کد خبر: 24469
تاریخ انتشار: دوشنبه, 17 خرداد 1395 - 00:23

داخلی

»

برگ سپید

آزادی‌خواه، نه آرما‌ن‌خواه: در معرفی کتاب چرخ بی‌آئین

منبع : لیزنا
ابراهیم عمرانی
آزادی‌خواه، نه آرما‌ن‌خواه: در معرفی کتاب چرخ بی‌آئین

 

 وقتی کتاب چرخ بی‌آئین را شروع کردم، بیشتر با خود فکر می‌کردم که بعد از سال‌ها مروری می‌کنم بر موسیقی و شعر عارف قزوینی، شاعر و ترانه‌سرای مشروطه ایران، یا بهتر بگویم «شاعر ملی ایران» در دوران مشروطه و بعد از مشروطه. لیکن همان‌طور که جلو می‌رفتم، ذهنم شخم می‌خورد و با چیزی غیر از آنچه در ذهن داشتم روبرو می‌شدم. شاید سالها می‌شد که مستقیماً سراغ کتابی درباره موسیقی و شعر این بزرگمرد آزادی‌خواه ایران نرفته بودم و آنچه در سرداشتم شاید به سال‌های انقلاب و اندکی قبل و پس از انقلاب برمی‌گشت.

آن روزهای جوانی «ازخون جوانان وطن» دم به دم لاله‌ی تازه‌ای می‌دمید و هر بار ما را به یاد عارف می‌انداخت، و هر زمان که اتفاقی ناگوار برای مملکت بلاکِشیده ما می‌افتاد که در آن نشان نامرادی می‌دیدم، باز به یاد چرخ بی‌آئین می‌افتادم و زیر لب می‌خواندم «چه بَدکِرداری ای چرخ، سر کین داری ای چرخ، نه دین داری نه آئین داری ای چرخ»؛ و در آثاری که همان سال‌ها و سال‌های پیش از آن از این شاعر که در دوره حیاتش به گواهی همه مطبواعات آن دوران «شاعر ملی ایران» می‌شناختندش، منتشر شده بود، او را شاعری سیاسی می‌دیدم که در بازی‌های سیاسی نامش هست و اثرش هست. چون به سیاست می‌کشید باز به یاد آرمان‌ها و گرایش‌ها در سیاست می‌افتادم و همواره در تقسیمات سیاسی او را یک دموکرات و طرفدار اجتماعیون عامیون می‌شناختم.

من نه تنها آرمان‌خواهی را نقد نمی‌کنم که برخلاف بخشی از نسل امروز، خود باور به آرمان‌خواهی دارم و چنین می‌پندارم که اگر کاری در مملکت انجام می‌شود،‌ حتماً آرمانی پشت آن است،‌ ولی آرمان‌خواهی حزبی را هرگز نه دوست داشتم و نه در آن گنجیدم و هیچ‌وقت به این دلیل که در واشینگتن یا مسکو یا لندن باران می‌بارد، من ‌در تهران چتر بالای سر نگرفتم. بنابراین اگر آزادی‌خواهی را در برابر آرمان‌خواهی قرار داده‌ام، ‌آن بخش آرمان‌های حزبی و وابسته به لیبرال‌های امریکایی و سوسیالیست‌های روسی و استعمارچی‌های بریتانیایی را منظور دارم، نه ایمان به آزادی و باور به ایران و همه توانائی‌های مردمانش که آرمان من همواره مردم ایران بوده و هستند.

