کد خبر: 19493
تاریخ انتشار: دوشنبه, 24 فروردين 1394 - 14:52

داخلی

»

برگ سپید

سگ سالی

داریوش علیمحمدی
سگ سالی

 

سگ سالی داستان زندگی پُر درد روستایی‌زاده‌ای است که ادامه تحصیل پایش را به دانشگاه تهران باز می‌کند. داستان اگر چه از خرداد 60 آغاز می‌شود، اما نویسنده به خوبی در خلال زمان به پس و پیش حرکت می‌کند تا نشان دهد قلندر، شخصیت اصلی داستان، از کجا به تهران آمده و چه شده که برگشته! بازگشت قلندر به منزل پدری در شمس‌آباد، آن هم در نیمه‌های شب و پس از دو شبانه روز بی راهه را گَز کردن، سردرگمی و انزوای قلندر را کلید می‌زند. قلندر که در حقیقت از تهران گریخته، جز خانه پدری جایی را برای پنهان شدن سراغ ندارد. قلندر گریخته چون سه روز پیش وسط راهپیمایی 30 خرداد اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران و آغاز مقابله مسلحانه آنها با نظام بوده است. قلندر حتی وقت نکرده اتاقک استیجاری‌اش را به صاحب‌خانه تحویل بدهد. از فردوسی تا آزادی را یک نفس دویده و یک راست از خیابان هاشمی به ترمینال جنوب رفته و سوار اتوبوس شده است. بدتر اینکه او حتی فرصتی نداشته تا از نزدیک‌ترین دوستش که نشریه سازمان را برای توزیع به دستش می‌رسانده، خبری بگیرد.

 

با سر و صدای حیوانات خانگی، ماه‌سلطان، مادرش، و دادالله، پدرش، بیدار می‌شوند. لَختی بعد قلندر به پیشنهاد خودش به طویله می‌رود تا فکری برای در امان ماندنش از دست حزب‌اللهی‌ها بکنند. سگ سالی داستان اختفاء بیست و چهار ساله (60 تا 84) یکی از هواداران مجاهدین در طویله است! صنم، دختر عمویش، نشان‌کرده قلندر است. اما پنهانیِ خودخواسته، صنم را در مقابل دیدگان قلندر که بعدها سوراخ هایی را در دیوار طویله تعبیه می‌کند تا بداند در کوچه، حیاط خانه، و نیز در طویله بغلی (خانه عمو) چه می‌گذرد، از چنگش در می‌آورد. قلندر، شوهر خواهری رذل دارد. در فصول پایانی داستان خواهر قلندر پس از بارها قهر، باز هم راه خانه پدر را در پیش می‌گیرد؛ آن هم وقتی که پسرش دانشجو است. علت آخرین قهر، هَووی جوانی است که اسفندیار بر سر زنش آورده. قلندر همه اینها را از سوراخ‌های طویله می‌بیند و دم نمی‌زند. یعنی نمی‌تواند دم بزند. دادالله و  ماه‌سلطان، سال‌ها رازداری می‌کنند تا اینکه یک روز ... .

 

راوی داستان گاهی قلندر است و گاهی دیگران. هر چند در یک نقد، تغییر لحن راوی از دانای کل محدود به دانای کل نامحدود پرسش‌برانگیز به نظر آمده است، اما نویسنده به خوبی توانسته از یک رخداد سیاسی، مضمونی را بیرون بکشد که از مصیبت‌های غیر قابل باور برای افراد مرتبط با گروه‌های چریکی خبر می‌دهد. داستان، پرداخت خوبی دارد. از بزرگترین چالش داخلی جمهوری اسلامی در دهه شصت ریشه می‌گیرد؛ و هر چه جلوتر می‌رود، با افزایش گره‌ها، پیچیدگی را دو چندان می‌کند. همزمان با دشوارتر شدن وضعیت قلندر، شخصیت‌های جدید هم وارد می‌شوند تا کشش داستان را افزایش دهند؛ و خواننده را ترغیب کنند که کتاب را زمین نگذارد.

 

داستان بدون اینکه آشکارا نشان بدهد، روایتی تمثیلی دارد. در اینجا به برخی از شواهد این استنباط اشاره می‌کنم:

 

  • فرار قلندر نماد دور شدن این سازمان از بافت اجتماعی ایران است.
  • در عین حال، اینکه همتایانِ مجاهدِ قلندر تنها به اتهام توزیع نشریه متحمل عقوبتی سنگین شدند، از یک مواجهه تند خبر می‌دهد.
  • طویله در این داستان نماد محیط محصوری است که سازمان، خود، برگزید. ما به ازاء عینی طویله در دنیای خارج، قرارگاه اشرف بوده است.
  • محصور شدن اعضای سازمان در قرارگاه اشرف آنها را به سمت انفعال کشاند؛ و این همان حقیقتی است که در یک جلسه نقد به شخصیت اصلی داستان نسبت داده شده است. در همان جلسه، قلندر صاحب شخصیتی زنانه و دنباله‌رو دانسته شده است. در بخش‌هایی از داستان می‌بینیم که دادالله و ماه‌سلطان از اینکه قلندر فقط می‌خورد و می‌خوابد ناراضی هستند و کار زنانه نخ‌ریسی را به وی واگذار می‌کنند. این بخش از داستان نماد خلع سلاح سازمان توسط ارتش امریکا در سال 2003 است. سازمان که پس از خلع سلاح، استراتژی مبارزه مسلحانه را شکست خورده می‌دید و از هر سو آماج انتقاد بود، تولید تجهیزات مورد نیاز ارتش امریکا را برگزید تا هم با موج اعتراض درونی مقابله کند و هم انتقادهای بیرونی را کاهش دهد. تولید تجهیزات در برابر مبارزه مسلحانه کاری زنانه به شمار می‌آید.
  • قلندر تمام این سال‌ها را با خیال مقاومت برای خلق دوام می‌آورد. این خیال، بازسازی ذهنی آرمان سازمان است.
  • قلندر اما جز یک رادیوی ترانزیستوری باطری‌خور چیز دیگری در اختیار ندارد. آن هم رادیویی که به خاطر فقدان برق در طویله، باید با محدودیت استفاده شود. رادیوی ترانزیستوری باطری‌خور نماد محدودیت دسترسی به رسانه‌های آزاد در قرارگاه اشرف است. این واقعیت را جداشدگان از سازمان بارها گزارش کرده‌اند.
  • سوراخ‌های طویله، همان ستاد داخله سازمان است که یکی از کارهایش گردآوری اخبار بود.
  • طویله سقف کوتاهی دارد؛ و قلندر در طول داستان حتی یک لحظه هم با قامت ایستاده حرکت نمی‌کند. زندگی در میان کَک‌ها و شپش‌ها قلندر را بیمار می‌کند. کمر خمیده و بیماری‌های قلندر نماد پیری و بیماری زودرس در میان اعضای سازمان است.
  • صنم، نماد خلق ستم‌کشی است که سازمان با هدف نجاتش وارد مبارزه شد. صنم یک بار فریب می‌خورد و یک نامرد پس از سوء استفاده جنسی رهایش می‌کند. بعدها صنم به عقد مردی شکاک در می‌آید و در نهایت خودش را آتش می‌زند. سرنوشت تلخ صنم آرزوهای بر باد رفته طبقه‌ای را حکایت می‌کند که در آستانه انقلاب به جنبش چپ دل بست. اما تبعید اجباری و خودخواسته جنبش، این طبقه را در معرض سوء استفاده‌های متعدد قرار داد. تا جایی که امروزه این طبقه اقتصادی دیگر رمقی برای شرکت در فعالیت‌های سیاسی ندارد. خودکشی و خروج صنم از داستان، بازتاب انفکاک طبقه سه از مناسبات اجتماعی و سیاسی ایران امروز است.
  • ملیحه، خواهر قلندر که از شوهر شانس نیاورده نیز اجتماعی را نمایندگی می‌کند که در غیاب احزاب و نهادهای مدنی، زندگی رضایت‌بخشی نداشته و به خاطر پسر دانشجو و دختر دم بختش با حاکمیت مصالحه کرده است.
  • عنایت، سمپاتی است که زندانش را کشیده و آزاد شده است. عنایت در حقیقت نقش یک تواب را در داستان بازی می کند.
  • حسینعلی، برادر صنم و هم‌بازی کودکی قلندر که به استخدام جهاد سازندگی و سپس سپاه در می‌آید، انقلابیونی را نمایندگی می‌کند که در کنار برگزیدن یک مشیء سیاسی از مواهبش نیز بهره‌مند شده‌اند.
  • و در نهایت طراحی یک دوره بیست و چهار ساله و ختم داستان در سال 84 بن بست استراتژی جنگی و به یک معنا فرجام رویکرد رادیکال سازمان را نشان می‌دهد؛ چیزی که علیرغم گذشت یک دهه از تحویل سلاح هنوز مورد تصدیق واقع نشده است.

 

در مجموع می‌توان گفت این کتاب با حجمی کمتر از 140 صفحه می‌تواند علاقه‌مندان به داستان‌های اجتماعی و سیاسی را برای ساعاتی سرگرم و با اشاره‌های کوتاه به فاکت‌هایی نظیر انقلاب ایدئولوژیک انگیزه مطالعات مرتبط بعدی را فراهم کند. اگر برای خواندن سگ سالی هنوز دو دل هستید، آخرین نقد آن را هم اینجا بخوانید.

 

سلیمانی، بلقیس. (1392). سگ سالی. تهران: زاوش.

برچسب ها :
نسا صبوري
|
Iran
|
1396/11/29 - 00:32
0
0
سلام
كتاب رو ديروز تمام كردم ولي الان كه نقد رو خوندم بسيار بيشتر ازش لذت بردم. مطلب بسيار خوب و دقيقي بود. متشكرم
کتابدار
|
Iran
|
1394/01/30 - 09:16
5
1
قحطی کتاب بود...
بوالفضول
|
Iran
|
1394/01/25 - 20:38
2
3
اخوی جان، کل داستان کتاب را که تعریف کردی. فکر نکنم کسی بره بخونتش، دیگه چی موند؟
پاسخ ها
مهدی مهدی
| Iran |
1396/08/19 - 13:49
اینقدر کتاب کشش داره که نخونیدش از دست میره.
علیرضا بهمن‌آبادی
|
Iran
|
1394/01/25 - 10:17
0
4
بسیار ممنون
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: