کد خبر: 39528
تاریخ انتشار: یکشنبه, 08 ارديبهشت 1398 - 11:15

داخلی

»

برگ سپید

معرفی کتاب حکایت عشقی بی‌قاف بی‌شین بی‌نقطه

منبع : لیزنا
الهام حیدری
معرفی کتاب حکایت عشقی بی‌قاف بی‌شین بی‌نقطه

درباره نویسنده:

مصطفی مستور سال ۱۳۴۳ در اهواز به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۷ در رشته مهندسی عمران از دانشگاه شهید چمران اهواز فارغ‌التحصیل شد و دوره کارشناسی‌ارشد را در رشته زبان و ادبیات فارسی در همان دانشگاه گذراند. وی هم‌اکنون ساکن تهران است. مصطفی مستور نخستین داستان خود را با عنوان «دو چشمخانه خیس» در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجله کیان به چاپ رساند. وی نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان «عشق روی پیاده‌رو » شامل ۱۲ داستان کوتاه به چاپ رساند.

از دیگر آثار او میتوان روی ماه خداوند را ببوس (رمان) ۱۳۷۹، چند روایت معتبر (مجموعه داستان) ۱۳۸۲، استخوان خوک و دست‌های جذامی (رمان) ۱۳۸۳، من دانای کل هستم (مجموعه داستان) ۱۳۸۳،من گنجشک نیستم (رمان) ۱۳۸۷، را نام برد.

درباره کتاب:

مجموعه­ی «حکایت عشقى بى­قاف، بى­شین، بى­نقطه» از شش داستان کوتاه تشکیل شده است. در این داستان­ها ما اغلب با مولفه­هایى روبه‌رو هستیم که در آن­ها همنشینى نوعى خوانش متافیزیکى با روابط ساده و روزمره­ی انسانى- اجتماعى محور اصلى داستان­ها را تشکیل مى­دهند.

در این مولفه­ها عناصر تکرار شونده­اى مانند سکون سنگین زمان، توجه به جزئیات بى­اهمیت و تبدیل شدن یک ماجرا به پرتره­اى از ناکامى­ها، داستان­ها را کمى «خاص» مى­کند. مصطفى مستور در داستان­هاى این کتاب کوشیده تا با مکث پیرامون یک رابطه­ی خوشایند، شیطنت­آمیز و یا تلخ انسانی زوایایی را روشن کند که زندگی از هم‌گسیخته‌ی آدم­هایش را موجب شده است.

صادقانه باید گفت مهمترین ماده جذب کننده مخاطب در آثار اقای مستور، نام آثار اوست که به نوعی می­توان آن را امضای پنهان نویسنده دانست. وی چنان هنرمندانه و با شیرینی خاصی و البته به ظاهر ساده از دایره لغات در انتخاب یک عنوان برای اثرش استفاده می­کند که مخاطب آن را به نوعی پیچیده و رمزآلود می­بیند. کمتر کسی است که با خواندن یا شنیدن نام یکی از آثار اقای مستور مانند "روی ماه خدا را ببوس" و "حکایت عشقی بی­قاف بی­شین بی­نقطه"، اشتیاق لازم برای خواندن حداقل، نخستین صفحات کتاب را نداشته باشد و این تازه اولین تله است. مخاطب با خواندن اولین جملات به گونه­ای در اسارت راوی افتاده و نمی­تواند داستان را تمام نکرده، کتاب را ببندد، البته داستان هیچوقت تمام نمی­شود و نویسنده پایان ماجرا را بر عهده خود خواننده می­گذارد و این دومین دامی­ست که مخاطب را با خود به اندیشیدن وا می­دارد. "نمیدونم چه شکلی هستی. اینطوری هر شکلی که دوست داشته باشم می­سازمت."