 کتاب چرخ بی آئین نوشته فرهود صفرزاده، آرام آرام مرا با خود برد و وقتی از کتاب بیرون آمدم، همان تیتر بالا از ذهنم گذشت و بس: «آزادی‌خواه، نه آرمان‌خواه». عارف یک دموکرات است ولی نه حزبی، مدتی رسماً به دنبال حزب است و در کمیته دفاع از آزادی علیه قوام‌السلطنه و روس و انگلیس و قرارداد نگین 1919 و تقسیم ایران بین روس و نگلیس حضور دارد و حتی مجبور به ترک تهران و رفتن به کرمانشاه که زیر سیطره عثمانی بود می‌شود و با مواجب کمیته مدتی در کرمانشاه، مدتی در بغداد و مدتی در استانبول زندگی می‌گذراند؛ ولی باید بگویم که این هنرمند سرگشته در اساس حزبی نیست و نمی‌تواند حزبی بماند، او فقط یک آزادی‌خواه ایران دوست است و اگر دوستان امروز او هم سر از منافع ایران بپیچند به فوریت سر از آن‌ها می‌پیچد و سر خود می‌گیرد و راه ایران دوستی و آزادی‌خواهی. البته در مورد همکاری چندساله عارف با کمیته دفاع و دموکرات‌ها، فکر می‌کنم که بیشتر کمیته دفاع یا بعد از آن برخی احزاب هستندکه دوست دارند شاعر ملی مورد علاقه مردم را به گونه‌ای منتسب به خود کنند و عارف هم انگار برایش مهم نیست، تا روزی که فکر می‌کند که این‌ها در خدمت مردم هستند او هم کنارشان هست و روزی که احساس کند، ‌قدرت این یکی را هم آلوده کرده، به‌راحتی آن‌ها را کنار می‌گذارد که در ادامه و در بخش شعرها و ترانه‌های سیاسی و میهنی نمونه‌هایی از آن را برای‌تان شاهد خواهم آورد.

عارف در رسای کلنل پسیان می‌سراید (ص 67) و کنسرت می‌دهد (ص 74) و تا پایان عمر به کلنل باور و اعتقاد دارد و به شیخ محمد خیابانی و به سمیتقو (ص 81) و همه انقلابیون آخرین سال‌های سلطنت قاجار تا رضاخان. همینطور که با کتاب می‌آئید جلو یک جاهایی از خودتان می‌پرسید معلوم هست این آدم کدام‌طرفی بوده؟ پاسخی که من گرفتم این بود او جان فدای آزادی بود. و نکته خیلی مهمی که نظر شخصی من در اثر خواندن این کتاب شد این است که او اصلاً سیاسی نبوده. بیشتر هنرمندی حساس است. وطن‌دوستی که خیلی زود با شعارهای سیاسیون دم به تله آنان می‌دهد تا جائی‌که در طرفداری از خائنی وطن‌فروش مانند سید ضیاء طباطبایی که همه تایخ ایران نشان از نوکری ایشان نسبت به دولت انگلستان دارد شعر و ترانه می‌سراید و آرزوی بازگشت سید ضیاء را دارد (ص 87). اگر می‌بیند که سردار سپه آمده و با گشاده‌دستی‌ها و گشاده‌بازی‌ها و فساد و خیانت قجران موضع دارد، سپاسگزار او می‌شود و حتی در سرودی که برای آزادی ایران و با عنوان «مارش جمهوری» می‌سراید و در کنسرتی آن را اجرا می‌کند، از سردار سپه هم نام می‌برد (ص 94) و همین آدم زمانی که رضاخان به رضاشاه تبدیل می‌شود، ‌بدون واهمه در ضم زیاده‌خواهی‌های وی فریاد سر می‌دهد (ص 121) و در نهایت تن به تبعیدی خودخواسته می‌دهد و در باغی در دره مرادبیگ بیرون همدان دو اتاقی به کمک دوستانش اجاره می‌کند و تا روز آخر عمر در همان‌جا زندگی می‌کند. زمانی که خبر در گذشتش را به رضاخان می‌دهند واز وی دستور می‌پرسند برای شاعر ملی ایران چه مراسمی بگیریم، دستور از تهران می‌رسد که «نه خیلی شلوغ باشد ، نه خیلی ساده، متوسط باشد» ( ص153). عارف را در جوار بوعلی‌سینا و در آرامگاه او دفن می‌کنند و باید از شما بپرسم چند نفر از شما که به مقبره بوعلی رفته‌اید، ‌فاتحه‌ای هم بر مزار عارف قزینی شاعر ملی ایران خوانده‌اید.

