جناب وزیر فقط این یک بار ژاپنی مدیریت کنید: درباره کتابخانه‌های عمومی

 

لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر:

 

اول خبر زیر را بخوانید تا برایتان بگویم:

به گزارش لیزنا، پیش از این علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفته بود: کتابخانه‌های عمومی وابسته به وزارت فرهنگ، به شهرداری‌‌ها منتقل می شوند.کتابخانه‌ها زیر نظر شهرداری از کمک‌های این نهاد بهره مند می شوند، این کمک‌ها هم با وجود  هیأت امنا خواهد بود. لسانی مسئول دفتر روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این خصوص به خبرنگار لیزنا گفت: بر اساس گفته‌های وزیر ارشاد برای واگذاری تصدی گری دولت این طرح در دستور کار است. اما برای اجرایی شدن .....  

 

خبر را که امروز خواندم واقعا به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم باز این چه شورِش است، شاید هم باید بخوانیم این چه شورَش است چون ممکن است باز شورش را در بیاورند. جناب جنتی ، وزیر محترم و جدید ارشاد اسلامی مقدم شما را صمیمانه تبریک عرض می کنم و  همین اول و در رابطه با این خبر یک خواهش از شما می کنم . شما را به خدا برای یک بار هم که شده ژاپنی مدیریت کنید. خواهش اکید دارم که این یک بار را محض رضای خدا صد بار گز کنید و یک بار پاره کنید. صحبتهای اخیر شما را در زمینه‌های کاری مختلف، از جمله نشر و سینما  خوانده ام مانند سخنهای رئیس جمهور جدید سرشار از امید بخشیدن است که ماموریت شما در این امید بخشی حوزه فرهنگ است. ولی آن قدر امید نبخشید که بعدا مثل بسیاری وزیران سابق و اسبق فقط وعده‌ها به یادمان مانده باشد و عقب نشینی از مواضع روز اول. البته  سخن این نیست که خبر بالا را وعده فرض کرده باشم، چرا که خوشحالم که نوشته شده که بررسی خواهد شد و همین باعث دلگرمی است.

 

حال اجازه بدهید در همین رابطه من  خودم را معرفی کنم . بنده  برای اولین بار در سال 1348 عضو کتابخانه عمومی شماره 7 قلهک شدم  که الآن نمی دانم به کجا منتقل شده چون در حال حاضر  ایستگاه مترو قلهک درست در همان محل ساخته شده و سال 1351 عضو کتابخانه شماره 2 باغ فردوس شدم و با توجه به رفت و آمد و میزان کتابهای امانتی از این کتابخانه‌ها، به سرعت با کتابخانه و کتابداران آن رفیق و صمیمی شدم، و باز  از خوش حادثه زمانیکه دانشجو شدم و دنبال کار می گشتم به عنوان کارگر انبار توزیع کتاب کتابخانه‌های عمومی کشور در تابستان 1354 در انبار خیابان حقوقی به کار بسته بندی کتاب و ارسال آن به کتابخانه‌های تهران و شهرستانها مشغول شدم، البته بعضی روزها هم به ساختمان هیات امنا  روبروی دانشگاه تربیت معلم (اینک خوارزمی) می رفتم و در فهرستنویسی به یکی از همکلاسیها که آنجا کار محترم فهرستنویسی می کرد کمک می کردم. از شروع سال 1361 تا  سال 1372  معلم فهرستنویسی و رده بندی کتابداران کتابخانه‌های عمومی کشور بودم که در دوره‌های ضمن خدمت و دوره‌های کاردانی تدریس می کردم و همکاری نزدیکی با مجموعه داشتم و بعدها و در دوره جناب آقای ملک احمدی یکی از همکاران طرح تفصیلی کتابخانه‌های عمومی بودم و بنابراین خودم را غریبه مجموعه کتابخانه‌های عمومی نمی دانم.

 

 جناب وزیر خودتان با توجه به سوابقتان احتمالا بیشتر از من به وضعیت فرهنگ وقوف دارید، با اینهمه  اگر اجازه فرمائید  در همین پاراگراف  وضعیت را برایتان خلاصه کنم: جناب وزیر شاید مشکل امثال من این است که سر از حوزه فرهنگ درآورده ایم ، آن هم در کشوری که گل و بلبل فضای آن را گرفته و اجازه نمی دهد فرهنگ و هنر دیده و شنیده شوند . بلبلان جمع هستند و آن قدر صدای بلبل زیاد است که صدای ما شنیده نمی شود و آن قدر گلها شاخ و برگشان زیاد است که از پشت آنها ما اصلا دیده نمی شویم. در حالیکه فرهنگ و هنر این مملکت لقب کشور گل و بلبل برایمان به ارمغان آورده ، خود فرهنگ و هنر  این وسط گم و گور هستد و همیشه آخر پائیز بجای آنکه جوجه‌هایشان را بشمارند، نر‌ها را می فرستند به چوبداری  و ماده‌ها را می فرستند آغل تا بهار یک گله دیگر بزایند، شاید نون و آبی از توش در بیاد. البته دوستانی که می خواهند پایان نامه کار کنند می توانند روی  موضوع گل و بلبل در فضای کتابخانه‌های عمومی  تحقیق و تفحص کنند، شاید گلها و بلبلها هم مصنوعی شده اند و ما خبر نداریم.

 

جناب وزیر حتی اگر به سوابق شما اشاره ای نکنم، می دانم که در این مملکت زندگی کرده اید و خوب می دانید  چه اجحافاتی بر حوزه فرهگ روا داشته شده است و هر بی فرهنگی اجازه پیدا کرده برای فرهنگ تصمیم سازی و تصمیم گیری کند. در این میان وضعیت مطالعه و نشر و کتاب و کتابخوانی آن قدر مشعشع است که نیاز به توضیح ندارد. کتابخوانی و مطالعه به سطح آمار دادن نزول پیدا کرده و آن قدر حقیر شده که فقط برای بازی  کمیت بازان و آمار سازان مورد استفاده قرار می گیرد و هیچ  تصمیم جدی برای ارتقاء مطالعه و فرهنگ دیده نمی شود. بالاخره از کوزه همان برون تراود که در اوست. نگاهی به برنامه‌های صدا و سیما به ما می گوید که قرار است مردم ما چقدر درگیر فکر کردن و مطالعه باشند.

 

از مطالعه بیچاره تر کتابخانه‌ها هستند که اگر به همکاران بسیار عزیزم برنخورد باید بگویم که دردید مسئولان کتابخانه مساوی است با دارالعجزه، مساوی است با دارالنروسیون. هر کس از هر جا رانده و مانده است سر از کتابخانه‌ها در می آورد . این یکی خیلی اوضاعش وخیم است و نمی تواند کار کند بفرستیدش یک جای آرام، این یکی وضع روانش پریشان است، بفرستیدش کتابخانه، این یکی دیشب تو تاریکی سگ تو دست و پاش پیچیده، ترس زده شده، بفرستیدش کتابخانه و این صحنه  ایست که مسئولان محترم برای ما و حرفه ما تصور کرده اند، لذا سازمانی هم که برای این کار تدارک شده، در میان سازمانهای محترم دولتی شده بچه زن بابا. هر یک از مسئولان که قدرتی و برو بیایی دارند، آن را از خود دور می کنند و پس می زنند. رسم است که در ایران مسئولین فرهنگی هم سیاسی انتخاب می شوند، ولی در میان مسئولین سیاسی هم  کسی که صاحب نفوذ است آن را به فرزندی قبول ندارد و مثل بچه نانتنی به آن نگاه می کند و می ماند مسئولینی با نفوذ کمتر که از روزی که می آیند احتمالا منتظر حکم رفتن هستند، چون  اغلب به دامن برنامه‌های کوتاه مدت و زود بازده می افتند که بتوانند در زمان خودشان افتتاحش کنند که نامش برای خودشان بماند و ننگش سالها بعد بیرون بزند.

 

جناب وزیر شما کار اجرایی زیاد کرده اید ، از سفارت و معاونت بین الملل ارشاد و دفتر ریاست جمهوری و .... خوب می فهمید که کارهای زودبازده یعنی چی. یعنی  گز نکرده پاره کردن، یعنی به امید خدا و اصطلاح زیبایی که از بسیاری از مدیران شنیده ام: "اینجا ایران است راه بنداز، جا بنداز" و باقیش هم خدا بزرگ است. والله خدا راضی نیست این ثروت مردم اینگونه بازیچه قرار داده شود.

 

و اما درباره خبر بالا، من این مطالب بدان نیاوردم که بگویم به به،  چه خبر مسرت بخشی خیلی خوب است که کتابخانه‌ها در اختیار شهرداری قرار می گیرد یا برعکس بگویم که چه کار عبثی، باز یکی دیگر آمد و چون با این سازمان پر مساله  و فقیر روبرو شده، می خواهد آن را از سر باز کند و به چشم بچه ناتنی به آن نگاه می کند ، یا حتی بگوید مثل سابق کتابخانه‌ها را می آوریم در دل وزارت ارشاد و هیات امنایی هم برای آن تشکیل می دهیم با دبیرخانه ای برای کارهای ستادی.

 

هر کاری می کنید ، خیلی مطالعه بکنید و یک بار تصمیم بگیرید. انتقال کل کتابخانه‌ها به شهرداریها نکات خوبی دارد که به فلسفه وجودی کتابخانه‌های عمومی و پیدایش آنها نزدیک تر است، لیکن  ممکن است از بعد اجرایی  کتابخانه‌ها را با مشکل روبرو کند. شما به 6 یا 7 شهر بزرگ ایران نگاه نکنید که رقمهای درآمدی  شهرداریهای آن دهان را کاملا پُرِ پُر می کند و نیروی ستادی خوبی در آنها جمع شده که توانسته اند  کار خوبی انجام دهند. نمونه خوب آن سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران است که در چند سال گذشته نزدیک به 100 کتابخانه در تهران راه اندازی کرده اند که اغلب آنها در محله‌های پرچمعیت و جنوبی پایتخت است و به خوبی از فضای پارکها و فرهنگسراها برای توسعه فضا و توسعه فعالیتهای خود استفاده کرده اند و کارنامه خوبی دارند.

 

در تهران با حضور شورای شهر و  جدی شدن نقش آن، و پیدایش سراهای محله و شورا یاریها، می توان امید داشت ! ! ! !(خدا نا امیدمان نکند)، که دولتهای محلی به معنی واقعی بر کتابخانه‌های عمومی محله خودشان نظارت کنند و آنچه شهروندان آن محله نیاز دارند برایشان  تامین کنند، لیکن  مجموعه‌های شهری داریم که هنوز فضای روستایی دارند  و با آمار سازی  و به کمک نماینده با نفوذی در مجلس  توانسته اند به وزارت کشور بقبولانند که ما دیگر شهر شده ایم، در این قبیل شهرها   شهرداریها درآمدی ندارند که بتوانند حقوق  کتابدار و تامین منابع  و تجهیزات را برعهده بگیرند و منطقه از همین هم که هست می افتد.

 

از سویی نمی توانم بگویم که جدا کردن نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور کاری به صرفه و صلاح مملکت بوده یا خیر. چون می دانم که خواهند گفت صلاح مملکت خویش خسروان دانند، و با احترام بفرمایند، این موضوع کار شما نیست اگر در آن مداخله نفرمائید ممنون می شویم، لیکن تمرکز همه کتابخانه‌ها زیر نظر ستادی در تهران همان مشکلی را دارد که همه تمرکز‌ها دارند و همان مساله ای را دارد که من در سال 1354 در انبار توزیع کتاب کتابخانه‌های عمومی کشور داشتم که رئیس ما جناب آقای دانش پژوه یک کارتن نمونه می بستند و ما عین آن کارتن را برای سیصد و خرده ای کتابخانه می بستیم و آماده ارسال می کردیم، حالا کتابی در حوزه  شیوه‌های فنی خاتمکاری در اصفهان، به چه درد ناحیه ای کشاورزی در آن سوی دریاچه ‌هامون می خورد که صنایع دستیش هم آئینه کاری و سوزن دوزی است، نمی دانم. البته جو ایران همیشه سیاسی بوده و هست . آن زمان هم ما کلی کتابهای سیاسی آن دوران را به کتابخانه‌ها می فرستادیم که مردم حتما به دروازه‌های تمدن بزرگ برسند و مسئولان کتابخانه‌های عمومی هم در این سی و پنج سال چیزی از اسلاف خود کم نگذاشته اند. آن زمان هم در سایه سار انبار خنک خیابان حقوقی بین ساعت 12 تا 2 که ساعت استراحت ما بود (ما ساعتی 25 تومان حقوق می گرفتیم و این دو ساعت حقوق نداشتیم)،  کتابهای زیادی را تورق کردم و خواندم و آنجا هم کتابهایی می دیدم که می توانستم قسم بخورم که سفارشی و برای کمک به فلان رفیق یا ناشر خریداری شده که این را  هم دوستان پس از انقلاب کم نگذاشته اند که بعد از انقلاب البته سیاسی تر رفتار شده است.

 

آوردن کل مجموعه زیر نظر وزارت ارشاد نیز باید بررسی دقیقی بشود و بدون نگاه به پشت سر و دیدن گدارها نباید به آب بزنیم و مشکل را نه تنها کم نکنیم که دوباره بر مشکلات بیفزائیم. خوب به یاد دارم  زمانیکه کتابخانه‌ها زیر نظر ارشاد بود و هیات امنا کار ستادی می کرد، مشکلاتی از این قبیل داشتیم  که مثلا اداره آموزش وزارت ارشاد که در آن سالها آقای مسجد جامعی مدیر کلش بودند، داعیه آموزش به کارکنان ارشاد در همه سطوح را داشتند و هیات امنا می خواست که آموزشها را خود بر عهده داشته باشد . بر سر بودجه تجهیزات هم ظاهرا رقابتهایی وجود داشت که آن را خیلی وارد نشدم چون من با اداره آموزش هر دو بخش (وزارتخانه و هیات امنا)  همکاری داشتم و هرکدام که دعوت می کردند بنده می رفتم و درسم را می دادم و در دعواها داخل نبودم.

 

لیکن ممکن است  که به نیمه متمرکز شدن کتابخانه‌ها فکر کنید که بودجه نیروی انسانی را مجلس تامین کند ولی برای  امور کتابخانه‌ها محلی تصمیم گرفته شود که  این مورد هم باید به دقت  بررسی شود و سخن خام من به عنوان پیشنهاد تلقی نگردد. جناب وزیر پیشنهاد می کنم اگر شورایی برای تصمیم گیری در این مورد مامور می کنید، متشکل از خبرگان حرفه و مسئولان اجرایی فعلی و سابق  نهاد کتابخانه‌ها و هیات امنا  باشد که همه ابعاد موضوع سنجیده شود و در این میان پیشنهاد حضور نمایندگانی از انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران را دارم که در حوزه کتابخانه‌های عمومی تجربه  دارند یا تحقیق کرده اند.

 

عمرانی، ابراهیم. «جناب وزیر فقط این یک بار ژاپنی مدیریت کنید: درباره کتابخانه‌های عمومی». سخن هفته شماره 148. 25 شهریور 1392.