200 دقیقه با مک گیل/1

 

به گزارش لیزنا، صبح روز پنج شنبه (۲۷ فروردین ۱۳۹۴) دکتر جمشید بهشتی، استاد دانشگاه مک گیل کانادا، متخصص در حوزه رفتار اطلاعاتی کاربران (HIB) در نشستی اختصاصی در دفتر لیزنا حضور پیدا کرد. در این نشست علاوه بر دکتر جمشید بهشتی، دکتر یزدان منصوریان و دکتر حمیدرضا جمالی، اعضای هیأت علمی گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه خوارزمی، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر لیزنا، مهندس محمد هرندی پور، مدیر روابط عمومی و امور بین الملل لیزنا، مهسا فردحسینی، مدیر مسئول لیزنا و معصومه نیک نیا، مدیر خبر لیزنا حضور داشتند.

 

گفتگوی مفصل 200 دقیقه ای، پس از ارائه تاریخچه و زمینه فعالیت لیزنا به دکتر جمشید بهشتی، پیرامون مباحث آموزشی، پژوهشی و حرفه ای حوزه کتابداری و علم اطلاعات آغاز شد که به دلیل حجم زیاد آن در چند روز منتشر خواهد شد.

 

در این قسمت از نشست به موضوع «وضعیت مطالعات در حوزه رفتار اطلاعاتی و ارتباط بدنه حرفه ای و آکادمیک در کانادا» پرداخته شده است.

 

عمرانی: خانم نیک نیا برنامه و ترتیب موضوعات چیست؟

 

نیک‌نیا: سوالات در سه دسته آموزشی، پژوهشی و حرفه ای تقسیم شده اند که آقای دکتر منصوریان و آقای دکتر جمالی درباره رفتار اطلاعاتی و روشهای پژوهش برای کودکان و نوجوانان سوالات خود را مطرح خواهند کرد و شما هم در حوزه مسائل آموزشی و ischools و مباحث حرفه ای. خبر مربوط به حضور آقای دکتر بهشتی هم روی خروجی لیزناست تا مخاطبان در قالب کامنت سوالات خود را بپرسند. ممنون.

 

عمرانی: بسیار خوب. آقای دکتر جمالی، تا دکترمنصوریان نفسی تازه می کنند می خواهید شما شروع کنید.

 

وضعیت مطالعات در حوزه رفتار اطلاعاتی در کانادا

جمالی: ما کارهای شما را کم و بیش می خوانیم؛  خط سیر مشخصی دارد که بیشترش در حوزه رفتارهای اطلاع جویی کودکان و نوجوانان و سرویسی است که به آنها داده می شود. بطور کلی باید گفت که حوزه رفتارهای اطلاع یابی، حوزه بسیار گسترده ای است.

 

بهشتی: بله، درست است.

 

جمالی: کتاب کیس را فکر می کنم شما حتما مطالعه کرده اید.

 

بهشتی: بله

 

جمالی: در کتاب کیس نشان داده می شود که پژوهش‌های این حوزه تعدادش خیلی زیاد است و همانطور که کیس گفته بیشتر این پژوهش‌ها بدون استفاده  (useless) هستند.

 

بهشتی: بله درسته.

 

جمالی: اینجا هم خیلی از تحقیقات جامعه دانشجویی و جامعه دانشگاهی کشور به همین  حوزه مربوط می شود، راجع به رفتارهای اطلاع یابی است. سئوالهای مختلفی است که در این حوزه مطرح می شود از جمله اینکه کاربست اینها به چه شکلی است. فرضاْ شما که در کانادا این کار را انجام می دهید؛ در مرحله شروع کار  یا بعد در پایان معلوم می شود اطمینان حاصل می‌کنید که این کار مفید بوده و مورد استفاده قرار می گیرد یا خیر. نکته دیگر  این که چطور به این حوزه کشیده شدید؟ و چقدر این مسئله در کانادا مهم بود؟ یعنی ما می بینیم که  تحقیقات علم کتابداری و اطلاع رسانی درکانادا بر عکس آمریکا یا مثلا اروپا شاید طیفش به آن گستردگی نیست، این طوری که برداشت ما است و شاید اینها حوزه هایی است که سیاستهای  دولت دارد آنها را جهت می دهد؛ کارهایی که  کاملا  کاربردی است و به خدمات دولت مربوط می شود و می آیید شما در این حوزه کارهایی انجام می دید که مستقیما خوراک سرویسهای دولتی می شود.

