لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: "در دنیا چیزهای کمی آنطوری است که باید باشد و تقریبا همه چیز آن طوری است که نباید باشد. زندگی فقط برای گروه کوچکی از مردم خوب است و برای اکثریت بسیار بد. وقتی بزرگسالان در شرایط بدی باشند، وضع کودکان از آن هم بدتراست.
اکنون بیش از هر وقت دیگر لازم است با صدای بلند فریاد بزنیم، بجنگیم، با دیگران متحد شوی تا وضع موجود را تغییر بدهی. تا اینکه کتابی برداری و آن را بخوانی، اما برای آنکه بتوانی جهان را تغییر دهی، اول باید آن را بشناسی. مردم در لابلای کلمه ها و جمله هایشان دروغ می گویند ولی وقتی کلمه ها و عبارتها نوشته شده باشد راحتتر می توان صحیح و غلط بودن آن را تشخیص داد. اینکه بسیاری از مردم ادعا می کنند تلویزیون تو را کودن و کتابها تو را باهوش می کنند مسلما درست نیست، اما در اغلب کشورها تلویزیون متعلق به کسانی است که قدرت را در دست دارند و می خواهند دنیا همانطور که هست باقی بماند. خیلی از کتابها هم همینطورند، اما کتابهای بسیاری هم هستند که به تو می گویند واقعا چه اتفاقی دارد در جهان روی می دهد.
کتابها می توانند به تو کمک کنند بفهمی چگونه صدایت را بلند کنی برای چه بجنگی با چه کسانی متحد شوی و چگونه کار تغییر دادن جهان را آغاز کنی. آنها می توانند طوری به تو کمک کنند که از هیچکس دیگر ساخته نیست.
پیام روز جهانی کتاب کودک، 1985. نوشته کریستین نوستلینگر (نویسنده کشور اتریش)، برگردان زنده یاد منصوره راعی"
وقتی فرزاد میرشکاری در پیش برنامه نشست انجمن از تغییراتی که کتابخانه فاطمه ها در فضای روستای دور افتاده شان ایجاد کرده، برایمان گفت، من غرق در شادی و شگفتی شدم. باور کنم که یک کتابخانه کوچک در روستایی که به علت قحطیها و بی آبیهای سالهای اخیر، آسیب شدیدی دیده، و بسیاری از منابع اقتصادی روستا از دست رفته و بسیاری از اهل آبادی 4000 نفره دهکهان ممر معاششان را از دست داده اند، اینهمه موثر بوده؟ تاثیر فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی بر فضای روستای دهکهان و روستاهای دیگری که از این کار ایده گرفته اند، جدی بوده، حتی اگر این تأثیر از نظر کمی خیلی زیاد نبوده، لیکن پنجره ای به امید برای اهالی روستای خود شده است.
پنجره امید، یکی از مهمترین نقشهای یک کتابخانه عمومی است که اینک کتابخانه فاطمه ها دارد آن را به خوبی به رخ همه ما می کشد. در روستایی که از فقر رنج می برد، امکانات مناسبی برای همه وجود ندارد، تعداد بسیاری از جوانان بیکار مانده اند، اگر فرصتی بوده که به شهرها و حواشی شهرها برای درآوردن پول لقمه نانی مهاجرت کرده اند و اگر مانده اند فعالیتی اقتصادی و حتی غیر اقتصادی، مثلا برای سرگرمی ندارند. منطقه ای در جنوب شرقی ایران که گذرگاه قاچاقچیان مواد مخدر است و هر پدر و مادری از اینکه این بلای خانمانسوز دامن فرزندان عزیزشان را بگیرد، در وحشت و اضطراب به سر می برند، کتابخانه عمومی می تواند فضایی توأم با امید ترسیم کند. اینکه پدران و مادران ببینند که فرزندانشان در جایی در ملاء عام دور هم جمع شده اند که بر در و دیوارش قفسه های کتاب استوار است، احساس امنیت بیشتری می کنند. این سخن مرا ایده آلیستی و دور از واقع تعبیر نکنید، من آدمی اهل تجربه بوده و هستم، و با همین تجربه های دنیایی خودم به شما می گویم که انسانها به امید نیاز دارند و خوشحالم که می شنوم که فاطمه ها، فاطمه میرشکاری، فاطمه جعفری، و فاطمه شجاعی و البته فرزاد میرشکاری این امید را در دل اهل آبادی زنده کرده اند.
کتابخانه فاطمه ها عزم تغییر دادن دارد، در صحبتهای فرزاد میرشکاری به خوبی این تغییر فضا بیان شد. فضایی که برای اهل روستا این امید را ایجاد کرده که اگر درخت پرتقالش را خشکسالی تبدیل به چوبی خشک و بی بر کرده، می تواند بادبزن حصیری و جارو و سفالینه ای دست ساز را از برکت وجود کتابخانه بفروشد و لقمه نانی بر سفره فرزندان بگذارد. این هم پنجره دیگری است به امید، امید داشتن درآمدی حداقل برای گذران زندگی.
