لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: در شمارهء اخیر مجلهء وزین «تجربه» – اردیبهشت و خرداد 92 – در معرفی کتاب ارزشمند «استانبول: خاطرات و شهر» - اثر نویسندهء شهیر ترکیه اورهان پاموک - گزیدهء کوتاهی از آن منتشر شده، که اتفاقاً به تشریح دیدگاه نویسنده دربارهء نقشی که مطالعه در زندگی او داشته اشاره دارد. برایم جالب بود دیدگاه نویسندهء موفقی مثل پاموک را دربارهء خواندن بدانم. نویسندهای که برندهء جایزه نوبل ادبیات است و آثارش تاکنون به بیش از چهل زبان دنیا ترجمه شده است، صمیمانه در این زمینه مینویسد:
«همراه داشتن یک کتاب در کیف یا جیب، مخصوصاً در اوقات تلخ زندگی، مثل همراه داشتن دنیای شادیبخش دیگری در جیب یا کیف است. وجود یک کتاب لذتبخش، تسلایی نیروبخش بود برای من در روزهای پریشان جوانی و در ساعات مدرسه که از فرط خمیازه اشک از چشمانم جاری میشد و در مواقعی که از سر ناچاری یا آبروداری مجبور به حضور در مراسمی میشدم.»
پاموک در ادامه سه انگیزه اصلی خود را از خواندن به اختصار تبیین میکند. خواندنی که به تعبیر خودش خوشیهایی بوده که او آگاهانه در برابر اجبار تحمیلی کار یا تحصیل برگزیده است. به نظرم همین انتخاب و گزینش در خواندن است که از همان ابتدا مطالعهء واقعی را که همراه با لذتی ناب است از خواندنهای تحمیلی متمایز میسازد، و همچون بسیاری دیگر نخستین انگیزهء پاموک را شکل میدهد. او به این سرخوشی حاصل از خواندن «فرار» میگوید. فراری که در آن آدمی میتواند برای لحظهای یا لحظههایی از دنیای واقعی اطرافش بگریزد و به دنیای دیگری که بیشتر میپسندد پناه برد.
البته شاید بتوان بجای مفهوم «فرار» مطالعه را راهی برای «شکستن چرخهء مهیب روزمرگی» دانست. زیرا خواندن فرصت مغتنمی است که خواننده از چرخهای که با نام زندگی روزمره او را احاطه کرده لحظهای خارج شود و پای به دنیای تازهای بگذارد. البته امیدوارم آن را نوعی «واقعیتگریزی» تلقی نکنید، زیرا اساساً با آن متفاوت است و به همین دلیل است که به نظرم استفاده از عنوان «فرار» ممکن است تبیین روشنی از این رخداد نباشد. زیرا واقعیتگریزی بیشتر به معنای نفی و انکار واقعیتی است که پیرامون ما شکل گرفته است. اما خوانندهای که آگاهانه برای لحظه یا لحظههایی از دریچهء کتابی که میخواند خود را در زمان و مکان جدیدی قرار میدهد، همچون مسافری است که با هدف یادگیری و کسب تجربه یا سرگرمی و کنجکاوی به سفر رفته است. در مجموع خواندن برای هر یک از ما فرصتی برای سفر است، سفری در قلمرو نامحدود زمان و مکان. سفری که خواننده مقصد آن را انتخاب میکند و با ذهن نویسنده همراه میشود. حال میخواهید آن را فرار بنامید یا هر چیز دیگر، اما در نهایت به نظرم خواندن نوعی رفتن و رسیدن است.