 

بهشتی: قبل ازاینکه جواب بدم یک سوال بپرسم. شما کجا تحصیل کردید؟

 

جمالی:  من  UCL بودم با دیوید نیکلاس کار کردم.

 

بهشتی: دیوید نیکلاس، و شما (دکتر منصوریان) چطور؟

 

منصوریان: من شفیلد بودم و شاگرد نایجل فورد، 2003 تا 2006آنجا بودم.

 

بهشتی: خیلی خوب. خب، تز من اصلا در این موضوع نبود، تز من کتابسنجی بود. من وقتی تزم را تمام کردم چند تا مقاله هم درباره اش نوشتم و آن زمانی بود که ما یک رئیس نیاز داشتیم برای مدرسه، یا بخش خودمان. Andrew Large (اندرو لارج) [1]را ما استخدام کردیم.

 

منصوریان: او در شفیلد هم بود.

 

بهشتی: در شفیلد بود ولی قبلش یک جای دیگر بود که الآن یادم نمی آید. سال 1989 آمد، وقتی او آمد. هر دوی ما آن موقع بچه های کوچک داشتیم بعد نگاه کردیم دیدیم کسی راجع به رفتار اطلاعاتی بچه ها کار نمی کند، بعد شروع کردیم کار کردن، از آنجا شروع شد. در واقع، برای خاطر بچه های خودمان، بچه های خودمان را در کارهای تجربی می آوردیم و ازشان می پرسیدیم.

 

منصوریان: مثل پیاژه.

 

بهشتی: آره مثل پیاژه. بچه های ما الآن بزرگ شدن هنوز می گن و از ما می پرسن تو هنوز داری روی آن کار می کنی؟ می‌روند دانشگاه الآن، و ما هنوز داریم روی آن کار می کنیم، به نتیجه هم نرسیدیم. بعد از آنجا ما شروع کردیم و بعد یک عده دیگری هم کم کم شروع کردند روی این موضوع کار کردن. نیل فلای که در دانشگاه تنسی است. الیسون یوئن (Allison Yuen)  که در دانشگاه مریلند است. الیسون خیلی جلو رفته و یک سری اشخاص دیگر، عرضم به حضور شما که درسته در حدود  80 مدل رفتار اطلاعاتی الآن هست که معلوم نیست چی به چیه؟ ولی از مدل ویلسون همه استفاده می کنند و یک سری مدل دیگر. ما خودمون  از کارول کولثائو (Carol Kuhlthau) استفاده می کنیم چون خیلی پراگماتیک است. من شخصا تئورسین  (نظریه پرداز) نیستم من خیلی پراگماتیک کار می کنم. در مورد آن سوال شما در مورد دولت کانادا و اینها، باید بگم نه اینطوری نیست به هیچ وجه دولت کانادا کاری ندارد، با کار ما کاری ندارد. آنها با کار بعضی از علوم کار دارند مثل  محیط زیست. روی این رشته ها یک مقدار فشار می گذارند و آنها باید راه دولت را پیش برند ولی بقیه علوم را کار زیادی ندارند. از لحاظ اینکه در کانادا چی می گذره و محدودیت ها چیست؟ از نظر جمعیت کانادا 34 میلیون جمعیت دارد، امریکا 280 میلیون جمعیت دارد. همیشه رابطه کانادا و آمریکا یک به ده است هر چی آنجا اتفاق می افتد یک دهم آن در کانادا است. و کانادائی ها بیشتر در مجلات آمریکایی منتشر می کنند تا کانادایی. چون مجله کانادایی فقط یک مجله است آن هم تیراژش خیلی کم است. حتی در حال حاضر به فارسی نمی دانم Income king President  (رئیس مدعو) مجلهJASIST[2]  کانادایی است از تورنتو،  من هم عضو board of directors   آنها هستم و یکی دیگر هم داریم، سه تا کانادایی در آن سازمان (مجله) هست. برای رفتار اطلاعاتی بچه ها باید بگویم که این یک هدفی است که همیشه دارد حرکت می کند، هدف ثابتی نیست. ما در کتابمان هم به آن اشاره کردیم، آخرین فصل کتاب گفتیم که هر کسی می خواهد در این برنامه کارکند با هدف متحرک روبرو است. چون بچه ها همینجوری دارند این تکنولوژی را استفاده می کنند و اطلاعات می گیرند و وقتی که شما می خواهید یک عکس بگیرید از این موقعیت، و می خواهید ثبت کنید که بچه دارد چه کار می کند، تا آن تمام می شود، بچه های جایشان را عوض کرده اند و از موقعیت اول فاصله می گیرند. ولی چیزی که من شخصا مطمئن هستم و از جمع آوری نتایج تحقیقات به آن رسیدم این است که بچه ها بیسواد اطلاعاتی Information illiterate  هستند. از لحاظ اطلاعات واقعا بی سواد هستند. و این تقصیر مدارس است. مدارس بیسواد هستند چون معلمها بیسواد هستند و معلمها بیسواد هستند و این تقصیر دانشگاه است. چون در دانشکده علوم تربیتی خودمان که من  مدیر Dean بودم برای یک سال و همینطور Associate Dean   بودم من این را دیدم و من خودم با دانشگاه می جنگیدم. می گفتم آقا بگذارید ما یک برنامه سواد اطلاعاتی درس برای معلمها بدهیم و اینها می گفتند احتیاجی نداریم. خود آن پروفسورها هم که آنجا درس می دادند آن برداشتی که ازکتابداری داشتند برداشت 50 سال پیش بود که کتابدارها همه عینکی هستند و شعر می خوانند وغیره. ما به همین دلیل دانشکده مان را عوض کردیم همین پارسال و از علوم تربیتی بیرون آمدیم، اصلا نمی توانستیم تحمل کنیم و رفتیم در دانشکده هنر و علوم انسانی (Art & Humanities) و وقتی به این دانشکده رفتیم. Dean  آنجا، در واقع رئیس آنجا،  از عقایدی که داشتیم استقبال کرد و حتی الان تشویق می کند که ما آنجا چند تا درس لیسانس بدهیم که تا حالا ارائه نداده بودیم. چون همه اش فوق لیسانس بود. در کانادا دانشکده های علوم تربیتی آن طوری که من دیدم واقعا عقب افتاده هستند. در کانادا 55 تا از این دانشکده های علوم تربیتی داریم و واقعا بخصوص کوچکهایشان خیلی عقب افتاده هستند. آن طرز تفکری که معلم باید در این دوره زمانه  ودر قرن بیست و یکم چه بداند؟ اصلا وجود ندارد.

 

جمالی: آنجا در واقع معلم تربیت می شود یعنی مثل تربیت معلمهای اینجا؟

 

بهشتی: بله بله دقیقا، حالا در دانشکده های تربیت معلم اینجا چه اتفاقی می افتد شما بگید؟

 

منصوریان: اسمش را عوض می کنیم (خنده حضار) مثلا ما تربیت معلم بودیم حالا اسمش را عوض کردن، شدیم خوارزمی چون دیگه کارایی اش (functionality) را از دست داده بود.

 

جمالی: البته مراکز تربیت معلم به قوت خودشان هستند و هنوز وجود دارند  و کارشان همین است.

 

عمرانی: آنها هم اسمشان عوض شده و شده اند دانشگاه فرهنگیان.

 

جمالی: دانشگاه فرهنگیان شده اند ولی کارشان همان است، معلم تربیت می کنند.

