داخلی
»مطالب کتابداری
»گزارش
دوربین و فخرالدینی وقتی عکس میگیرد یکی میشوند
به گزارش خبرنگار لیزنا، دیدار و گفتگو با فخرالدینی ساعت 9 صبح پنجشنبه، دوم دی ماه، باهمکاری مجله بخارا، کتابفروشی آینده و کانون زبان فارسی برگزار شد. در این جلسه مهشید امینی همسر او که خود نویسنده است حضور داشت.
در ابتدای نشست علی دهباشی، مدیر و سردبیر مجله بخارا درباره فخرالدینی گفت: بیش از سه نسل از هنرمندان عکاس، دانشجوی مستقیم و غیرمستقیم فخرالدینی بودند. او همچنین به هنر نقاشی پرداخته است. فخرالدینی اولین تابلوی خود را با کشیدن صورت فردوسی خلق کرد. او در خانوادهای پرورش یافت که همواره به هنر توجه داشتند. برادر او، فرهاد فخرالدینی از هنرمندان این کشور هستند. پرترههایی که او گرفته است مانند محسن هشترودی و سعید نفیسی شاید تنها یادگاریهایی از شخصیتهایی باشد که امروز کنار ما نیستند. در ادامه نشست بخشی از فیلم «آینه در آینه» مستندی از شهاب دهباشی درباره زندگی و آثار فخرالدینی نمایش داده شد.
سپس دهباشی سوالاتی مطرح کرد و فخرالدی فخرالدینی به آنها پاسخ گفت.
دهباشی: ناگفتههایی درباره بیوگرافی خود بگویید.
فخرالدینی: من از سنین 17 سالگی به پرتره علاقه داشتم. در عکسهایی که در این دو جلد از مجموعه وجود دارد سعی شده است تا شخصیتگرایی توسط پرتره نشان داده شود. عکسها هیچ گونه جنبه و حالت عکاسی نداشته باشد و وقتی مخاطب عکس را میبیند، تصور کند که خود سوژه را دیده است.
تقریبا 60 سال است که روی این سیستم کار میکنم، هنوز دانشجو هستم و یاد میگیرم. هنوز زمان لازم است که به مرحله مورد نظرم برسم و هیچ وقت نخواهم رسید، چون هنر آنقدر انکشاف دارد که نمیتوان گفت که به مرحلهای رسیدهام. هر سال زمان میگذرد و ضعفهای کار خود را حس میکنم.
کسی که عاشق این کار باشد، موفق خواهد شد. عکاسی، کاری است که نیاز به صبر و تجربه دارد. عکاسی چیزی نیست که بگوییم تنها با نگاه کردن عکس را بگیریم. باید در عکاسی، حسی که از طرف میگیرید را به مخاطب انتقال دهید. نسلهای آینده که آن شخصیتها را ندیدند، با دیدن عکس، باید آنها را حس کنند. من با مدلهای خود حرف میزنم و عکس میگیرم. سعی میکنم با مدلم ارتباط برقرا کنم. معمولا افراد در برخورد اول وقتی جلوی دوربین قرار میگیرند، غریبه هستند. اگر با افراد رابطه برقرار کنید، این مساله حل میشود و میتوان به شخصیت او پی برد.
امروز عکاسی بیش از 100 شاخه مختلف دارد در حالی که با پرتره شروع شد. فکر میکنم پایههای عکاسی با آنالوگ است. فردی که آنالوگکارِ خوبی باشد، کار کردن با دوربین دیجیتال برایش ساده خواهد شد. تلفیق آنالوگ و دیجیتال، نتیجه مطلوبی خواهد داشت. ناگفته نماند سرعت عمل و کارهای بازرگانی با دوربینهای دیجیتال به خوبی انجام میشود، ولی به این نتیجه رسیدم که حس با آنالوگ منتقل میشود. دوربین دیجیتال، عکاسها را تنبل بار آورده است. وقتی در دوربین 30 فریم برای عکاسی داشته باشید، بر روی آنها فکر میکند ولی برای دوربین دیجیتال چنین محدودیتی وجود ندارد.
