داخلی
»برگ سپید
سیری در آثار استاد بهار رهادوست، این فرصت را در اختیار من گذاشت تا با این کتاب جالب، که به روش اتواتنوگرافی یا فرهنگ نگاری روایی بیان شده، آشنا شوم و تصمیم گرفتم آن را به عنوان کتابی موثر و زیبا با روشی جدید در نگارش، به مخاطبان معرفی کنم.
زندگی بهار رهادوست با نویسندگی و نوشتن گره خورده است. او هم پژوهشگر (اصطلاحنامه پزشکی فارسی، 1385) و هم مولف (بیش از سیزده عنوان کتاب تالیف و ترجمه و ویراستاری کرده وکتاب فلسفه کتابداری و اطلاع رسانی او برنده جایزه کتاب فصل1386 شده است) و همینطور شاعر (از مجموعه آثار او: «چهاراندوه» «سوگ سفید» و «شش لحظه تا محال») است. رهادوست همچنین سالها تدریس کرده و عضو هیات علمی دانشکده مدیریت واطلاعرسانی پزشکی بوده و دربسیاری از نشریات معتبر، مقالات قابل تاملی به چاپ رسانده است.
درباره کتاب:
کتاب «چرا نویسنده بزرگی نشدم» از آثار برجسته اوست که در واقع شرح و پاسخ یک پرسش است. او در پاسخ این سوال که اتنوگرافی چیست میگوید: اتنوگرافی پژوهش، نوشتار داستان و روشی است که حیطه شخصی را به حیطه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی پیوند میدهد و سابقه آن به پژوهشهای کیفی دهه 1970 باز میگردد که در آن پژوهشگر عضوی از جامعه مورد پژوهش خود بوده است.
کتاب با سوال و جواب نویسنده با خودش آغاز میشود، بدین صورت که نویسنده از خود میپرسد چرا نویسنده بزرگی نشده وچه عواملی مانع این فعل بوده است؟
کتاب در چند بخش روایت میشود و خانم رهادوست، رها در طبیعت پارک سنتلوییس به خود درونش باز میگردد و زندگانیش را از کودکی تا 66 سالگی با قلمی توانا و زیبا به نمایش میگذارد. بیان جزییات زیبا و ترسیم زیبای هرآنچه در ذهنشان میگذرد بهدرستی به خواننده القا میشود به گونهای که همه چیز را برای خواننده ملموس میکند. فقط در بخشی از کتاب خواننده این پرسش را از خود دارد که چرا دست نوشتههایشان را آتش زدند و یا دلیل سرکشی و تشنگی روحشان چه بوده؟ و چرا گرفتار زندان شدند؟ خانم بهار رهادوست دراین کتاب زندگی کودکی و نوجوانیشان را کامل بیان کردهاند. اما از جوانی و شور عشق و مستی که بهارش «یحیی» است اثری دیده نمیشود، نمیدانم شاید این علاقه من است که دلم میخواهد بدانم آدمهای بزرگ چگونه عاشق میشوند و چه کسانی نظر آنها را جلب میکنند.
دربخشی از این کتاب اشاره میکنند که با فریدون توللی دیداری داشته و ایشان این دیدار را در روزنامه بهار ایران در بهمن 1338 چاپ کردهاند و به فاصلهی کوتاهی قصهی «در بزم گلها» ایشان؛ که توللی آن را ستوده، درآژنگ به چاپ میرسد و این سرآغاز دیده شدن خانم بهار رهادوست میشود.
ایشان خودشان را تحت تاثیر این شعر معروف راه سپری نشده از رابرت فراست میدانند:
Two roads diverged in a yellow wood
And sorry I could not travel both
And be one traveler.
دو ره در جنگل زردی ز یکدیگر جدا گشتند
و صد افسوس
من قادر نبودم طی کنم آن هر دو را با هم
و من یک رهگذر بودم.
کتاب دارای قسمتهای جذاب، هم برای خوانندگان عامهپسند و هم سختپسند است به یک پاراگراف از صفحه 110 کتاب در زیر اشاره میکنم:
«اکنون در پاسخ به این پرسش که ساز وکار و تاثیر آموزش مناسب زندگی نگارشیام چه بوده، باید بگویم از جان دیویی درکتاب معروفش تجربه و آموزش کمک می گیرم. او ضمن نقد آموزش سنتی به روش انتقال نامناسب دانش به دانش آموز میپردازد و میگوید در شیوه سنتی در خوشبیانه ترین حالت هدف انتقال دانش است بی آنکه بین این دانش وآموزهها و تجربههای پیشین دانشآموز تعامل و پیوندی برقرار شود. درنتیجه تداوم یادگیری رخ نمیدهد و حاصل این بیتعاملی و بیتداومی این میشود که دانشآموز از درس دلزده میشود، البته دیویی بیشتر به مسئولیت معلم در ایجاد این تعامل و تداوم میپردازد. هرچند ممکن است متغیرهای مشوق هم عامل این زمینه سازی باشد. من به هر بخشی از زندگیام که مینگرم میبینم رمز موفقیتهای آموزشیام درنقشهای کتابدار، معلم، نویسنده و پژوهشگر، دقیقا همین آموزش مناسب و پیوند تجربهها و آموزههایم بوده است.»
درانتها بخشی از یادداشت دکتریزدان منصوریان راکه درمورد این کتاب نوشته شده را قرار می دهم:
کتاب حاضر از چند جهت مورد تامل است. نخست از نظر محتوایی میتوان آن را در زمره آثار تحلیلی حوزه نگارش و نویسندگی دانست. از بعد روششناسی هم میتوان آن را اثری خلاقانه درحوزه روشپژوهی کیفی دانست، به ویژه که این شیوه پژوهش (فرهنگ نگاری روایی) در ایران نیز زیاد شناخته شده نیست و استفاده از آن ابتکاری خلاقانه است. اساسا مولف در این کتاب بهدنبال شیوه نو از نگارش بوده که خود قابل ستایش است. به نظرم یکی از فرازهای اصلی این کتاب آنجاست که میخوانیم: آنکه طرح تازه میطللبد از آنچه هست ناخرسند است و این ناخرسندی ریشه در دلبستگی و وابستگی به آنها که با او در ارتباطند، دارد )پاراگرافی درصفحه72(.
مشخصات اثر:
رهادوست، بهار،1325- «چرا نویسنده بزرگی نشدم؟» تهران: ناهید،1392.
درباره نویسنده این اثر:
یعقوب مختاری معصومآباد، 46 ساله، ساکن تهران، لیسانس سینما وکارشناسی ارشد مدیریت اطلاعات از دانشگاه شهید بهشتی و کارمند سازمان صداوسیما. تفریح و سرگرمی بنده سفر و گشتوگذار در طبیعت درکنار خانواده است. نقد این کتاب از جمله پژوهشهای دانشجویی بنده محسوب می شود.
برای انتشار معرفی یا نقد کتاب در برگ سپید، میتوانید نوشتههای خود را در قالب یک فایل ورد همراه با عکسی از اثر معرفیشده به نشانی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید بفرستید.
آقای مختاری عزیز ، از نقد شیوا و رسایی که در مورد کتاب «چرا نویسنده بزرگی نشدم » بسیار لذت بردیم و این نقد زیبا باعث شد که این کتاب را مطالعه کنم بسیار مفید و آموزنده بود . سپاس از قلم و نگاه زیبایتان. به امید موفقیت های بیشتر