 

بهشتی: ما چهار سال در یک مدرسه خصوصی تحقیق کردیم، همین پارسال تمام شد. مدرسه خصوصی، بهترین مدرسه خصوصی شهر مونترال که شهریه آن وحشتناک است. سالی 20000 دلار برای بچه های کلاس پنجم و ششم . کسانی که می توانند همچین پولی بدهند اصلا در یک سطح دیگر هستند به قول شما مایه دارند. ما رفتیم آنجا برای کلاس هشتم، کلاسها کوچک هستند چون مدرسه خصوصی است، هر کلاسی 15 نفر 20 نفر بچه، همه باید لپ تاپ داشته باشند، لپ تاپ اجباری است. معلم هم آنجاست، به آنها یک پروژه تاریخ داد که انجام بدهند، هر سال هم این پروژه تاریخ را انجام می دهند و Inquiry based  است مثل اینکه می شود سوال جوابی یا پرس و جو محور.

 

منصوریان: فیل لوی (Phil Levy) در این حوزه کار کرده.

 

بهشتی: بله خیلی ها کار کرده اند، خیلی ها، و حالا دیگر مد شده. روش خیلی خوبی است. این بچه ها ولی هیچ نوع آموزش (training) نداشتند، هیچ نوع کلاس یا آموزش به وسیله کتابدار نداشتند. روز اول هم که این (پروژه) را به آنها می دهند ما آنجا بودیم و نگاه می کردیم چکار می کردند. هر کلاسی که داشتند ما آنجا بودیم. خودِ معلم ها هم نمی دونستند، دارند چه کار می کنند. معلم فرق بین Thesis statement و Research Questionرا نمی دانست و اشتباها می گفت Thesis Question  که اصلا یک همچین چیزی وجود ندارد. ما آنجا بودیم و زبان مان را می بستیم و فقط نگاه می کردیم Observe می کردیم. هیچی نمی گفتیم. بالاخره سال سوم معلمها یواش یواش یک خرده دوزاریشون افتاد که دارند اشتباه می کنند و یاد گرفتند از کاری که ما داشتیم با بچه ها می کردیم. می بینید حتی بهترین مدرسه خصوصی که بهترین معلمها را دارد. بنابراین اشکال آنجاست، اشکال در بیسوادی اطلاعاتی است، این نظر من است.

 

جمالی: ما در متون هم بر خورد کردیم که برخلاف چیزی که گفته می شود بیشتر یک افسانه است که بچه ها همه مهارت دارند، بچه ها همه گجت باز هستند، بچه ها خیلی ماهرند، اینها بیشتر سطحی است. آنها گجت بازی می کنند.

 

بهشتی: بله سطحی هستند، درست است.

 

جمالی: خیلی از متون این را اشاره کرده اند. ولی برخلاف تصور، سواد اطلاعاتی به مفهوم واقعی ندارند.

 

بهشتی: بله درسته.

 

عمرانی: من خیلی به کار بچه ها دقت کرده ام. می بینم که بچه ها سرچ می کنند گاهی هم همانی را که دوست دارند می آید، ولی می بینم که خب یک سرچ عمیق نمی توانند بکنند و در استفاده از نتایج هم عمیق نیستند. یعنی وقتی یک جستجو می کنند و گوگل جواب می دهد سه هزار صفحه، همان اولی را می زنند.

 

بهشتی: بله کاری به بقیه اش ندارند درسته.

 

عمرانی: یاد گرفته اند از کلید خوب استفاده کنند. مهارت استفاده از کلیدشان خیلی خوبه. از من هم بهتر. بهتر از بیشتر آدمهای سن و سال ماهاست. ولی در انتخاب خوب در نتایج جستجو کاملا با مشکل روبرو هستند و البته خودشان هم نمی دانند.

 

بهشتی: این تازه مرحله اولش است. بعد از آن که انتخاب می کنند نمی توانند قضاوت کنند. (بطور کلی عرض می کنم) که آن اطلاعات منبعش درست است یا نه. حالا بر فرض که این کار را هم بتوانند بکنند بعد از آن،  وقتی که پنج یا شش تا منبع دارند نمی دانند چه جوری اینها را گردآوری کنند و  سنتز (ترکیب) بکنند. بعد هم اگر بتونند آن کار را هم بکنند بعد نمی دانند چه جوری به آن استناد بکنند.

