به مناسبت روز قلم
سندرم کاغذ سپید و خواندن

 (لیزنا، گاهی دور/گاهی نزدیک 159): دکتر محسن حاجی زین‌العابدینی، عضو هیئت علمی و رئیس کتابخانه‌های دانشگاه شهید بهشتی:  به محض اینکه قلم را روی کاغذ می گذاری و آهنگ نوشتن می کنی، به یکباره متوجه می شوی که تمامی آنچه تا قبل از این در ذهنت خورشیدوار جولان می داده، حالا گویی نیست و نابود شده است. این همان چیزی است که شاید بتوان نام من درآوردی "سندرم کاغذ سپید" بر آن گذاشت. گویی، سپیدی کاغذ همچون وردی یا سحری، توانایی پاک کردن ذهن را دارد و به طور معمول اولین حرکات قلم بر روی کاغذ، بیهوده از کار در می آید. اینجاست که نویسنده لختی درنگ می کند، با ژست مرسوم نویسنده ها دست زیر چانه می گذارد و به افقهای دوردست خیره می شود تا بتواند ذهن خود را دوباره متمرکز و منسجم کند. در این مرحله حساس، که ذهن گویی به خلاء رسیده، تنها یک منجی می تواند مدد برساند و انسجام ذهنی را تسریع بخشیده و صاحب قلم را از مخمصه بیرون بکشاند. ناجی ذهن در رویارویی با "سندرم کاغذ سپید" خوانده ها هستند. ذهنی که مملو از معلومات درست، مرتبط و صد البته سازماندهی شده است، به سرعت می تواند در بین بایگانی های متعدد از کتابها، مقالات و کلا خوانده های ذهنی به جستجو پرداخته و با تمرکز بر روی هدف و مرتبط کردن مطالب ذهنی و معنابخشی به آنها در رابطه با نوشته مورد نظر، خط نوشتاری صحیحی را ترسیم کرده و به نتیجه برساند. اگر صاحب قلم، نسبت به موضوع مد نظر خالی‌الذهن باشد و کتاب و نوشته ای در آن ارتباط نخوانده باشد و یا خوانده های منظم و مرتبطی نداشته باشد، در همان گام اول قلمش در گل می ماند.

 

نوشتن و قلم فرسایی، بر عکس گفتگوی شفاهی، چارچوب و حریم ذاتی دارد که به این راحتی نمی توان از آن حریم عدول کرد. یعنی ممکن است آدمی در گفتمان شفاهی هر چیزی را بگوید و به تصور خودش معلومات فراوانی در باب یک موضوع داشته باشد؛ اما هنگامی که قرار می شود همان مطالب را بنویسد، کمیتش لنگ می ماند و شاید به زور بتواند از آن دریای مطلبی که خیال می کرده، یکی دو پاراگراف بیشتر بنویسد. چونکه نوشتن، یعنی در چارچوب گذاشتن ذهن و کلام. یعنی اینکه باید آغاز و انجام گفته مشخص باشد و مانند سناریوی فیلم به همه جوانب توجه کرده و وقتی این جزئیات مشخص شد، امکان قلمی کردن آن فراهم می شود. از سوی دیگر، ماندگاری نوشته عامل هراس انگیز دیگری است که "سندرم کاغذ سپید" را دو چندان می کند. هر گفته ای امکان تصحیح و حتی کتمان دارد. اما کتمان و انهدام نوشته ها و تبری جستن از گفته های مکتوب به مراتب دشوارتر است. به همین دلیل، آدمی وقتی می خواهد بنویسد، تلاش می کند که بهترین افکارش را به تن کاغذ سپید بسپارد. او همواره با خود می اندیشد که وقتی قلم را روی کاغذ گذاشتم و افکارم را به خطوط تبدیل کردم، دیگر از من جدا شده و بر اساس "نظریه مرگ مولف" دیگر به من تعلقی ندارد. بنابراین، تنها فرصت من برای انتقال درست اطلاعات همین لحظه نگارش است و بهتر است چیزی را مکتوب کنم که هم ارزش ماندگاری داشته باشد و هم بعدا مایه دردسر نشود. ضمن اینکه، یک نویسنده در قراری نانوشته با خود و جامعه، متعهد است که درست بنویسد و مطالب متقن و مستند را مکتوب کرده و به دیگران منتقل کند.

