آنان که شورمندانه با «عدم» گلاویز می‌شوند

لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: رولو مِی[1] - روان‌شناس نامدار امریکایی - در کتابی با عنوان «شجاعتِ خلاقیت» تلقی‌های متدوال ما را از این مفهوم به چالش می‌کشد. به باور او، و برخلاف آنچه عموماً تصور می‌شود، خلاقیت نه نیازمند نبوغ است و نه محصولِ محرومیت؛ بلکه مستلزم شجاعت و مولود مواجهۀ شجاعانۀ ما با جهان است. سپس با توضیحی که در متن می‌دهد، خلاقیت را به عنوان مهمترین شکل شجاعت معرفی می‌کند. او در تعریف «شجاعت» بر این نکته تاکید می‌ورزد که شجاعت - به عنوان بنیاد همۀ فضیلت‌ها - به معنای نبود ترس، یأس یا ناامیدی نیست. بلکه به معنای توانایی حرکت رو به جلو، به رغم وجود همۀ این‌ موانع است. بنابراین، انسان شجاع کسی نیست که نمی‌ترسد یا اساساً ترس را نمی‌شناسد، بلکه او می‌تواند با ترس‌هایش روبرو شود. به سخنی ساده‌تر، او از ترس‌هایش نمی‌ترسد.

 سپس به بیان ویژگی‌ها و انواع شجاعت می‌پردازد و تفاوت‌های آن را با دعوی دلیری و خودستایی توضیح می‌دهد و ما را از سوءتفاهم ناشی از مترادف دانستن «شجاعت» با «خشونت» یا «ناشکیبایی» بر حذر میدارد. زیرا این‌ها مفاهیمی یکسان نیستند و ریشه‌های کاملاً متفاوتی دارند. اما ممکن است در شرایط و موقعیت‌های مختلف آن‌ها را با هم اشتباه بگیریم. او برای تبیین موضوع به ذکر یک نمونۀ تاریخی بسنده کرده و از «شجاعت اخلاقی و ادراکی» الکساندر سولژنیتسین[2] - نویسندۀ روس و برنده نوبل ادبیات 1970 - یاد می‌کند که به خاطر انتقاد از سرکوب آزادی در نظام کمونیستی شوروی به هشت سال زندان و بیست سال تبعید محکوم شد: «شجاعت سولژنیتسین همچون شجاعت بسیاری از اشخاص با دلاوری اخلاقی مشابه نه تنها ناشی از بی‌باکی او بلکه مولود دلسوزی‌اش برای رنج انسان بود ... سرچشمه شجاعت اخلاقی در احساس یگانگی فرد با رنج‌های انسان‌های هم‌نوع خود نهفته است» (ص. 17). به این ترتیب، سولژنیتسین نویسنده‌ای بود که رنج دیگران را می‌فهمید، نسبت به آن واکنش نشان می‌داد و این آمادگی را داشت که بهای شکستن سکوت خویش را نیز بپردازد. بنابراین، او نه تنها طرفدار خشونت نبود، بلکه انتقادش از نظام حاکم در واقع اعتراض به خشونتی بود که جریان داشت و به رسمیت شناخته می‌شد و او نمی‌توانست نسبت به آن بی‌تفاوت باشد.

رولو می در این کتاب به معرفی شکل‌های دیگر شجاعت نظیر «شجاعت اجتماعی» نیز می‌پردازد و آن را در توانایی «دوست داشتن دیگران» و برقراری ارتباط صمیمی با آنان معرفی می‌کند که نیازمند گشودگی عاطفی و خطرپذیری است. زیرا ما نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم که یک دوستی تازه چه پیامدهایی برایمان خواهد داشت. در نتیجه پذیرفتن دیگران به عنوان دوستان صمیمی همیشه با درجاتی از ریسک همراه است و چه بسیارند کسانی که راه انزوا را پیش می‌گیرند تا از خطرات احتمالی صمیمیت و عشق ورزیدن در امان بمانند. شاید به همین دلیل است که حضرت حافظ می‌فرماید: «حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است / کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد» و در بیتی دیگر: «در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی».

«شجاعت تردید» مفهوم دیگری است که از رابطۀ دیالکتیک و دائمی میان شک و یقین حاصل می‌شود و فقط کسی از آن بهره‌مند است که به تعبیر ویلهلم لایب‌نیتس[3] فیلسوف و ریاضی‌دان آلمانی عصر روشنگری حاضر است ده‌ها کیلومتر راه بپیماید تا به بدترین مخالف خود گوش فرا دهد، به آن امید که شاید چیزی از او بیاموزد. شجاعت تردید تضمینی برای همۀ ماست که گرفتار تصلب ذهنی، تعصب فکری و جزم‌اندیشی نشویم. زیرا زمانی که ما راه هر گونه شک و تردید را بر خود می‌بندیم عملاً خویش را از فرصت‌ آموختن و یادگیری محروم کرده‌ایم.

سرانجام رولو می به تعریف «شجاعت خلاقیت» می‌رسد و می‌نویسد: «در جایی که شجاعت اخلاقی عبارت است از اصلاح خطاها، در مقابل شجاعت خلاقیت به معنای کشف شکل‌های جدید، نمادهای نو، و الگوهای تازه‌ای است که می‌توان جامعه نوین را بر پایه آن بنا کرد» (ص. 22). فرایندی که طی آن آدمی می‌تواند با کوفتن در کورۀ جان خویش آن قدر با عدم گلاویز ‌شود تا آن را به زایش هستی وا دارد و به واقعیتی جدید حیات بخشد. او خلاقیت را محصول «رویارویی شورمندانه» انسانِ بسیار هشیار با جهان می‌داند بر این باور است فقط کسانی به شجاعت خلاقیت دست یافته‌اند که طی فرایندی دیالکتیک و شورانگیز با هستی مواجه می‌شوند. آنان آنقدر بر درِ سکوت و خاموشی می‌کوبند تا سرانجام طنینی از موسیقی هستی را بشنوند و موجودیتی را عدم به عرصۀ وجود بیاورند.

بنابراین، زمانی که هنرمندی با خلق نمادها و نشان‌های تازه در یک اثر هنری جدید به تخیل خویش حیات می‌بخشد کنشی خلاقانه انجام می‌دهد. اما این کنش در ذهن و ضمیر مخاطبان او نیز استمرار می‌یابد، زیرا آنان هم با نگریستن، شنیدن و توجه کردن به آن اثر و همذات‌پنداری با اجزاء آن به درک و شناخت تازه‌ای دست می‌یابند. به این ترتیب، نه فقط آفرینش هنری، بلکه فهم و درک هنر نیز نوعی خلاقیت و نیازمند شجاعت است. کسانی که با زیستن در قلمرو هنر و ادبیات ظرف وجودی خود را غنا بخشیده‌اند، از توانایی بیشتری برای پذیرش و فهم آثار هنری برخوردارند و به همان میزان نیز سهم بییشتری از خلاقیت خواهند داشت. بنابراین، آنچه اهمیت دارد همین مواجهۀ آگاهانه و شورمندانه با جهان است که سرچشمۀ خلاقیت است؛ چه در طی فرایند خلق یک اثر و چه در زمان خوانش و فهم آن.

مثالی که مولف در فصل چهارم کتاب ذکر می کند خواندنی است: «سزان[4] (نقاش مشهور فرانسوی) درختی را می‌بیند. او آن درخت را به گونه‌ای می‌بیند که هیچکس دیگر آن را ندیده است. او بدون شک می‌گوید در آن حال مجذوب درخت شده است ... نقاشی‌ای که از این رویارویی بین یک موجود بشر - سزان - و یک واقعیت عینی - درخت - پدید می آید به معنای دقیقاً اصیل تازه و یگانه است. چیزی خلق شده و هستی پیدا کرده که قبلاً وجود نداشته است. ... پس از آن هرکس با نگاهی آکنده از آگاهی به آن تابلو بنگرد و بگذارد تابلو با او صحبت کند، می‌تواند درخت را با آن حرکت نیرومند و بی‌نظیر، صمیمیت میان درخت و چشم‌انداز، و زیبایی معمارگونه‌ای که دقیقا در رابطه با درختان تا قبل از تجربه و نقاشی سزان وجود نداشت ببیند». (ص. 85  و86). بنابراین، آفرینش هنری پل سزان با تماشای اثر او در ذهن‌های پرشمار دیگری استمرار می‌یابد. ذهن‌هایی که با نگاهی سرشار از آگاهی و هشیاری به آن می‌نگرند.

او سپس با استناد به آرکیبالد مک لیش[5] - شاعر و کتابدار امریکایی - می‌نویسد: «ما شاعران با عدم گلاویز می‌شویم تا او را به زایش هستی وا داریم. ما برای نیوشیدن موسیقی بر درِ سکوت می‌کوبیم». (ص. 87). بنابراین، پذیرندگی و گشودگی ذهن خلاق، تسلیم و انفعال در برابر جهان نیست و درست برعکس حکایت از تلاش و کوششی بی‌وقفه دارد و همیشه نیازمند ذهنی هشیار، حساس و تیزبین است. به همین دلیل مولف به مضامینی همچون «کوفتن در کوره جان»، «گلاویز شدن با عدم» و «کوبیدن بر درِ سکوت» اشاره می‌کند. موقعیت‌هایی که قرار گرفتن در آن‌ها بسیار دشوار و معمولاً با حسی آمیخته از دلهره و اضطراب همراه است. اضطراب از نیستی و نگرانی از بر هم خوردن رابطۀ مالوف و مأنوس با آنچه به آن عادت کرده‌ایم. اما جان‌های هشیاری که تجربۀ کنش خلاقانه را از سر گذرانده‌اند، به خوبی می‌دانندکه چگونه با این تشویش‌ها زندگی کنند و از قدم نهادن در راههای ناشناخته نهراسند.