 

عمرانی: بعد هم به قول شما مشکل اصلی معلمها هستند. من تجربه بزرگ کردن دو تا پسر در عهد الکترونیک را دارم. از بچگی کامپیوتر دم دستشان بوده، من یادمه که در مدرسه،  به پسر کوچکم گفته بودند درباره رستم تحقیق کند و  فکر کنم درس ادبیات بود، و شاهنامه.

 

بهشتی: کلاس چندم بود؟

 

عمرانی: کلاس سوم ابتدایی و رفته بود سرچ کرده بود دست به کامپیوترش همان وقت خیلی خوب بود البته در خانه ما گجت و گیم هرگز وجود نداشت و این رفته بود سرچ کرده بود، برای من خیلی جالب بود از ویکی پدیا گرفته بود از چند جای دیگر گرفته بود و همه را زیر هم چسبانده بود. بطوری که در هر شش تا تکه رستم معرفی شده بود یعنی در یک متن رستم 6 بار به دنیا آمده بود، و معلم به او 20 داده بود. وقتی که 20 را آورد به من نشان داد و من نگاه کردم ببینم معلم به چی 20 داده متوجه شدم که معلم هم نفهمیده است که این چه کار کرده است.

 

بهشتی: بله نفهمیده که قضیه چیست. دقیقا اشکال همانجا است و بر می گردد به دانشکده ها که معلمها را تعلیم می دهد و درسهایی که به آنها داده می شود. این قضیه ادامه دارد. در کانادا یک همچین بساطی هست و  در ایران من نمی دانم ولی در کانادا همچین بساطی هست.

 

جمالی: این طرحی که شما می دهید و پژوهشی که انجام می‌دهد چه طور از آن استفاده می شود؟  مقاله اخیر شما را دیدم که در JASIST منتشر شده است.. قرار است چه طور از این تحقیق استفاده بشود؟ چه کار می کنید که استفاده بشود؟ قرار است آن را در طراحی یک سیستمی بکار برید، قرار است روی سیستم آموزش معلمان یک جوری تاثیر بگذارد؟ کاربستش چی می شود؟

 

بهشتی: خوب ببینید در واقع دو نوع مقاله هست، یکی تئوریتیکال (نظری)  ویکی پراگماتیک (کاربردی) در JASIST بیشتر مقاله ها تئوری هستند ، درست است. اما ما امیدواریم که محققین جوان ما این را بر دارند و شروع کنند رویش (کارهای پراگماتیک) ساختن، نتیجه گیری کنند و بسازند ولی متاسفانه در رشته ما روی ساختارهایی که وجود دارد، ساختن روی مدلها خیلی کم است.  گفتیم که برای رفتار اطلاع یابی 80 مدل و بیشتر وجود دارد ولی هر کسی یه تز می نویسد می خواهد یک مدل تازه هم بیاورد بیرون و یک مدل جدید بدهد. من نمی گذارم دانشجویان من این کار را بکنند. من حسابی جلویشان را می گیرم و می گویم همین مدلها هستش یکی اش را بردارید و با آن کار کنید. حالا من به شما می گویم. وقتی ما پروپوزال رو نوشتیم که گرنت را بگیریم که تحقیق را انجام بدهیم؛ هدفمان این است که که نتایجمان را برداریم، یک ابزاری به وجود بیاوریم که کمک کند به information literacy   (سواد اطلاعاتی). ما اول شروع کردیم با کلمه مداخله Intervention  چون کولثائو و نیکلاس همه اینها نوشته اند این Intervention چیست. بعد گفتیم، البته این عقیده شخصی من بود. گفتیم که این بچه ها  همه عادت دارند روی کامپیوتر بازی کنند. بازیهای جدید اغلبش virtual reality  (واقعیت مجازی) هستند  First-Person Shooter game درسته، اینها خیلی رایج شده بعد ما کاری که می خواستیم بکنیم این بود که این ابزار ماشین جستجو را پیاده کنیم در virtual reality  من هنوز دلم می خواهد این کار را بکنم منتها متاسفانه پولم تمام شد. دیگه نتوانستیم این فاز را هم ادامه دهیم. الآن امسال می خواهیم یک پروپوزال بدهیم که امیدواریم که با کمک یک شرکت بزرگ ساخت گیمهای کامپبوتری این کار را بکنیم. داریم با شرکتی وارد همکاری می شویم (همه بازیها از مونترال می آید، خیلی قوی هستند در بازی درست کردن). این شرکت کمپانی عظیمی است و ما هنوز در حال صحبت هستیم. ما امیدواریم ولی هنوز معلوم نیست که می توانیم با اینها partner (شریک) بشویم که با اینها یک پروپوزال بدهیم به دولت  که یک پول فعلا کمی بگیریم برای یکی دو سال که بتوتنیم با virtual reality  برویم جلو حالا چرا virtual reality  و چرا می خواهیم این کار را بکنیم، برای اینکه بچه ها عادت دارند به بازی؛ عادت دارند به آن environment (محیط) اگر ما بتوانیم آن environment را به وجود بیاوریم بچه ها engaged (درگیر) می شوند، engaged که بشوند بیشتر یاد می گیرند یک مقدار literature (متون) نشان می دهد این موضوع را که درسته. می خواهیم تجربی روی این برویم جلو. این می شود قسمت بعد کار که معلوم می شود کجا داریم می رویم، اگر بشود و اگر هم  نشود؛ این برادر من (اشاره به برادرشان که در مجلس حضور دارند)  دارد فشار می گذارد که بازنشسته بشوم و بروم پی کارم (خنده)،

