داخلی
»باشگاه اطلاعات سبز
(لیزنا، باشگاه اطلاعات سبز): کاوه فیضاللهی، سردبیر فصلنامه پستانداران پازن: خفاش گوشبلند کوهستانی، دوپای پنجانگشتی کوچک، دلفین بینیبطری هندوآرام، حشرهخور آبزی مدیترانهای و بسیاری دیگر.
اینها فقط چند گونه از 200 گونه پستانداری هستند که در کنار ما در سرزمین پهناور ایران زندگی میکنند: 71 گونه جونده، 50 گونه خفاش، 31 گونه گوشتخوار، 15 گونه حشرهخوار، 14 گونه نهنگ و دلفین، 10 گونه زوجسُم، 4 گونه خارپشت، 3 گونه خرگوش، یک گونه فردسُم و یک گونه گاو دریایی. پستاندارانی که به احتمال زیاد همه آنها پیش از انسان پا به این سرزمین گذاشتهاند و اینجا حق آب و گل دارند.
اگر از کسی بخواهید تعدادی از آنها را نام ببرد، اگر جزو آن حدود هزار نفری نباشد که به واسطه حرفه یا رشته تحصیلیشان تا حدودی با موضوع آشنایی دارند، به احتمال 99/99 درصد پس از اشاره به جانوران شناختهشدهتری همچون پلنگ، گرگ، روباه، گوزن، خرس، سنجاب و مانند آنها، به سرعت فهرستش ته میکشد. برای بسیاری از گروههایی که خود از تنوع چشمگیری برخوردارند در زبان فارسی جز یک نام عمومی وجود ندارد. اینجاست که افراد غیرمتخصص نزدیک به 50 گونه جونده را فقط موش مینامند و برای 50 گونه خفاشی که در ایران حضور دارند نامی جز خفاش نمیشناسند. انواع مختلف نهنگها فقط نهنگ هستند و همه دلفینها فقط دلفین. 12 گونه حشرهخور از ایران گزارش شدهاند که ازجمله پستانداران بسیار قدیمی هستند و در راسته جداگانهای جای میگیرند، اما مردم هیچ نامی برای آنها ندارند و اگر به احتمال بسیار ضعیف روزی فرصت دیدار دست دهد، از همان کلمه «موش» برای آنها نیز استفاده میکنند.
اما تمام این بیتوجهیها و کمتوجهیها یک روی سکهاند. ما انسانها عضوی از راسته پستانداران، با بیش از 5500 گونه و تنوعی حیرتانگیز از جانوران پرنده، دونده و شناگر هستیم که طول بدن بزرگترینشان هزار برابر کوچکترینشان است.
نیاکان ما تا همین چند نسل پیش ارتباط تنگاتنگی با حیاتوحش سرزمین خود داشتند. آهو و جبیر و کل و قوچ شکار میکردند، از کشتزارها و باغهای خود در برابر خرابکاری گراز و آفت انواع جوندگان محافظت میکردند، از مرغوخروسهایشان در برابر روباه و سمور و راسو نگهداری میکردند و برای اینکه گرگ و پلنگ به گله نزنند، چوپان و سگ همراهشان میکردند.
تعدادی از پستانداران در 10 هزار سال گذشته اهلی شدهاند که 10 گونه از آنها در ایران نیز حضور دارند: اسب، خر، گاو، گاومیش، شتر یککوهانه، شتر دوکوهانه، بز، گوسفند، سگ و گربه. دستکم یکی از این گونهها - بُز - مطمئنا داخل مرزهای ایرانی امروزی اهلی شده است. نیای وحشی بُز اهلی هنوز در ایران زندگی میکند، هرچند در برابر خطر انقراض، «آسیبپذیر» طبقهبندی شده است. بز کوهی، که نر آن در فارسی کل و پازن نیز نامیده میشود، جایگاه بیهمتایی در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
از حدود 25 تا 30 هزار نقشی که روی دیوارههای سنگی کوهها و غارهای ایران کنده شده، نقش پازن از همه فراوانتر است. در 90 درصد از سنگنگارههای ایران – لرستان، ارسباران، کهگیلویه، خمین، دشت مغان و مناطق دیگر – نقش پازن دیده میشود.
یکی دیگر از پستاندارانی که در فرهنگ ایرانی از چنین جایگاه بیهمتایی برخوردار است شیر است که متاسفانه نزدیک به 70 سال پیش در ایران منقرض شد. پرچم شیر و خورشید، چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، نماد ملی ایران بود.
بیشتر کشورها جانوری را به عنوان نماد ملی خود برگزیدهاند: گرگ در ایتالیا، صربستان و ترکیه، ببر در بنگلادش، هند، مالزی و کره جنوبی، خرس در روسیه و فنلاند، یوز در کنیا، فیل در ساحل عاج، آفریقای جنوبی و تایلند و بسیاری دیگر. با این حال، کمتر کشوری را میتوان یافت که جانور ملی آن منقرض شده باشد.
البته دستکم 10 کشور دیگر – انگلستان، سریلانکا، هلند، بلژیک، لوکزامبورگ، مقدونیه، اتیوپی، بلغارستان و آلبانی - نیز شیر را به عنوان جانور ملی خود برگزیدهاند که در مورد حضور تاریخی شیر در آنها تردیدهای جدی وجود دارد.
