کد خبر: 34666
تاریخ انتشار: شنبه, 05 خرداد 1397 - 09:16

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

کتابخانه های عمومی

به مناسبت آزادی خرمشهر

خاطرات سرباز کوچک امام روایت شد +عکس

منبع : لیزنا
در آستانه حماسه سوم خرداد (سالروز آزادسازی خرمشهر) کتاب «سرباز کوچک امام» خاطرات مهدی طحانیان، رزمنده ۱۳ ساله جنگ تحمیلی با حضور این رزمنده و فاطمه دوستکامی پدیدآورنده کتاب در کتابخانه دانشمند معرفی شد.
خاطرات سرباز کوچک امام روایت شد +عکس

به گزارش خبرنگار لیزنا، کتاب «سرباز کوچک امام» روز چهارشنبه، 2 خرداد ماه، با همت فاطمه میشنی، مسئول کتابخانه دانشمند و دیگر کتابداران این کتابخانه و با حضور علی نیکنام، مسئول اداره کتابخانه های عمومی تهران، مهدی طحانیان، رزمنده آزاده، فاطمه دوستکامی پدیدآورنده کتاب و اعضا و علاقمندان معرفی شد.

به گزارش لیزنا، «سرباز کوچک امام» روایتی است از خاطرات آزاده مهدی طحانیان، رزمنده 13 ساله ای که در دوران اسارت با زن روزنامه‌نگار هندی به علت  نداشتن حجاب اسلامی مصاحبه نکرد و فیلم او بارها در طی دهه های گذشته پخش شده است. این کتاب حاصل مصاحبه فاطمه دوست کامی با این رزمنده آزاده است که توسط انتشارات پیام آزادگان در ۴۷۷ صفحه 14 بار به چاپ رسیده و توسط رهبری نیز تفریظ شده است.

در ابتدای جلسه دوست کامی در مورد چگونگی پدید آوردن این کتاب توضیح داد: در سال ۱۳۸۸ با همکاری موسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان نگارش کتاب انجام شد.  این کتاب حاصل بیشتر 1۵۰ جلسه و 350 ساعت مصاحبه در طول چهار سال است.  صحبت های مهدی طحانیان پس از هر مصاحبه پیاده می شد و سپس در فرآیند تدوین و نگارش قرار می‌گرفت.

به گفته او خاطرات طحانیان از دوران کودکی او و شیطنت های این دوران شروع می شود چرا که بررسی تربیت او برای درک دوران اسارت و اعتقادات او در آن دوران لازم بوده است. تلاش شده است تا الگوی واقعی از یک نوجوان  ارائه شود.  پس از آن و توضیح دورانی که به مدت  سه سال عضو فعال بسیج بوده است، داستان وارد بخش جبهه می‌شود.

او گفت: این کار سه مرتبه بازنویسی شده است. چون مهدی در سه اردوگاه مختلف به سر برده، راستی آزمایی خوبی را در مورد روایت داستانی اش انجام دادیم و تا آنجایی که ممکن بود با افراد مطلع صحبت کردیم تا کنه ماجرا مشخص شود. این یک سند برای دفاع مقدس است که می تواند مورد رجوع دیگران قرار گیرد.

در ادامه مهدی طحانیان به صحبت پرداخت. او اوج زندگی خود را آغاز نهضت حضرت امام خمینی عنوان کرد و گفت: آن زمان دلی مستعد و خالی داشتم که هنوز به چیزی علاقه نشان نمی داد. در آن دوران، انقلاب و حضرت امام مانند بذری شد که توانست صحرای دل من را تسخیر کند و فهمیدم این همان مطلوبی است که دوست دارم به دنبال آن باشم. همه ملت ایران در آن موقع این عشق را تجربه کردند.  زمانی که انقلاب پیروز شد هرچند سن و سالی نداشتم به آن علاقه‌مند شدم و دوست داشتم به انقلاب خدمت کنم. با شکل‌گیری سپاه پاسداران و واحد بسیج مستضعفین این آرزو برآورده شد؛ زیرا بسیج سن و سال نمی شناخت. با تمام اشتیاق وارد بسیج شدم و همین باعث شد تا در اردوهای زیادی که سپاه و بسیج ترتیب می‌داد شرکت کنم. حضور در این اردوها عامل آشنایی بسیاری از اشخاص در نیروی سپاه و بسیج با من شد و همین زمینه حضور من در جبهه را فراهم کرد. برای حضور در جبهه حداقل باید ۱۸ سال می‌داشتیم ولی من در دومین روز از سال ۱۳۶۱ برای عملیات فتح المبین به منطقه رفتم و تا پایان عملیات آنجا بودم. پس از آن هر چند امکان بازگشت وجود داشت ولی در منطقه ماندم و برای عملیات فتح المقدس به منطقه غرب کارون اعزام شدند. با انهدام پل آزادی که دو طرف کارون را به هم وصل می‌کرد عملیات شروع شد و من در حین همین عملیات بود که اسیر دشمن شدم.

او در مورد انگیزه خود از بیان خاطرات دوران اسارت گفت: برخی مواقع می‌شنویم که جنگ اکنون تمام شده است مربوط به سی سال گذشته می‌شود. بسیاری سعی می‌کنند از این حادثه به این عظمت عبور کند در حالی که اگر دیگر ملت ها چنین کارنامه ای در دفاع خود داشتند استفاده‌های زیادی از آن می کردند. دفاع مقدس یک پدیده استثنایی بود که مانند انقلاب اسلامی تمام معادلات نظامی دنیا را به هم ریخت.  ما از هر حیث محروم بودیم. در مقابل صدام با آن همه توانمندی و ارتش تا دندان مسلح شکست خورد و ما به لطف خداوند پیروز جنگ شدیم. اینها چیزهایی نیست که از آنها بگذریم. جنگ ما درس های بسیاری به ما داده و به گفته رهبری «جنگ ما گنج ماست».

مهدی طحانیان ادامه داد: اگر بتوانیم روحیه و طرز فکری را که رزمندگان در زمان جنگ داشتند به مردم منتقل کنیم، همانند خسارت هایی که پس از جنگ جبران شد، تمام خسارت های موجود را نیز جبران خواهیم کرد و می توانیم صاحب گنجی شویم که ما را تا ابدالدهر در مقابل دشمنان بیمه کند. همین باعث شد تا این دین و تکلیفی را که بر دوشم بود اجرا کنم.

او ادامه داد ما در جنگ به شکل های مختلف امدادهای غیبی خداوند را دیدیم و ممکن نیست که انسان این همه الطاف بیکران و محبت های خداوند را ببیند و بعد به سادگی از آن بگذرد؛ با این توجیه که ریا می شود. ما این کارها را نه برای خود که برای مکتب خود انجام می‌دهیم. دشمنان باید از روبرو شدن با چنین انسان هایی بترسند.

وی اظهار امیدواری کرد که مردم با خواندن کتاب این گنج ها را استخراج کنند و آن را به نسل‌های بعدی برسانند.

این رزمنده در مورد چگونگی اسیر شدن خود توضیح داد: روز ۱۹ اردیبهشت، چند روز قبل از آزادسازی خرمشهر و در عملیات بیت المقدس اسیر شدم. صدام حسین در این زمان به دلیل از دست دادن فتوحات خود که با آنها افتخار می‌کرد آبرویش را از دست داده بود. او بسیاری از فرماندهان رده‌های بالای خود را اعدام کرده و دستور داده بود تا سربازان فراری از جنگ کشته شوند و به شدیدترین صورت و با ارتش مسلح خود به ما حمله می‌کرد؛ بطوریکه حتی پدافندهای ضد هوایی را بر روی تانک ها و نفربر ها مستقر کرده بودند.

 به گفته او آن شب نیز جنگ به نقطه اوج خود رسیده بود و رزمندگان با  تشخیص فرماندهان رو به جلو حرکت می کردند اما با بالا گرفتن آتش دشمن، تصمیم به عقب نشینی گرفته شد. حدود ۳۰۰ نفر از جمله مهدی با ایجاد خط آتش برای دفاع از رزمندگانی که عقب نشینی می کردند در خط ماندند و با دشمن درگیر شدند. بسیاری از آنان همانجا به مقام شهادت رسیدند اما با عنایت خداوند با وجود اینکه رزمندگان زیر بار آتش شدید دشمن قرار داشتند، مهدی زنده ماند. زمانی که دشمن برای پاکسازی یعنی شلیک کردن تیر خلاص به رزمنگان آمد او را با خود بردند. از زمان اسارت تا رسیدن به خاکریز دشمن نیز او بارها عنایت خداوند را دید و برای مثال زمانی که یکی از عراقی‌ها که برادرش در جنگ کشته شد به قصد انتقام به سوی او رگبار گرفت او با مداخله سربازی که مهدی را به اسارت گرفته بود به طرز معجزه آسایی زنده ماند. با رسیدن مهدی به منطقه، دشمن نیز همه از دیدن مهدی ۱۳ ساله حیرت می کردند.