باید توجه کرد در عکاسی دیجیتال، خیلی روتوش انجام میشود. به این وسیله حالتهای فرد مانند حالتهای مجسمه میشود باید بتوان حس را با نورپردازی خوب منتقل کرد. بافت صورت و ویژگیهای زیرچشم و روی پیشانی، موجب زیبایی عکس میشود و نباید آن را ازبین برد. وقتی با دوربین دیجیتال عکسی را صاف میکنند، صورت فرد مانند مجسمه میشود. اگر بتوانیم این مساله را حل کنیم، خدمت بزرگ به جامعه عکاسی کردهایم. دستکاری کردن در کار صورت اشتباه است.
دهباشی: درباره دورههای آلمان و امریکا توضیح دهید؟
فخرالدینی: در کلن آلمان عکاس معروفی به نام جان سارکوفسکی بود که عکسهای بزرگان را میگرفت. یکسال با او کار کردم، دوربینی که الان در استودیو دارم، پلابل دوربینی است که او به من هدیه داده است. آشنایی و دوستی من با یوسف کارش به زمانهای دور بر میگردد.
دهباشی: کارش را کجا دیدید؟
فخرالدینی: در طبقه ششم هتل اتاوا اتاق کوچک با دفتر کوچک 3*4 که در آن عکسهای از برجیت باردو و برتراند راسل داشت. سفری با فرهاد نزد او رفتم، آن روز به اروپا برای عکاسی رفته بود. شخصیت کارش برای عکاسی پرتره، الگو بود. او از عکاسان پیشگام بود. البته فیلیپ هالسمان از کارش چیزی کم نداشت حتی یک قدم جلوتر از نظر طرز کار بود.
کارش آکادمیک نخوانده بود. او درباره زمان ترقی خود توضیح داد، که عکاسی از وینیستون چرچیل برایش پاگشایی بود. در کنفرانسی که چرچیل برای سخنرانی آمده بود گفته بودند که هرکس میتواند یک عکس بگیرد، او فکر کرد که اشکالی ندارد، یک عکس میگیرد. در آن روز در دست چرچیل، سیگار بود او رفت آن را با شهامت از دستش گرفت. چرچیل به او نگاهی کرد و وقتی دید با جرات این کار را انجام داده است، گفت که میتواند چند عکس دیگر هم بگیرد. از آن زمان زندگیاش تغییر کرد. کارش با من ترکی استانبولی صحبت میکرد.
ساعتچی نیز در ادامه افزود: در دورانی که علاقمند به عکاسی بودم که بیشتر حاصل علاقه من به سینما بود، دوربین سادهای داشتم ولی منابعی نداشتم که به آنها مراجعه کنم. مجلات داخلی کیفیت خوبی نداشت و مجلات خارجی برایمان سحرانگیز بود. وقتم جلوی ویترین سینماها با عکسهای سیاه و سفیدی که در فرنگ چاپ میشد میگذشتم، ضمن اینکه با دیدن عکسها مسیر قصه فیلم را طی میکردم، محو تماشای چاپ این عکسها بودم.
در دوران دبیرستان در خیابان تخت جمشید که امروز طالقانی نام دارد، سینمای تخت جمشید که امروز عصر جدید نام دارد به ویترینها نگاه میکردم، وقتی پایین خیابان را نگاه کردم، ویترین عکاسی فخرالدینی را دیدم، من هم دنبال ویترین بودم؛ من و امثال من، جایی و منابعی نداشتیم هر جا عکس میدیدیم دنبالش میرفتیم. تا آن روز ویترینهای زیادی دیده بودم ولی این ویترین و مجموعه عکسهایش برایم جذاب بود چون عکسها و چاپ خاصی داشت، با احتیاط پلهها را بالا رفتم تا ببینم این عکسها را چه کسی گرفته است؟ از راهرویی بالا رفتم و در آن عکسهایی از افرادی دیدم که تا حدی میشناختم مثلا عکس رشید بهبودف، نفیسی، هشرودی را دیدم. تا به آن روز چنین عکسهایی ندیدم. این اتفاق نزدیک 50 سال پیش افتاد.