با این همه، گرایش انسان به طبیعت (Biophilia) ذاتی است و کمتر کسی را میتوان یافت که در برابر طبیعت واکنش هیجانی نداشته باشد. بسیاری از ما عاشق تماشای مستندهای حیاتوحش هستیم که در آنها پستانداران نقش چشمگیری بازی میکنند. تصور ما از حیاتوحش عمدتا به پستانداران مربوط میشود. توجه رسانهها به اخبار پلنگ ایرانی و نقش یوز ایرانی روی پیراهن تیم ملی فوتبال نشان از توجه خاص مردم به آنها دارد. وجود چنین توجهی برای حمایت ما از سیاستهای دولتی و تلاشهای مردمی برای حفاظت از تنوع زیستی و تعیین سرنوشت آنها و خودمان ضروری است.
با این حال، تغییر سبک زندگی و تقویت گرایش فیلمشیفتگی (Videophilia) به جای طبیعتگرایی، ما را در مسیر بیگانگی روزافزون از طبیعت قرار داده است. عادت کردهایم به جای گُل تصویر گُل ببینیم. به جای دیدار مستقیم با همدیگر تصویر همدیگر را در لپتاپها، تبلتها و تلفنهای هوشمندمان چک میکنیم. ترجیح میدهیم لذت تماشا را با فیلم گرفتن عوض کنیم. کار این اعتیاد به قدری بالا گرفته که قابل انکار نیست. ما به موجوداتی مجازی در فضای مجازی تبدیل شدهایم و گاه حتا خود واقعیمان را هم نمیشناسیم.
ظرف دو نسل گذشته، چنان فاصلهای میان انسان و طبیعت افتاده که مردم شهرنشین امروزی آن را کاملا غیرمرتبط با زندگی خود میبینند. نسلی که در چنین محیطی پرورش یابد هرگز پای آرمانهای حفاظت از طبیعت نخواهد ایستاد. چنین جامعهای به نابودی چیزی که علاقهای به آن ندارد حساس نخواهد بود و همواره به انتظار خواهد نشست تا تکنولوژی به دادش برسد و مشکلات بیشمار ناشی از اختلال در کار طبیعت را حل کند. این جامعهای است که بدون آیندهنگری و دوراندیشی، بدون محاسبه واقعگرایانه سود و زیان نابودی سازوکارهای طبیعی و خدمات اکوسیستمی و اقلیمی، در پی ساخت عالمی دیگر و انسانی دیگر است. عالمی که بسیاری از ما نگران زندگی در آن در کنار آدمهایش هستیم.
این مسالهای است پیچیده با ابعاد پردامنه که برایش راهحل سریع و آسان نمیتوان یافت. اما یک چیز تقریبا قطعی است و آن اینکه خاستگاه هر تغییر، یا دستکم خواست تغییر، آگاهی است. آگاهی قابلاطمینان از طریق علم حاصل میشود.
دانشمندان مستقیما جهان را بررسی میکنند. آنها در طبیعت، در آزمایشگاه، در کتابخانه و در موزه کار میکنند و دستاوردهایشان را به ضرورت دقت به زبان و در قالبی مینویسند که دسترسی به معنای آن را برای عموم مردم دشوار میکند. در این میان واسطههایی وجود دارند که نتایج پژوهشهای علمی را مطالعه و هضم میکنند و سپس آن را به به بیانی سادهتر و نمایی جذابتر به مخاطب گستردهتر عرضه میکنند.
ازجمله این رسانههای واسطه میتوان به فیلمهای مستند، کتابهای عامهفهم، روزنامهنگاری علمی، سخنرانیهای علم برای همه و همچنین فرصتهای انتقال مفاهیم از طریق نمایشگاهها، موزهها، باغوحشها و مانند آنها اشاره کرد.
با این حال، هرکدام از این رسانهها از کارایی خاص و عمق نفوذ متفاوتی برخوردارند: بعضی فقط یک جرقهاند و بعضی دیگر این امکان را به یک شهروند علاقهمند میدهند که دانش خود را تا سطح یک پژوهشگر آماتور بالا ببرد. خطای مهلک در این میان بسنده کرده به جرقهها و تکجملهها و تکتصویرهای مبهم و گاه گمراهکنندهای است که در شبکههای مجازی دستبهدست میشود. بدون مطالعه جدی دستیابی به آگاهی و بینش غیرممکن است و منظور از مطالعه جدی قطعا هلههولهخوانی (Junk Reading) در تلگرام و فیسبوک نیست. ممکن است پستی در یک شبکه اجتماعی، یا صحنهای از یک مستند، یا جملهای در یک گفتوگوی دوستانه نظر شما را جلب کند، اما این پایان ماجرا نیست. سعی کنید در رابطه با موضوعی که توجه شما را جلب کرده متن مناسب – کتاب و نشریه – تهیه کنید و بخوانید. هیچ جایگزینی برای مطالعه وجود ندارد.
ما به سهم خود چه میتوانیم بکنیم؟ به طبیعت برویم و دیگران را نیز تشویق کنیم رابطه خود با طبیعت را حفظ کنند. این بهویژه در مورد کودکان و در سن بحرانی شکلگیری ذهن بسیار حیاتی و تعیینکننده است. سعی کنیم با مصرف کمتر، مصرف دوباره و بازیافت ردپای بومشناختیمان را کوچکتر کنیم. در تلاشهای سازمانیافته و گروهی برای حفاظت طبیعت فعال و پیگیر مطالبات اجتماعی برای وضع و اجرای قوانین و مقررات زیستمحیطی باشیم. اطلاعرسانی کنیم و شاید از همه مهمتر، با متعهد شدن به یک برنامه مطالعاتی منظم و جدی، آگاهی خودمان و دیگران را افزایش دهیم.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.