لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: این روز و ماهها همه اش باید از شما عذرخواهی کنم که چرا هی سوزن به خودمان میزنم. چند هفته پیش هم نوشتم، من فرد بدبینی نیستم و همه چیز را هم سیاه نمی بینم و کلا آدم غرغرویی هم نیستم و این را کسانی که با من کار و زندگی می کنند خوب می دانند، لیکن زمانه، دگرگونیهای عظیمی با خود دارد و سرعت این دگرگونیها به اندازهای زیاد است که یا ما هم باید با همین سرعت تغییر کنیم و یا باید شاهد از دست رفتن موقعیتها و فرصتها باشیم. بنا بر همین ویژگی زمانه یکی از کارهای مهم ما شده هشدار به خودمان. یادتان باشد که در چنین زمانه آشوبناکی، تلاشها و کوششهای فراوان و مثبت مردم، همکاران، کتابداران را به خوبی میبینم و از موفقیتهای آنان شادمان میشوم و لبخندهای هم بر لب میآورم و احساس خوبی دارم، ولی خیلی آنها را تکرار نمیکنم، و فقط تقدیر و تشکر میکنم و میگذرم، لیکن اینجا به عنوان ستون سخن هفته نقاط ضعف را ممکن است بارها و بارها گوشزد کنم و هشدار بدهم که وضعیت خیلی خوبی پیش روی نیست و باید همه دست به دست هم بدهند و مراقب اوضاع و احوال هم باشند. دقت کنید، این کار، موفقیت حرفه کتابداری و اطلاع رسانی واقعا نیاز به همکاری همه کتابداران دارد.
لازم می بینم قبل از شروع باز تاکید کنم، اسم رشته در حال حاضر علم اطلاعات و دانش شناسی است. این رشته دانشگاهی کتابدار، آرشیویست، متخصص علوم داده ای، علم سنجی و ..... تربیت می کند. در این نوشته، مشخصا صحبت ما در باره کتابخانه ها و کتابداران است.
و اما اصل مطلب، دوشنبه 23 اردیبهشت به همراه یکی از مدیران پژوهشی وزارت بهداشت از جلسهای باز میگشتیم که از من سوال کردند که با این وضعیت کتابداران و کتابخانهها شما چکار میکنید؟ پرسیدم چه شده؟ که پاسخ دادند مدتی روی ما فشار بود که پستهایی را در کتابخانههای وزارت بهداشت حذف کنیم یا تغییر بدهیم و برخی واحدها دست به این تغییرات زده بودند از ما هم میخواستند که تغییرات را به رسمیت بشناسیم. و گفتند که در این تغییرات منافع کتابداران به هیچوجه دیده نشده بود و از زمانی که ما فهمیدیم، مانع شدیم و جلوی حذف پست و تغییر پست را گرفتیم و حتی در مواردی صحبت از حذف کتابخانهها کردند و ما اجازه ندادیم ولی این فشارها معمولا از یک جایی شروع میشود و خیلی بوی خوبی از آن به مشام نمیرسد و حتی اصرار یکی از مدیران دانشگاههای علوم پزشکی بر گرفتن متخصص آی تی به جای کتابدار را برایم تعریف کردند.
بله دوستان بوی خوبی به مشام نمیرسد. چندی پیش هم شاهد بودید که در بیمارستانهای تامین اجتماعی پست روابط عمومی و کتابدار را یکی کرده بودند و معتقد بودند که کتابداران الآن به اندازه کافی کار و مشغولیت روزانه ندارند و همینطور کارکنان روابط عمومی هم بیش از یکی دو ستعت کار در روز ندارند. پس این دو مسئولیت را به یک نفر واگذار می کنیم. یعنی هم کتابداران میتوانند کار روابط عمومیها را انجام دهند و هم روابط عمومیها میتوانند به جای کتابداران در کتابخانهها بنشینند که منجر به مکاتبات انجمن با تامین اجتماعی شد و در نهایت طرح شد که اگر کتابداران واقعا کارشان کمتر از حد ممکن شده است کار روابط عمومی را هم به ایشان بسپارید، لیکن به سَرِ جدّ محترمتان قسم کار کتابداری را به کارکنانی که در روابط عمومی کار میکنند نسپارید، و توضیح داده شده بود که کتابداری تا سطح دکتری کارشناس تخصصی تربیت میکند. و الآن نمی دانم که چه بلایی سر دوستان ما در بیمارستانهای تامین اجتماعی که از انجمن یاری خواسته بودند آمده است.