در کتاب حکایت عشقی بی­قاف بی­شین بی­نقطه، که مجموعه­ی شش داستان کوتاه با مضمون تماما احساسی است، نویسنده سعی در باورپذیر بودن ماجرا می­کند. از این روی تلاش می­کند تمام رویدادهای داستان به یکدیگر مرتبط باشند که البته چنین اتفاقی اگرچه باعث فضاسازی بسیار  دقیق و روشنی از لحظه شده است اما گاهی بیش از حد زیاده­گویی و بی‌اهمیت دیده می­شود، که حواس مخاطب را از موضوع اصلی پرت می­کند. در حکایت اول مکث بسیار، جملات مقطع، و با روایت گاها گنگ، خواننده تمرکز لازم برای جای­گیری در دل داستان را از دست می­دهد و البته تلاش نویسنده برای به تصویر کشیدن درماندگی و هراس شخصیت داستان بسیار هنرمندانه و دقیق است. "اکنون تا چشم ها فرو رفته­ام. نفسم را در سینه حبس کرده­ام و منتظرم. دیگر چیزی باقی نمانده است...."  یکی از نا­پیداترین و البته مهمترین عناصر این حکایت همین انتظاری­ست که آن را نا­محسوس بیان می­کند. انتظاری برای پایانی که اتفاق افتاده و دیگر نیست.

نویسنده در بعضی لحظات از زیاده­گویی­ها و شرح اتفاقات به ظاهر بی­اهمیت برای هدف دیگری بهره جسته است. وی به خوبی توانسته با اشاره و بیان بعضی جزییات ریز و به ظاهر کم اهمیت مانند صدای نفس کشیدن گارسون در رستوران، سنگینی زمان و فضای مدرنیته مکان داستان را به مخاطب القا کند. درماندگی مرد و جسارت زن در داستان چند روایت معتبر درباره­ی اندوه­، و شرح دنیای موازی، به نوعی تضاد و تعادل مناسبی در ایجاد حس و حال مخاطب دارد و باعث می­شود که خواننده نتواند روند داستان را حدس بزند، و آزرده­ترین چیزی که می­توان در این حکایت پیدا کرد ژانر تکراری خیانت، عشق و درمانگی و دروغ است که این موضوع جدیدی نیست.

دلیل اینکه چرا نویسنده عشق را در لابه لای کلماتش پنهان کرده و غیر مستقیم به آن اشاره می­کند، می­تواند ترس مردان داستانش از عشق باشد. با وجود متفاوت بودن جنس و رنگ شخصیت­های درون داستان­ها، همگی به نوعی از بیان مستقیم عشق می­ترسند، از وصال و از دست دادن می­ترسند، از شروع یک پایان.

از این عنصر به خوبی برای بیان و به تصویر کشیدن تقابل عشق و جنون استفاده شده است. مانند آنچه در دل داستان مردی که فرزندان خودش را کشته بود و البته خودکشی الیاس که به گونه­ای تلاشی بود برای نشان دادن عمق واجعه و رذالتمرد قاتل در داستان که خود را در آغاز، یک پایان می­دید. در این داستان شخصیت اصلی به شناخت خود از جهان موازی پیرامون تردید دارد. "خوب من خیلی از چیزهای این دنیای عوضی را نمی­فهمم. یکی از آن چیزها همین قضیه­ای است که خبرش را در روزنامه­ات چاپ کرده­ای. یکی دیگر اتفاقی است که سر الیاس آمد". خواننده به فکر فرو می­رود و رذالت مرد قاتل را با رذالت دنیای پیرامون در مقایسه می­گذارد و همچنین مجبور به انتخاب می­شود. امتیاز دیگر این روایت این است که داستان به واقع بی‌پایان مانده است تا مخاطب خودش تصمیم بگیرد و نتیجه خودش را داشته باشد.

نویسنده البته با به تصویر کشیدن صورت دیگری از دنیای موازی، سعی کرده است، مدرنیته را که در داستان مرد و زن داخل رستوران به صورت مبتذل بیان کرده بود، در جاهای دیگر نیز زیر سوال ببرد و این‌بار آن را، دنیای بی‌اعتقادی توصیف می­کند. دنیایی با گرایش به فرهنگ جدید غرب در دل تمدنی مذهبی.

 در داستان "چند روایت درباره خداوند"، شخصیت اصلی مردی­ست که عقاید و دعا خواندن مادر خود را مضحک می­داند و این بار نویسنده دنیای جدید را دور از عقاید مذهبی توصیف می­کند. این نوع نگارش را می­توان یک نوع تابو­شکنی، دانست چرا که برخلاف نویسندگان معاصر، این نگارش کاملا متفاوت است و شخصیت داستان معتقد به مسایل ماورایی و عقاید دینی مانند دعا کردن برای بدست آوردن چیزی یا کسی نیست. "مادرم گوشی را بر می­دارد و می­گوید او را برای عکسبرداری به طبقه پایین برده بودند. از این که نتوانسته دعای بین­الطلوعین را به موقع بخواند از همه شکایت دارد.... می­گوید به هیچ وجه نمی­توانسته آن را عقب بیاندازد. طوری می­گوید به هیچ وجه، انگار به موقع به فرودگاه نرسیده و پرواز را از دست داده است".

نویسنده در جاهای متفاوت از تضاد­ها و مبالغه­های گوناگونی برای به تصویر کشیدن روح و شخصیت داستانش بهره گرفته است. همانند داستان سوفیا و شخصیت گلابی. اگرچه گلابی شخصیتی است نامحسوس و به جذابیت آن اشاره مستقیمی نشده است، اما به خوبی ظاهر خشن و درون مایه لطیف او احساس می­شود. شخصیتی که به راحتی می‌توان به خصوصیات او پی برد. از جمله ساده­بودن درونی، به پاکی یک کودک در عین خشن بودن شغل و کارش. در داستان، دنیای دیگری را شاهد هستیم که کاملا شرقی است و این موضوع را نویسنده با توصیف شایعه­پرداز بودن مردم داستان به طور نامحسوسی گنجانده است. بار دیگر شخصیت مردی که با عشق سر و کار دارد اما بیان و ابراز نمی­کند. راوی در نظر دارد سادگی این دنیای شرقی را به تصویر بکشد که مردمی زودباور و ساده دارد و البته چیزی در پایان داستان بی­نمک به نظر می­رسد، خودکشی گلابی با کوبیدن میخ به کف دست‌هایش و بریدن مچ دست‌هایش با اره، که تصویری مانند ژانرهای وحشتناک فیلم­های ترسناک در بردارد و شخصیت لطیف گلابی را زیر سوال می­برد.

و سرانجام آنچه که با بقیه داستان­ها با مضمون مشابه، متفاوت به نظر می­رسد، نوع نگارش داستان مکالمه دو شخصیت در چت روم است. فضایی جدید و کاملا مدرنیته، در مقابل به ظاهر فضایی خشک و عقب‌مانده. تضاد دو دنیای متفاوت. مهرواره نماد زنانی­ست تجمل­گرا و کاملا امروزی، اهل گردش، تفریح و لذت‌بردن از زندگی، و امیر ماهانی که تا آخر داستان او را نخواهید شناخت. می­گوید تا به حال چت نکرده اما در موقع معرفی، خودش را به صورتی معرفی می­کند که با حرفش در تضاد است. معلوم نیست از کجا سر و کله­اش وسط زندگی مهراوه پیدا می‌شود و ناگهان به بهانه­ای گم و گور می­شود. در دنیایی زندگی می­کند که معلوم نیست کجاست. می­گوید صحبت کردن با زنان ممنوع است. شاید به خاطر عشقی که خودش می­گوید تاب و تحملش را ندارد. بار دیگر عنصر ترس از عشق و کشتن آن. امیرماهان مانند دیگر شخصیت­های کتاب، شخصیتی است که حضورش باعث تغییراتی در زندگی شخصیت زن داستان است اما همانطور که به یکباره آمده، به یکباره نیز ناپدید می­شود. داستان، دوباره پایانی باز دارد. "می­خواهم این جمله را همانطور بلاتکلیف رها کنم. تا کلماتش به التماس بیافتند. برای گرفتن فعلی به زانو در آیند و آنقدر جان بکنند تا بمیرند."

 

 

منابع:

ویکی‌پدیای فارسی. مصطفی مستور. بازیابی شده در 1 اردیبهشت 1398. به آدرس لینک

شهر کتاب آنلاین. حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه. بازیابی شده در 1 اردیبهشت 1398. به آدرس لینک

 

مشخصات اثر:

مصطفی مستور. حکایت عشقی بی­قاف بی­شین بی­نقطه. تهران: نشر چشمه، 1396

درباره نویسنده متن:

الهام حیدری، متولد سال 1355، ساکن تهران، کارشناسی­ارشد علم اطلاعات و دانش­شناسی، کتابدار کتابخانه ملی و دوستدار هنر، یکی از لذت­های زندگی من  خدمت به اهالی فرهنگ و هنر است.  

 

خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: