کد خبر: 23816
تاریخ انتشار: یکشنبه, 12 ارديبهشت 1395 - 08:30

داخلی

»

برگ سپید

چه‌قدر خوبیم ما!

زینب‌سادات صندید
چه‌قدر خوبیم ما!

شخصاً بر این باورم که مطالعه یک کتاب طنز، می‌تواند خستگی مطالعات درسی و پژوهشی هفته را یکجا در کند. نه آن که مطالعات درسی خسته‌کننده باشدها! نه! اما جنسش یک جوری است که چاشنی می‌خواهد! جملگی بر آن شدم تا با مطالعه کتاب «چه‌قدر خوبیم ما» چاشنی درخوری را به جرعه کتابهایی که نوشیده بودم اضافه کنم. برای آشنایی بهتر با کتاب لازم است ابتدا دلیل نام‌گذاری آن را بدانیم. نویسنده در مقدمه کتاب به این موضوع پرداخته است که ترجیحاً به جای نقل‌به‌مضمون، دقیقاً آن را بیان می‌کنم:

 

«اسم کتاب از کجا آمده؟ اگر بازی فوتبال ایران-آرژانتین را در جام جهانی 2014 برزیل دیده باشید، در صحنه‌ای ما حمله بسیار خطرناک روی دروازه حریف نامدار راه‌راه‌پوش انجام می‌دهیم و در حالی که تا آن زمان (اواسط نیمه دوم) گل نخورده‌ایم، روی‌مان را زیاد کرده و تا آستانه گل‌زدن هم پیش می‌رویم. در همان لحظه گزارشگر بازی (فردوسی‌پور) جمله‌ای گفت که این بود: «... چه قدر خوبیم ما». یک زمان خیلی اصرار داشت مدام بگوید: «چه می‌کند این...» بعد به دلایلی که بر ما پوشیده است از خیرش گذشت! اما این چه قدر خوبیم مایی که گفت خیلی خوب و درست و دقیق و بی‌واسطه بود. من وقتی این صفحات را می‌نوشتم دیدم هیچ اسمی در توصیف محتوای کتاب تا این حد گویا نیست و آن جمله را گذاشتم نام این کتاب.» (ص8).

 

«چه‌قدر خوبیم ما» جامعه‌شناسی طنز مردم ایران است. ما که در عین داشتن بسیاری از خصیصه‌های مثبت انسانی، یک جاهایی که خودمان بهتر می‌دانیم، رفتارها و عملکردهایی به جا می‌گذاریم که نباید... جوری از خود تعریف و تمجید می‌کنیم یا به‌گونه‌ای در تعارف غوطه‌ور می‌شویم که خودمان هم باورمان می‌شود که ملت بی‌عیب و نقصی هستیم.

 

ابراهیم رها طوری به این مسائل اشاره کرده است و آن را به گونه‌ای در بستر طنز غلتانده که وقتی می‌خوانید کمتر دردتان بیاید ولی در عین حال بیندیشید، عمیقاً بیندیشید و کمر همت ببندید به عیب‌زدایی خود تا پیراسته‌تر زندگی کنید.

 

در این کتاب به مسائل گوناگونی از سبک زندگی و فرهنگ ایرانیان پرداخته شده است. از اعتماد به نفس ما در باب ضرب‌المثل «هنر نزد ایرانیان است و بس» گرفته تا نوعی خویشتن‌عقب‌مانده‌پنداری در باب خارج رفتن و انگشت حیرت به دهان گرفتن که «اَ اَ اَ اَ اَ... اینا چه خیابونایی دارن، چه ساختمونایی، چه... هایی!»

 

مثلاً درخصوص همین هنر نزد ایرانیان است و بس، جالب است بدانید که جوری این «بس» را با غلظت ادا می‌کنیم که گویی در کل تاریخ بشر هیچ هنرمندی وجود نداشته است که حتی در کمرکش سین این بس، انگشت کوچک ما ایرانیان شود.

 

یا در باب ستایش و نکوهش پول معلوم نیست با خود چند چندیم! یعنی به نحوی پول را دوست داریم و در دل چنان کرنش و تعظیمی برایش می کنیم که آن سرش ناپیدا. اما خدا نکند کسی پولدار باشد. آن وقت است که پول می‌شود چرک کف دست و از نظر ما کسی نمی‌تواند پولدار باشد مگر آن که به موازات آن یا دزد باشد یا کلاهبردار یا نور به قبر اجدادش باریده باشد که ارثیه تپلی برایش به جا گذاشته باشند.

 

اندر احوالاتمان در دنیای مجازی هم به همین مقدار بسنده کنم که آنقدر ناغافل یکهو با هر کلیک‌رنجه و لایک‌نوازی، عاشق سینه چاک آن طرف می‌شویم و قربانت‌شَوَم‌هایی در کامنت‌ها و پشت پرده نثارش می‌کنیم. تازه اینکه خوب است گاهی از عقبه این امر، طبع شعرمان گل می‌کند و اگر روزی سه چهار پست عاشقانه نگذاریم ول‌کن معامله نیستیم.

 

 دیگر بماند که چقدر در زندگی خصوصی بازیگران تازه‌فرنگ‌رفته و نویسندگان و شاعران و ادبا و نجبا و نقاط عطف زندگیشان سرک می‌کشیم و به طور کاملاً «عجیباً غریبایی» تصاویری از این صنوف را در صفحه خود منتشر می‌کنیم.

 

در این کتاب رونمایی‌هایی از این جنس منش‌ها و رفتارهای ما ایرانیان شده است. الباقی آن را پیشنهاد می‌کنم خودتان بخوانید تا از نگارش نویسنده اثر هم حظ وافر ببرید.

 

پایان سخن آنکه وقتی مندرجات کتاب را از نظر می‌گذرانید بپایید که احیاناً اسیر خود‌خوب‌پنداری مزمن نشوید وگرنه که در خوشبینانه‌ترین حالت، بر می گردید سر خانه اول و احیاناً ندا سر خواهید داد که: آنچه خوبان همه دارند ما یکجا داریم!

 

در آخر دعوت می‌کنم بخشی از کتاب را خوانش بنمایید که به ید طولای ما ایرانیان در مدح «کتاب نخوانی» پرداخته است:

 

«یعنی اگر داغ و درفش‌مان کنند و به میخ و سیخمان بکشند و از دروازۀ شهر آویزانمان فرمایند و ... اگر سر به سر تن به کشتن دهیم عمراً که کتاب بخوانیم. ما اصلاً یک جور مقاومت عجیبی در برابر کتاب خواندن داریم که تفلون در برابر چسبیدن به غذا به ته ماهیتابه ندارد. چنان نسبت به کتاب خواندن نفوذناپذیریم که ایزولاسیون هیچ پشت‌بامی نسبت به باران و برف چنین عایق نیست. یعنی حاضریم وقت‌مان را با خاراندن پس سر و شمردن شوره‌های روی شانه‌مان تلف کنیم اما دو صفحه یا چهار خط کتاب نخوانیم.

 

یکی از بارزترین خصوصیات ما ایرانیان که دیگر دارد به شناسنامه‌مان تبدیل می‌شود و اوراق هویتی و شاخصۀ ممیزۀ ماست همین کتاب نخواندن است.

 

جالب این است که تمام دک و پزمان به گذشتۀ مکتوبمان است که بع‌له... اما به حال و گذشته و آیندۀ مکتوب خود به اندازۀ تخم گشنیز (مؤدب برخورد کردم) هم اعتنا نداریم.

 

عملاً و علناً به کسانی که کتاب می‌خوانند می‌خندیم. آشکارا اگر کسی کتاب‌خوان باشد جزو قوم یعجوج و ماجوج می‌دانیمش. معتقدیم تا می‌شود رفت جردن یا خیابان اندرزگو یا ... (هر شهری، محلی) دور دور کرد خریت محض است وقتت را حرام کنی و کتاب بخوانی.

 

اگر کسی در خانه‌اش کتابخانه دارد انگار در توالت منزلش بند رخت کشیده و رویش پیژامه آویزان کرده باشد.

 

در اثاث‌کشی، یخچال سایدبا‌ی‌ساد و حمل و نقل آن برایمان از بدیهیات است اما چهارتا کارتن کتاب را بدبارترین، سنگین‌ترین و مزاحم‌ترین اثاثیه می‌دانیم (جالب است که عزیزانی که شغل شریفشان همین جابه‌جایی بار و اثاثیه و اسباب کشی است هم از یخچال فریزر و لباسشویی و گاز و کمد و ... کمتر گله دارند تا از کارتن‌های کتاب!

 

کلاً توانایی این را داریم که هر کدام مانند دشمن خونی کتاب و کتابت و مکاتبه و تمام کلمات هم خانواده‌اش وارد عمل شویم.

 

بیهوده‌تر، ابلهانه‌تر، ساده‌لوحانه‌تر، گاگول‌منشانه‌تر! از کتاب خواندن هیچ کاری به ذهنمان نمی‌رسد.