باز هم از این بوی ناخوش بگویم، کتابخانه ای در حوزه دریانوردی در تهران وجود داشت و یک کارشناس ارشد کتابداری با 20 سال سابقه هم در آنجا مشغول بکار بود و کتابدار علاقهمندی هم بود. بنده به دلایلی چند بار به این کتابخانه رفته بودم. یک کتابخانه تخصصی جمع و جور بود و همیشه هم یکی دو نفری در کتابخانه نشسته و مشغول ورق زدن کتابی یا مجله ای بودند. لیکن یک روز این کتابدار گرامی به من زنگ زدند (شاید سالهای 87 یا 88 بود)، و گفتند که کتابخانه ما را دارند جمع می کنند (و جمع کردند). پرسیدم چه شده؟ گفتند علیرغم همه اعتراضهای من همه کتابهای موجود را اسکن کردند و کتابها را هم در کارتن کردهاند و به انبار منتقل کردند و یک اتاق به من دادهاند که از همینجا و در شبکه همه کارهایت را بکن و نیاز به اشغال فضا برای کتابخانه نیست. هر چه گفتم شما نمیتوانید کتابهای فارسی را بدون اجازه ناشر اسکن کنید، میتوانند شکایت کنند، این دیگر ناشر خارجی نیست و قانون مولفان و مصنفان را برایشان بردم ولی کار خودشان را کردند و گفتند ما دولتی هستیم و کاری به کار ما نمیتوانند داشته باشند.
ادامه بوی ناخوش. حتما همه شما در این سالها برخوردهایی به ویژه از اعضای هیات علمی که به سمت معاون اداری و مالی در یک دانشکده یا دانشگاه منصوب می شوند زیاد دیده و شنیدهاید؛ مانند این جملات: "اصلا ما الان کتابخانه نیاز نداریم، همه چیز الکترونیک شده، دیگر کسی نیاز به این کتابها ندارد. همه منابع مورد نیاز را بچهها خودشان میروند و از شبکه در میآورند، اصلا کسی به کتابخانه میآید؟ این بودجه را که الآن ما به شدت نیازش داریم می کنید کتاب و زندانی می کنید در قفسه ها و کسی هم دست به اینها نمی زند". شبیه این عبارتها را بارها از این و آن شنیده ام.
شما هم حتما نمونه این عبارات را شنیدهاید؟ شما هم کتابخانه هایی را می شناسید که به کارتن نزول کرده اند؟ عزیزان من با همه تلاشی که فکر میکنید دارید میکنید این جملات را میشنوید که الآن که همه چیز الکترونیکی شده، شما دیگر چکار دارید بکنید؟ اصلا نمیگویند که چرا نظام آموزشی ما استادان و دانشجویان را به کتابخانه نمیفرستد؟ به هیچوجه به دنبال این نیستند که از کتابخانهها پایگاههای فعالی برای رفع نیازهای علمی بسازند، بلکه به خاطر نیامدن دانشجویان نیروها را از کتابخانه میبرند و در کتابخانهها را میبندند. به هر حال وقتی همه بی نماز شدند، مسجد بخشی از کارایی خودش را از دست میدهد. واقعا از دست میدهد؟ ! ! و در هر حال بعید می دانم که بتوان در مسجد را برای اینکه مردم می توانند نمازشان را در خانه های خودشان بخوانند، ببندند.
