دولتها برای فرهنگ یارانه می پردازند: اخراج کاغذ و کتاب از کالاهای اساسی

 لیزنا: سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: نمی‌دانم از کجا شروع کنم. از معیشت یا از فرهنگ که هر دو در این روزها که در چهار دهه اخیر هر 7 تا 8 سال یکبار از دست دادن ارزش مادیش را به حدود یک سم و بیشتر تجربه کرده‌ایم، دچار مشکل هستند. درست است که هر بار و در دوره دوم ریاست جمهورها قیمت ارز در بازار سه برابر شده و در واقع این درآمد حقوق بگیران بوده که یک سوم شده، ولی این بار سه برابر معنایش با دفعات پیش فرق داشت، چون به زبان ریاضی قدر مطلق این تغییر از 3700 تومان به حدود 12000 تومان یعنی هر دلار 8000 تومان خیلی زیاد بود ( که با سه برابر شدن 100 تومان به 300 تومان کاملا مشهود تر است)، و داریم می‌بینیم که بر همه مایحتاج معمولی مردم تاثیر گذاشته و فشار زیادی بر قشرهای حقوق بگیر و کم درآمد جامعه وارد آورده است. همینجا بگویم که وقتی از دوره دوم رئیس جمهورها گفتم، منظورم اشاره به دوره‌های تاریخی بود، والا قصدم این نیست که بگویم هر بار تقصیر دولتها بوده، و مخالفان دولتها یعنی به ظاهر اپوزیسیونها خیلی موجودات مهربانی بوده‌اند، خیر، چنین منظوری نداشتم و این کوتاهیها را از نگاه خودم که در اقتصاد کلان کاملا بیسواد هستم، به عنوان یک نفر که تفسیرهایش لقلقهی لسانی است که به درد محاورات تاکسی محورانه می‌خورد عرض می‌کنم که به هر سه جناح سیاسی اصول گرا، اصلاح طلب و میانه رو به یکسان نسبت می‌دهم. بزرگان و سیاستمداران محترم فقط حرف کافی نیست، چشم هم باید باز کرد تا آن بینید. به نظرم هم میرسد که خوب میبینید و میدانید، واقعا معیشت قشر کم درآمد دچار آسیب شده و علاوه بر فشار معیشتی، بار روانی زیادی به ویژه به این قشر تحمیل شده است.  نکته دیگری هم عرض کنم که اندکی درباره شناور شدن قیمت ارز از اساتید حوزه اقتصاد پرسیده ام که چرا هر بار حاکمیت این کار را می کند، چرا نمیگذارند که ارز آرام آرام رشد کند که این بلا سر ما نیاید که در سطح حقوق امثال من هر  بار پس از هفت سال به نزدیکی هزار دلار می رسد و بعد یکباره تبدیلش میکنند به 300 دلار، و این در حالیست که همه می دانیم که برخی یک میز ناهارشان در تهران بیش از 300 دلار هزینه برمیدارد و 300 دلار برای یک نهار اصلا برایشان رقمی نیست. و در پاسخ سوال من در مورد شناور شدن ارز،‌این استاد اقتصاد کلان که نظر محترمشان با نظرات تاکسی محور تفاوت داشت، به بنده قبولاند که این کار در شرایط وجود پیچیدگیهای سیاسی در جهان برای ایران می تواند ضررش بیشتر باشد که از خیر اقتصاد کلان گذشتیم، و برگشتیم سر دکان خُرد خودمان.   

در دکان خودمان، یعنی علوم اطلاعات، بخشی به نام تامین منابع وجود دارد که از زمانی که من کتابدار شدم، و از قضا از روزی شاید چهل سال پیش، که وارد یک کتابخانه تخصصی شدم، با ارز، حواله ارز، و خرید ارزی روبرو بوده‌ام، تا امروز که دبیر شورای تامین منابع علمی وزارت علوم و به تعبیری مسئول اجرایی دبیرخانه کنسرسیوم کتابخانه های دانشگاهی و پژوهشی وزارت علوم هستم و هر روز صبح کارم را باید با گرفتن نرخ ارز از بانک مرکزی و بازار آزاد و از 11 تیر ماه امسال هم با نرخ سومی به نام نرخ بازار ثانوی یا بازار دوم شروع کنم.

تجربه آخرین جهش سه برابری ارز در سال 1390،مثل کابوس، درست هفت سال است با من حرکت می‌‌کند، دلاری که در ابتدای شهریور 1390 زیر 1100 تومان بود، تا دیماه به 3800 تومان و بالاتر رفت و بعد آمد روی 3600 تا 3700 تومان ایستاد. دانشگاهها که بودجه هایشان را سال قبل (بودجه 90 در سال 89 بسته شده بود) و با همان نرخ 1000 تومان برای هر دلار یسته بودند، بیشترشان از چهار قسط حق اشتراک منابع الکترونیکی سال 2011 خودشان دو قسط را با دلار 1000 تا 1100 تومانی (همان طور که در بودجه سالانهشان پیش بینی کرده بودند) پرداخته بودند که سائقه فرود آمد و همه به دردسر افتادند. همه دچار کسری شدند و فقط یکی دو دانشگاه برخوردار بودند که از این مهلکه جان به در بردند و بدهکار ناشران نشدند و کنسرسیوم نیز به علت بدهی ارزی بسیار زیاد در آستانه از هم پاشیدن قرار گرفت.