 

جالب‌تر وقتی است که یکی بد رانندگی می‌کند (یکی جز خودمان) یا یکی حین عطسه کردن، دستمال جلوی بینی‌اش نمی‌گیرد یا یکی باسن‌اش را از روی تنبان می‌خاراند... آن جاست که فریاد وافرهنگا سر می‌دهیم و همه مدعی فرهنگ و اندیشه می‌شویم و به سرعت گوشزد می‌کنیم که این جا سرزمین خیام و حافظ و سعدی و فلان و بهمان است! حال‌مان خوب است؟! دکترلازم نیستیم؟! واقعاً چرا فقط «دکتر، بره دکتر؟» ما نباید برویم؟

 

مملکتی که تیراژ کتاب در آن شده پانصد ششصد جلد، مردمانش نباید به دکتر بروند؟ یعنی صفا می‌کنیم برای خودمان. کتاب‌فروشی‌ها می‌شود پیتزافروشی، کتابخانه‌ها حداکثر شده قرائت‌خانۀ پشت‌کنکوری‌ها، تیراژ کتاب لای باقالی، کتاب خوان‌ها (اگر بیابیم) اهالی مریخند، ما هم که باحالیم! همه هم که شیرین‌زبان و طناز و بذله‌گو، از طرف می‌پرسی آخرین کتابی که خوانده‌ای کی بوده؟ می‌گوید می‌خواستم آخرین درسم را پاس کنم. بعد هم هر هر می خندد طوری که بیست و یک دندان خراب از مجموع سی و دو دندانش را می‌شود شمرد. خب کتاب نمی‌خوانی که مسواک هم نمی‌زنی بعد می‌شود این و نق می‌زنی به قیمت دندان پزشکی!

 

خوشبختانه تنها مسئله‌ای که بین تمام صنوف از پزشک و داروساز و دندانپزشک تا کارمند و راننده و حسابدار و مکانیک و باغبان و ... مشترک است همین کتاب‌نخواندن است! یعنی اصلاً می شود آن را میثاق جمعی ما دانست و یقین داشت همه تا همیشه بر آن وفادار خواهند ماند. کرد و ترک و فارس و گیلک و مازنی و ... هم ندارد. شکر خدا تمام اقوام و طوایف مختلف ما نیز یک اتحاد ملی–میهنی بر سر کتاب نخواندن به توافق و تفاهمی چنان سترگ دست یازیده‌اند که بی‌آن‌که جایی ثبتش کنند از هر قانون مثبوت و مضبوطی گرانقدرتر می‌شمارندش و در پاسداشت آن به جد و به جان می‌کوشند!

 

آن طرف دنیا تیراژ کتاب‌های‌شان میلیونی است و یک دهه‌ای می‌شود ای‌بوک را هم (کتاب الکترونیک) فراگیر کرده‌اند اما ما توانسته‌ایم طی یک دهه اخیر تیراژ کتاب‌هایمان را به یک سوم کاهش دهیم و از شوق این امر همگی لامبادا برقصیم و احساس شعف کلیۀ منافذمان را پر کند.

 

فکر می‌کنید ما اغلب در جواب سوال سادۀ «چرا کتاب نمی‌خونی» چه جواب‌هایی در جیب داریم؟

 

تعدادی از آن بی‌شمار جواب‌هایی که به سرعت ردیف می‌کنیم این‌ها هستند: «مگه خرم؟!»، «چون عقلم سر جاشه»، «بیکار که نیستم»، «تو هم حوصله داری آ»، «برو بابا حالت خوش نیست» و ... یعنی من هرچه با خود فکر می‌کنم برای این سطور و این کتاب هیچ اسمی بهتر از چقدر خوبیم ما، وجود ندارد! (ص76)

 

مشخصات اثر:

ابراهیم رها. «چه‌قدر خوبیم ما!». تهران: مروارید، ۱۳۹4. 94 صفحه.

 

دربارۀ نویسندۀ این متن:

زینب سادات صندید، ورودی سال 89 در مقطع کارشناسی علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه الزهرا(س) و هم اکنون دانشجوی مطالعات آرشیوی دانشگاه الزهرا(س) و در حال حاضر کارمند کتابخانه کانون اسلامی انصار است. رایانامه: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

مطلب مرتبط:

بی‌شعوری

برچسب ها :
سعیده شفیعی ثابت
|
Iran
|
1395/02/13 - 09:56
0
6
با سلام
لحن زیبایی دارید، از لحظه ای که مطلبتان را خواندم چیزی مثل خوره افتاده به جانم تا در اولین فرصت کتاب را تهیه کنم،
و بدجوری درگیر این جمله شدم که
چقدر خوبیم ما!!!!
پاسخ ها
زینب سادات صندید
| Iran |
1395/02/13 - 16:01
درود بر شما دوست عزیز
و ممنون از ابراز لطف و محبتتان.
پیشنهاد می کنم با این همه علاقه و شوق، حتما مطالعه بفرمایید و از خواندنش لذت ببرید.
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: