دوست دارم خلبان بشوم

 

«امروز، سر زنگ موسیقی، انقدر که بچه ها و خانم معلم اصرار کردند، برایشان آوازی را با آهنگ خواندم. اما فکر کنم صدایم خوب نبود. چون همه ی بچه ها خندیدند. گریه ام گرفته بود. واسه همین قهر کردم و از کلاس رفتم بیرون.»

 

این جملات شرح مختصری از خاطرات یک روز کودکی دبستانی بود. کودکی که زنگ موسیقی را بیش از همه دوست داشت و آرزویش این بود که روزی خلبان شود. کودکی که، هرچند مدتها از اینکه نتوانست خلبان شود، ناراحت بود، اما یقینا حضور وی در عرصه کتابداری کشور، اقبال خوب کتابداری و دانشجویان این رشته بود.

 

حالا نوبت شماست، فکر می کنید این تصویر متعلق به چه کسی است؟

 

( توضیحی در پرانتز: هرچند ممکن است خیلی از شما، لذت حضور در کلاس ایشان را نچشیده باشید، اما کتاب ایشان در دوره ی کارشناسی، منبع درسی فرد فردتان بود.)