نثر کتاب و کنار هم قرار گرفتن نقل قول‌ها بسیار زیبا و ظریف انجام شده و همچون کتاب قبلی صفرزاده «باد خزان: درباره غلامحسین درویش» استادانه است. نشر کتاب هم بسیار نظیف و زیبا است هم چون کتاب قبلی این ناشر تازه کار که امیدوارم در آینده نیز شاهد کارهای خوبی از ایشان باشیم.

ترانه‌ها و تصنیف‌های مشهور عارف:

شاید دوستان جوان‌تر ما ندانند برخی از زیباترین ترانه‌هایی که گاهی زمزمه می‌کنند یا در جایی با صدای خواننده معاصری خوانده یا پخش می‌شود،‌ سروده این شاعر ترانه‌سرا و آوازخوان ایران است. صفرزاده همه تصانیف عارف را در کتاب معرفی و علت سرودن آنها را تحقیق و نقل کرده است،‌و من در این‌جا بیشتر آن‌هایی را که مشهورترند یا دست کم برای من شناخته‌تر بودند ، نمونه می‌آورم:

تصنیف مشهور از خون جوانان وطن (ص 32) که زمانی سروده شد که مجلس دوم در دی ماه 1390 به پایان رسید و عارف که دل خوشی از نمایندگان نداشت این شعر را سرود و در باره آن نوشت: «به واسطه عشقی که حیدرخان عمو اوغلی بدان داشت، میل دارم این تصنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد»:

 «هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد / دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد

 از خون جوانان وطن لاله دمیده / از ماتم سرو قدشان سرو خمیده

خوابند وکیلان و خرابند وزیران / بردند به سرقت همه سیم و زر ایران»

تصنیف زیبای «دل هوس سبزه و صحرا ،‌ ندارد / میل به گلگشت و تماشا ندارد»

این شعر را عارف در واکنش به بازگشت محمدعلی‌شاه از روسیه و استقرر در ترکمن صحرا برای تجهیز و تصرف تهران سروده است (ص 31).

تصنیف عاشقانۀ «افتخار همه آفاقی و منظور منی / شمع جمه همه عشاق و به هر انجمنی» با اشاره به ایران الملوک افتخارالسلطنه همسر نظام‌السلطان سروده شده است (ص 27).

تصنیف «گریه را به مستی بهانه کردم» (ص 41).

که تا همین امروز خوانندگان زیادی آن را بارها و بارها خوانده‌اند. این تصنیف موجب صدور حکم دستگیری عارف توسط ناصرالملک نایب‌السلطنه شد. و عارف به کمک سلیمان میرزا سکندری و سایر دوستان حزب دموکرات از تهران به سمت اصفهان فرار کرد و در راه تصنیف دیگری ساخت که آن را هم بارها و بارها شنیده‌اید: «از کفم رها شد قرار دل» (ص42)

و باز تصنیف مشهوری از عارف که تصنیفی است عاشقانه و نظر بازانه از دوران اقامت وی در استانبول: «شانه بر زلف پریشان زده‌ای...» (ص 57).

تصنیف مشهور «رحم ای خدای دادگر کردی نکردی / کوتاه اگر دس قجر کردی نکردی» ( ص 60)

و تصنیف بسیار زیبا و مشهور دیگر که خود با صدای قمرالملوک وزیری و با صدای صدیق تعریف آن را شنیده‌ام (ص 106):

«باد خزانی، زد ناگهانی، کرد آنچنانی / برهم زد ایام نشاط و روزگار کامرانی»

و همچنین تصنیف زیبای «دیدم صنمی سرو قدی روی چو ماهی / الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی» که باز از قمر تا صدیق تعریف بارها توسط هنرمندان بزرگ آواز ایران خوانده شده‌ است (ص 8).

