چند سال پیش در خبرها خوانده بودم که سمفونی مردگان اثر عباس معروفی ممنوع الانتشار شده است. کنجکاو شدم تا در مورد این کتاب بیشتر بدانم و بفهمم در مورد چه موضوعی بوده که ممنوع شده است. بلافاصله در فهرست کتابخانه جستجو کردم. سه نسخه از آن را داشتیم؛ دو تا از آنها امانت بود و دیگری هم جزء کتابهای مفقودی.
بعد از ظهر یک روز پائیزی برای خریدن هدیه به کتابفروشی زیر پل کریمخان رفتم و همینطور که مشغول خواندن عنوانها بودم «سمفونی مردگان» را دیدم. بلافاصله کتاب را برداشتم و از فروشنده پرسیدم اصل است؟ (منظورم از اصل بودن بدون سانسور بود، چون شنیده بودم ممنوع شده و الان در کتابفروشی و در دستان من بود و فکر کردم که حتماً بخشهایی از آن را سانسور کردند تا مجوز انتشار گرفته!) و وقتی دیدم فروشنده عجیب نگاهم میکند حرفم را اصلاح کردم و گفتم منظورم بدون سانسور است. او نیز خیلی جدی و با آب و تاب زیاد از کتاب برایم تعریف کرد و گفت یکی از شاهکارهای عباس معروفی است و خیلی تعریف و تمجید از کتاب کرد و من هم خریدم و به دوستم هدیهاش کردم!
هر وقت تصمیم میگرفتم کتابی بخوانم یاد سمفونی مردگان میافتادم و سرانجام یک روز تصمیم گرفتم تا کتاب را رزرو کنم که وقتی به کتابخانه برگشت بتوانم امانت بگیرم و تقریباً هر روز امانت و بازگشت کتاب را کنترل میکردم تا سرانجام یکی از کتابها برگشت و سریع امانت گرفتم. کتابی که ورقهای آن کهنه با چاپی قدیمی بود و از کتابهای صحافی شده کتابخانه بود که صفحهبندی درستی هم نداشت ولی اصلاً در کتابخانه نمیماند.
همان روز اول 15 صفحهاش را خواندم و چیزی از داستان سر درنیاوردم. یک هفته بعد از اول خواندم و به صفحات 25 و 26 که رسیدم دیگر دوست نداشتم کتاب را زمین بگذارم. تقریباً همه شخصیتهای داستان را شناخته بودم و لحظه به لحظه داستان برایم جذابتر میشد. خیلی زود داستان را به آخر رساندم و وقتی کتاب را بستم علاوه بر حس خوبی که داشتم حس کردم دارم از سرما یخ می زنم. زمستان بود و هوا سرد و داستان...
«سمفونی مردگان» شاهکار عباس معروفی است و داستان خانوادهای است که در زمان جنگ جهانی دوم، در اردبیل زندگی می کنند. خانوادهای که نمادی از یک جامعه است. جامعهای که خفقان در آن موج میزند و به ندرت روشنفکری در آن پیدا میشود.
رمان با پیشگفتار و آیهای از قرآن در مورد قتل هابیل توسط قابیل آغاز میشود (سوره مائده. آیه 26). موضوعی که تم اصلی داستانی است که از 4 مومان تشکیل شده.
از شخصیتهای داستان، جابر پدری متعصب است که تحت تأثیر ایاز پاسبان قرار دارد که دوست اوست و به او اعتماد دارد. پدر دارای یک حجره در کاروانسرای آجیل فروشهاست. مادر خانواده که فقط دل میسوزاند و هیچکاری از دستش بر نمیآید. یوسف پسر بزرگ خانواده، آیدین و آیدا خواهر و برادر دوقلو و آخرین فرزند، اورهان است. پسری که شبیه به پدر است و داستان در مومان اول از افکار او آغاز می شود.