دومین انگیزهای که پاموک برای مطالعه به آن اشاره کرده حرکت در مسیر «خودسازی» و «خودشناسی» است. او هوشمندانه مقولهای بسیار عام و فراگیر را در اینجا انتخاب کرده که بسیاری از مفاهیم وابسته به آن را در خود جای میدهد. مثلاً نیاز به خودشکوفایی که در راس هرم نیازهای آبراهام مازلو است نیز به نوعی در همین مقوله قرار دارد. پاموک با اشارهای گذرا به این مفهوم در این زمینه مینویسد:
«خواندن برای من در سنین بین 16 تا 26 سالگی، پارهای بود از روشی برای ساختن خودم و شکل دادن آگاهانه به روحم. باید چطور آدمی میشدم؟ معنای دنیا چه بود؟ موضوعاتی که به آنها علاقه داشتم و فکرشان را میکردم، و خیالات و مکانها تا کجاها میتوانست ادامه داشته باشد؟ ... با آگاهیای که از خواندههایم به دست میآوردم، میتوانستم مسیر تبدیل شدن به کسی را که میخواهم در ذهنم ترسیم کنم.»
به نظرم شاید این قویترین انگیزهای باشد که خواندن را برای بسیاری از ما معنا میکند و هدفمند میسازد. معمولاً هر یک از ما تصویری آرمانی از خود در ذهن داریم و گهگاه در میان کتابهایی که میخوانیم آن را جستجو میکنیم. شاید هم همین انگیزه است که خواسته یا ناخواسته معیارهای ما را در انتخاب آثاری که میخوانیم شکل میدهد.
انگیزهء سوم پاموک، که به نظر میرسد باید نقش مهمی در زندگی حرفهای او بازی کرده باشد – تجربهء منحصر به فردی است که او فروتنانه از آن با عنوان «توهم عمیقتر شدن» یاد میکند و در معرفی این انگیزه و با استتناد به مارسل پروست مینویسد:
«وقتی کتاب میخوانیم، بخشی از عقلمان، با همهء وجود خود را به متن نمیسپرد، اما با یادآوری اینکه کارمان یعنی خواندنمان چقدر کار عمیق و عاقلانهای است، تحسینمان میکند. پروست بسیار خوب توانسته این را نشان دهد که بخشی از روحمان بیش از کتابی که میخوانیم، رو به نور چراغی که میز یا کتاب را روشن میکند یا منظره و باغچهای که داریم باز میشود. در این مداقه وجهی وجود دارد که تنهاییمان، فعالیت نیروی خیالمان و «عمیقتر» بودنمان نسبت به دیگر انسانها را تبریک میگوید.»
این تجربهء عمیقتر بودن – حتی اگر در مواقعی چندان واقعی هم نباشد – نقشی اساسی در رشد اعتماد به نفس خوانندگان آثار مختلف ایفا میکند. دستاوردی است که هر یک از ما را به حرکت رو به جلو و بیشتر خواندن و بیشتر آموختن تشویق خواهد کرد. انگیزهای مولد است که اگر به خوبی مدیریت شود، میتواند زمینهساز رشد فکری افراد باشد.
زمانی که این یادداشت را در مجلهء تجربه خواندم به نظرم رسید که هرچند این سه مقوله بسیار بنیادی است و زیرمقولههای متعددی را در بر میگیرد، اما بیتردید انگیزههای پیدا و پنهان دیگری در این میان نقش ایفا میکنند. عواملی که معمولاً مشوق ما در خواندن هستند، و فقدان هر کدام ممکن است مانعی در این زمینه باشد. حال اگر بخواهیم انگیزههای دیگری را به فهرست اورهان پاموک اضافه کنیم، مهمترین مفاهیمی که در این فهرست قرار خواهند گرفت کدامند؟
با توجه به حجم محدود این یادداشت میتوان حداقل سه انگیزهء اصلی دیگر به این فهرست افزود و امیدوارم شما با افزودن نظرات خود آن را تکمیل کنید. نخست آنکه مطالعه پاسخ به یکی از نیازهای طبیعی آدمی یعنی نیاز به ارتباط و نیاز به گفتگوست. انسانها در شرایط معمول – بجز در مواقعی که به هر دلیل ترجیح میدهند تنها باشند – نیازمند ارتباط با همنوعان خود هستند. خواندن یکی از شیوههای ارتباطی است. ارتباطی مکتوب و ماندگار. ارتباطی که مکتوب و نوشتاری است، امتیازهایی فراوانی نسبت به ارتباط گفتاری و شفاهی دارد. از آن جمله میتوان به امکان مرور دوباره محتوای پیام تبادل شده، محدود نبودن آن به زمان و مکان و امکان تأمل و دقت بیشتر در آن اشاره کرد.
