داستان به­ مثابه تولید اجتماعی

 (لیزنا: گاهی دور گاهی نزیک ۲۴7):نصرت ­اله امیری­خواه، کتابدار کتابخانه ­های عمومی لرستان:  در ایام نوروز 98، پایگاه خبری-تحلیلی لیزنا، دو یادداشت تحت عناوین "این گوی و این میدان 1 و 2"منتشر کرد که در آن به معرفی فهرست کتاب ­های خواندنی به انتخاب خانم لیلا مکتبی ­فرد و آقای محسن حاجی ­زین ­العابدینی می­پرداخت. فارغ از کم و کیف و پراکندگی موضوعی(داستان، فلسفه، روان­شناسی و...)،کشور(ایران، انگلستان، روسیه، آمریکا و...) و ناشراین کتب(نی، چشمه، مرکز، شادان و...)؛ این دو فهرست در یک نکته بسیار ظریف با هم اشتراک کامل دارند! و آن تاریخ تالیف این کتب است! یعنی قریب به اتفاق کتب معرفی شده در هر دو لیست، متعلق به همین دو قرن اخیر است. به بیان واضح ­تر، آثار معرفی شده در قرن نوزدهم و بیستم تالیف شده ­اند. از همین نکته، مساله این یادداشت شروع می­گردد! چه تحولی در این دویست سال، در جهان غرب و بالتبع در ایران رخ داده است که شاهد این حجم گسترده از آفرینش­های گوناگون ادبی و هنری هستیم؟ چه عامل یا عواملی سبب شده است تا داستان(رمان) به ­عنوان یکی از رایج ترین نوع آفرینش­های ادبی مورد اقبال مردم در سر­تا ­سر جهان قرار گیرد؟ این حجم از تولید داستان در نقاط مختلف جهان از چه تحولاتی ناشی شده است؟ آیا داستان به ­معنای امروزین خود یک امر مسبوق به سابقه است؟ یا نه! داستان یک فرم جدید ادبی و محصول شرایط اجتماعی مدرن است؟

 پاسخ به سوالات فوق، حتما به تحلیل ­های فراوان نیازخواهد داشت، اما به عنوان یک دانش ­آموز حوزه فرهنگ، به برخی از زوایای این مهم می ­پردازم. امید است این یادداشت، فرصتی برای بحث و گفت­و­گو بیشتر دوستداران حوزه­ فرهنگ مکتوب باشد، تا بتوانیم به تصور و تعریف دقیق­تری از رمان و کار­ویژه­های آن دست یابیم.

 از کدام زاویه دید باید به این داستان نگریست:

 دانش و رشته­ های مختلف دانشگاهی به بررسی کار­کرد ادبیات، علل گرایش به یک متن ادبی، عوامل اجتماعی دخیل در موفقیت یا عدم موفقیت یک تولید فرهنگی توجه می­کنند. گاه یک رشته مانند "ادبیات" به بررسی جنبه ­های زیبا­یی شناسی یک متن ادبی توجه می­کند؛ گاه یک رشته مانند روانشناسی، شخص نویسنده یا شاعر، یا شخصیت ­های یک داستان را مورد نقد و تحلیل قرار می­دهند و از آن­ها با عنوان، نابغه، خلاق، پارانوئید ، طرد شده، منزوی، مازوخیست، دارای کودکی نا­پایدار و مفاهیمی از این دست نام می­برند. گاه رشته ­های مانند تاریخ و علم سیاست فارغ از توجه خاص به نویسنده و حتی خود متن، به تاثیرات بعدی آن اثر در جامعه و سیاست می ­پردازند؛ و گاه یک رشته مانند هنر، به اصول، قواعد، استاندارد­ها، و خلاقیت و ظرافت­های موجود در یک اثر ادبی تکیه می­کند.

 همان­گونه که گفته شد، رشته ­های مختلف از زوایای متفاوت به یک متن فرهنگی توجه می­کنند، گاه تکیه بر نویسنده و گاه حتی تکیه بر عوامل کلان و ساختار­هاست. اما به نظر می­رسد دانشی که می­تواند به بررسی و کندو­کاو همزمان و همگام تحولات اجتماعی و پیامد­های آن درجریانات ادبی (در بحث ما، داستان) بپردازد، جامعه ­شناسی ­هنر است.

