از آب بیاموزیم: جستاری در اخلاق حرفه‌ای کتابداری

لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک165): عبدالحسین طالعی، عضو هیئت علمی دانشگاه قم:   

زمان: پنج شنبه 3 تیر 95

مکان: قطار تهران – خوزستان، نزدیک لرستان

در سفر هستم. به سمت وطن، دیار معهود. و من به یاد می آورم که همواره به دوستان دانشجو و کتابدار گفته ام که باید از طبیعت درس آموخت، از آن روی که  آفریدگار  طبیعت، آن را آموزگار ما قرار داده است. و آموزش فرآیندی است که هیچگاه تعطیل در آن راه ندارد. همواره باید آموزگار و دانش آموز بود.

با همین دیدگاه است که به آبی که جریان دارد، می نگرم. و در فضای اخلاق حرفه ای کتابداری چند درس می نگارم. تأکید می کنم که این مقدار، حدّ ذهن بستۀ من است نه تمام آنچه می توان از این آموزگار پیر درس آموخت. 

 

درس هایی که از آب فرا می گیرم

1.آب شبانه روزی خدمت می کند. خسته نمی شود. همیشه در حرکت است. می داند که اگر در یک جا بماند، مرداب می شود. لذا خستگی ناپذیری را شعار خود می داند.

2.آب متواضع است نه بالانشین. اگر لحظاتی در آسمان بماند، برای گذر از آسمان است تا به محل استقرار خود در زمین برسد. آن هم در پایین ترین نقاط زمین.

3.آب به همه حیات می بخشد، از درخت تا حیوان و آدم. همه به آن زنده و وابسته اند. در این حیات بخشی، بی توقع، بی ادّعا، و بی تنازع کار می کند. بین آنها تبعیض قائل نمی شود که مثلاً به آدمها بیشتر برسد تا به درختان. حتی همزمان چند درخت و چند حیوان و چند انسان را سیراب می کند.

4.شرط اصلی حیات بخشیِ آب این است که درخت یا حیوان یا انسان خود را در مسیر آب قرار دهد تا از آن بهره گیرد. به عبارت دیگر، مانعی بر سر راه  این بهره وری نگذارد. که اگر چنین کند، از حیات بخشی آب محروم می ماند.

ولی اگر چنین مانعی نتراشد، حتی از دورکه به آب نگاه کند، رفع تشنگی هم که از او نشود، ولی لذت بصری می برد و غم و غصه ها از جانش می رود و نیرو می گیرد.

5.آب به همه اجازه می دهد که از آن ظرف ها برگیرند و به خانه هاشان ببرند. برای حیات بخشی خود شرط نمی گذارد که حتماً باید کنار رودخانه یا نهر بیایند تا از آن بهره گیرند.

در همه جا به داد تشنگان می رسد، در خانه و باغ و مزرعه و آغل و ... برای او ظرفهای کوچک و بزرگ یکسان است. آب به وظیفۀ خود می اندیشد، نه این ظواهر.

6.آب در مسیر خود، از موانع می گذرد، حتی بدون اینکه آنها را از سر راه خود بردارد. به تقابل نمی اندیشد. با کسی سر جنگ ندارد. دنبال مقصر نمی گردد که چه کسی مانع تراشیده است. سر و صدا هم نمی کند. اما در عمل با شیوۀ خود به سنگ می آموزد که آب بودن یعنی چه. و به همان میزان بر سنگها نیز اثر می گذارد. می بینی که سنگهای داخل آب صافترند تا آنها که از آب دورند و از آن بهره نمی گیرند.

7.آب، اثر خود بر همگان را به صورتهای مختلف نشان می دهد: کوتاه مدت، میان مدت، درازمدت. در هر سطحی آثاری دارد. از تمام ظرفیت خود استفاده می کند تا نیازهای همگان را برآورد. تأکید می شود: بی توقع، بی تکبر، بی ادعا، بی خستگی.

8.بعضی آدمها در آن زباله می ریزند تا آلوده اش کنند. آب حتی با آنها هم برخورد نمی کند.. چه واکنشی نشان می دهد؟ تا جایی که بتواند، با جریان یافتن خود، همۀ آن آلودگی ها را دفع می کند و زباله ها را کنار می زند. هر جا هم نتوانست، سر و صدا نمی کند.