بنابراین، خواندن گریز از تنهایی و پاسخی است به این نیاز و همچون گفتگویی میان نویسنده و خواننده جریان دارد. هرچند این گفتگو در دو زمان و مکان مختلف رخ میدهد، اما کاملاً واقعی و طبیعی است. خوشبختانه به کمک امکانات وب 2 امروزه این تعامل و گفتگو بسیار سریعتر و آسانتر رخ میدهد. مثلاً نظرات خوانندگان وبلاگها، یا میلیونها پیامهای که پیوسته در شبکههای اجتماعی مبتنی بر وب در جریان است، مثالی از همین گفتگوست.
البته اگر از منظر روانشناسی اجتماعی به این نیاز نگاه کنیم، شاید بتوان آن را در مقولهای بزرگتر نظیر نیاز به زندگی اجتماعی و نیاز به عضویت در گروه نیز طبقهبندی کرد. اما تاکیدی که در اینجا بر گفتگو میشود، ناشی از این واقعیت است که صرفاً تمایل آدمی به زندگی اجتماعی نمیتواند انگیزه او به خواندن را به روشنی تبیین کند. زیرا این نیازِ ویژه به گفتگوست که پس از عضویت در گروه انگیزهای جدید و اساسی در خواندن خواهد بود. حتی گاهی عضویت در گروه یا در میان جمع بودن نیز پاسخی به تنهایی آدمها نیست. سالن انتظار فرودگاه یا تردد با مترو مثال خوبی از تنهایی در جمع است. اگر عضوی از خانواده، دوست یا همکاری در این سفرها همراه شما نباشد، عملاً در میان جمع کثیری از افراد تنها خواهید بود و شاید به همین دلیل باشد که در چنین موقعیتهایی همراه داشتن کتابی خوب غنیمتی گرانبها خواهد بود.
انگیزه بعدی نیاز به شنیدن قصه و روایت است که با نسبتهای مختلف در افراد جامعه وجود دارد. معمولاً در سلام و احوالپرسیهای مرسوم و متداول از هم میپرسیم: «چه خبر؟». شاید معنای نسبتاً پنهان چنین پرسشی این باشد که «آیا قصهای یا روایتی داری برایم تعریف کنی؟»؛ روایتی از رخدادی جدید یا قدیمی که یا برای طرف مقابل اتفاق افتاده یا برای دیگران. کتابها و سایر انواع نوشتهها نیز پاسخی به این نیازند. بدیهی است که بهترین گزینه در این زمینه کتابهای داستان، رمان است، اما سایر آثار نیز به درجات مختلف در درون خود عنصر روایت را دارند و همین روایت است که خواننده را با خود همراه میسازد.
انگیزه بعدی ریشه در کنجکاوی طبیعی آدمی و نیاز درونی او به دانستن دارد. نیازی که در طیفی از بسیار شدید تا ضعیف در ذهن انسانها مشترک است و هر یک راههای متفاوتی برای پاسخ به آن دارند، و مطالعه همواره یکی از این راههاست. پرسشهایی که از کودکی تا سالمندی پیوسته برای ما مطرح میشود، تبلوری از همین نیاز به دانستن است. پرسشهایی که اساساً بذر رشد و بالندگی علوم و پیشرفت بشری محسوب میشوند و چشمهء جوشانی برای گسترش دانش و معرفتند.
اطمینان دارم فهرست انگیزههای خواندن به مراتب مفصلتر از این شش مورد است. امیدوارم شما بر اساس تجربههای خود یا مطالعاتی که دارید در بخش نظرات سایت به سایر انگیزههای خواندن اشاره کنید. ضمناً اهمیت شناسایی این انگیزهها در توسعهء فرهنگ مطالعه و ترویج خواندن نیز مقولهء مستقلی است که میتواند در نظرات سودمند شما منعکس شود.
منصوریان، یزدان. «فهرستی ناتمام از انگیزههای ناپیدای خواندن».سخن هفته شماره 139. 24 تیر 1392.