لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: سال نو را با خیر مقدم به ریاست محترم کتابخانه ملی ایران سرکار خانم دکتر اشرف بروجردی آغاز کردیم و یک بار دیگر برای ایشان آرزوی موفقیت در مأموریت تازهشان میکنیم. از آنجا که کتابخانه ملی ایران اثرگذارترین کتابخانه ایران است و مأموریتی از یک سوی به پهنای کشور ایران و از سویی به بزرگی ایرانیان در هر جای دنیا دارد، لیزنا به عنوان یک عضو کوچک حوزه علوم و فناوری اطلاعات، که مجموعۀ میراث مکتوب و میراث دیجیتال کشور را در بستر کتابخانه ها، آرشیوها و موزهها پوشش میدهد، مانند سالهای گذشته خود را در خدمت این مأموریت میداند و برای همه دست اندرکاران این کتابخانه و بهرهبرداران این کتابخانه، روزهای خوبی و کارهای پرثمری آرزو مینماید.
پس از خیر مقدم، به خودمان بپردازیم که خیلی وقت است از لیزنا حرف نزدهایم. خیلی کارهای ناکرده داریم و خیلی قولهای نیمه انجام شده و به قول من چاقوهایی که ساختهایم و دسته نکردهایم و همه میدانید که چاقوهای بیدسته ممکن است آخرش دست خودمان را ناسور کند و حتی شستی، سبابهای، یا انگشت میانی را به باد بدهیم. برای همین اجازه بدهید که دومین سخن هفته را به لیزنا اختصاص دهیم و محدودیت تعداد نویسندگان آن.
من یک خواهش کوچک از همه خوانندگان وفادار لیزنا دارم (ببینید از همه خواهش نکردم، هر کسی نخواست انجام ندهد و غر هم نزند)، لطف کنید اولین شمارههای هر یک از ستونهای ما را یک بار سطحی نگاهی بیندازید و اگر وقت بود بخوانید. در همه شماره نخستها با امیدِ به میدان آمدن همه استادان، خبرگان، و دانشجویان و تازه قلمان کار ستونها را شروع کردهایم و در اولین بخش هر ستون از همه خواستهایم که به جمع نویسندگان لیزنا بپیوندند، ولی باید بگویم که در این وادی کمی تا قسمتی ناکام ماندهایم.
از استادان شروع کنم. تعداد کمی از استادان، از ابتدا شرکت کردند و همانها هم دارند کم و بیش کمک میکنند و شمع نازک لیزنا را روشن نگه داشتهاند. خیلیها هرگز پای به میدان نگذاشتند و هرگز تماس سادهای هم نگرفتهاند. برای برخی از بزرگواران نامه و یادآوری نوشتیم که برایمان بنویسید، نگاهی به سخن هفتهها بیندازید، نگاهی به ستون گاهی دور گاهی نزدیک بیندازید و همینطور برگ سپید یا اخیرا اطلاعات سبز. تعداد اسامی نویسندگان محدود است، خیلی محدود. چرا؟ استادان وقت ندارند؟ دست به قلم نیستند؟ فقط میتوانند علمی پژوهشی بنویسند؟ واقعا نمیتوانند درباره آموزش کتابداری و اطلاعرسانی سابق و علم اطلاعات و دانششناسی جدید چند جمله ای بنویسند تا دست کم آبی بر آتش دل دانشجویان خودشان بریزند؟ چرا نمی نویسند؟ آیا مطلبی فرستادهاند و لیزنا منتشر نکرده است؟
لیزنا همواره آماده بوده که یادداشتهای دوستان را منتشر کند و باز هم اعلام آمادگی میکند. لیزنا حتی یادداشتهایی را که در نقد لیزنا نوشته میشوند را منتشر میکند (البته با رعایت مرامنامه و دوری از سیاستبازی). اگر نوشتههایتان لحن مطبوعاتی ندارد، ویراستاران لیزنا این آمادگی را دارند که مطلب قابل عرضه شما را ویرایش کنند و با نظر خودتان مطبوعاتیترش کنند تا خواننده عام حوزه اطلاعات آن را راحتتر و روانتر بخواند، به هر حال ما مطبوعاتی هستیم و ادعای علمی - پژوهشی نداریم و خواننده ما هم اگر سری به ما میزند، میآید تا به دور از استنادها، ارجاعات و روشها و آزمونها چند کلمهای بخواند و برود دنبال کار و بارش و درس و مشقش.
اهل حرفه گرفتاریهای علمی و پژوهشی کمتری دارند و میتوانند بنویسند و در میان حرفهایهای نسل جوان یعنی بین 30 تا 45 سالههای فعلی، دست به قلمهای خوبی داریم که نمیدانم اینها از چه میترسند که نمینویسند، در مورد جوانترها میتوانم مشکل اعتماد به نفس را بفهمم ولی شما چرا؟ چرا نمینویسید؟ دیدیم که در کنگره همه از یکدیگر پیشی میگرفتند که بلندگو را بگیرند تا از یک تجربه خودشان بگویند، چرا نمیتوانند همان چند خط را بنویسند؟ مشکل کجاست؟ عزیزانم خودتان را باور کنید و خواهید دید که همهتان کلی حرف برای نوشتن دارید. تیم ویراستاری لیزنا، تجربه خوبی در این هفت سال به دست آورده است و در خدمت شما است. شما مطلبتان را بنویسید، ما به شما میگوئیم چگونه مطبوعاتیش کنید، ولی بنویسید.
شاید محافظه کاری باعث ننوشتن شده است، یا بی تعارفتر بگویم، ترس از اینکه به تریج قبای رؤسا خوش نیاید. استادی آزرده شود و بالاخره فکر میکنند گذر پوست یک روزی به دباغ خانه خواهد افتاد و به همین دلیل نمینویسند. یا استادی فکر کند اگر بنویسم همکاری دلخور شود و آزرده شود و اگر همکار تندخویی باشد، در پی تلافی حرکتی بزند که بعد جمع کردنش سخت باشد. یا برخی دوستان که میگویند آقای توی محل کار ما اونقدر رئیس رؤسا از لیزنا بدشان میآید که اگر ببینند ما چیزی برای شما نوشتهایم، ترتیب کارمان داده شده است. نمیدانم همینطور که دارم مینویسم فکرم هزار جا میرود. شاید راه حلش این باشد که برویم به سمت گرفتن مطلب با اسم مستعار. نمیدانم با اینکار موافقید؟ گاهی که مطلب داغ است، نظرها یا همان کامنتهای خوب و زیادی نوشته میشود، شاید چون نام مستعار در آنجا قبول است و کسی نباید به رئیس و به دوست و به همکار حساب پس بدهد.
تنبلی هم هست، کمبود اعتماد به نفس هم هست. بچههای آرشیوی را کمتر ارتباط دارم و با موزهداران اندکی آشنا شدهام، لیکن در میان کتابداران اهل کتاب و اهل قلم زیاد میشناسم و وقتی در جایی جمع میشویم،کلی حرف و مطلب بینمان رد و بدل میشود و هر بار میگویم این را بنویسید، قول میدهند که آره حتما مینویسم، ولی انگار تنهایی برای دوستان جوان من در حکم موی سر برای سامسون است که بدون موی سر قدرتش را از دست میداد و این عزیزان در تنهایی قدرت نوشتن را از دست میدهند، در حالیکه حرفهای خوب فراوان دارند.
در میان دانشجویان گرامی نیز داریم تازه قلمان و بچههای خوش فکر و خوش بیان که گاهی به میدان میآیند ولی تعداد آنها خیلی کم است.
نتیجه اینکه دایره نویسندگان لیزنا ثابت مانده است و با همه تلاش ما تعداد محدودی هستند که پای وسط میدان میگذارند و قلم بر کاغذ و مطلبی برای ما مینویسند.
و اما آن روی سکه:
این جمله را یک بار از زبان استادی از دوستان شنیدم و قبلا هم بازگو کردهام که به من گفتند، در لیزنا تعداد محدودی به بازی گرفته میشوند. همان زمان عرض کردم، خیر. این گوی و این میدان، بنویسید و بگوئید تا منتشر کنیم.
به من گفتند شما یک باند درست کردهاید و فقط به همانها اجازه نوشتن و منتشر کردن میدهید، ولله که باندی نیست، بیائید و امتحان کنید. بنویسید (البته علمی - پژوهشیها را هم بنویسید ولی برای ما نفرستید) و ببینید برخورد چه خواهد بود. ممکن است بگوئیم اینجا خیلی شبیه مقاله علمی شده، لطف کنید سبکترش کنید که شکل و شمایل مطبوعاتی به خودش بگیرد، ولی کار دیگری روی نوشتهتان نمیکنیم.
به من گفتند فقط عکس دو استاد هر روز بالا است، و خوب به یاد دارم کسی را اشاره کردند که در آن تاریخ رئیس انجمن بود، سئوال من از آن دوست این است، هنوز هم عکس ان همکار هر روز در لیزنا بالا است؟ خُب یکی از منابع خبری ما انجمن است و هر کس در انجمن فعالیتی میکند برای اطلاع دادن به همکاران و هم رشته ایها، نام او و تصویر او را و مصاحبه او را باید بگذاریم، شما اگر مجلهای داشته باشید چه میکنید. مجله حوزه کتابداری و آرشیو که نمیرود با وودی آلن مصاحبه کند.
در همینجا یک عرض دارم و یک تقاضا.
عرض من با شرمندگی این است، کم کاری و ننوشتن خود را به حساب لیزنا نگذارید، لیزنا درها را باز گذاشته که همه بنویسند و بارها و بارها گفتهایم. به قداست قلم سوگند که باندی وجود ندارد و هرکس که بنویسد بر چشم ما جای دارد.
تقاضای من هم این است که لطف کنید برایمان بنویسید، سادهترین اتفاقات میتوانند موضوعی برای نوشتن باشد، به اطراف خود بیشتر و دقیقتر نگاه کنید و لیزنا را هم فراموش نکنید.
عمرانی، سید ابراهیم. «دایره نویسندگان لیزنا محدود نیست؟» سخن هفته لیزنا، شماره ۳۳2، 21 فروردین ۱۳۹۶.