اینک فاطمه ها الگو هستند، الگوی فرهنگی فاطمه ها، تبدیل به الگوی امید شده، دیگران هم از موفقیت فاطمه ها خوشحال و سرشار از امید شده اند و می بینیم که کتابخانه های چندی در منطقه و حتی دورتر از دهکهان، جایی در فاروج در خراسان شمالی با الگوی فاطمه ها در حال تاسیس است. "در اقدام بی نظیری 30 نفر از دانش آموزان دبستان امین زاده که نام آنها فاطمه است، اقدام به آماده سازی کتابخانه با همین عنوان نمودند و خود ایشان عهده دار تحویل کتاب، ثبت و دیگر امور این کتابخانه هستند. لازم به ذکر است از تعداد 26 نفر از دانش آموزان کلاس اول این دبستان، 11 نفر فاطمه نام دارند."
و این در حالی است که پست کتابدار از کتابخانه های آموزشگاهی حذف می شود، کتابخانه فاطمه ها آموزش و پرورش استان خراسان شمالی را مجددا به فکر می اندازد که کتابخانه ای آموزشگاهی را احیا کند. این کتابخانه در روستای فاروج و در مدرسه امین زاده قرار دارد. برای افتتاح آن وزیر ارشاد و مدیر کل آموزش و پرورش خراسان پیام می دهند و معاون مدیر کل برای افتتاح به آنجا می رود.
فرزاد میرشکاری، خونگرم و صمیمی، می گوید ما شعبه نداریم، یعنی هنوز خودمان رسمی نیستیم، لیکن باید بگوئیم فرزاد عزیز امید به تغییر، امید به بهبود وضعیت زندگی شعبه نمی شناسد، این شعبه ها امید به تغییر است که حرکتش را آغاز کرده و اگر از کلیشه های مرسوم فاصله بگیرید، کماکان می توانید منشاء خیر و امید برای روستای خودتان و روستاها و حتی شهرهای دیگر باشید باشید. به یاد می آورم سالهای دهه 60 را که گاهی برای بازدید از کتابخانه های دور افتاده کشور در معیت همکاران هیات امنا، (نهاد فعلی) می رفتیم. به هر کتابخانه ای که می رسیدیم، سوالاتی کاملا کلیشه ای نقش بسته بر ورقهای سفید از کیف بازدید کننده بیرون می آمد و کتابدار کتابخانه عمومی شروع می کرد به پاسخ دادن، سوالاتی از قبیل: تعداد ساکنان (جمعیت شهریا بخش)، تعداد مدرسه، تعداد دانش آموز، و تعدادی تعداد دیگر که پرسیده می شد و اولین بار که از یکی از ایشان پرسیدم این بازدید چه بود و شما با این سوالات متوجه چه چیزی شدید؟ پاسخ شنیدم که با این آمار مشخص می شود که این کتابخانه درجه یک یا درجه دو است و ما کتابهای لیست درجه دوم و نیز تجهیزات کمتری برایشان می فرستیم. در صورتیکه در نظریه ها می خواندیم که باید تحقیق شود که در جائیکه کتابخانه عمومی آمده چه اتفاقی در محیط به وجود آورده؟ اگر در محله ای شهری است چقدر آمار جرم و جنایت پائین آمده؟ چقدر بر رفتار مردم با یکدیگر تاثیر گذاشته. اگر در محیط روستایی است، چقدر تولید را افزایش داده و چه تغییراتی در فضای شهر یا بخش و روستا ایجاد کرده است؟ و در یک کلام چقدر مثمر ثمر بوده و چقدر امید به زندگی ایجاد کرده؟
فرزاد عزیز، فاطمه شجاعی، فاطمه میرشکاری و فاطمه جعفری، کتابخانه فاطمه های روستای دهکهان اولین هدف را که مهمترین بوده و امید به تغییر و امید به بهبود است را برای روستای شما و بسیاری روستاهای دیگر که از پدیده فاطمه ها الگو گرفته اند با خودش آورده، امیدوارم با تلاش بیشتر و فاصله گرفتن از کلیشه ها، تغییرات بیشتری را تجربه کنید و این تغییرات را به همه روستاهای ایران معرفی کنید. امیدوارم بتوانید هر روز تعداد بیشتری از نوگلان و نوجوانان و جوانان روستا را حول محور کتابخانه کوچکتان که قلبهای بزرگی را درون خود دارد جمع کنید و چراغی هرچند کمسو (که من فکر می کنم بسیار هم پر سو بوده) در دستان خرد هم محلیهایتان قرار دهید که روشنای راه ایشان باشد. در پایان برای این سه فاطمه و هزاران فاطمه دیگر و همه فرزندان ایران آرزوی تغییر و بهبود در وضع زندگی مادی و معنوی دارم و باور دارم که تغییر و بهبود می تواند از طریق رشد آگاهی حاصل شود. شما با دستان کوچکتان به جایی رفته اید که کتابخانه های رسمی با بودجه عظیمشان به آنجا کمتر رسیده اند. خداوند شما را از گزند کلیشه های رایج در امان بدارد.
عمرانی، ابراهیم. «کتابخانه فاطمهها: دریچهای به روی تغییر، پنجرهای به سوی امید». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 88. 2 مرداد 1391.