لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: راستش من دو عنوان کتاب دیوان بلخ خواندهام. یکی نمایشنامه ارزشمند دیوان بلخ اثر استاد بهرام بیضایی در دوره دانشجویی و پس از آن هم یک کتاب دیوان بلخ که در ادبیات نوجوانان قرار میگیرد و مجموعه 7 یا 8 داستان از داستانهای دیوان بلخ برای نوجوانان بود. این کتاب را خریده و چندین بار در دوران مدرسه خوانده بودم؛ که اگر اشتباه نکنم از مجموعه داستانهای شادروان صبحی مهتدی بود.
البته وقتی در فارسی به ضربالمثل، از دیوان بلخ حرف میزنید یک داستان بیشتر نیست و آن هم داستان گندیدن نمک است. داستان زوال اخلاق انسانها در یک جامعه است. جامعهای که هیچ چیزش در جای خودش درست و سلامت کار نمیکند و بخش بزرگی از افراد جامعه در شرایط نزول و حتی سقوط، برای حفظ موقعیت ناچیز خود مرتکب هر بی اخلاقیای که تصور کنید میشود. در شرایط سقوط اخلاق در جامعه فقط کاسب نیست که کمفروشی میکند، فقط گزمه نیست که باج سبیل میگیرد، فقط آدم گرسنه نیست که دزدی میکند، در چنین شرایطی همه افراد در آستانه کمفروشی قرار میگیرند. در جامعهای که مولانا عبید زاکانی در همه آثار گرانبهایش تصویر میکند، اخلاق به معنای والای آن امری فراموش شده است و عبید از آن به عنوان مذهب منسوخ نام می برد و از آنچه جاری است به اصحابنا آغاز می شود. در این فضا آن که قانون وضع یا تفسیر میکند، اول نگاه میکند ببیند از این نمد کلاهی هم به او میرسد، و آن که در مسند قضا مینشیند با رشوه میتواند حقی را ناحق و ناحقی را حق جلوه دهد. و وقتی که "واعظی از منبر بشارت میدهد که اگر کسی دزدی، و هیزی نکند، مال مردم نخورد، دروغ نگوید، راه کج نرود، دست افتاده گیرد، و .... ، آقایم علی در روز قیامت آب حوض کوثر در کوزه کند و به دست مبارکش به وی آب دهد، اعرابی از میان جمعیت فریاد میزند: ای حاجی مگر علی خود در کوزه کند و خود باز خورد."
وقتی نام دیوان بلخ میآید همه به یاد این شعر مشهور میافتند:
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
بله، همین قاضی مشهور دیوان بلخ است که تنها آهنگر شهر را که به جرم قتل محکوم به اعدام شده بود با رشوه خوبی که به او وعده داد، او را به اسم اینکه در همه بلخ همین یک آهنگر را داریم بخشید و برای اینکه خون ریخته هم پایمال نشده باشد، و قصاص هم انجام شده باشد، فرمود شنیدهام که در شوشتر تعداد زیادی مسگر هست، از دوستم که قاضی آنجاست خواهش کردهام که به جای این آهنگر بیچاره و یگانه، گردن یکی از مسگرها را بزند تا خون مقتول پایمال نشده باشد.
دیوان بلخ یعنی جابجا شدن حق و ناحق. دیوان بلخ یعنی روزی که خود نمک میگندد. دیوان بلخ در شرایطی چنین شکل گرفته و در این دیوان قاضیالقضاتی بر مسند نشسته که دزدان با تامین حقوق حقه وی (رشوه)، حق دارند علیه مال باختگان ادعای غرامت کنند که یک شب تا صبح وقت گذاشتیم و خانهاش را گشتیم و وقتمان تلف شد و چیزی گیرمان نیامد و لابد قاضی حکم صادر میکند که صاحبِ خانهِ مورد دستبرد چیزی هم دستی بدهد که به زندان نیافتد. چون وقت دزد گرامی گرفته شده است. دیوان بلخ یعنی شیوع بی اخلاقی و به تبع آن بی شرمی در بی اخلاقی.