حتی آدم زباله ریز را می نوازد: یا تنش را خنک می کند (اگر تن به آب سپارد)، یا او را شاد می کند (اگر به آن فقط نگاه کند)، یا عطش او را برطرف کند (اگر آن آدم چنین بخواهد).

9.آب ها نسبت به هم ادعای تعین و تمایز ندارند. فقط در آب بودن اشتراک دارند. تشخص ها را آدمها برای آبها ایجاد کرده اند که اسمهای مختلف بر روی آبها گذاشته اند. وگرنه ظاهر همۀ آبها مثل هم است.

 البته در درون، از نظر ویژگی ها تفاوت دارند، که آن هم در ظاهر قابل تشخیص نیست. 

بعلاوه، در همان تفاوت، مکمّل هم هستند نه دشمن هم. یعنی آب شور خاصیتی دارد که آب شیرین ندارد. یا آب گرم فلان منطقه ویژگی هایی دارد که آب گرم منطقۀ دیگر ندارد. ولی این تفاوت باعث نمی شود که یک آب،  نسبت به آدمی که از آب دیگر استفاده کرده، دشمنی کند یا در انجام وظیفه کوتاهی کند.

10.وقتی آبهای متفاوت به هم می رسند، نه تقابل و دشمنی با هم می کنند،  نه همدیگر را از سر راه برمی دارند، بلکه با هم ترکیب می شوند و آبی جدید تولید می کنند که ویژگی های جدیدی دارد. آنگاه با همین ویژگی جدید به خدمتش ادامه می دهد. این بار با قوت و شدت بیشتر و خدمت رسانی گسترده تر در فضایی تازه تر.

11.انسان / حیوان/ گیاه در تمام مراحل عمر، به آن احتیاج دارند، از گهواره تا گور. برای کارهای مختلف، از شست و شو تا نوشیدن تا درمان تا ... آب هم غذاست و هم دوا و هم سرمایه.

12.آب هرگز کسی را بر خلاف استعدادهایش یا افزون بر توانش به کاری وا نمی دارد. به انتخاب افراد (آدم یا حیوان یا گل و گیاه) احترام می گذارد. نه درختی را که میوه دار نیست و فقط سایه دارد، به میوه  دادن مجبور می کند و نه حیوان را به انسان شدن. آب استعدادهای داخلی کاربران را شکوفا می کند، در عین خدمت و تعامل. همین

13.گاهی آدمی مسیر آبی را می بندد. آن مسیر، مدتی خشک می شود. آن فرد بعد از مدتی بار دیگر – به هر دلیل – تصمیم می گیرد در همان جوی خشکیدۀ گذشته، آب بیندازد. وقتی از آب خواهش می کند که بار دیگر به آن جوی خشکیده باز گردد، آب به راحتی می پذیرد.

اگر این فرآیند، نه یک بار که صد بار تکرار شود، آب گذشته ها را به رخ آن آدم نمی کشد. بلکه به کار خودش ادامه می دهد و خم به ابرو نمی آورد. هر بار مثل مرتبۀ پیش و مثل مرتبۀ بعد. سخنش و رفتارش همیشه یکی است.

14.نام آب، از ساده ترین و ابتدایی ترین حروف الفبا (آ، ب) شکل گرفته است، آن هم در یک هجا نه بیشتر. آب خود را ابتدایی نشان می دهد، ولی همه می دانند که آازگر حیات است،  مثل همان دو حرف آغازین الفبا که آغازگر دانش است.

15.آب بی رنگ است. به گلها، گیاهها، حیوانها، ادمها رنگ های متفاوت می دهد، ولی خودش بی رنگ می ماند. انسان برای آن رنگ معین می کند و به آن رن رنگ خاص می بخشد، ولی آب همان بازیگری انسان را هم نمی پذیرد.  و بدون محدودیت به خدمتش ادامه می دهد.

اینها را که نوشتم، آب بر من خندید. گفت: چه می کنی؟

گفتم: ویژگی های آب و خدمتش را می نویست تا از او درس بگیرم.

گفت: شما آدمها آنقدر خط بین خودتان کشیده اید که به این زودی، آب بودن را درک نمی کنید. البته به همین مقدار خوشنودم که کلیشه های خودتان را شکسته اید تا از من هم درس بیاموزید. اما من خیلی فرصت برای حرف زدن ندارم. باید به تشنگان دیگر برسم.

 

آب راه خود را گرفت و رفت. او راه خود را رفت و من در اندیشه ماندم که چند ویژگی دیگر برای آب می توانم بشمرم.