خفت‌گیری علمی

 

لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک: 20) دکتر محسن حاجی‌زین‌العابدینی، استادیار مرکز اطلاعات و مدارک علمی کشاورزی: لای هر مجله را که باز می کنی، کلی اسم می‌بینی. وقتی اسامی و درجات آنها را با مطلب منتشر شده‌شان مقایسه می‌کنی، تعجب می‌کنی از این همه اسم و رسم برای مطلبی چنین کم مایه ! اگر چند تا شماره یک مجله یا چند مجله متفاوت یک رشته را کنار هم بگذاری و یک مقایسه سطحی کنی، تازه خیلی چیزهای دیگر دستگیرت می‌شود. مثلاً، می‌بینی که استاد محترمی در این شماره اسمش اول یک مقاله است و چند نفری هم زیر اسم او قطار شده اند. در شماره دیگر می‌بینی اسمش آن وسط‌ها ذکر شده. در مجله دیگر و شماره‌های مختلف هم به کرات اسم استاد معظم را نظاره می‌کنی. انگار با پالام پلوم پلیچ، خلاصه باید یک جای مقاله نام ایشان ذکر شود. وقتی موضوعات و محتوای مقالات را با هم مقایسه می‌کنی، خیلی چیزهای جدید و جذاب دیگر هم دستگیرت می‌شود. مثلاً می‌بینی که استاد معظم در مقاله این شماره مجله در نقش صاحب نظر علم‌سنجی ظاهر شده و در شماره بعدی به کسوت متخصص مرجع درآمده و در مجله‌ای دیگر رخت سازماندهی را برازنده قامت خویش پنداشته و قس علی هذا. یعنی آدم می‌ماند که این استاد گرانقدر بالاخره چه کاره است؟ تخصص و تکلیف زندگی اش چیست؟ هر موضوعی در هر سطحی و در هر نقشی را پذیرفته و اسمش بدان وصل شده است. می‌مانی که آیا با داشتن چنین ذوالعلمی همه فن حریف، واقعاً ناشکری و ناسپاسی نیست که ما این قدر عقب بمانیم؟ آیا درست است، چنین سوپرمنی که بنا بر مستنداتِ نام ارزشمندشان در صدر و ذیل مقالات علمی، در هر دانشی دستی داشته و سرآمد می‌نماید، را نادیده بگیریم و دائم بگوئیم که علم ما با جهان برابری نمی کند و غربی ها و خارجی ها چنین و چنان اند؟

حالا بشنویم از آن سوی قضیه. دانشجویانی را می‌بینیم که وقتی صحبت کارهای کلاسی و مقاله، پایان‌نامه و ... می‌شود، بالاتفاق از کرامات استاد معظم (همانی که وصفش در بالا آمد) می‌گویند و از بُرِش‌ها و غُرِش‌های مشارالیه خاطره‌ها و نقل‌ها می‌گویند که شنونده در اولین برخورد - بدون کوچک‌ترین تردیدی - این دانشجویان را مشتی سیاه‌نما و تهمت‌زن می‌خواند. زیرا رفتارها و کردار گزارش شده از سوی استاد گرانسنگ مذکور، چنان شنیع و دور از ذهن در محیط علمی و دانشگاهی می‌نماید که صرفاً می‌شود نام "خفت‌گیری علمی" را بر آن نهاد. یعنی رفتاری که واقعاً دون شأن یک محیط دانشگاهی و یک فرد علمی است. کسی که مسند مبارک و محترم استادی را با بنگاه معاملاتی اشتباه گرفته و علناً در آنجا به کسب و کار حلال ولی از نوع علمی خود مشغول است. هر وقت هم قافیه‌ی کسب و کار مملو از مصالحه از این دست تنگ می‌آید، به شغل شریف سرِ گردنه‌گیری علمی روی آورده و بر مدار این شغل شریف قال قضیه را می‌کند. کسی که علناً و عملاً و در انظار جمیع مسلمین و مسلمات از جنس دانشجو و در مکان و فضای مقدس کلاس درس و دانشگاه و در جایگاه رفیع استادی با دانشجو به معامله‌ای یک‌طرفه می‌ایستد و تنها چیزی که از دانش و پژوهش دانشگاهی طلب می‌کند، همانا نام گرانقدر و محترمشان بر روی تک تک مقالات و نوشته های ضعیف و غنی دانشجویان است. حال اگر با مصالحه و زبان خوش این معامله جوش خورد زهی به سعادت؛ ولی اگر خللی در این بین پیش بیاید ارعاب مستقیم و غیر مستقیم و سرشاخ شدن رودررو حتماً چاره‌ساز می‌افتد. اگر دانشجویی هم پیدا شود که حاضر به پذیرش این شرایط نشود، باید رنج افتادن از درس مربوطه یا با درجاتی تخفیف نمره ای لب مرزی را تحمل کند.

جالب اینکه استاد والامقام قصه ما، حتی یک بار هم محتوای مطلب را نخوانده و تنها چیزهایی که از مقاله برایش جذاب است در وهله اول نام محترم خودشان و در مراحل بعدی رتبه مجله و در قسمت آخر هم میزان امتیازی است که از انتشار مطلب ذیل نام و اعتبار ایشان منتشر می‌شود.

تازه همه اینها به کنار، بیچاره دانشجویی که بدین طریق حاصل تلاش شبانه روزی و مقاله‌اش به یغما رفته، مدتها هم باید تحقیر و کنایات استاد معظم را نوش جان کند که اگر من نبودم و اعتبار و نام بنده در کار نبود تا حالا مقاله‌ات چاپ نشده بود و در کویر بی مقالگی لَه لَه می‌زدی.

بعد از طی این مسیر پر فراز و نشیب به مالکیت در آوردن مقاله و نخواندن حتی یک پاراگراف آن و عدم اطلاع از محتویات مربوطه، خدا نکند کسی پرسشی در زمینه موضوعی آن مقاله برایش پیش بیاید یا اظهار نظری درباره آن حوزه موضوعی بنماید. با همان یک عنوانی که از مقاله در ذهن استاد معظم باقی مانده و اندک ارتباطی که بین پرسش و عنوان مربوطه پیدا می‌کند، چنان به فرد مقابل حمله ور می‌شود و او را متهم به کم‌دانشی و نخواندن متون هسته و معتبر علمی _ که سرآمدش مقاله کذایی استاد است _ می‌کند که بیا و ببین.

و این توهم علمی برآمده از "خفت‌گیری علمی" متأسفانه بلای خانمان‌سوزی است که جامعه علمی را سخت تهدید کرده و آن را به طبلی توخالی و جایگاهی صرفاً برای نام‌ها و ننگ‌های ناشی از بداخلاقی‌های علمی تبدیل می‌کند.