فاز یک:
در چنین شرایطی است که بی شرمی دزدان نهایتی نمیشناسد و ناگاه شما میخوانید:
اوج بی شرمی در تقلب علمی: تبلیغ معافیت از سربازی بنیاد نخبگان با استفاده از سرقت علمی
حالا که این شماره را اختصاص دادهام به قصه گفتن، اجازه بدهید برگردم به دیوان بلخ و داستانی را از این دیوان برایتان نقل کنم (این داستان از کتاب دیوان بلخ صبحی است، نه از نمایشنامه دیوان بلخ استاد بیضایی):
دزدی از دوستان سابقهدار قاضی صاحب دیوان بلخ، با یک چشم بسته به شکایت نزد قاضی میآید که از صاحب ِ خانهای که دیشب برای دزدی به آنجا رفته بودم، شکایت دارم. ایشان به دیوار خانهشان میخ کوبیده بود و من که از دیوار بالا میرفتم، در تاریکی میخ را ندیدم و میخ به چشمم فرو رفته و یک چشمم کور شده است. قاضی که همواره در کنار دوستان است، دستور میدهد که مرد صاحبخانه را بیاورند که خُب آقای محترم چرا به دیوار خانهات میخ کوبیدی که چشم این آقا کور شود؟ و زمانی که داد و بیداد صاحبخانه بلند شد که این دزد شرم نکرده که شکایت هم کرده است، قاضی دستور قصاص صادر میکند.[1]
دیوان بلخ، بی شرمی شاکی، بی اخلاقی، بی حیایی اجتماعی، خدای من چه خبر است؟ کجا زندگی می کنیم؟ حالا به این خبر دقت کنید: "شخصی رسماً به دادگاه شکایت کرده بود که چند دانشجوی شریف قرار بوده پایاننامه برای من بنویسند و بخشی از پول را هم گرفته بودند. ولی ننوشتهاند و شکایت کرده بود که خسارت بگیرد" (راستش خبر را حدود یک ماه پیش در شبکه خواندم و برای چنین روزی یادادشت کردم. ولی امروز هر چه کردم خبر باز نشد که با اطمینان ارجاع آن را بگذارم. اگر دوستان آدرس آن خبر را دارند، برای اطلاع سایرین لطف کنند و بفرستند). ولی در جستجوی دوباره خبر بالا در شبکه به خبر زیر رسیدم که باز هم از بر باد رفتن حیای اجتماعی ما خبر میدهد:
پاسخ: هشدار در مورد افراد و مؤسسات سودجو در خصوص چاپ مقاله ISI
سلام
ببخشید، من نیاز به کمک و راهنمایی شما دارم. من چند وقت پیش با یه موسسهای قرارداد بستم برای انجام کار تحقیقاتی. قرارداد شامل تکمیل 2 مقاله بود که باید تو مجلات ISI تاییدیه چاپ میگرفتن.
ولی الان زمان قرارداد تموم شده و با کلاهبرداری یه مجله هندی رو معرفی کردن و به دروغ گفتن ISIهست.
منم قصد شکایت دارم و میخوام افراد مشایه رو پیدا کنم که مطمئنم کم نیستن.
میشه شما کمکم کنید؟ مثلاً رو یکی از صفحههای مربوط اطلاعرسانی کنید؟ من نیاز به مدارک بیشتر برای اثبات دارم.
راستی راستی فضا شما را به یاد دیوان بلخ نمیاندازد؟ هتاکی تا کی، بی حیایی تا کجا؟ شکایت علیه موسسهای که قراردادی انجام نشده دارد. موضوع قرارداد تکمیل دو مقاله برای ISI و چاپ آن برای شخص دیگری بوده در یک مجله معتبر، که مجلهها توزرد از کار درآمدهاند و با این وضعیت طرف دیگه نمیتونه استاد دانشگاه بشه. نمی دانم درست فهمیده ام یا نه؟ شما دوباره متن یادداشت این بزرگ را بخوانید، شاید من غلط استنباط میک نم و تکمیل در عرف جدید معنای دیگری دارد.
فاز دو:
یک جور بی حیایی دیگر هم این روزها زیاد دیدهام که اگر اجازه بدهید آن را با دسته دیگری از نشانهها برایتان بازگو کنم:
این روزها بازار مقالهها و کتابهای قفل شکسته بیداد میکند. در نبود امکانات لازم برای دسترسی به منابع الکترونیکیِ ناشران بزرگ، افراد و شرکتهای زیادی در این یک سال مبادرت به شکستن و هک کردن سایت ناشران و سایت دانشگاههای کشورهای دیگر و برداشتن مقالهها و کتابهای الکترونیکی کرده و آنها را در بازار با قیمتهای متفاوتی به دانشگاهها و اهل پژوهش میفروشند. به نوعی چیزی که دارد فروخته میشود متعلق به ناشر است و ما بدون اجازه و بدون پرداختن یک ریال به ناشر مقالههای او را میفروشیم. لیکن به سایت هر یک از این فروشندگان مقالههای علمی میرویم با کمال تعجب میبینیم همه نوشتهاند که حق نشر این سایت محفوظ است و کسی اجازه ندارد بدون اجازه این سایت مقالههایی را که از اینها میگیرد به دیگری بدهد یا بفروشد.
سایت گیگا پیپرحق نشر © 2014 گیگا پیپر - دسترسی به پایگاههای اطلاعاتی و ژورنالهای علمی.
جدی جدی این علامت کپی رایتش منو کشته.
سایت آبونه بر اساس قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر میباشد.
سایت دانلود آی اس آی بر اساس قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر میباشد.
شما که نویسنده مقاله در اشپرینگر هستید یا خود اشپرینگر ممکن است چنین اجازه ای به اینها داده باشد؟
سایت ساینتیفیک دانلودتمام حقوق مادی و معنوی قالب، مطالب و تصاویر متعلق به [سرویس دانلود منابع علمی - ScientificDownload] میباشد و کپی برداری از آن پیگرد قانونی دارد. | پشتیبانی توسط اسکینک
سایت زیر هم علامت کپی رایت را گذاشته و نوشته که کپی رایت سایت من از سال 2011 است. ولی چیزی که خودش لابد لازم نیست رعایت کند و رعایت نمیکند کپی رایت است.
Copyright © 2011, Zanjan University, Zanjan Technology Incubator
و یک مورد جالب هم جایزهای است که یکی از همین سایتها بابت این نوآوریها دریافت کرده و در سایتش گذاشته است. البته دقیق ننوشته که این جایزه را بابت کدام کار گرفته است:
واقعاً دیوان بلخ را به عینه نمیبینید؟ قاضی دیوان بلخ جز منافع فردی و دار و دستهای هیچ چیزی برایش مهم نیست. ضمن اینکه اصول هم باید رعایت شوند. رشوه که به موقع برسد، شما جان به در میبرید. دزد از مال باخته شکایت می کند، ولی از آنجا که اصول باید رعایت شود، چشم شکارچی را به جای دزد از حدقه در می آورند و مسگر را بجای آهنگر گردن میزنند.
به یاد حکیم بزرگوار سنایی غزنوی باید بگوئیم:
داوری کین چنین بود فن او یک جهان لوث بر سر و تن او
ببینید دوستان یادتان باشد که در شرایط تحریم، در شرایط بستن دسترسیها به روی دانشجو و استاد، من هم از در و دیوار شبکه بالا میروم تا به مقاله خودم برسم. در همه این سالها خودم یکی از منابعی بوده ام که مقاله های استادان و دانشجویان را تامین کرده ام، لیکن یک فرقی بین من و این دوستان هست. اول اینکه من برای استفاده شخصی از هر جا که بتوانم مقالهام را میگیرم. ولی از آن عایدی فردی کسب نمیکنم و به فرد بعدی آن را نمیفروشم. و دوم اینکه اون زیر نمینویسم حقوق برای من محفوظ و علامت کپی رایت برای خودم نمی چسبانم. یک جوری تناقض، یک جوری بی شرمی در این شعار میبینم که شاید شما مرا تایید نکنید.
فاز سه:
میخواهم با اجازه شما بعد از این دو فاز، یک فاز دیگر هم بدهم و شما را به قضاوت (نه از نوع دیوان بلخی آن) دعوت کنم و آن هم قضاوت نوع دیوان بلخی در فضای دفاع برخی از پایاننامهها است:
در تعداد زیادی از جلسات دفاع متاسفانه قاضیان (یا همان داوران) دور هم مینشینند و پایاننامهها را قضاوت میکنند. تا زمانی که روند طبیعی است !!! هر کار برجستهای و هر آشغالی در کنار هم دفاع میشود (واقعاً چه انگیزهای میماند برای دانشجویان واقعی که موضوع را جدی گرفتهاند و برای رسیدن به نتیجهای واقعی تلاش میکنند). داوران هم متاسفانه، همه، نخوانده نمره میدهند. چون فردا پایاننامه دانشجوی ایشان هم باید در همین جمع قضات، داوری شود. همه یکدیگر را درک میکنند و در واقع کسی جرات ندارد نمره درست و حسابی ندهد. چون نوبت شاگردان او هم میرسد (و جالب است که در جلسات نمره دادن میبینید که اگر به دانشجوی حضرت استاد نمرهای کمتر از انتظار استادش بدهید، انگار به خود او دارید نمره میدهید و به چشم خود خط و نشان کشیدن برای دانشجوی بعدی داور محترمه را دیدهام). ولی در این داد و ستد شریف، وای به حال یک نفر که تمکین نکرده باشد و عضو دار و دسته نشده و قواعد دار و دسته را رعایت نکرده باشد. چنان پدری از او در میآورند که به قول مادر بزرگها کلاغهای هوا به حالشان گریه کنند. باید این شعار توی کلهاش برود "یا گنگ، یا دنگ" یا از مایی یا تیر خلاص.
دانشجوی بیچارهای که رعایت دار و دسته را نکند هر خط نوشتهاش مورد پیدا میکند. حتی اگر استاد اصلاً تخصصش آن موضوع نباشد. برای حفظ حریم دار و دسته ایراد میگیرد، آن هم از نوع بنی اسرائیلی آن. کسانی که در این پایاننامه خلاف دار و دسته حرف بزنند، بی صلاحیت میشوند. استادان بزرگ و بی نظیری که اگر در میان ما نباشند همان داوران در وصفشان مثنوی هفتاد من کاغذ خواهند سرود، در اینجا فاقد صلاحیت میشوند. چون مدرک دکتری ندارند. استناد دادنِ دانشجو به برخی افراد مورد انتقاد داور، محلی از اعراب میشود، در جلسه پایاننامه میگویند که چرا به شخصی استناد دادهای که علمی نیست، حال آنکه شخص غیر علمیِ مورد انتقاد، در زمان تدوین پایاننامه دکتری جناب داور محترم صلاحیت داشته و در کار علمی او اندکی مشارکت کرده است.
این نوع قاضیان برای نمره ندادن به پایاننامه شخصی که رعایت منافع دار و دسته را نکرده، هزاران دلیل علمی دارند (البته اگر پایاننامه در حوزه تخصص ایشان باشد!!!). در موردی خاص دلایل علمی رد پایاننامه و نمره مافوق افتضاح آن را با دیدن فیلم دفاع آن بخت برگشته شنیدهام. فرض من این است که قاضی محترم تخصصشان دقیقاً همین مطلب بوده و ایرادهای گرفته شده، همه درست بوده و قاضی محترم دیوان داوری پایاننامه کاملاً درست میفرمودند. لیکن قاضی جان مثل اینکه حرفم را گوش نمیکنی ها؟ ببین این ایرادها که میگی درست، ولی چرا پایاننامهای که در هفته پیش و هفته پیشتر و هفته ماقبل آن دفاع شد و از این هم بسیار بدتر و ضعیفتر و پر ایرادتر بود، نمره عالی گرفت؟ پایاننامههایی که از دست شما نمره عالی گرفتهاند بیارم روی میز و با هم نگاه کنیم ببینیم چه چیزشان عالی بوده؟ چرا؟ فقط میتوانم باز هم دست به دامن ضربالمثلهای ظریف و زیبا و پر از معنای فارسی شوم و با لبخند بخوانم: قربون برم خدا را - یک بوم و دو هوا را. بیائید همه با هم دعا کنیم. خدایا به ما پول و طلا و خانه و پورشه نده، لطف کن اخلاق را به مردمان ما برگردان. آمین یا رب العالمین.
[1] . ادامه داستان را در اینجا برایتان مینویسم که اندکی بخندیدولی اگر مثل من آن را به امروز خودمان تعمیم دهید باید بگویم اندکی بگریید: تا جائی که داستان به یادم مانده، یکی از آشنایان مرد صاحبخانه که میفهمد او را به دیوان بلخ بردهاند و با قاضی آشنایی داشته خود را میرساند و به موقع میرسد و قبل از درآوردن چشم مرد، رشوه را میرساند و قاضی میگوید دست نگهدارید و بیاوریدش و از مرد میپرسد که خُب قبل از قصاص بگو ببینم تو شغلت چیست و او شغلی میگوید و قاضی حکم میکند که نمیشود چشم او را درآورد. چون این شغل به هر دو چشم نیاز دارد. ولی چون قصاص امری است که قابل برگشت نیست، بروید یک نفر را بیاورید که به یک چشم بیشتر نیاز نداشته باشد. در نهایت یک چشم یک شکارچی را به جای چشم دزد کور کردند. چون قاضی محترم تشخیص داد که شکارچی در وقت انداختن تیر همیشه یک چشمش را میبندد. خانم ساره جوانمردی بهترین ورزشکار سال آسیا ظاهرا شانس دارد که اون روز دم دست قاضی دیوان بلخ حضور نداشته است.
عمرانی، ابراهیم. «دیوان بلخ: اخلاق پژوهش،ISI و پایاننامه». سخن هفته لیزنا، شماره 210. 3 آذر 1393.