با تغییر دولت در سال 1392، مدیریت جدید کنسرسسیوم، با احتیاط وارد عمل شد تا بتواند اعتماد مجدد را در دو سوی برقرار کند. در یک سوی ناشران که پولشان را می خواستند و از کنسرسیوم طلبکار بودند و در سوی دیگر دانشگاهها که فکر میکردند که کنسرسیوم کوتاهی کرده و شاید اگر در آن تاریخ تصمیم دیگری می‌گرفته، بدهی تولید نمی شد که ارقام و نرخها الآن دیگر به خوبی نشان می دهد که امکان پذیر نبوده است. حالا و در سال 1397 این اتفاق دوباره افتاده، ارز بالا رفته و کنسرسیوم دارد با تمام توان و این بار با کمک نزدیک خود دانشگاهها، مراقبت می کند که مشکل جدیدی ایجاد نشود.

چکار باید بکنیم؟ اگر بخواهیم هیچ مشکلی پیش نیاید باید همه دسترسیهایمان را قطع کنیم؟ درست 5 سال طول کشیده که دانشگاهها بپذیرند که بهتر است که خریدها از مجرای قانونی انجام گیرد، و دقیقا در این بزنگاه دوباره همان اتفاق تکرار می‌شود و ارز پروازی سه برابرانه می‌کند و انگشت حیرت همه بر  دهان می‌ماند. وضعیت ما در وزارت علوم را با اندکی تفاوت، دانشگاههای علوم پزشکی و دانشگاههای آزاد اسلامی دارند. در این یک ماهه سه نامه فقط از وزارت علوم و روسای دانشگاههای بزرگ کشور  به مسئولان عالی رتبه دولت و بانک مرکزی ارسال شده که فکری بکنید. ارز کتاب و مجلات در همه این چهار دهه از گروه اول یعنی گروه ارز رسمی دولتی بوده،  این بار چرا ما را به گروه دوم فرستاده‌اید.

مسئولان ما حتی اگر خودشان مقاله علمی پژوهشی منتشر نکرده‌اند، ولی در آمارهایشان پُز آن را داده‌اند. رتبه علمی ایران را دائم تعقیب کرده‌اند و در توجیه نظام آموزشی نه چندان کارآمد، با افتخار از آن یاد کرده‌اند. همین آمار نتیجه زحمات شبانه روزی عده‌ای فرهیخته دانشگاهی از استاد و دانشجو است که باید حمایت شوند. البته یادم نرفته که درصدی قابل انتقاد هم داریم که زیاد درباره مقاله سازیها و مقاله بازیهای و بیاخلاقیهای علمی آنها نوشته ایم که موضوع صحبت امروز من نیستند. امروز دارم درباره آدم حسابیها حرف میزنم. 

این را هم می دانیم که اگر کاسبکاران و اختلاسگران هزاران میلیاردی به تمسخر به علم و فرهنگ می‌نگرند و تنها ارزش آنها پول است و دلار و طلا و مستغلات، در کابینه دکتر روحانی دست کم چند وزیر علمی داریم که از تحقیق بی خبر نیستند و خودشان دانشگاهیانند، اینها که خوب می‌دانند رسیدن به آمارهای بالای علمی نیاز به ابزار دارد و این ابزار چیزی نیست جز کتاب و مجله و تجهیزات و مواد آزمایشگاهی برای دانشگاهها. آیا واقعا در گرفتن یارانه برای این بخش در کابینه خیلی در اقلیت هستند و نمی‌توانند امتیازی برای این موجود در حال احتضار بگیرند؟

به جز بخشی که دانشگاهها مستقیما برای خودشان خرید می‌کنند، بخش دیگری هم داریم که برای دانشگاهها و از طریق نمایشگاه بین‌المللی کتاب، کتاب و مجلات چاپی و الکترونیک وارد می‌کنند. اگر عنوانشان را اشتباه ننویسم، باید "انجمن ناشران فرهنگی" یا چیزی شبیه این باشند که البته یک انجمن ناشران دانشگاهی هم داریم که کتابهای علمی فارسی چاپ می کنند و با گروه اول متفاوت هستند. ولی هر دوی این گروهها از این مساله هر بار آسیب می‌بینند. خبر دارم که آنها هم مانند ما این روزها با مشکلات سخت دست و پنجه نرم می کنند. آنها هم مانند ما که در چنین مواقعی دست به دامان وزیر علوم می شویم که آقا در کابینه برای دانشگاهها التماس کنید، مانند دانشگاههای علوم پزشکی که هر بار باید به وزیرشان بگویند که آقا سر جدتان یک کاری بکنید، این انجمن هم هربار می رود سراغ وزیر ارشاد که کمک کنید که هر چه رشته ایم دارد پنبه می شود، شما را به خدا به دادمان برسید.

