لیزنا (گاهی دور/ گاهی نزدیک:50)، دکتر محمود سالاری، عضو هیات علمی دانشگاه امام رضا (ع):
چنانچه بپذيريم كه كتابخانهها جزءِ نهادهاي موثر جامعه هستند، از آنها انتظار ميرود قدرت تاثيرگذاري بالايي در جامعه داشته باشند. كتابخانهها به واسطۀ داشتن منابع اطلاعاتي همواره مورد توجه جامعه به ويژه قشر فرهيخته بودهاند. كتابخانهها كالايي بسيار با ارزشی دارند كه محصول فکر نخبهها، صاحبنظران و انديشهورزان جامعه است و اين كالا خريداران خود را دارد. اصولا تمامي موسسات تجاري و غير تجاري به دنبال جلب رضایت مشتري خود هستند، مگر در موسساتي كه محصول آنها انحصاری است و یا عرضه محصول آنها کم و تقاضا برای آن زياد باشد که در این صورت نياز به جذب مشتري و رضايت او احساس نمیشود. معمولا چنین موسساتی دولتی و شبه دولتی هستند و از آنجائي كه غالباً از منابع ملي ارتزاق ميكنند كمتر به سمت و سوي بهرهوري پيش ميروند. آنچه برای اینگونه موسسات بیشتر مهم است فعالیت در چارچوب وظایف بخشنامهاي است. این رویکرد با توجه به شرح وظایف و معیارهایی که برای ارزیابی عملکرد آنها تعیین شده است طبیعی به نظر میرسد چراکه موفقیت آنها با همین معیارها و شاخصهای وظیفهای سنجیده میشود. حال اين سئوال مطرح است که كتابخانه ها با وجود دارا بودن كالايي بسيار با ارزش - به ويژه در اين برهه كه كتاب و ساير منابع اطلاعاتي گران شده و تقريبا تمامي اقشار چشمشان به كتابخانهها دوخته شده است- آيا واقعا در پي جذب و رضايت مشتريان خود حركت ميكنند؟ شايد پاسخ برخي از اصحاب كتابخانهها بيدرنگ مثبت باشد و دليل آن را به ميزان عملكرد كتابخانه ها منوط کنند ولي با كمي كنكاش و نكتهبيني متوجه خواهيم شد که كتابخانهها شاید از عملكرد قابل قبولي برخوردار باشند ولي کمتر كتابخانهای كارايي لازم را دارد، چرا که فقط به امانت منابع و حضور اعضا و مراجعان دل خوش کرده است.
غالب کتابخانهها بر اساس آییننامههای خشک و بیروح، خدمات خود را تنظیم کردهاند مثلا فقط تا چهار کتاب امانت میدهند، برای عضویت، شرایط دست و پاگیری وضع کردهاند به گونهای که برخی از افراد متقاضی عطای عضویت را به لقایش میبخشند. هر چند این عملکرد و وضع این آیین نامهها متناسب با رویکرد کتابخانهها منطقی به نظر میرسد چرا که رویکرد آنها بر اساس نظام «کتابخانه مدار» است. در این رویکرد، کتابخانه اصل و استفادهکننده تابع است. در این نوع نظامها چون اصالت کتابخانه مد نظر است، مجموعه منابعشان بر اساس نظام استفادهمدار شکل نمیگیرد و همین سیاست ها باعث شده که مجموعه آنها برای برآورده کردن مجموعه نیازهای اطلاعاتی مراجعان دارای چالش اساسی باشد.
کتابخانهها نیز به علت کمبود و تقاضای زیاد برای برخی از منابع، بهمنظور ایجاد فرصت مساوی برای مراجعان، میزان امانت را از نظر زمانی و تعداد محدود میکنند. مثلا به اعضاء فقط دو کتاب به مدت دو هفته امانت میدهند. میبینیم که کتابخانهها با نگاه کتابخانهمدار خود، دور بستهای را برای ارائه خدمات ایجاد کردهاند. دور بستهای که آنها را به زندگی مسالمت آمیز با مراجعان کتابخانه کشانده است. مراجعان با چند بار مراجعه به کتابخانه بهخوبی با سیاست کتابخانه آشنا میشوند. آنها بهخوبی درمییابند که اگر خوش شانس باشند میتوانند به کتابهای دلخواه خود دست یابند و گرنه باید در صف انتظار بمانند تا به یار گمگشته خود برسند.
شاید وقت آن رسیده باشد با صدای جامعه همآواز شویم و به نیازهای شکوفا شدۀ مخاطبان توجه کنیم. هنگامیکه کتابخانهها بدون توجه به نیازهای مطرح در جامعه مجموعهسازی میکنند جای گله زیادی نمیماند؛ چرا که مطالعهکنندۀ واقعی وجود ندارد و بیشتر مراجعان را افرادی تشکیل میدهند که برای استفاده از فضای مطالعاتی کتابخانه بدانجا میآیند. این وضعیت همان حکایت تعامل مسالمتآمیز کتابخانهها و مراجعان آنهاست. کتابخانهها بدون توجه به خواستههای مراجعان مجموعهسازی و آییننامه تدوین میکنند و خدمت ارائه میدهند و مراجعان نیز بدون انتظار از کتابخانهها بیشتر به دنبال فضایی آرام برای مطالعه کتابهای [غالباً درسی] خود هستند. نتیجه این همزیستی مسالمتآمیز، بیتوجهی به نیاز اطلاعاتی کتابخوانان واقعی و محققان است.
تا زمانی که نگرش بر اساس نظام کتابخانهمدار باشد، همین وضع با کم و بیش تغییرات جزئی آن هم با همت برخی از کتابداران فعال برقرار است. این رویکرد کتابخانهمدار باعث شده که کتابخانهها به نهادی خنثی و غیر فعال تبدیل شوند. اگر به رسالت و وظایف کتابخانهها نظری داشته باشیم، بهتر این موضوع درک میشود. یکی از وظایف کتابخانهها ارتقاء آگاهیهای اجتماعی شهروندان است. این وظیفه خطیری که برای کتابخانهها تعریف شده، در واقع ناشی از فلسفۀ ایجاد کتابخانههاست. عمق و گسترۀ این وظیفه چقدر است؟ آیا برای تحقق این وظیفه، کافی است که کتابخانهها مجموعهای را شکل دهند و همواره صرفاً درصدد افزایش منابع آن باشند؟ واقعیت امر این است که گسترۀ معنایی این وظیفه بسیار فراتر از این تعریفِ محدود است. این تعریف از وظایف کتابخانهها بهواسطه همان رویکرد کتابخانهمداری است که اصل را کتابخانه تلقی کرده و مشتریان را تابع آن میداند. این نگاه باعث شده که کتابخانهها به خدمات حداقلی اکتفا کنند. این رویکرد در عمل، کتابخانهها را به سازمانهایی با اثربخشی اندک تبدیل کرده که خود را دور از رویدادهای اجتماعی نگه میدارند و بیاعتنا به امواج جامعهاند. حاصل این نگرش سبب شده که کتابخانهها در برابر خواستهی مراجعان که متاثر از رویدادهای اجتماعی است، پاسخی مناسبی ندهند؛ چرا که اصولا برای چنین نقشی آماده نشده اند. بارها شاهد بودهایم که برای کتابی که درمیان جامعه گل کرده است افرادی زیادی با امید پیدا کردن آن به کتابخانهها روی آوردهاند؛ اما دریغ و افسوس از همراهی مناسب کتابخانهها! بخشی از جامعه که معمولا توان خرید ندارند و یا دوستان کتابخوان پولدار ندارند بهناچار به کتابخانهها روی میآورند. تجربه عملی اینجانب در کتابخانه ها نشان داده است که بیشتر درخواست کتابهای محبوب با پاسخهایی مایوسانه روبرو میشوند.
پاسخهایی از قبیل اینکه کتاب در قفسه نیست، یک یا دو کتاب محدود است که آن هم امانت و یا رزرو شده است. این پاسخها با توجه به رویکرد کتابخانهمدار امری طبیعی به نظر میرسد و قابل توجه است؛ چرا که در هر کتابخانهای آن هم با فاصله زمانی زیاد از زمان نشر یک اثر، حداکثر 2 الی 3 نسخه کتاب تهیه میشود. با این وضعیت فقط تعداد محدودی از متقاضیان موفق به امانت کتابهای مورد اشاره می شوند. در واقع این حکایت مصداق ضرب المثل «یک ممیز و چهل قلندر» است. در صورتیکه در چنین مواقعی که کسی تب کتابخواندن دارد و سرگشته و حیران پا در وادی کتابخانه گذاشته است بهترین فرصت برای کتابخانهها پدید میآید که وی را جذب خود کنند. ولی متاسفانه پیش از هرچیزی از آن فرد سرگشته سئوال میشود آیا عضو هستی؟ آیا شرایط لازم را برای عضویت داری؟ در حالت خوشبینانه، آن فرد به امید وصال گمشگتۀ خود از این خانها میگذرد ولی در آخرین خان با این واقعیت تلخ مواجه میشود که خبری از یار مهربانش نیست. اگر حالی برایش مانده باشد باید هفتهها و یا ماهها به انتظار بنشیند تا به لقای محبوبش برسد. حال مگر چند نفر عاشق کتاب داریم که با تمامی این ناملایمات، دست از خواستهشان برندارند؟! واقعا چرا اینگونه است؟!!!