فخرالدینی را در اتاقی پر از عکس دیدم و اجازه خواستم تا همه عکسها ببینم. اجازه داد، هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم.
عکاس معروفی نیستم ولی زیاد جستجو کردم و عکسهای زیادی دیدم. میتوانم بگویم پرترههای فخرالدینی جزء بهترینها هستند. اهل تعارف و تعریف نیستم.
فخرالدینی ادامه داد: ساعتچی از بهترین فیلمبردارهایی قدیم است که از پشت صحنهها، فیلمبرداری و عکسبرداری کرد. من هنوز یادگیرندهام و عکاسی عشق میخواهد.
دهباشی: در دو جلد کتابی که از عکسهای شما منتشر شده است، یکی از افرادی که برای من مهم است، بهزاد است که...
فخرالدینی: الان عرض میکنم. من با بهزاد دوستی داشتم و مرتب به خانه او میرفتم. هرکس بهزاد را از نزدیک دیده باشد میتواند شخصیت او را در پرتره بهزاد ببیند. این عکس با فلاش نیست با پرژکتورهای سینمایی و با لنز 420 گرفته شده است. لنزی که در آلمان مانند اشنایدر خیلی مشهور بود.
دهباشی: کار دیگر شما از سعید نفیسی است که اجازه دادید روی جلد بخارا از آن استفاده کنیم. از نفیسی عکسهای جمعی زیاد است ولی پرترهای از او ندیدم. یکبار مرحوم افشار میگفت این پرتره تجسم سعید نفیسی است.
فخرالدینی: درباره این عکس باید بگویم که برای این عکس خیلی با او صحبت کردم. او میخواست ژست بگیرد، من میگفتم بگذار طبیعی باشد و دائم با او صحبت میکردم.
دهباشی: فکر میکنم همزمان با او پرتره پرفسور هشترودی را گرفتید.
فخرالدینی: بله. البته هشترودی یک روز در دفتر من مهمان بود ولی به او گفتم اگر اجازه بدهید یک روز دیگر از شما عکس بگیرم. او هم گفت آره فخرالدین دیشب درست نخوابیدم و خستگی در صورتم مشخص است. چهار یا پنج روز بعد میشود حدود 50 سال که این عکس را گرفتم.
دهباشی: مجتبی مینوی خلقیات خاصی داشتند و به او پژوهشگر ستیهنده میگفتند. در هر حال به راحتی نمیتوان با او ارتباط برقرار کرد. چطور توانستید این پرتره را از او بگیرید؟
فخرالدینی: حقیقت این است که خود او آمد تا عکس بگیرم. دوست او مینوی را آورد و گفت که میخواهم از او عکس بگیرید. شیشه نگاتیوش کوچک بود و اگر بزرگ بود، عکس بهتری میشد.
دهباشی: چون تمام عکسهایی که از او گرفته شده است، در بیخبری است. این تنها عکسی است که به دوربین نگاه میکند. این عکس در کدام آتلیه گرفته شده است؟
فخرالدینی: در تخت جمشید.
دهباشی: در آتلیه فخرالدینی به روی تمام دانشجویان باز است. اگر هرکس تلفن کند...
فخرالدینی: روزهای یکشنبه و سه شنبه ساعت 10 تا 14 در آتلیه هستم.
بگذارید داستانی از 52 سال پیش برایتان تعریف کنم. خانم من با دو دختر از پلهها بالا آمد و گفت که عکس میخواهم. من هم آن روزها از افراد عکس نمیگرفتم. گفتم نه خانم ما عکس کوچک نمیگیریم. گفت چه بداخلاق و رفت! بعد از مدتی گذشت، یک روز دیدنم ایشان زن من شده است. ایشان دو بچه خوب تربیت کردند چون من دخالت نکردم.
دهباشی: یکی از پرترههای کتاب به مادر فخرالدینی اختصاص دارد. برای من پرتره او از مادرشان کار فوق العاده ای است. آنچه مفهوم مادر ...
فخرالدینی: در چشمانش است راست میگویی!