در طول داستان شخصیتهای مختلفی وارد داستان میشوند و هر کدام نقش کوتاهی دارند، یکی از آنان سورمه است که یک ماجرای عشقی بین آیدین و او شکل میگیرد و به طور خلاصه و مختصر در داستان به آن پرداخته شده است. در این رمان مسألهای که در سراسر داستان احساس می شود و خواننده نیز با تمام وجود حس می کند بارش برف و سرمای زمستان است، همراه با صدای کلاغی که مدام می گوید: «برف، برف».
در این داستان آیدین که به کتاب و ادبیات و شعر علاقه دارد، نماد روشنفکری است و در واقع شخصیت اصلی داستان است و اورهان به دلایل متعددی به او حسادت میکند. تکتک شخصیتها را نمیخواهم معرفی کنم چرا که جذابیت کتاب در این است که شخصیتها را قدم به قدم و با جلو رفتن در داستان شناخت و از دست برخی ناراحت شد و برای برخی دیگر دعا کرد! واقعاً داستان به گونهای نوشته شده که شما نیز خود را در همان زمان و مکان مییابید.
نوع روایت در سمفونی مردگان بازگشت به گذشته در زمان حال است و عوض کردن راوی خیلی سریع و آنی است طوری که برخی اوقات برای این که داستان را از دست ندهی مجبور میشوی پاراگراف قبلی را مجدد بخوانی، و در حالی که در یک زمان و مکان خاص در حال خواندن داستان هستی رفتن به مکانی دیگر همراه با تغییر زمان از گذشته به حال و از حال به گذشته، مانند تماشا کردن فیلمی است که با کاتهایی بسیار ظریف و دقیق هیجانزدهات میکند و تو از آن لذت میبری.
مهمترین دلیلی که اثر را خاص کرده نوع روایت و زاویه دید است. در مومانهای مختلف چهار راوی دیده میشوند سورمه، اورهان، آیدین و سوم شخص یا همان دانای کل. قسمتهای زیادی از داستان توسط اورهان و دانای کل روایت میشود و این بخشها درهمآمیختهاند و گاهی جدا کردن آنها از هم خیلی سخت است. این تغییر راوی یکی از نقاط مثبت داستان است که خواننده را هیجان زده میکند. در بخشهایی از داستان یک واقعه از زاویه دید دو نفر مختلف بیان شده است و خواننده احساس و افکار دو نفر را درک میکند. بیشتر داستان در ذهن شخصیتهای داستان می گذرد و آنقدر زمان و مکان و محیط به خوبی توصیف شدهاند که خواننده سرمای هوای داستان را با تمام وجود حس میکند.
سمفونی مردگان برای نخستین بار سال 68 در ایران منتشر شد اما دولت گذشته از سال ۸۹ اجازه انتشار هیچ کدام از آثار عباس معروفی را صادر نکرد. او که یکی از نویسندگان ممنوعالقلم دولت گذشته بود رمانهای ذوب شده، سال بلوا، پیکر فرهاد، فریدون سه پسر داشت، تماما مخصوص، مجموعه داستانهای پیش روی آفتاب، آخرین نسل برتر، عطر یاس، دریاروندگان جزیره آبیتر و آن شصتهزار، آن شصت نفر و نمایشنامههای تا کجا با منی، ورگ، دلی بای و آهو و آونگ خاطرههای ما را در کارنامه دارد اما هیچکدام از این کتاب های در چند سال گذشته (89 تا 92) مجوز انتشار در ایران را دریافت نکرده اند.(1) عباس معروفی به سال ۱۳۳۶ خورشیدی متولد شد. فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبای تهران در رشته هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستانهای تهران بوده است. نخستین مجموعه داستان او با نام «روبه روی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستانهای او در برخی مطبوعات به چاپ میرسید اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد.(2)
در صفحه اول کتاب «سمفونی مردگان»، منتشر شده در سال 1368، این عبارت آمده است: «تهیه هر نوع فیلمنامه، فیلم، نمایشنامه و اجرا از این کتاب ممنوع است».
مشخصات کتاب:
معروفی، عباس. سمفونی مردگان (1368). تهران: گردون[1]
[1]. سمفونی مردگان توسط نشر ققنوس تجدید چاپ شده و عکس این مطلب، عکس روی جلد کتاب منتشر شده از انتشارات ققنوس است.