 

سندرم کاغذ سپید، ممکن است علل متنوع و فراوانی داشته باشد. اما در اینجا و بعد روشن شدن مختصر ابعاد آن در مقدمه بالا، ما روی یکی از دلایل آن یعنی "خواندن" تمرکز می کنیم. خواندن در مقابل این سندرم نقشی دو سویه را ایفا می کند. یعنی از یک سو برای غلبه بر سندرم کاغذ سپید، خوانده ها مددکاران اصلی هستند و از سوی دیگر نوشتن و قلم فرسایی بعد از غلبه بر سندرم کاغذ سپید، ایجاب می کند که مطالعه و کتابخوانی منسجم وجود داشته باشد. کتابخوانی و مطالعه باعث ذخیره اطلاعات در ذهن آدمی می شود و هر گاه که این ذخیره سازی اطلاعات گسترش یابد، مانند چشمه جوشانی شروع به فوران می کند. فوران اطلاعاتی ذهن به دو صورت شفاهی و مکتوب تبلور پیدا می کند که صد البته فوران مکتوب ذهنی به نسبت ارزش بالاتری دارد. چرا که خوانده های هر فرد، وقتی که با تجربه و آگاهی های قبلی و خصوصیات منحصر به فرد او تلفیق می شود، دانشی نو را می آفریند که مکتوب و مضبوط شدن و ماندگاری آن باعث بهره مندی افراد و نسلهای دیگر از آن افکار می شود. اگر چه مطالب شفاهی هم در جایگاه خود مفید هستند اما به دلیل غیرمضبوط بودن نمی توانند اثرگذاری بلندمدت و دوربردی داشته باشند. حال، اگر فردی اهل مطالعه فراوان باشد و ذخایر علمی خود را مدام افزایش دهد، قطعا کمتر با سندرم کاغذ سپید مواجه می شود. چرا که غلیان و جوشش اطلاعاتی در ذهن فرد به گونه ای است که تا به رشته تحریر در نیاید، گویی فرد آرامش نمی یابد. بنابراین، بهترین راه غلبه با سندرم کاغذ سپید گسترش مطالعه و خواندن است. البته مطالعه هدفمند، منسجم، انتقادی و خلاق که باعث نظم ذهنی و فکری شود. وگرنه، خوانده های زیاد ولی بی هدف ممکن است به اغتشاش ذهنی و آلودگی اطلاعات فردی منجر شده و به هیچ وجه امکان قلم فرسایی دقیق و منسجم را فراهم نیاورد.

 

اما بخش دوم تعامل سندرم کاغذ سپید با خواندن. وقتی فرد دچار سندرم کاغذ سپید می شود، لاجرم باید به فکر انسجام فکری و ذهنی خود باشد. برای چنین انسجام بخشی، ضروری است که به کتابها و منابع علمی رجوع شود تا با مطالعه مطالب مرتبط و علمی، ذهن دوباره به فعالیت افتاده و بتواند قلم فرسایی کند. وقتی فردی قرار است چیزی را بنویسد، ناگزیر از خواندن و رفتن به دنبال کتابها و منابع است. همانطور که گفته شد، در نوشتن هدفمندی و سوژه مشخص داشتن جزء لاینفک است. بنابراین، فرد به دنبال هدفی مشخص به مطالعه و وارسی متون می پردازد. این همان ویژگی اصلی خواندن است که همیشه بر آن تاکید می شود. خواندن هدفمند که می تواند نافع هم باشد. اگر فردی روزانه ساعتها مطالعه کند اما پراکنده خوانی کرده و از هر چمن گلی بچیند، معلوم نیست که ثمره ای دقیق از آن به دست بیاورد. اما اگر برای هدفی مشخص به مطالعه بپردازد، هم منابع مرتبط و دقیق را جستجو کرده و به مطالب اصیل دست پیدا می کند و هم نتیجه خوانده های خود را می تواند قلمی کرده و به سرعت بازخوردها و نتایج آن را ببیند. به همین خاطر است که نوشتن، یکی از بهترین انگیزه ها را برای خواندن ایجاد کرده و خواندن هدفمند و منسجم را که از ارزشمندترین انواع خواندن هستند به ارمغان می آورد.

 

در مورد نوشتن و به مناسبت روز قلم، حتما مطالب متنوعی نوشته شده و از این پس هم نوشته خواهد شد. بنابراین، در این نوشتار کوتاه به جای تکرار مکررات به مناسبت روز قلم، بیشتر تلاش خواهم کرد که روی یکی از موضوعات مرتبط با قلم و نوشتن متمرکز شوم و تعریف و تمجید از قلم را به دیگران واگذارم.

 

به محض اینکه قلم را روی کاغذ می گذاری و می خواهی شروع کنی به نوشتن، به یکباره احساس می کنی که تمام ذهنت خالی شده. انگار سپیدی کاغذ، وردی می خواند یا سحری می کند که همه آنچه در ذهنت مرتب کرده و تصور می کردی که چه افکار نابی است همه به باد می رود.

 

به محض اینکه قلم را روی کاغذ می گذارید و می خواهید شروع کنید به نوشتن، مشکل آغاز می شود. از کجا بیاغازم، چگونه بسازم و به کجا ختم کنم؟ تکراری ترین پرسشی است که هر کس به نوشتن رو می آرد با آن مواجه خواهد شد.