 

منصوریان: خودشان بازنشسته شده اند؟

 

بهشتی: آره خودش بازنشسته شده و می گوید چرا فقط من بشوم.

 

منصوریان: همدرد می خواهند پیدا کنند.

 

بهشتی: بله درسته، همدرد می خواهد.

 

منصوریان: به قول یکی از دوستان ما آقای دکتر افشار می گفتند که بازنشستگی درست است که حقوقش کم است ولی مرخصیش خیلی زیاد است.

 

بهشتی: (با خنده) دقیقا دقیقا. خلاصه این روندی است که باید ببینیم که کجا می رویم.

 

عمرانی: آقای دکتر جمالی کفتندکه نظریه زیاد است و آقای دکتر بهشتی همین را تایید کردند و گفتند که بله و وقتی که بچه ها می خواهند کارکنند من جلوی آنها را می گیرم که نظریه جدیدی ندهند و با همین نظریه ها کارکنید.

 

بهشتی: با مدل جدید.

 

عمرانی: بله با مدل جدید. نمی خواهد مدل جدید بدهید با همین ها کارکنید. در صورتی که همان وقت که شما داشتید می گفتید به یاد ایران افتادم. کسانی که اسمشان را نباید بگذاریم اساتید، نمی دونم اسمشان چی می شود، استاد نیستند شاید بگوئیم مدرسان مدرسه های کتابداری. این مدرسها درست برخلاف نظر شما به دانشجو فشار می آورند که آقا این 82 مدل هست تو برو تحقیق کن که یک مدل جدید بدهی. آن وقت بدون هدایت، بدون حمایت، و بدون راهنمایی از بچه ها مدل جدید می خواهند و دانشجویان میان حتما سراغ مثلا دکتر جمالی، دکتر منصوریان ،..

 

منصوریان: بله. همه می خواهند مدل بدهند.

 

جمالی: من یک جمله ای را یادم نیست در یک کتاب خواندم یا در یک همایش خارجی شنیدم با این مضمون که  آخرین چیزی که نیاز داریم یک مدل دیگر است (the last thing we need is another model).