مستحضر هستید دوستان که عمده روابط مالی و اداریِ مسایل فرهنگی و علمی در کشور ما در این سه وزارت خانه باید شکل بگیرد، و اگر میراث فرهنگی هم وزارت شود می شوند چهارتا. یعنی ما فعلا سه وزیر درکابینه داریم که هر بار در چنین مواقعی سراغشان می‌رویم که کمکمان کنید که بتوانیم دانشگاهها را زنده نگهداریم، که بتوانیم نشر را و کتاب را و خواندن را و فرهنگ را زنده نگهداریم. ولی سیاستگزاران مالی هر بار می گویند که این بار جدی است و می خواهیم بطور کامل تکلیفی در سطح کلان برای ارز روشن کنیم که دیگر اتفاقی نیفتد و باز روز از نو و روزی از نو.

نکته خیلی قابل توجه این بار این است که نه کتاب و نشریات خارجی، بلکه کاغذ هم از سبد کالای اساسی خارج شده و این در مملکت من که تیراژ کتاب به500 نسخه رسیده، یعنی مرگ نشر و مرگ کتابخوانی و آسیب باز هم بیشتر به فرهنگ و هنر. کاغذ خیلی گران شده، و همان گران هم اصلا در بازار نیست. عزیزان قیمت کتاب اگر بخواهد دوام بیاورد باید بر اساس نرخ ارز سه برابر شود و حقوق من هم که پیش پیش یک سوم شده. حال پیدا کنید پرتقال فروش را. آقایان حکومتی (دولتیها و دوستانشان در اپوزیسیون) شما که آمارها را در اختیار دارید نگاه کنید ببینید، در سبد چند درصد از خانواده‌های ایرانی کالایی به نام کتاب و به نام محصولات فرهنگی باقی مانده، اگر کمک نکنید، همین مقدار خانواده هم که هنوز پولی بابت کتاب می‌دهند دیگر نمی‌توانند محتویات  سبدشان را حفظ کنند و کتاب از سبدهای باقیمانده کنار گذاشته می‌شود. این را خودتان خوب می‌دانید ولی چرا سکوت کرده‌اید و چرا کاری و کمکی نمیکنید؟ خدای ناکرده عمدی که در از بین بردن بقایای آدمهای فرهنگی این جامعه که ندارید؟

از نگاه من مسافر تاکسی،  اشتباهات زیادی انجام گرفته و پولهای زیادی و مغزهای زیادتری از کشور خارج شده، بیائید و به فکر این باقیمانده باشید. اگر قرار است این چند نفری که با عشق به سرزمین ماندهاند و دارند کار میکنند، بمانند و کاری را انجام دهند که از این آب و خاک اندکی هم برای نسلهای آینده مردمان کشور ایران باقی بماند، نیاز به حمایت دارند. من در مصاحبه هایی که در 15 یا 20 سال پیش کردم، درباره یارانه کتاب برای نمایشگاههای بین المللی کتاب، باور داشتم که همه چیز را همین سوبسید خراب کرده و حتی فساد هم آورده، ولی امروز با یارانه فرهنگی در شرایط حاضر بسیار موافقم. موافقم که کاغذ باز هم کالای اساسی باشد، با اینکه نیک می‌دانم که مافیای بازار کاغذ بخش بزرگی از رانت کاغذ را در همه این سالها که کاغذ ارز کالای اساسی می‌گرفت، تصاحب کرده‌اند، با اینهمه اصرر دارم که کاغذ کالای اساسی است و سازمانهای انتظامی و نظارتی بیایند با این فساد مبارزه کنند، ولی کاغذ باید کالای اساسی باشد. کالای فرهنگی در ثروتمندترین کشورهای دنیا هنوز حمایت میشود.

 کاغذ، کتاب، مجلات و بازار نشر نیاز به حمایت دولتها و حکومتها دارند. فرهنگ و هنر در همه کشورها از حمایتها و یارانه های دولتها برخوردارند، یارانه های این محصولات را قطع نکنید. اینها با سایر اقلامی که به بازار دوم رانده شده اند متفاوت هستند. رقم ارزی آنها هم کاملا متفاوت است، در واقع و به زبان بازار، مجموع تقاضای ارزی برای امور فرهنگی کشور رقمی نمیشود ، واقعا در برابر هزینه سایر بخشها اصلا رقمی محسوب نمی‌شود، آن را قطع نکنید. به کمک دانشگاهها و مراکز فرهنگی همت گمارید.  

عمرانی، سید ابراهیم «دولتها برای فرهنگ یارانه می پردازند: اخراج کاغذ و کتاب از کالاهای اساسی». سخن هفته لیزنا، شماره ۴۰3، 5 شهریور۱۳۹۷.