متاسفانه کتابخانهها به دلیل اینکه وابسته به منابع ملی هستند، حیات خود را با حیات اجتماعی پیوند نزدهاند و خود را بی نیاز از رصد موجها و رویدادهای اجتماعی میدانند. حال با این وصف شاید معلوم شود که چرا کتابخانهها آنگونه باید و شاید در جامعه نقشآفرین نیستند. شاید زمان آن فرا رسیده است که کتابخانهها نسبت به موجهای اجتماعی حساسیت بیشتری از خود نشان دهند. شاید لازم باشد در نظام ارزشی کتابخانهها تغییراتی اساسی رخ دهد و کتابخانهها ارزششان به میزان ارائه خدمات متناسب و به موقع باشد نه به مجموعه آنها. از هر کتاب حسب میزان تقاضای مراجعان و متقاضیانشان موجود باشد، حتی اگر لازم باشد از یک کتاب 100 نسخه خریداری شود و بعد از شش ماه نیز به دلیل کثرت استفاده و خروج از دایره موجی که برای آن تقاضا ایجاد شده بود، وجین شوند. این رویکرد در برابر نظام کتابخانهمدار که هدفش تهیه منابع اطلاعاتی موجود در بازار برحسب سیاستهای مشخص و از پیش تعیین شده است، از بهرهوری بسیار بیشتری برخوردار است. در رویکرد کتابخانهمدار چه بسا کتابهایی تهیه میشوند که حتی تا زمان وجینشان، لای آنها نیز باز نشده و تعداد قابل توجهی از اعضای کتابخانهها در طول سالها شاید یکبار کتابی را به امانت ببرند. این نوع کتابخانهها به مجموعه زیادشان میبالند و آن را در گزارشهای عملکرد خود برجسته میکنند. این کتابخانهها حیات را خود را در مجموعه رو به رشد و نمودارهای فراوانی میلهای خود که گاهی نیز متورم می شوند، میبینند.
حال اگر کتابخانهها بخواهند به رسالت واقعی خود پایبند باشند چه باید بکنند؟ بدون شک یکی از تغییرات اساسی مدنظر، تغییر نظام آنها از نظام کتابخانهمدار به نظام استفادهمدار است. دومین تغییری که بایسته است کتابخانهها انجام دهند ساختارشکنی در ساختار سازمانی آنهاست. ساختار کنونی اغلب کتابخانهها، آنها را از رصد تغییرات اجتماعی دور ساخته است. متاسفانه در این ساختار از واحدهایی نظیر واحدهای نیاز سنجی اطلاعات، ارزشیابی اطلاعات و بازیابی اجتماعی اطلاعات خبری نیست. خلاء چنین واحدهایی باعث شده است که کتابخانهها توان رصدکردن و دیدهبانی رویدادها و تغییرات اجتماعی را نداشته باشند و همواره نگاهی گذشتهنگر به اوضاع داشته باشند. در حال حاضر سازمانهای غیر دولتی برای حفظ حیات و ارتقای توان رقابتی خود مدام علائق و خواستههای مشتریان و تغییرات حوزه بازار خود را رصد و تحلیل میکنند تا محصولات آنها از جذابیت لازم برخوردار باشد. حتی فروشگاههای معمولی برای هر فصل از پیش آماده میشوند و اجناس جدید را نوید میدهند و اجناس آخر فصل خود را به حراج میگذارند تا با خواستههای مشتریان خود همراه شوند. البته معنای این حرف این نیست که کتابخانهها همواره تابع محض تغییرات باشند، بلکه در پارهای از موارد میتوانند نیازساز و تحولآفرین باشند و در همین مدار، خوراک بایسته را برای همراهی جامعه با خود فراهم کنند.
بنابراین انتظاری که از کتابخانههای امروز میرود انتظار جدیدی نیست بلکه همان توقع بازگشت به ماهیت خویش است. بازگشتی که با تغییر رویکرد به نظام استفادهمدار و ایجاد ساختاری نو برای کتابخانه ها، آنها را به سمت موجآفرینی مثبت در جامعه سوق دهد.