 

بهشتی: دقیقا دقیقا، همین هم هست. برای همین هم ما چسبیدیم به مدل کولثائو. خیلی خانم خوبی است و ما با هم مکاتبه زیاد داریم. گفتیم ما این را استفاده می کنیم چون در شرایط ما این بهترین است. استفاده شده، آمار هم داریم، می توانیم جلو برویم. روی همین بسازیم و برویم جلو. در مورد ایران هم یک مقدار فکرهایی خودم دارم. من یک پروژه داشتم برای اندونزی. یک پروژه کمکی از طرف دولت کانادا بود البته در حدود 15 سال من رفتم و آمدم. من 7 بار رفتم اندونزی و یک مقدار زیادی آنجا من یاد گرفتم. من آنجا به روستاهایشان رفتم، کتابخانه های روستائی شان که یک اتاق و دوتا کتاب و معلم با کمال افتخار گفت بیائید کتابخانه ما را ببینید من جا خوردم. یک اتاق و دو تا کتاب. روستا بود . به نظر من خیلی باید با توجه جلو رفت، خیلی باید مواظب بود که آدم درگیر افکار غربی فقط نشود یا تئوریهای غربی  بدون اینکه شرایط محلی خودشان در نظر بگیرد. این برای من خیلی مهم است. یعنی یک مدل دیگر را آدم بدهد بیرون که تو هوا است و با شرایط کشوری کاری ندارد. آدم باید شرایط اینجا را در نظر بگیرد و روی آن کار کند. بچه های ما باید این کار را بکنند به نظر من. و آن اشتباه است.  حالا اشکال کار چیست؟ اشکال این است که می گویند آقا ما این را نمی توانیم منتشر کنیم. خوب این را می توانند رویش کار کنند که از این قضیه که بشود نتیجه گیری کرد درباره کشورهای دیگری که مثل ما هستند و این به نظر من خیلی کمک می کند.

 

عمرانی: بله بحث انتشارات خیلی مهم است. اغلب استادان می خواهند و باید منتشر بکنند . همه قوانین ارتقاء هم آنها را  ملزم می کند که منتشر کنند و خودشان هم قطعا می خواهند در جایی منتشر کنند که شناخته بشوند و کارشان دیده بشود و به هر حال در کنار همه نکات خوبی که این انتشارات  دارد و شما هم دارید می گوئید وکاملا هم  مصداق دارد. آئین نامه ارتقاء  بر روند تحقیق بر روند نشر و بر افزایش حقوق سالانه هیات علمی کاملا سایه انداخته و کاریش هم نمی توانیم بکنیم.

 

جمالی: البته در همه رشته ها هم همین است. در کشاورزی و در در مهندسی هم دیده می شود. همه سعی می کنند روی موضوعی کارکنند که مورد پسند خارجیها واقع بشود.

 

بهشتی: درسته. همینطور است.

 

عمرانی: در سینما هم همینطور است. اصطلاح جشنواره پسند مال سینما است که همین معنی را می دهد. می گویند فلان کارگردان جشنواره پسند کار می کند یعنی مسئله ما را مطرح نمی کند،  چیزی را می سازد که انتظارات بینده یا تماشاچی غربی از کشور ما را برآورده کند و نگاه او را نسبت به چیزی که از ایران می شناسد، تایید کند. البته فیلمی از ایران که سال گذشته اسکار گرفت فرق می کند. آن فیلم واقعا طبقه متوسط امروز ایران را مطرح کرده بود. در صورتی که بقیه آنها سعی می کنند بروند به روستایی به یک جای فقیری و یک شتری و یک نخلی نشان بدهند که غربیها از دیدن ایرانی که خودشان می شناسند احساس تایید داشته باشند. نمی خواهند ذهنیت اروپائیها از ایران به هم بریزد. و در مهندسی و کشاورزی و پزشکی و در همه مقالات ما سعی می کند که این باشد یعنی جشنواره پسند.

 

وضعیت ارتباط بدنه حرفه ای و آکادمیک در کانادا

جمالی: سئوال دیگر من درباره ارتباط بدنه حرفه ای و آکادمیک است. به ندرت پروژه هایی در این رابطه تعریف می شود. مثلا من در انگلیس پروژه هایی دیدم که کتابخانه هم در آن درگیر است. مواردی هست که مثلا چند کتابخانه مرکزی و چند کتابخانه دانشگاهی و چند تا دانشگاه در این مورد می خواهند چه کار کنند؟ شاید برخی از این بی توجهی به خاطر این است که از نظر فرهنگی این کار در ایران جواب نمی دهد. در خارج شاید رفته اند مثلا از بالا سیاست گذاری کرده اند که این کارها را چه جوری انجام بدهید. شاید هم از آنها خواسته می شود از بالا که مثلا اصرار دارند این کارها باید اینجوری باشد یا اینجوری انجام شود.

 

بهشتی: آنجا هم نه. آنجا هم شبکه ها به آن صورت قوی نیستند مثلا Collaboration  (همکاری) بین مثلا کتابخانه های عمومی و دانشگاهها، نه. برای اینکه هرکدام منبع یا محلهایی دارد که از هم جدا است و از نظر سازمانی به هم ربطی ندارند. ولی البته در ایران هم دیدم که صد برابر بدتر است. اینقدر devision (تقسیمات سازمانی) زیاده که اصلا نمی شود کارکرد ولی آنجا نه اینقدر زیاد نیست. ولی بین کتابخانه های علمی و تخصصی و دانشگاهی ارتباط خیلی خوبی وجود دارد. مثلا آنها کنسرسیوم دارند. مثلا در همین استان کبک در کانادا یک کنسرسیوم کتابخانه های دانشگاهی هست و در خیلی جاهای کشور این کنسرسیومها را به وجود آورده اند. آنها از دولت یک پول هنگفتی گرفتند که منابع را در دسترس همه قرار بدهند. دانشگاهها این کار را کردند و دولت هم کمکشان کرد. ولی بین کتابخانه های علمی و دانشگاهی و کتابخانه های عمومی نه. و بین ما به عنوان یک واحد علمی و کتابخانه ها هم تقریبا می توانم بگویم آن رابطه وجود ندارد. تمام آمریکای شمالی  تقریبا همین است. تحقیق یک طرف است و کارهای حرفه ای کتابخانه ها یک طرف.

 

عمرانی: در مورد کنسرسیوم تهیه منابع گفتید ما در ایران کنسرسیوم داریم. من الآن مسئولیتی در کنسرسیوم وزارت علوم را دارم که کنسرسیوم ما توزیع شده است. مذاکرات متمرکز و پرداختها با بودجه های خود دانشگاه. دو کنسرسیوم دیگر هم داریم که متمرکز هستند و توزیع شده  نیستند. کنسرسیوم وزارت بهداشت که از یک بودجه کلی وزارتی می خرند و کنسرسیوم کتابخانه های دانشگاه آزاد که آنها هم متمرکز هستند. البته این کار را در ایران ما در دوره چاپی در سال 1990 شروع کردیم و بعد از 1999 که منابع الکترونیکی وارد بازار شد و دیگر مجلات را می توانستیم با مالکیت دائمی و بصورت الکترونیکی بخریم وارد مرحله کنسرسیوم منابع الکترونیکی شدیم. الآن هم همه کارهایش متمرکز است ولی بودجه هایش متمرکز نیست و دانشگاهها و پژوهشگاهها خودشان باید بپردازند. البته الآن مشکلات فراوانی داریم ناشی از نپرداختن بدهیهای سال 1390 – 2012 که ارز یک دفعه سه برابر شد و همه بدهکار شدند.  در موضوع کنسرسیوم هم مشکل آموزش را داریم. کسانی در دانشگاهها مسئول این کار هستند که اصلا تجربه ندارند و آموزش ندیده اند. مدیران هم که دائما در حال تغییر هستند و باید هربار برویم و توضیح بدهیم به امید اینکه این مدیران جدید با موضوع ما آشنا شوند.

 

ادامه گزارش این نشست در روزهای آتی منتشر خواهد شد...



[1] . اندروز لارج بنا به سایت خودش قبل از مک گیل در دانشگاه ولز در گروه علوم اطلاعات بوده است.

[2]. Journal of the Association for Information Science and Technolog (J of ASIS&T)