 شعرها و ترانه‌های سیاسی و میهنی

حساسیت شدید عارف و درهای باز سیاسی - مطبوعاتی روزهای مشروطه باعث می‌شد که عارف با صراحت، حساسیت‌های خود و مردم ایران را بسراید و بسیاری از تصانیف و ترانه‌هایی که بوی سیاسی تندی هم دارند،‌ در کنسرت‌های آن زمان اجرا کند. همین صراحت در نقد سیاست و سیاسیون و وارد نشدن در باندها و باندبازی‌ها و پرداختن به موضوع‌های مورد علاقه مردم از عارف شاعری ملی ساخته بود و عارف نیز هرگز به مردم ایران و به هیچ بهانه‌ای خیانت نکرد. همان‌قدر با روس و انگلیس مشکل داشت که با رجالی که برای محبوبیت به این دولت‌ها فحش می‌دادند و به محض گرفتن قدرت به منافع مردم خیانت می‌کردند.

در پایان چند نمونه از این اشعار را نیز برایتان نقل می‌کنم:

خطاب به محمدعلی‌شاه و اشاره به توپ بستن مجلس:

«نگاهی به شاه و یاران شه کن / خطاهای مادر خطاها نگه کن

که گفتت شها حمله‌ور شو به مجلس / تو با توپ و یکسانش با خاک ره کن» (ص 23)

در خشم از اخراج ویلیام شوستر که با اولتیماتوم دولت روس به ایران انجام شد:

 «امر و نهی روس آزادی کش آخر بهر چیست / او مگر آگه نمی‌باشد که ایران زان ماست» (ص 32)

تصنیف «بلبل شوریده فغان می‌کند» که مصرعی از آن را برای‌تان می‌نویسم:

«خارجه در مجلس ما جا گرفت / لاله از این داغ به دل جا گرفت» (ص 38)

و شعر زیر که به سپهدار تنکابنی، محمد ویخان اشاره دارد که از محافظه‌کاران بود و متمایل به روس‌ها:

«تو صحت عمل از دزد و راهزن مطلب / از آن که مملکت امروز دزد بازار است

بگو به عقل منه پا بر آستانه عشق / که عشق در صف دیوانگان سپهدار است» (ص 44)

در مارش مشهور جمهوری که در کنسرتی در تالار گراند هتل در بیست و دوم اسفند 1302 برگزار شد در وصف رضاخان سردار سپه می‌سراید:

... باد سردار سپه زنده در ایران عارف / کشور رو به فنا را به بقا خواهد برد (284)

و چندی بعد در 1305 سرود: شاه را شیوۀ دیرینه که بیداد کند / تا ابد کار رعیت که زه شه داد کند» (ص 121)

عشق عارف به آذربایجان «چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم» (ص 105) و مباحثه با پان‌ترکیستهایی مانند سلیما نظیف در استانبول و از تبریز و تهران (ص 106)، حسرت بر استقلال ارمنستان در سال 1297 در برابر به‌هم‌ریختگی مملکت عزیزش ایران (ص55)، به ملاقات عارف رفتن قمرالملوک وزیری و مرتضی خان نی داوود به محل تبعید خود خواسته عارف در دره مراد‌بیگ همدان (ص 140) و رفتن رابیندرانات تاگور در سفرش به ایران به همدان برای دیدار عارف قزوینی (ص 146) از دیگر مطالب بسیار زیبای کتاب است که خواندنش را به خودتان واگذار می کنم.

 

مشخصات اثر:

 فرهود صفرزاده. «چرخ بی‌آیین: دربارۀ ابوالقاسم عارف قزوینی». تهران: فنجان، 1394.

بابایی
|
Iran
|
1395/03/17 - 15:21
0
4
سپاس از معرفی خوبتان.
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: