عید آمد و ما قبا نداریم

لیزنا، ابراهیم عمرانی، سردبیر: وقتی قلمم را روی کاغذ الکترونیکی گذاشتم که عید را به شما تبریک بگویم، ‌اندکی مردد شدم. نمی دانم می توانم این عید را که از ظواهر چنین بر‌می‌آید که دست همه ایرانیان در حد سالهای گذشته خود  در سفره نیست تبریک بگویم؟  و خواستم با شعری از دوران کودکی که روزهای عید می‌خواندیم و سر به سر بابا و ننه و بی‌پولیهای رایج آن زمان ایشان می‌گذاشتیم شروع کنم،‌ البته خدا بیامرز مادر بزرگ این شعر را به ما یاد داده بودند و ما هم دم می‌گرفتیم و می‌خوانیدم و پدر هم نگاهمان می‌کرد و می‌خندید،‌ و سرتکان می‌داد که قبای نو هم می‌رسد، و لباس نو را می‌رساند،‌ مثل همه پدر‌ها و نیز مادرهای دیگر، به هر شکلی و در هر شرایطی، گاهی با پشت رو کردن قبای کهنه برادر بزرگتر توسط خیاط و دوختن لباس تازه ای برای برادر کوچکتر و ....

شعر ما این بود: 

عيد آمد و ما قبا نداريم    با کهنه قبا صفا نداريم


و بعد از اینکه این را نوشتم و شروع کردم به ادامه مطلبم، با خود گفتم بروم و در شبکه جستجو کنم ببینم این شعر عامیانه،‌ دنباله‌ای هم دارد که در کمال تعجب از خود، متوجه شدم این بیت مطلع شعری است بلند از سید اشرف‌الدین حسینی معروف به نسیم شمال و عجیب بود با اینکه دیوان نسیم شمال را در جوانی خوانده بودم و برخی از شعرهایش را نیز حفظ کرده بودم، هرگز به این شعرش برنخورده بودم که بدانم این نیز از نسیم شمال است؛ حال آنکه من فکر می‌کردم مانند بسیاری از شعرهایی که مادر بزرگ بنده که خدایش بیامرزاد، می‌خواند،‌ شعرهای کوچه و بازار و متعلق به تخت‌حوضی خوانهای قدیمی است که در خانه ها می‌آمدند و در مراسمی مثل عروسی برنامه اجرا می‌کردند. بخشی از شعر را برایتان در همینجا نقل می‌کنم و باقی آن را در پائین همین مطلب می گذارم که دوستداران نسیم شمال بتوانند همه آن را بخوانند. 

عيد آمد و ما قبا نداريم  / با کهنه قبا صفا نداريم

گرديد لباس پاره پاره   /  در پيکر خود عبا نداريم
جز سنگ و کلوخ و آجر و خشت  /  ما بالش و متکا نداريم
مردند تمام قوم و خويشان /  غمخوار به جز خدا نداريم
جز گاو برای کسب روزی  /  در مزرعه رهنما نداريم
آجيل و لباس و پول خوب است /  اما چه کنم که ما نداريم
خوب است بساط ساز و آواز  /  افسوس که ما صدا نداريم
در فصل بهار چون کنم چون  دل /  از غم يار خون کنم خون
عيدی بدهيد فصل عيد است  /  اين عيد برای ما سعيد است   .... 

شاید این شعر در شرایط معیشتی نزدیک به امروز سروده شده، مانند بسیاری از شعرهای نسیم. مثل شعری که درباره گرانی قند (1295 هجری برابر با 1334 قمری) دارد (با مطلع: یا شیخ، چرا قامت تریاک کمان است، چون قند گران است) و یا وفات یک دختر فقیر از شدت سرما در همان سالها  (با مطلع: آخ عجب سرماست امشب ای ننه – ما که می‌میریم در هذا السنه) در بحبوحه جنگ جهانی اول که حدودا با تقویم شمسی 1294 تا 1299 شمسی برابر است و کشور ما از شمال و جنوب اشغال می شود و کل غله متعلق به مردم ایران سهم سپاهیان انگلیسی در ایران می‌شود که با عثمانی در جنگ هستند و سید اشرف الدین حسینی هم به یاد مردم تیتر امروز ما را سروده است.

 

نمی‌خواستم تبریک عید را با یادآوری مشکلات معیشتی مردم عزیز و همواره هوشیار ایران برای شما خراب کنم، لیکن احساس من این بود که عید آمده و بسیاری از مردم ما قبا ندارند و با کهنه قبا صفا ندارند. شاید دوستان جوان من که حتما دهه سی و چهل را به یاد نمی‌آورند ولی برای من همه آن روزها خاطره‌ای است از وضعیت معیشت مردم. هنوز دروازه‌های مصرف به روی پفک نمکی و عروسک و پوشک باز نشده بود و ما بچه ها می‌دانستیم که خانواده‌ها در سال یک دست لباس و یک جفت کفش بیشتر نمی‌توانند برای بچه ها تهیه کنند و آن را هم همان شب عید نوروز می‌خریدند و بقیه سال اگر کفش پاره می‌شد، پینه دوز برایمان می‌دوخت و اگر شلوار راه مدرسه‌مان پاره می‌شد، مادر و در شرایط خاص خیاط آن را وصله می‌کرد (به یاد کتاب شلوارهای وصله دار رسول پرویزی افتادم).  بر خلاف تصویری که شبکه های فارسی زبان خارج از کشور سعی می کنند از ایران قبل از انقلاب بسازند[1]، موقعیت معیشتی مردم خیلی خوب نبود ولی با الگویی ملی و قدیمی، که با مصرف امروزی کاملا متفاوت بود، تقربا کسی از گشنگی نمی‌‌مرد.    

شرایط معیشتی این روزها، که همراه با فشارهای ناجوانمردانه خارجی است که دلیل این فشارهای به هیچوجه در مخیله من هضم نمی‌شود، این را که چرا غربیها بر مردم ایران چنین فشاری می‌آورند، جز منافع گروه های خاصی در غرب نمی‌بینم و فدا شدن منافع مردممان. ولی این سوی قضیه دیگر خیلی برای من و بسیاری دوستان اطرافم زور دارد، و آن هم  صحبت فساد است. آقایان هزاران میلیارد تومانی و اخیرا بانوی هزاران  میلیارد تومانی، نمکی است بر زخم تن مردم عزیز ما که به این فساد اعتراض دارند و انتظار دارند مسئولین راه های بروز فساد را ببندند. حتما اینقدر تجربه به دست آمده که دیگر خلل و فرج برای نفوذ به رانت و نفوز به سیستم های بانکی و کدهای وزارت بازرگانی و غیره شناخته شده و کنترل بیشتری بشود. به عنوان یک ایرانی از مسئولین درجه اول کشور تقاضا دارم، به این مورد جدی تر بنگرند، و مردم را از سرخوردگی برهانند.     

دوستان عزیز کتابدارم، استادان گرامی، دانشجویان نازنین، فرهنگ ایران زمین فرهنگ دست گرفتن و کمک به هم نوع است که امیدوارم در این عید حواس همه ما به مردم با آبرو که با دست خالی صورت خود را سرخ نگهداشته اند باشد و این عید را با همه هم وطنان‌مان تقسیم کنیم.

 در این اوضاع و احوال باید بگویم که در رشته ما «علم اطلاعات و دانش شناسی» به یمن آئین نامه ارتقاء مثل همه گوشه و کنار آموزش دانشگاهی ایران وضعیت مطلوبی ندارد، و نوعی از فساد که فساد علمیش می‌دانیم و می‌خوانیم دامن‌گیر آموزش عالی ایران شده و کار به جایی رسیده که هر عضو هیات علمی شبها خواب امتیاز ببینند تا چون از خواب برخیزند، دست به عملیات برای تامین امتیاز بزنند. در این مساله، ‌همه اعضای هیات علمی درگیر شده‌اند، ‌لیکن هنوز درصد بزرگی از اساتید،‌ پایبند به اخلاق علم و آموزش و پژوهش هستند و در رشته خود ما نیز هنوز هستند اساتیدی که به قول بچه‌های مسجد می‌شود پشت سرشان نماز خواند. با اینهمه هستند کسانی که به علتی غیر از شایستگی وارد سیستم شده و عضو هیات علمی هستند و از راه تحقیق و آموزش واقعی، نمی‌توانند امتیاز کسب کنند، ‌لذا به بساز و بفروشی علمی، و گاهی به مسافرکشی علمی (از قول شادروان دکتر عباس حری) روی آورده و با آبروی سایرین نیز بازی می کنند. خداوند این گونه‌ خاص را از رشته ما دور نگهدارد.

در بعد حرفه‌ای نیز سالی که گذشت فشارهای معیشتی سنگینی به کتابداران، به ویژه کتابداران با سابقه‌های کمتر و دستمزدهای پائینتر آمد. در چنین شرایطی نمی‌توان انتظار داشت که همه فقط به وجدان کاری خود و اخلاق کار رجوع کنند و مانند دسته نخست،‌ احتمالا برخی از کتابدارانی که حقوقشان مکفی نیست،‌ تلاش کرده‌اند تا در کنار کار کتابداری، ‌احتمالا منبع درآمدی دیگری نیز ایجاد کنند و احتمالا اگر شخص توانمندی هم نباشند، در کارش هم اخلال به وجود می‌آید.

در مجموع در سال گذشته شاهد اتفاقات خوبی هم بودیم که برای شخص من به عنوان یک کتابدار حرفه‌ای حضور ایفلائیان در ایران،‌ حضور هیات مارک در ایران،‌ و چهارمین کنگره انجمن و سایر فعالیتهایی که انجمنیها توانستند به جایی برسانند؛ به ویژه همکاری با مجموعه هایی مانند نهاد کتابخانه‌های عمومی،  سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، کانون مساجد، ‌کانون پرورش فکری کوکان و نوجوانان در تدوین استاندارد کتابخانه‌های عمومی که بخش بسیار خوب فعالیت ها بود. حال آنکه ممکن است برای هر یک از شما و از نگاه خودتان بخش روشن و خوب سال 1397 چیزهای دیگری باشد که شاید ارزش یادآوری داشته باشد. بنابراین این شما و این هم فضای مخصوص نظرات که از نگاه خود بهترین بخشهای سال گذشته کتابداری ایران چه در حوزه دانشگاهی و چه در حوزه حرفه‌ای را نام ببرید.   

