لیزنا، (گاهی دور/ گاهی نزدیک: 76)، مهسا فرد حسینی، مدیر مسئول لیزنا:
12سال پیش، قبل از اینکه گام در دنیای کتابداری بگذارم یک خبرنگار آماتور بودم. از دوران دبیرستان به این فکر میکردم که چگونه میتوان یک خبرنگار شد. اینکه بتوانم نظر افراد مختلف را در مورد یک موضوع خاص بپرسم، نظرشان را به سایرین اطلاع دهم و در انتشار اخبار مهم سهیم باشم برایم جالب بود. به همین دلیل دوره خبرنگاری را در «باشگاه خبرنگاران جوان» گذارندم و کارت خبرنگار افتخاری دریافت کردم. خیلی خوشحال بودم. خبرهایی که دور و اطراف اتفاق میافتاد را از طریق تلفن و با وارد کردن کد خبرنگاری گزارش می کردیم. اولین درآمد شخصی ام را از طریق ارسال 9 خبر به «باشگاه خبرنگاران جوان» کسب کردم.
6 ماه بعد، یعنی در مهر 1380 دانشجوی کتابداری و اطلاعرسانی شده بودم و کمکم از دنیای خبرنگاری فاصله گرفتم تا آنگاه که لیزنا متولد شد. از آن زمان به بعد یک خبرنگار- کتابدار شدم. اکنون میتوانم نظرات و دیدگاه های افراد مختلف را در مورد یک موضوع خاص در رشته جویا شوم و آن را از طریق لیزنا به اطلاع سایرین برسانم.
12/12/1392 چهارمین سالگرد شروع به کار رسمی لیزنا است. ۴ سال پیش اواخر آذر و اوایل دی ماه بود که لیزنا کارش را به صورت تستی و آزمایشی شروع کرد. فکر تاسیس لیزنا را یکی از دوستان داد و آن را با هیجان برایم تعریف کرد. گفتم کار سختی است. تنهایی نمی توانیم. گفت کمک میگیریم، موفق خواهیم شد. و از من خواست کسانی که می توانند به ما کمک کنند را معرفی کنم. پس از یک ماه شدیم چند نفر و یک لیزنا.
۴ اسفند ۸۸ اولین جلسه در کتابخانۀ دانشکده علوم دانشگاه تهران همراه با جمعی از دوستان برگزار شد. برخی از آنان که در آن جلسه حضور داشتند تا امروز در کنارمان ماندند و هستند. عده ای دیگری نیز که در آن جلسه نبودند، کمکم و به صورت خود جوش و فعال به ما پیوستند و در کنارمان هستند . در آن جلسه توافق شد که 12 اسفند را -که برابر با ولادت پیامبر (ص) نیز بود- آغاز به کار رسمی لیزنا اعلام کنیم.
کار جدی در لیزنا آغاز شده بود. خوب به خاطر دارم که اولین همایش بزرگی که پوشش خبری آن را برعهده داشتیم همایش «رویکردهای نو به سازماندهی اطلاعات در نسل جدید نرم افزارهای کتابخانه ای: آشنایی با مدلهای مفهومی اف. آر. بی. آر. و مدل های مرتبط» بود که در 19 اسفند 88 برگزار شد. عکاس و خبرنگار همایش خودمان بودیم چراکه روزهای اول بود و خبرنگاران هنوز اعلام آمادگی نکرده بودند. همایش به خوبی برگزار شد و گزارش آن هم خیلی سریع منتشر شد.
اولین روزهای کاری هیجان انگیز و فراموش نشدنی اند. همایش بزرگ بعدی، فروردین ۸۹، همراه با انتخابات دوره جدید انجمن برگزار شد. تصمیم گرفتیم انتخابات را لحظه به لحظه از طریق لیزنا پوشش دهیم و با تلاشی که کردیم، موفق شدیم چاشنی این تلاش یک خاطرۀ خیلی خاص بود! تلفن همراه بنده که برای ضبط صدا گذاشته بودم، ربوده شد! آن هم در سالن اصلی همایش در کتابخانه ملی در مقابل چشمان جمعیت!!
بارها با هم دعوا کردیم، بحث کردیم، سر هم داد زدیم تا یک کار به درستی انجام شود. بعد از انجام کار دوباره اوضاع آرام می شد و به روال طبیعیش بر می گشت و خاطره ای می شد در کوله بار انبوه خاطرات. این اختلاف نظرها نمک کار است؛ آن هم در کار گروهی.
برای اینکه بتوانیم برند لیزنا ثبت کنیم ۶ ماه دوندگی کردیم. چقدر زمان طولانی سپری می شد. برای مجوز نشر الکترونیکی و ارتقاء از پایگاه خبری به خبرگزاری در وزارت ارشاد، دوندگی های دیگر. ولی در پایان همه این دوندگی ها و خستگی ها، شیرینی نتیجه بخش بودن کارها لذت بخش بود.
چهار سال گذشت، با تمام خاطراتش، با سختیهایش، با شادیها و غمهایش با استرسها، با شب بیداریها برای رساندن به موقع خبر. این که چطور بتوانیم حامی مالی برای لیزنا پیدا کنیم یکی از دغدغه هایمان بود. یافتن خبرنگار و همکار، راه اندازی بخشهای جدید، افزایش کیفیت و خدمات روز افزون همه و همه دغدغه بود.
سخت بود و سخت هست ولی ما توانستیم و می توانیم ادامه دهیم....
از همه کسانی که به دمی یا قدمی یا قلمی همکاری و همیاری کردهاند سپاسگزارم. به امید روزی که با همکاری، همیاری، دلگرمی و پشتکار همه همکاران، دوستان، مخاطبان، منتقدان و حامیان مالی و معنوی لیزنا این خبرگزاری داخلی را بینالمللی کنیم.