او توضیح داد که اسیر بودن سخت تر از جنگیدن است زیرا دشمن تمام تلاش خود را می کرد تا از اسیر شدن یک کودک ۱۳ ساله نهایت تبلیغات را به نفع خود بکند. دشمن به اسیران شرایط خاصی را تحمیل می کرد که نا برابر و ناجوانمردانه بود و سعی می کرد اسیر را در همان اسارت به زانو درآورد به حدی که احساس عجز کند و تمام قوای او تخلیه شود.

وی توضیح داد: اما آنها چون  محاسباتی داشتند که مادی بود و بر اساس آن به کارهای خود شکل می‌دادند به اهداف خود نرسیدند و با چیزهایی مواجه شدند که تصورش را هم نمی‌کردند و کل معادلات آنها به هم ریخت. زیرا رزمندگان با فکر و اندیشه ای به جبهه رفته بودند  که در آنها منیتی در کار نبود، منافع خودشان و زندگی و سلامتی خودشان مطرح نبود و چیزی برای شخص  وجود نداشت. بلکه همه دغدغه ما این بود که باعث سرافرازی سرزمین خود شویم و شان سربازی امام زمان و سربازی اسلام و ملت خود را در مقابل دشمن حفظ کنیم.

او گفت: ما برای اینکه دشمن را هم تحقیر و هم تسخیر کنیم به این نتیجه رسیدیم که باید با این طرز فکر و اراده جلو برویم و معادلات دشمن را به همین طریق به هم ریختیم.

طبق توضیحات مهدی طحانیان در اردوگاه اسارت فرمانده قدرتمندی به نام محمودی حاکم بود که در ابتدا هرچند در ظاهر دلسوزی پدرانه را نسبت به مهدی ابراز داشت اما بعدها به  دشمن خونی او تبدیل شد. در آن زمان با ورود خبرنگاران می خواستند اسرای کم سن و سال مانند مهدی را به گونه ای نشان دهند که انگار جمهوری اسلامی کودکان را به اجبار و به زور به جنگ می فرستد تا جامعه جهانی را علیه ایران تحریک نمایند. اما مقابله رزمندگان با این پدیده  که باعث می شد دشمن به اهداف خود نرسد، باعث می گشت تا پس از ورود و خروج هر خبرنگاری تا ماه ها اذیت آزار و شکنجه رزمندگان تشدید شود . مهدی را نیز به علت مصاحبه هایی که انجام می داد بارها مورد تهدید و شکنجه قرار می‌دادند. چنانچه پس از یکی از این مصاحبه ها در محل حمام عمومی این اسارتگاه همه رزمندگان را در آب جمع  و با کارت مجروح کردند به گونه ای که تشخیص دادن چهره آنان ممکن نبود.

پس از این مصاحبه‌ها سرگرد محمودی که از حاضر جوابی های مهدی عصبانی شده بود تصمیم به فلج کردن او -که بارها به این شکنجه تهدیدش نیز کرده بود- گرفت. اما طبق توضیحات مهدی وی در آن حال با حس و حال تنهایی، غریبی و در حالی که حاضر بود بمیرد اما فلج نشود امام زمان را صدا کرده است. به گفته مهدی طحانیان گرزی که در دست محمودی بود پس از ضربه وارد کردن بر پشت او به دو نیم شده و شکسته بود. مهدی این را عنایت خداوند می دانست زیرا بدون اینکه کوچکترین صدمه ببیند به محل اسارت خود بازگردانده شده بود. سرگرد محمودی نیز در بحت حیرت فرو رفته و پس از آن اردوگاه را ترک کرده بود.

مهدی طحانیان توضیح داد که چند ماه پس از آن ماجرا او را اردوگاه دیگری منتقل کردند. اردوگاهی که به گفته خودشان اردوگاه اطفال بود و برای رزمندگان هم سن و سال مهدی جهت انجام تبلیغات علیه امام خمینی و ایران ایجاد کرده بودند. آنجا او دوباره سرگرد محمودی را که کنون سرهنگ شده بود، دید و محمودی به محض دیدن او تهدیدات خود را شروع کرد.