برای همه در هر جا که هستید آرزوی شادکامی و سلامت می‌کنم و امیدوارم در ایام نوروز در کنار خانواده باشید و در تندرستی و شادی عید را و روزهای زیبای سال نو را بگذرانید. در پایان متن کامل شعر «عید آمد و ما قبا نداریم، با کهنه قبا صفا نداریم» از سید اشرفالدین حسینی، معروف به نسیم شمال را تقدیم می کنم و یک بار دیگر از همه کتابداران و اساتید گرامی خواهش می کنم حواستان به اطرافیانتان باشد همه برویم که عید را با همه همسایگان و دوستان و آشنایان خود تقسیم کنیم. تلاش کنید که نیازمندان واقعی را شناسایی کنید و متکدیان را با نیازمندان اشتباه نگیرید.

عيد آمد و ما قبا نداريم/ با کهنه قبا صفا نداريم
گرديد لباس پاره پاره / در پيکر خود عبا نداريم
جز سنگ و کلوخ و آجر و خشت / ما بالش و متکا نداريم
مردند تمام قوم و خويشان / غمخوار به جز خدا نداريم
جز گاو براي کسب روزی / در مزرعه رهنما نداريم
آجيل و لباس و پول خوب است /  اما چه کنم که ما نداريم
خوب است بساط ساز و آواز / افسوس که ما صدا نداريم
در فصل بهار چون کنم چون/  دل از غم يار خون کنم خون


عيدي بدهيد فصل عيد است /  اين عيد براي ما سعيد است
جمشيد جم اين بساط چيدست / از جم به عجم مهين نويد است
شيريني و هفت سين بياريد /  از هموطنان مرا اميد است
قليان و گلاب و نقل و شربت / با چايي لاهيجان مفيد است
طفلي که قباي تازه دارد / در موسم عيد رو سفيد است
افسوس که ما فکل نداريم / امروز فکل مد جديد است
اين شعر مناسب است افسوس / گوينده شعر ناپديد است 

در فصل بهار چون کنم چون /  دل از غم يار خون کنم خون

بايد شب عيد را پلو خورد/  آن ماهي شور با چلو خورد
در سال جديد وقت تحويل / با باقلوا شکر پلو خورد
افشرد به ماهي آب نارنج / پس تازه بتازه نوبنو خورد
آن جوجه پخته را به يکدم / بلعيد و نديدمش چطو خورد
کوکوي برشته را ز بشقاب / قاپيد بحالت چپو خورد
اندر سر سبزه مرد زارع / اين شعر بخواند و نان جو خورد
در فصل بهار چون کنم چون / دل از غم يار خون کنم خون

صد شکر تمام شد زمستان /  شد فصل بهار عيش مستان
منقل بکشيد بسوي مطبخ / کرسي ببريد از شبستان
آن  سيني هفت سين بياريد /  با سبزه و  سنجد و سپستان
سورنج و سماق و سرکه  و سير / آريد به صفحه گلستان
ريزيد شراب ارغوانی /  اندر قدح بلور مستان
ياد از فقرا نمود ناگاه / ديشب يکي از خداپرستان
عريان و برهنه در شب عيد / ميگفت يکي ز تنگدستان
در فصل بهار چون کنم چون /  دل از غم يار خون کنم خون

ياران چه کنم که کس ندارم /  بلبل شدم و قفس ندارم                       
خواهم بگريزم از زمانه  /  اصلا ره پيش و پس ندارم
بازار وطن شده پر از دزد / يک شحنه و يک عسس ندارم
گلدسته باغ عقل و هوشم / من طاقت خار و خس ندارم
جز علم و ترقي معارف / اندر دل خود هوس ندارم
عيد است براي پختن آش  /  پول نخود و عدس ندارم
در فصل بهار چون کنم چون / دل از غم يار خون کنم خون

عمرانی، سید ابراهیم. «عید آمد و ما قبا نداریم». سخن هفته لیزنا، شماره ۴32 ، 27 اسفند ۱۳۹۷


[1] .  تصاویر این شبکه ها  فقط مربوط به سه سال 1353 تا 1355 و بعد از گران شدن نفت  است و درست در پایان این سال دوباره جنگ قدرتهای جهانی آغاز شد که نرخ نفت را پائین بیاورند، ولی با زمینه چینیهای قبلی و تزریق پول در این سه یا چهار سال اگر 1356 را هم بخواهیم حساب کنیم، موفق شدند الگوی مصرف مواد غذایی و پوشاک و مسکن را در ایران تغییر دهند.