سخن پایانی

کتاب «شجاعتِ خلاقیت» خود اثر خلاقانه‌ای است. زیرا مولف از یک سو پیوند میان دو مفهوم «شجاعت» و «خلاقیت» را نشان می‌دهد و از سویی دیگر با ارئه تعریفی تازه از این دو، مصادیق متعددی را معرفی می‌کند و می‌کوشد تلقی مخاطب را از این دو قلمرو دگرگون ‌سازد. این کتاب نشان می‌دهد که هر یک از ما فرصت‌های بسیار برای شجاعانه و خلاقانه زیستن داریم، به شرط آن‌که شورمندانه با جهان مواجه شویم و تعهد انسانی و اخلاقی خویش را از یاد نبریم و به تخیل خود نیز بها دهیم و آن را به رسمیت بشناسیم.

زیرا بر خلاف آنچه معمولاً تصور می‌شود، تخیل دور شدن از واقعیت نیست، بلکه می‌تواند مسیری برای خلق واقعیت‌های تازه باشد: «تخیل فرارویِ اندیشه است. تخیل، ظرفیت و استعداد فرد برای پذیرش بمباران ذهن هشیار با ایده‌ها، انگیزه‌ها، انگاره‌ها، و هر نوع پدیده روانی دیگر است که از ضمیر نیمه هشیار فوران می‌کند. تخیل، استعداد «به خیال آوردن رویاها و دیدن پنداره‌هاست»، در نظر گرفتن امکان‌های گوناگون، و تحمل تنشی است که مترتب بر حفظ این امکان‌ها در برابر خویش است. تخیل عبارت است از پاره کردن طناب‌های لنگر، به این امید که لنگرگاه‌های جدیدی در گستره رو به جلو وجود خواهند داشت.» (ص. 131).

این کتاب فرصتی برای آشنایی با سرشت خلاقیت و درنگ دربارۀ چیستی و چگونگی آن در زندگی روزمره است. افزون بر این، مولف به ما یادآوری می‌کند که خلاق بودن یا نبودن بیش از آنکه یک «انتخاب داوطلبانه» باشد، «ضرورتی اجتناب‌ناپذیر» است که هر یک ما باید برای حفظ پویایی و طراوت ذهن و ضمیر خود به آن نیازمندیم. همگان به خلاقیت نیاز دارند و نمی‌توان این وظیفه را به گروهی از مردم سپرد و دیگران در انتظار نتایج آن باشند. بلکه همۀ ما باید به سهم خود برای زندگی خلاقانه بکوشیم. مثلاً در بخشی از کتاب (ص. 22) مولف بر این نکته تاکید می‌ورزد که همۀ حرفه‌ها برای بقا و پویایی خود نیازمند خلاقیت هستند و بسته به میزان تغییر و تحولات حاکم بر هر حرفه ضرورت این خلاقیت متفاوت است. در نتیجه حرفه‌هایی مثل آموزش، تجارت و سیاست که هر روز شاهد تحولات فراوان هستند بیشتر به خلاقیت نیاز دارند و مسئولیت اهالی این حوزه‌ها در این زمینه سنگین‌تر است. بنابراین، حتی یک قدم خلاقانه نیز بهتر از تن سپردن به ملال روزمرگی است و این ما هستیم که باید ببینیم چگونه می‌توانیم سهم خود را در این زمینه ادا کنیم و مشتاقانه قدم در راه خلاقیت بگذاریم.

منابع

اصنافی، امیر (1390) درباره آرکیبالد مک لیش: نویسنده و وکیلی که کتابدار شد. نشریه الکترونیکی عطف. http://www2.atfmag.info/1390/11/15/archibal/ (آخرین دسترسی 30 اردیبهشت 1396).

می، رولو (1392) شجاعت خلاقیت. ترجمه حسین کیانی، تهران: نشر دانژه.

 

 

منصوریان، یزدان. «آنان که شورمندانه با «عدم» گلاویز می‌شوند». سخن هفته لیزنا، شماره 339، 8 خرداد ۱۳۹۶. 

 



[1] Rollo May

[2] Aleksandr Solzhenitsyn

[3] Wilhelm Leibniz

[4] Paul Cézanne

[5] Archibald MacLeish