دهباشی: شما چند بچه در سنین مختلف بودید که در خانه زندگی میکردید. استعدادهای آنان را چگونه میدیدید؟
فخرالدینی: فرهاد شاگرد صبا و دستش همیشه در ویالون بود. خود من هم تار میزنم ولی به عنوان تفنن، سی سال است که سه گاه کار میکنم ولی هنوز چیزی نشدم. چون حرفه اصلی من نبود. یک روز از عبادی سه تاریست معروف، پرسیدم که چه کار میکند. چگونه انگشتهایش را روی سیم میگذارد؟ گفت فخرالدین من در آن لحظه اصلا متوجه نیستم که انگشتانم روی سیم به چه صورت است.
پدرم شاعر و عکاس بود و سعی میکرد کاری کند تا شبها با خوشی بخوابیم. ما را همیشه به هنر تشویق میکرد. پدرم گاهی برای تشویق بچهها جایزه تعیین میکرد و روی طاقچه میگذاشت. فرهاد برندهتر میشد چون من شلوغ بودم.
دهباشی: اگر جوانی که بخواهد کار کند و اجبارا با دیجیتال کار کند، اصولا چه توصیهای برای جوانی که دوربین به دست گرفته است دارید؟
فخرالدینی: فکر کردن در عکاسی مهمترین مساله است. فکر، سازندگی است. جوانان اگر واقعا به این کار علاقه دارند باید این مسائل را درنظر بگیرند. اگر عاشق این کار نیستند، موفق نمیشوند. نمایشگاههای زیاد بروید، نقد و بررسی را اگر با منطق بود برای عکسهایتان پذیرا باشید. همیشه سعی کنید با عکاسان بزرگ مشورت کنید. به خود نگویید که به مرحلهای رسیدم که کامل شدم.
ساعتچی افزود: درتایید استاد بگویم، به علت سهولت، کار با دوربینهای دیجیتال باعث میشود که افراد بلافاصه به هر جا میرسند شروع به عکس گرفتن کنند. ما محدود به نگاتیو بودیم و مجبور بودیم که خوب نگاه کنیم. دیجیتال این امکان را از ما میگیرد. نباید به آن اجازه دهیم که با ما چنین کاری کند. بعضی وقتی وارد جایی میشوند، به صورت مداوم عکس میگیرند، به جای اینکه ببینند. با دیجیتال مخالفتی ندارم، اما با این شیوه عکس گرفتن مخالفم. اینگونه ما از خوب دیدن محروم میشویم.
فخرالدینی: تلفیق آنالوگ و دیجیتال کار فوقالعادهای میشود.
ساعتچی: وقتی میخواهیم عکس بگیریم، باید خوب نگاه کنیم به صورتی که دوربین و فرد یکی شود، آن زمان است که میتوان عکسهای خوبی گرفت.
در ادامه نشست حضار سوالات خود را پرسیدند.
معمولا شما را با کارهای پرتره میشناسند، آیا در زمینههای دیگر هم عکاسی کردید؟
فخرالدینی: طبیعتگرایی کردم. 20 سال پیش در کاخ سعدآباد نمایشگاه عکسهای طبیعت خود را به نمایش گذاشتم. زمانی هم تقویم کونیکا از عکسهای من استفاده کرده بود. حقیقتا دیگر به طبیعت رفتن برایم مشکل است. وقتی از طبیعت عکس میگیرم برای اتود نقاشی است. هفتهای سه یا چهار روز نقاشی میکنم.
این روش ارتباط با شخص ابداع شما بود؟ یا افرادی قبل از شما این روش را داشتند؟
ساعتچی: فخرالدینی تا راضی نشود عکس را قبول ندارد. دوربین و فخرالدینی وقتی عکس میگیرد یکی میشوند. فکر نمیکنم هیچ گاه یک نفر را بنشاند و از او عکس بگیرد.
فخرالدینی: نه کسی در این سیستم کاری نمیکرد.
شاهد رقابت منفی در نقاشها هستیم، ولی عکاسها همیشه از یکدیگر حمایت میکنند. آیا شما با چنین چیزی موافق هستید؟
ساعتچی: مخالف رقابت نیستم. نمیدانم چرا در زمینه نقاشها اینجور فکر میکنید. ای کاش رفاقتها بیشتر شود. کمتر اختلاف و دشمنی هست. بیشتر رفاقت پنهان است.
فخرالدینی: در زندگی هیچ وقت از کارهای احدی انتقاد نکردم. دخالتی در وجود من نیست. هرکس هر کاری کرده، برای خودش قابل احترام است.
در زمینه عکس پرتره، مریم زندی هم فعالیت کرده است، نظر شما درباره کار او چیست؟
فخرالدینی: سیستم کار من با زندی متفاوت است. هرکس کار من را یکبار ببیند میفهمد این کار فخرالدین است. زندی برای هنرمندان پیشقدم بود. کارهایش برای من قابل احترام است.
ساعتچی: نوع نگاه و کار آنها با هم فرق میکند. هر دو جای احترام دارند چون جستجو میکنند.
آیا آمدن دیجیتال در سینما و عکاسی باعث تنزل کار شده است؟
فخرالدینی: پیدایش عکاسی در ایران خیلی زود رخنه کرد. فیلمبردارها از عکاسیهای خوب نمونه برداری کرده اند. عکاسی به سینما مخصوصا در کار صورتها کمک کرده است. بگذارید واضح بگویم، من نمیتوانم خود را راضی کنم که به سمت دیجیتال بروم. ولی مجبوریم که به سمت دیجیتال برویم.
تا به حال عکسی که تمام ویژگی های شما را داشته باشد، از شما گرفته شده است؟
در آمریکا عکاسی از من عکس گرفت ولی باز آن چیزی که از خود احساس میکنم، نیست. حس یک چیز ذاتی است. ذاتا از عکاس عکس گرفتن، دشوار است.
دهباشی: درباره پرتره اصغر بیچاره که هنرمند عکاس بود، بگویید.
فخرالدینی: من با اصغر، حدود 50 سال دوستی داشتم. این عکس با دوربین قدیمی گرفته شده است که برای او مناسب است. او دو ماه پیش فوت کرد. او را در قسمت هنرمندان دفن کردیم. اصغر در آمریکا زندگی میکرد ولی دل بیچاره اینجا بود. او عکاس پرتره نبود گاهی سینما کار میکرد.
دهباشی: درباره پرتره محمد ابراهیم باستانی پاریزی بگویید.
از او چند عکس گرفتم. یک روز وقتی آمد چهره مناسبی نداشت. عکس را پس از دو یا سه ساعت صحبت کردن با او گرفتم.
دهباشی: پرترههایی که دوست داشتید بگیرید ولی نشد؟
فخرالدینی: از دکتر حسابی دوست داشتم پرتره بگیرم. آرزو داشتم از دهخدا عکس بگیرم. خواهر فروغ فرخزاد مرتب در آتلیه من بود، میتوانستم از فروغ هم عکس بگیرم. گاهی در جوانی زیاد فکر نمیکردم.
گفتنی است به مناسبت این دیدار با استاد دو جلد مجموعه پرتره های استاد و یک کتاب نقاشیهایش با تخفیف ویژه مخصوص این نشست عرضه شد. در پایان هم مراسم امضا کتاب توسط فخرالدینی برگزار شد.
فخرالدین فخرالدینی با 65 سال سابقه حرفهای از عکاسان قدیمی و مشهور چهرهنگاری ایران است. او در سال ۱۳۱۱ در خانوادهای هنردوست، در آذربایجان به دنیا آمده است. پدرش شاعر و عکاس بود و برادرانش نیز به هنر گرایش داشتند. فخرالدینی از کودکی به نقاشی پرداخت و هنوز هم نقاشی میکند. عکاسی را نیز نزد پدر شروع کرده است. مطالعه و آشنایی با عکاسان مشهور جهان عامل گرایش و تمایل او به عکاسی پرتره شد و سپس برای تکمیل آموخته هایش در عکاسی دورههایی را در آمریکا و اروپا گذراند و هنوز هم شوق یادگیری در او میجوشد و با او زندگی میکند.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.