 جامعه ­شناسی هنر طیف وسیعی از مضامین و موضوعات را در بر می­گیرد، از تحلیل ­های سطح خرد گرفته، مثلا مطالعه ی این موضوع که افرادی به نام"هنرمند" واقعا چگونه کارشان را انجام می­دهند، تا تحلیل ­های سطح کلان، همچون بررسی جایگاه هنر در ساختار کلی جوامع مدرن (انگلیس، 1395). هسته اصلی برنامه ­ی پژوهشی جامعه ­شناسی ­هنر این گزاره است که تاریخ هنر تاریخ تحول درون ذاتی سبک­های هنری نیست، بلکه داستان کشمکش گروه­ها و گفتمان­ها بر سر هویت بخشی به برخی آثار و دریغ داشتن این هویت/برچسب از برخی دیگر است. این کشمکش­ها همواره در چارچوب یک قلمرو رخ می­دهند و در واقع بر سازنده و خمیر مایه ­ی شکل دهنده همان "جهان هنری" یا "میدانی" اند که چیزی به اسم هنر و کسی به نام "هنرمند" در آن جا خلق می­شود. آفرینش­های هنری و پویایی اجتماعی عمیقا در هم تنیده ­اند و درک روشمند این در­هم بافتگی مستلزم طرد و نفی اسطوره­ هایی چون "ذات/اصالت اثر هنری"، "منشا بدوی هنر"، " راز آلودگی/تقدس هنر" است(همان، 55). اکنون پاسخ سوالات ابتدائی این یادداشت را از این زاویه دید به بررسی می ­نگریم.

 ایده تولید اجتماعی هنر

 جانت ولف از متفکرین جامعه­ شناسی هنر و ادبیات در کتاب "تولید اجتماعی هنر"معتقد است که هنر و ادب زاییده یک فرهنگ و یا حتی زاییده هوش و نبوغ سرشار افراد نیست! بلکه یک تولید اجتماعی است! و ظهور انواع و اقسام مکاتب ادبی و هنری، به شرایط اجتماعی وابستگی دارد، و ظهور هر ایده ادبی یا هنری را باید در متن اجتماعی آن، مو­شکافی و تبار­شناسی کرد.( ولف، 1367). به عبارت دیگر ولف معتقد است، یک داستان یا هر تولید فرهنگی، تابع شرایط اجتماعی، سیاسی، علمی، اقتصادی است و هر خلاقیت و نبوغی را باید در زمینه ­های آن دید. کلیت یک اجتماع است که در یک رابطه دیالکتیک و دو طرفه با استعداد هنرمند، یک متن ادبی و فرهنگی را تولید می­کند . این نکته بسیار ظریفی است و شالوده تفکری که معتقد به عاملیت نبوغ و استعداد نویسنده است را به چالش جدی مواجه می­کند.

 برای روشن­تر شدن ایده خانم ولف می­توان به برخی از تحولات اجتماعی که منجر به تولید انواع مکاتب ادبی در جامعه ایرانی و جهان غرب شده است، اشاره کرد:

 نمونه معاصری که ایده خانم ولف را تایید می­نماید، رواج داستان ­نویسی در ایران است. همان­طور که می­ دانیم، داستان ­فارسی فرزند تحولات مشروطه و واکنش فرهنگی جامعه در لحظات آغازین جنبش مشروطه در ایران بود."شعر نو نیمایی" هم متاثر از فضای سیاسی اجتماعی آن روز­های کشور، تلاشی در جهت روز­آمد­سازی شعر فارسی با بستر­های اجتماعی متجدد شده آن روزگار جامعه ایرانی بود، هر چند که قبل از آن مباحثات وزین و پر­مایه تقی رفعت(و دیگران) به ­عنوان یکی از منادیان عصر تجدد با ملک ­الشعرای ­بهار به­عنوان یکی از حامیان اسلوب ادب کهن، در نشریه"تجدد"ضرورت این بدعت ادبی را آشکار ساخته بود.( آرین پور، 1375).

 در جهان غرب هم نمونه ­های بی­شماری را می­توان نام برد:

 شکل­گیری مکتب اگزیستانسیالیسم در اروپا و به ­ویژه در فرانسه، حاصل یاس فلسفی نخبگان جامعه غربی بود، که دو جنگ جهانی خانمان بر­انداز، ظهور فاشیسم، پیدایش رژیم­های کمونیستی و دیکتاتوری و... در اروپای متجدد و متمدن! را تجربه کرده بودند. اگزیستانسیالیست­ها از جمله کامو و سارتر متاثر از همین فضای نا­امیدانه، با اعلان "معنا­باختگی هستی"، این ایده را مطرح کردند که قوانین و اخلاقیات بر­خلاف تصور رایج و وعده ­های روشنفکرانه عصر روشنگری، هنوز یک لایه سطحی است که در جوامع بشری نهادینه نشده است و چه بسا هرگز نشود!!.

 یا ظهور مکتب ناتورالیسم همان­طور که می­دانیم مرهون پیشرفت علوم طبیعی در غرب بود، که بشر را در شرایط جبری زمان و مکان محصور می­دانست و معتقد بود کردار، گرایش و اندیشه زائیده غرایز و امیال طبیعی­اند و پدیده‌ها را در طبیعت و دایره علوم طبیعی تفسیر می کردند.

 اما به راستی در جهان غرب چه اتفاقی افتاده بود؟

 به ­نظر می­رسد حجم عظیم آفرینش­های هنری و ادبی و گرایش به مطالعه متن مکتوب و علی ­الخصوص داستان علاوه بر توسعه صنعت چاپ،به شدت از عوامل معرفتی متاثر بوده است. انقلابی معرفتی که شیوه ­های زیست و تفکر انسان معاصر را زیر و رو کرد. آغاز دوران مدرن در اروپا را چه رنسانس، چه قرن هفدهم و چه قرن نوزدهم بدانیم، منجر به تحولات کلانی در تمام حوزه ­های اجتماعی، سیاسی، مذهبی، اقتصادی و... شد و جهان سنت محور غرب را به جهان پسا سنت سوق داد!؛ گذاری که به معنای بریدن از میراث سنتی چه در حوزه مذهب، چه در حوزه­ های دیگر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بود.

 با توسعه علم به ­خصوص با توسعه بهداشت و درمان، شاهد افزایش جمعیت در اروپا بودیم.اتفاق مهم دیگر "انقلاب صنعتی" در اروپا بود، انقلاب صنعتی با جذب افراد در مشاغل مختلف و نیاز روز افزون به نیروی کار، باعث مهاجرت روستاییان به شهر­ها و توسعه شهر­نشینی شد. شهر­های جدید اروپا به ­واسطه انقلاب صنعتی حالا شاهد حضور افراد از نقاط مختلف اروپا بود که به دنبال شعار مدرنیته "فردائی بهتر" خانه و کاشانه خود را ترک گفته بودند. حضور این افراد که هر کدام از فرهنگ­ها و خرده­فرهنگ­های متفاوت و گاه متعارضی کنار هم گرد آمده بودند، باعث چالش­های فردی و گروهی می­شد و اکنون یک"سازمان(ذهنی) عقلانی ­شده"می­بایستی مقررات و نحوه تعاملات افراد را با همدیگر مشخص و محدود می­ساخت و نظام بوروکراتیک شکل گرفت. نظامی که بدون توجه به زبان، جنس،قومیت، اعتقادات و هر تفکیکی، افراد را در یک حالت بی­نامی و گم­نامی موظف به رعایت سلسله مراتب قدرت می­کرد!بوروکراسی آرام آرام در روابط انسان­ها با همدیگر و نحوه تعاملات در فضای شهری به ­عنوان یک مدل مشروع جای پای خود را باز کرد! و حالا افراد در محیط ­های کوچک و بزرگ موظف به رعایت استاندارد­های اخلاق بوروکراتیک بودند. شاید تنها راه حلی که می­توانست هم انظباط ­آفرینی کند و هم حق و حقوق متقابل افرادرا با هم تنظیم کند، همین بوروکراتیک شدن بود! ( انگلیس، 1396).

 از سوئی دیگرآداب و رسوم، ارزش­ها، مناسک، اعتقادات، باور­ها و ارزش­های جمعی که اقتدار سنت­ها وجود آن­ها را تضمین می­کرد! به ­واسطه شهری­ شدن، رو به افول نهاده بودند و ارزش­های فرد­گرایانه منطبق بر منطق نظام سرمایه­ داری اولویت یافتند. افراد علی­ الظاهر در جمع ­های شلوغ قرار داشتند اما در تنهای و غربت وجود­شناسانه حاصل از فرایند­های صنعتی شدن، بوروکراتیک شدن، شهری شدن هر روز تنها­تر از گذشته می­شدند. افراد دیگر نه جمع خویشاوندانی کنار خویش می­دیدند که با گپ و گفتی خستگی­های روزانه را برای مدتی به فراموشی سپارند و نه باور مذهبی دیگر مانده بود تا پناه فشار­های روز­مره باشد؛ تنهائی و احساس غربت در جمعیت­های شلوغ باعث نا­خرسندی و تشویش انسان مدرن شده بود.

 مارکس از وضعیت انسان مدرن تعبیر به "الیناسیون" یا از خود بیگانگی می­کرد، زیمل وضعیت انسان مدرن را در فضا­های شهری مدرن، تحت عنوان مفهوم" غریبه" بیان می­کند. مفهوم غریبه یعنی کسی که در روابط کلان­ شهری خود، نمی­تواند با پیرامونیان خود احساس همدلی، قرابت و صمیمیت کند. ماکس وبر دیگر اندیشمند پر­آوازه آلمانی، وضعیت انسان مدرن را قرار گرفته در قفس آهنین می­دانست! قفس آهنینی که نظم بوروکراتیک، ایجاد کرده بود. نیچه هم مفهوم"نیهلیسم" را برای وضعیت انسان مدرن که از "منابع معنا­بخش" زندگی فاصله گرفته بیان می­دارد. شخصیت "مورسو"، در داستان بیگانه که می­خواهد پس از فوت مادرش فیلم کمدی ببیند و از گرمای آفتاب آدم می­کشد، نشان­ دهنده انسان منزوی، متعارض، ضد اخلاق و پریشانی هست که در فقدان معنا، با جامعه و حتی با خانواده­اش احساس بیگانگی می­کند! . پیتر برگر نویسنده کتاب ارزشمند " ذهن بی ­خانمان"، معتقد است فرایند­های مدرنیزاسیون در اروپا باعث شد تا انسان از خانه روحی که به آن تعلق داشت(خانه سنت­ها) و در آن احساس امنیت و آرامش می­کرد کنده شود و در یک وضعیت بی خانمانی ذهنی سکنی گزیند (فاضلي،1395). دن کیشوت اثر سروانتس شاید نمونه واقعی سر­گردانی و تقلا­های بیهوده انسان مدرن برای بازیابی هویت و سنت اینک مخدوش شده و در حال فراموشی خود باشد. تقلا­های که بعضا رنگ و بوی حماقت می­گیرد!.

 مشروعیت ­زدایی از سنت­ها باعث شد تا انسان مدرن، درگیر "خلا معنا" شود! در این لحظات است که داستان به مفهوم مدرن آن خلق می­شود و مورد استقبال عموم قرار می­گیرد. در این لحظات است که نیاز به "مصرف فرهنگی" به ­عنوان یک ضرورت مطرح شد و شاهد زایش انواع تولیدات فرهنگی ازجمله، داستان، تئاتر، نمایش­نامه، عکاسی، و گسترش و توسعه انواع مکاتب ادبی و هنری و... بودیم تا مرهمی بر خلا معنا در زندگی انسان مدرن باشد.

 روشنفکران و نویسندگان به ­عنوان پیامبران مدرنیته، رسالت تولید معنا در جامعه را عهده ­دار شدند و داستان به همراه دیگر آفرینش­های ادبی و هنری بستری برای پر کردن خلا معنا در زندگی روز­مره انسان مدرن می­شود. تولید داستان و دیگر آفرینش­های ادبی و هنری بهانه­ای برای گفت­و­گو و فهم هر چه بیشتر انسان مدرن از خود، طبیعت و هستی می­شود . تولید داستان و دیگر آفرینش­های ادبی و هنری فرصتی می­شود برای ایجاد احساس با­هم­ بودگی، معنای که مدرنیته آن را فراموش کرده بود!

منایع:

 از صبا تا نیما، یحیی آرین پور، انتشارات زوار، چاپ ششم، 1375.

 تولید اجتماعی هنر، جانت ولف‌؛ ترجمه نیره توکلی، نشر مرکز1367.

 جامعه شناسی هنر، دیوید انگلیس/جان هاگسون، ترجمه ی جمال محمدی، نشر نی، 1395.

 رنج تنهايي و لذت خلوت گزيني: «بحران تنهايي در عصر ارتباطات» گفت وگو با نعمت الله فاضلي.  روزنامه ايران، شماره 6393 به تاريخ 8/10/95، صفحه 15 (جامعه). بازیابی شده در Magiran.com/n3488650.

 فرهنگ و زندگی روزمره، دیوید انگلیس، ترجمه علیرضا مرادی، انتشارات تیسا، 1396.