و سوال دیگر، مگر در کتابخانههای کشورهای ثروتمند منابع الکترونیک نیامده و مگر الکترونیکیتر از ما نشده اند؟ مگر دانشجویان و استادانشان در 24 ساعت در روز و 7 روز در هفته به پایگاهها و منابع الکترونیکی که کتابخانه ها هزینهاش را داده و مشترک شدهاند، دسترسی ندارند؟ چرا این ذهنیت آنجا کمتر است؟ دوستان ایرانی خارج از کشور کمکمان کنند و به ما بگویند این مساله در آنجا چه حال و وضعیتی دارد؟ آیا آنجا هم کتابخانهها به موجودات در خطر انقراض تبدیل شدهاند. از اساتید گرامی ایرانی که در خارج از کشور زندگی می کنند می خواهم این مساله را برای ما بنویسند که برخورد آنجا چگونهاست و آیا خطر انقراض کتابخانه ها جدی است؟
و این هم یک بوی ناخوش دیگر، یادداشتی که اخیرا یکی از دوستان در یکی از گروههای خبری گذاشته بوند با عنوان 21 شغل رو به افول هم رسما کتابداری و کتابخانه داری را شغلی رو به افول و به گونهای در معرض انقراض معرفی کرده است، و باید دید که منبع "عصر ایران" که این شغلها را معرفی کرده چه بوده است.
حال بیائیم تا دریافت پاسخی از دوستان درباره خطر انقراض، فکر کنیم که ما در وضعیت فعلی چه می توانیم انجام دهیم؟
راه حل آسان:
همین امروز از دوستی که برای کاری به ایرانداک آمده بود و سری هم به من زد همین سوال را کردم و پرسیدم که چه باید کرد؟ و ایشان در چند جمله خودش را راحت کرد. خلاصه صحبتش تا جایی که یادم است این بود: "وضع خیلی خرابتر از این حرفهاست. مملکت را یک نگاهی بکن، سنگ روی سنگ بند نیست. مدیری که الآن آمده فقط می خواهد بخشی از بودجه را به نحوی که بیشتر مطلوب شخص خودش است، هزینه کند تا بتواند دوره مدیریتش را با آمارهایی رئیس پسند تمام کند. نمی توانند با این بودجه ها و با رسوماتی که در همه این سالها بوده کار را بگردانند، هر چه می توانند کمتر خرج می کنند" دوست عزیز بنده در ادامه میفرمایند "کتابخانه ما 48 نفر بوده در سالهای کذشته نزدیک 9 بازنشسته داشته ایم و حتی یک نیروی جدید به ما نداده اند. منتظرند همینها هم بازنشسته شوند بروند تا خیالشان راحت شود". خوب به نظرم این هم پاسخ ما نیست. نه تنها پاسخ ما نیست که به نوعی بی مسئولیتی نسبت به نسل آینده و همینطور بی احترامی به نسلی است که با همه وجود در راه اعتلای این حرفه تلاش کرده اند. فکر می کنم نباید دست روی دست گذاشت و نشست تا کتابخانه ها را تعطیل کنند.
یک سوزن به خودمان:
فکر می کنم باید باز هم سوزنی به خودمان بزنیم. ما در این چند سال که این زمزمه ها را شنیدهایم چه کردهایم؟ در ابتدا عرض کردم که تغییرها خیلی وسیع و از آن مهمتر خیلی سریع بوده، آیا ما بصورت انفرادی پا به پای تغییرات جلو رفتهایم؟ تکانی به خودمان دادهایم؟ الآن در پرونده استخدامی اغلب شما مدارکی وجود دارد که نشان میدهد دورههایی را گذراندهاید؟ بخشی از آن اجبارهای ارتقاء بوده، ولی بخش دیگرش علاقه خود شما بوده که حال که اجبار دارم دورهای گذرانده باشم، خوب خودم را هم به روز کنم. سوالهای این بخش این است: آیا دورههایی که گذراندهاید باعث تغییری در شما شده؟ آیا از فردای آن دوره کار تازهای در کتابخانه شروع کرده اید؟ و یا ایستاده اید تا تغییرات از شما سبقت بگیرند؟ شاید نشسته اید تا تغییرات پیش چشم شما سرعت بگیرند و مدیران به دنبال کارمند فناوری اطلاعات باشند و نه کتابدار؟
بصورت جمعی چه؟ آیا دور هم نشستهاید و بررسی کردهاید که چه اتفاقی دارد میافتد؟ و چرا دارد میافتد؟ آیا دور هم جمع شدهاید، مثلا کتابداران یک مجموعه خاص، مثلا یک دانشگاه، یا کتابخانههایی تخصصی؟ دسته جمعی و بلند بلند فکر کرده اید که این کارهایی که دارید میکنید و فکر میکنید که خیلی هم استاندارد هستند و درست هستند، همان کارهایی است که باید بکنید؟ آیا فکر کرده اید که ممکن است لازم باشد اندکی از آنچه در جزوههای دوره دانشگاه و کتابهای درسیتان خواندهاید پا را فراتر بگذارید؟ آیا فکر کرده اید که ممکن است لازم باشد اندکی از آنچه به آن عادت کردهاید خود را رها کنید و خلاف آمد عادت حرکت کنید؟ آیا فکر نمی کنید کارهایی که بصورت معمول دارید می کنید مشکل را حل نکرده و نشستن و منتظر کاربران بودن تا اگر بیایند به انها بهترین خدمت را بکنیم جواب نداده؟ بگوئید چکار میکنید؟
در جریان ادغام پست کتابدار از تامین اجتماعی، در صحبتی که میکردیم و مکاتباتی که انجام شد، وقتی از کتابداران میپرسیدم خوب شما در نامههایتان چه مزیتهایی را برای خود نوشته اید؟ مزیت نسبی این کتابداران برای گرداندن کتابخانه نسبت به سایرین سازماندهی بود و من مزیتی دیگری در صحبتها و نوشته ها ندیدم که نوشته باشند. به علاوه در سالهای اخیر با وضعیت بودجههای موجود خرید کتاب خیلی کم شده و واقعا ورودیها حجمی ندارند. کتابهای الکترونیکی را هم اگر بصورت مجموعه از یک ناشر بخرید فهرست آن را با استانداردهای مارک و ایزو 2709 به شما می دهند که در نرم افزار کتابخانه بریزید. جز آن، سازماندهی امکان برون سپاری هم دارد، بفرمائید شما غیر از سازماندهی چه برنامه ای برای کتابخانه دارید؟
نودانشآموختگان که اصلا تصویر درستی از کتابخانهها ندارند و این را بارها به من اثبات کردهاند. ایشان هم برای به دست آوردن شغل وقتی از ایشان می پرسید که خوب چکار بلد هستید؟ بر سازماندهی تاکید میکنند، چون فکر می کنند که تنها چیزی است که او را از سایرین در چشم صاحب کار متمایز میکند، و تلاش میکنند که از اصطلاحات ردهبندی کنگره و دیویی و نمایهسازی استفاده کنند. بماند که نمی دانم چقدر به این کارها مسلط هستند. این مزیت خیلی هم درست است و خیلی هم خوب است ولی من این را میگذارم به مزیتی نسبی برای پاسخگویی به کسانی که از بیرون رشته برای نفی تخصصی بودن کار کتابداری به ما هجوم میآورند، و از شما قبول میکنم. حال بفرمائید پاسختان به من که چهل سال کارم سازماندهی بوده چیست؟ من میگویم سازماندهی مزیت نسبی ما نیست، بلکه پاسخگویی مزیت نسبی ما است. شاید بپرسید به کدام سوال؟ از ما که سوال نمیکنند. میپرسم مگر روزهای اولی که ما پا به هر کتابخانهای گذاشتیم از ما سوال میکردند؟ و باید خودم پاسخ بدهم خیر. چون نمی دانستند که ما پاسخی برای سوالهای آنها داریم؟ کتابدارانی که من میشناختم سوال را از دل و زبان مراجعه کننده بیرون میکشیدند، با حضور در اطراف او با نشان دادن این که پاسخهای شما نزد ما است. هر کتابخانهای را که شنیده اید خوب است؟ حتما بدانید که کتابدارش از جان مایه گذاشته با روی خوش و پویایی بسیار به استقبال کار رفته و با تلاش زیاد، سکون خنثای محیط آرام اطرافش را شکسته است. و ننشسته که با قیافه ای ماتمزده به یک ماتمزده رجوع کنند.
پیشنهاد جدی دارم در این مورد در جلسات گروهی فکر کنیم و بلند بلند فکر کنیم. باید قبل از آنکه مشکل سخت تر از این شود، چاره اندیشی کنیم. رشتهای که در بهترین روزهای حضورش در دنیا، یکی از رشتههای شناخته شده نبوده و همیشه در توضیح وظایف و مسئولیتهایش به مردم مشکل داشته، ببینید از این به بعد و در برابر رقابت سخت دانشآموختگان برای فرصتهای کم شغلی چه باید بکنیم. فکر می کنم مسئولیت همه ما باشد:
سخنی با حرفه مندان:
باید جلسهای با حضور همه حرفهایهایی که دلمشغول این بحث هستند برگزار شود و همه حرف بزنند. فکر میکنید دوستانی که الآن مشغول کار هستند و به لهجه خودمان استخدامشان قطعی است نیازی میبینند که در این جلسه بیایند و نسبت به نسل بعد از خود حساسیت نشان دهند و برای جلوگیری از انقراض یک شغل تلاش کنند؟ اگر این جلسه اعلام شود چقدر احساس مسئولیت میکنید که به کمک هم بیائید؟
سخنی با مربیان:
این بار اول نیست که در این موضوع، من و بسیاری عزیزان دیگر قلم زدهایم و باز هم خواهیم زد و خواهند زد. این حرفها چقدر در آموزشهای شما تاثیر گذاشته است؟ آیا این تهدیدها در آموزشهای شما تغییری به وجود آورده است؟ اگر آموزشهای شما تغییر نکند، و با همین روال جزوه و نمره جلو برود، واقعا انقراض قطعی است. من از دانشجوی جوان انتظار ندارم که بدانند از زیر درس در رفتن به آینده خودشان ضرر میزند و استادی که نمره خوب بدهد، حتی اگر یک جمله به دانش بچهها اضافه نکرده باشد محبوبتر است و استادی که بچه ها را درگیر کار میکند استاد بدجنس شناخته میشود، با اینهمه از استادان انتظار دارم که به آنها کار یاد بدهند. باید در محیط کار تواناییهای خود را بتوانند نشان دهند و ثابت کنند.
سخنی با سیاستگزاران رشته علم اطلاعات:
برای جلوگیری از ازدیاد بیکار در بازار، بهترین کار این است که مانند بیشتر کشورهای دنیا کارشناسی کتابداری نداشته باشیم. این را از 20 سال پیش به اینطرف داریم مینویسیم و یکی دو تن از اساتید هم مطالب مستدلی در این باره نوشته اند. شاید این مساله کمک کند که نیروهای علاقه مند به سوی این تخصص بیایند. حال که یک کتابخانه متخصص فناوری را بر کتابدار ترجیح می دهد شاید یک کارشناس ارشد کتابداری با کارشناسی فناوری مشکلش را بهتر حل کند و یک کتابخانه کودک یک کارشناس ارشد کتابداری با کارشناسی آموزش و پرورش کودکان و روانشناسی کودک برایش خیلی مناسب باشد یا یک کتابخانه صنعت نفت، بتواند از یک کارشناس ارشد کتابداری که کارشناسی اش در یکی از رشتههای وابسته به نفت باشد، خیلی بهتر جواب بگیرد.
عمرانی، سید ابراهیم. «گونه ای در حال انقراض: باز هم سوزنی به خودمان». سخن هفته لیزنا، شماره ۴41، 13 خرداد ۱۳۹۸