مهدی طحانیان در مورد مصاحبه تاریخی خود با خبرنگار زن هندی توضیح داد. او گفت در زمان حضور خبرنگاران خارجی به او تاکید کرده بودند که نباید مصاحبه کند. همچنین از قبل به همه بچه ها توضیح دادند که در زمان مصاحبه تنها جوابی که می توانند بدهند نام و نام خانوادگی خود بود. آنان جواب دادن به هر سوال دیگری را ممنوع کرده بودند. اما خبرنگار هندی پس از دیدن مهدی تصمیم گرفت با او مصاحبه کند. علی رغم تهدیدات محمودی و دیگر نیروهای دشمن از واحد استخبارات، خبرنگار تصمیم خود را عملی کرد. 

طحانیان توضیح داد: در آن حال و شرایط که خود را سرباز امام زمان و سرباز اسلام می دانستم فکر کردم نمی توانم صحبت کردن با او را که حجاب نداشت قبول کنم. همین تحلیل چند ثانیه من باعث شد تا به سوال های او جواب ندهم. وقتی از من پرسید چرا جواب نمی دهی، گفتک اگر حجابت را رعایت کنی جواب خواهم داد. او نیز ساری خود را مانند حجاب اسلامی بر روی سر کشید. این خبرنگار با بیان اینکه صدام حسین بشردوست است و می خواهد به کودکان کمک کند و آنان را به کشورشان بازگرداند و امام خمینی ما را مجبور کرده است به جبهه بیاییم از من در مورد اسارت پرسید. من هم جواب دادم اولا سوال شما سیاسی است و دوما  امام خمینی رهبر ماست و هر چه او بخواهد ما انجام می دهیم. همین جواب باعث شد تا سرهنگ با پوتین خود به من حمله کند اما خبرنگار جلوی او را گرفت و التماس کرد تا چند سوال دیگر از من داشته باشد. سپس پرسید که چرا جنگ می کنیم؟ من جواب دادم که حفظ اسلام را وظیفه خود می‌دانیم. وقتی از من پرسید که آیا پایان جنگ و آتش بس می‌خواهید؟ جواب دادم که ما فقط پیروزی می‌خواهیم؛ پیروزی حق بر باطل. همین جواب ها باعث عصبانیت بیشتر نیروهای استخبارات عراق و سرهنگ شد.

این خبرنگار سپس با رحیمی، سرپرست اردوگاه نیز صحبت کرد و او نیز جواب داد که اگر حجاب خود را رعایت کند رزمندگان به سوالات او پاسخ خواهند گفت و جنگ نیز هر موقع خدا بخواهد تمام خواهد شد.

پس از این مصاحبه به من اطلاع دادند که به دلیل جواب هایی که داده ام نیروی استخبارات من را با خود خواهد بود. هرچند وسایل خود را آماده کردم و چند روز منتظر ماندم اما خبری نشد. بعدها فهمیدم که تمام درجات سرهنگ را از او گرفته و او را به خط مقدم  اعزام کرده اند.

در ادامه جلسه دوستکامی در مورد این سخن رهبری که فرموده اند «سست پیمان های مغلوب دنیا شده این کتاب را بخوانند» گفت: این قسمت از صحبت ایشان برای من ارزشمند است. زیرا بسیاری از انقلابیون پس از ۴۰ سال ریزش داشتند. اما نوجوانی که از روز اول همراه انقلاب بود پس از ۹ سال اسارت و پس از تحمل شکنجه ها و لحظه های سخت (شکنجه هایی که توسط افرادی مانند محمودی که به مدت ده سال توسط ساواک در ایران آموزش دیده شده بود انجام می شد)  به ایران بازگشت و همچنان پایبند و قدرتمند است. او از روز اول هم محکم تر ایستاده است. ما برای کاری زحمت کشیدیم و شخصیتی را مطرح کردیم که قابل تحسین است.

این رزمنده آزاده در پایان با بیان اینکه اوّل شهریور ماه سال ۶۹ آزاد و به ایران بازگشته است گفت: ما هیچ هستیم و هرچه هست طرز فکر و اعتقاد ماست. ما باید قدر این طرز فکر و ارزش های خود را بدانیم. اگر کسی که حرکتی در انقلاب داشته در این دنیا دنبال پاداش خود بگردد ارزش کارش از بین می‌رود. کار برای خداوند مانند بذری در وجود انسان است. اگر با یک باران بهاری فعال شود از بین خواهد رفت. نباید چشم به دنیا داشت بلکه هر چه هست برای خداست.

 

 

خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: