوتر بود و آمده بودند و هنوز هم چون هوا خوب است تشریف دارند. رئیس  مرکز اطلاع رسانی مهمی که رشته مبارکشان آفات بود و قرار بود از کل حرفه آفت زدایی نمایند و زبانشناسی که احتمالا تشریف آورده بودند که زبان آدمیزاد به کتابداران آموزش دهند، در راس بزرگترین کتابخانه دانشگاهی کشور بودند.... و در پایان رسیدم به یک تخصص بسیار مهم، فرد بسیار مهم ما دامپزشک بود و در راس مدیریت منابع تشریف داشتند و احتمالا قرار بود درد بخشهایی از حرفه ما را درمان کنند، .... و یادداشت تحت عنوان مدیریت کتابخانه های دانشگاهی، به عنوان طنز در جایی قرائت شد، لیکن عجب طنز تلخی که مانند بی فرهنگی !!!!  که بر زبان همه جاری است تمامی ندارد.

برای دو معضلی که من به آرامی در هم فشردمشان چه راه حلی داریم؟

اول منزلت اجتماعی که خودمان به برخی رشته ها می دهیم و با الگو قرار دادن آن (مانند همین آگهی ناسائیهای ایرانی تبار) نوعی فرار مغزها درست می کنیم. و بیشتر مغزهای خوبمان را از رشته های  پایه ای و بنیادی، به ویژه رشته هایی که با فرهنگ جامعه مرتبط هستند به رشته های کاربردی فرار می دهیم، و از 100 واحد منزلت اجتماعی که در کیسه داریم 90% را خرج  همین کاربردیها  می کنیم و

دوم، استفاده  از کسانی است که از همه هویت رشته های کاربردی با منزلت بالا ، فقط منزلتش را سر کول می گذارند و به  مشاغل فرهنگی و بنیادی، جائیکه حل مسائلش بسیار سخت تر از جراحی آئورت و تومور مغزی و حل مسائل توپولوژی دیفرانسیل و فضاهای ریمانی است و توان و  ذکاوت ویژه ای را می طلبد و قدرت تحلیل و برنامه ریزی بالایی را نیاز دارد، می آیند.

واقعا راه حل چیست؟ نباید در نگاه به جامعه تغییراتی ایجاد شود و برای منزلت اجتماعی و شغلی  برنامه ریزیهای تازه ای انجام دهیم؟  رسانه های پر مخاطب را کلیشه زدایی کنیم و احتمالا در فیلمها و سریالهایمان به آدمهایی که پزشک و مهندس نیستند هم احترام بگذاریم؟ می دانم که قرار نیست حرفهای مرا به گوش بگیرند،  ولی اگر دارید گوش می کنید، ترا به خدا هیجان زده نشوید و از امروزشروع  نکنید در فیلمهایتان بر صورت آقایان کاربردی کاران پرمنزلت و ثروتمند  ....  نورهای تند و ترسناک بیندازید و دندانهای آنها را با رنگ قرمز گریم کنید و از اتاق جراحی که بیرون می آیند بجای چاقوی جراحی، یک کارد سلاخی در دستشان بگذارید و ما را یاد "ومپایر دیریز" بیندازید. نه همه آحاد جامعه محترم هستند، منظور من تنها احترام مساوی برای همه است. ایجاد فرصت برای همه دانش آموزان است که به همه شغلها با احترامی یکسان نگاه کنند و حق انتخاب عادلانه ای داشته باشند.

کشور ما در حوزه فرهنگ نیاز به برنامه ریزیهای عمیقی دارد. برنامه ریزیهایی بیشتر در جهت عکس برنامه ریزیهای فعلی، و باید کارهای بزرگتری به بچه های با پشتکارمان بسپاریم، و به گونه ای برنامه ریزی کنیم که بهترینها جذب فعالیتهای فرهنگساز جامعه شوند نه فقط حرفه های پولساز. به امید روزی هستم که بجای فهرست بچه های فعال در ناسا، صورتی از ایرانیها و ایرانی تبارانی را منتشر کنند  که مشاغل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دنیا را قبضه کرده باشند، مشاغل و افرادی که جهت کار و تحقیقات کاربردیها را تعیین می کنند.

عمرانی، ابراهیم. «معادلات جامعه  انسانی، پیچیده‌تر از معادلات مهندسی و پزشکی». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 63.  3 بهمن 1390.

برچسب ها :
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: