کد خبر: 41197
تاریخ انتشار: چهارشنبه, 23 بهمن 1398 - 05:03

داخلی

»

کتابخانه‌های عمومی

شب شعر « این سه رنگ سربلند » برگزار شد

منبع : روابط عمومی فرهنگسرای انقلاب اسلامی
فرهنگسرای انقلاب اسلامی شب شعر «این سه رنگ سربلند» را با حضور جمعی از شاعران آیینی در آستانه چهلمین روز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی با تقدیس پرچم سه رنگ کشور و سردار پرافتخار ایران برگزار کرد.
شب شعر « این سه رنگ سربلند » برگزار شد

به گزارش لیزنا، در این آیین که با حضور جمعی از شاعران آیینی عصر روز گذشته در فرهنگسرای انقلاب اسلامی برگزار شد، قاسم صرافان، محمدرسولی، پیمان طالبی، سیده فاطمه موسوی و سیدحسین متولیان به شعرخوانی پرداختند. در این برنامه سیدمحمدصادق آتشی، خواننده و گروه سرود نسیم رحمت به اجرای موسیقی و سرود پرداختند.

در ابتدای این مراسم رامین بهرامی، قاری بین المللی به تلاوت قرآن پرداخت. نخستین شاعر این برنامه قاسم صرافان بود که شعرخوانی را با ترانه ای آغاز کرد که توسط 4 خواننده از جمله رضا صادقی و حمید عسکری در حال اجراست:

تاریخی از شکوه است/ این خاک سربداران/ جغرافیای عشق‌ ست/ این بیشه‌ی سواران/ اینک زمان مردی ست/ از جنس بی‌زمانی

با شوکت سلیمان/ خاکی و آسمانی/ هر دل گرفته انگار / آیینه رو به رویش/ دل‌ها به او رسیدند/ او هم به آرزویش

صرافان در ادامه ترانه ای را خواند که با صدای محمود صابری در حال تبدیل به قطعه موسیقی است:

اگر یک روز افتد چشم بدخواهان به خاک من/ خروشان، دست هم گیرند/ فرزندان پاک من/ به همراه سوارانم/ ز جای خویش برخیزم

خروشان، دشمنانم را / به جای خویش بنشانم/ من ایرانم/ خوشا شور دلیرانم/ خوشا فریاد شیرانم/ هزاران لاله روئیده ست از خون جوانانم

من اما زنده‌ام/ سبز و سفید و سرخ می‌مانم/ من ایرانم/ نخواهی دید در بندم که الوندم دماوندم/ رهایم رستمم با رخش می آیم/ خروش غیرت آئینه دارانم/ خزر دارد خبر از شور مردانم

در ادامه علیرضا پناهی، مجری از محمد رسولی، شاعر برای شعر خوانی دعوت کرد. رسولی این شعر را در رثای حاج قاسم سلیمانی خواند:

نترس ای دل غمدیده روزگار این است/ اگرچه تلخ، ولی انتهاش شیرین است

 نترس آینه‌ی ما ترک نخواهد خورد/ بدون فتنه که ایمان محک نخواهد خورد

 بایست، کوه صلابت! میان دوران‌ها/ نترس، سرو رشید! از خروش طوفان‌ها

 اگرچه دفتری از داغ بر جبین‌ها هست/ نترس در دل تاریخ بیش از این‌ها هست

اگرچه هیچ مجال نفس کشیدن نیست/ وظیفه من و تو پای پس کشیدن نیست

به هوش باش که از پشت سر کمین نخوری/ به مکر دم به دم دشمنت زمین نخوری

 ببین رفیق که در جبهه‌ی مقابل کیست/ مبر ز یاد که در این میانه قاتل کیست

همانکه بر شرف و خاک ما تهاجم کرد/ سپس به سیلی حق دست و پاش را گم کرد

 به وعده‌های الهی، رفیق شک نکنی/ به گوشه گیری خود ظلم را کمک نکنی

 اگرچه داغ، از این سینه صبر برده عزیز/ خداست یاور دینش، خدا نمرده عزیز

اگر که نقشه‌ی دشمن مقابله باشد/ نگاه تو به جلودار قافله باشد

شعر دیگری که رسولی در این نشست قرائت کرد این اثر بود:

میان این شب تاریک ماه گم نشود/ بدان که رهبر اگر هست راه گم نشود

 چو کوه پیش روی فتنه ها مقاوم باش/ از این به بعد برادر! تو حاج قاسم باش

 از این به بعد به میدان رزم بخت تو چیست؟/ بگو برادر من! انتقام سخت تو چیست؟...

در بخش دیگری از این مراسم سیدصادق آتشی،خواننده سه قطعه موسیقی به نام های  معما، ایران و سردار عشق را اجرا کرد. در ادامه سید حسین متولیان به شعر خوانی اثری در موضوع پرچم کشور پرداخت:

تقديرمان رقم زده ما را كنار هم/ هم سرنوشت و همقدم و همقطار هم

دنيا نشسته تا كه ببيند چه ميكنيم/ با چشم هاي عاشق چشم انتظارِ هم

جام جهان نماست غرور قبيله اي/ كز جان خويش هديه نمايد نثارِ هم

من پرچم تو را به سر دوش مي‌برم/ اين است خرج عاشقي از اعتبار هم

فرياد ميزنيم غرورِ سه رنگ را/ سبز و سفيد و سرخ تر از روزگار هم

شوقِ حماسه بود اگر اشك ريختيم/ شور غرور ، حق نمك ، چشم تارِ هم

پيروزِ كارزار شدن سرنوشت ماست/ پرچم شديم بر قلل افتخار هم

آري قرار نيست ببازيم جز به عشق/ شيران عاشقيم و همه بيقرار هم

شعر دیگری که متولیان خواند این اثر بود:

مگر به دست حسن واقعه مرتب شد/ ببین دو مرتبه قاسم فدای زینب شد

چنان که خون تو بر خاک ریخته هر سو/ ز خون پیاله تو گوییا لبالب شد

خبر رسید که تقصیر گندم ری بود/ شریح قاضی اگر فکر مال و منصب شد!

چه خون دمید به پیکر مرا؟ که می‌جوشد/ چنان که آخر سر رشک هر مرکب شد

به صبح واقعه گفتم نبارمت ای مرد! / چنان به گریه نشستم غروب شد، شب شد

سرم فدای سر روی نی مقیمِ حسین/ فدای آنکه فدایی راه زینب شد

دیگر شعری که این شاعر به شهید قاسم سلیمانی تقدیم کرد این اثر بود:

به گریه می‌نگرم بر حیات بعد از تو/ شهادت است برایم ممات بعد از تو

زکات خون مرا داده است شریانت/ که فرق کرده برایم زکات بعد از تو

تفاوت است برای هر آدمی بینِ/ حیات قبل از تو با حیات بعد از تو

در قسمت گروه سرود «نسیم رحمت» به سرپرستی قربانی نسب به اجرای سرودهای اقتدار، دهه فجر و سلیمان عشق پرداختند.

در ادامه پیمان طالبی جهت شعر خوانی پشت تریبون دعوت شد:

خبر بده به زمین، آسمان شهید شده ست/ سیه بپوش که خورشیدمان شهید شده ست

به غنچه تسلیتی و به سرو تعزیتی/ خبر رسیده ز باغ، ارغوان شهید شده ست

چقدر خاطره از بدر یا حنین و جمل/ چقدر خاطره از نهروان شهید شده ست

چراغ روشن آن آشیانه کن خاموش/ که آن قناری بی آشیان شهید شده ست

بگو رقیه بداند که برنخواهد گشت/ بگو به زینب قامت کمان: شهید شده ست

به دوش ماست کنون بار ای گران‌جانان!/ که آن برنده بار گران شهید شده ست

علم ز دست علمدار ما نمی‌افتد/ چقدر پیر شهید و جوان شهید شده ست

شعر دیگری که متولیان در این شب شعر قرائت کرد با این مطلع شروع شد:

کجاست صور بشارت؟ بشیر را کشتند/ سیه بپوش که ماه منیر را کشتند

خبر رسید که با کشتن کریم آنک/ فقیر را و یتیم و اسیر را کشتند

نگاه کن به سندهای روشن تاریخ/ که این قبیله صغیر و کبیر را کشتند

پیمان طالبی پایان شعر خوانی خود را به خوانش شعری خطاب به مادرش از کتاب «اوایل» اختصاص داد:

چنان که خواسته بودى گلى نزد به سرت/ گلى نزد به سرت - اى دريغ! - گل پسرت!

مرا به خشكى طبعم ببخش اى مادر/ نداشتم غزلى در رثاى چشم ترت

مرا ببخش درخت عظيم ديرين سال!/ اگر نبود شبيه تو اخرين ثمرت

اگر نشد كه جگردارتر از اين بشود/ اگر كه كرد به عصيان و جور، خون جگرت

فداى انچه كه يك عمر با دلت كردى/ دل، اين شكسته ى از من هميشه باخبرت....

کتاب اوایل که شامل سروده های طالبی است هفته آینده توسط انتشارات فصل پنجم منتشر می شود.

سیده فاطمه موسوی، دیگر شاعر این نشست بود که پشت تریبون رفت.

ای شام تار از خصم کافر تیر خورده / مثل علی از پشت سر شمشیر خورده

دنیا نبیند تا ابد سردار از اینسان/ از کس نیاید در شهادت کار از اینسان

ای مردم آنَک این وداع آخرین است/ یک کهکشان آیینه بر دوش زمین است

تاوان قتل این صنوبر را بگیرید/ تابوت این سردار بی سر را بگیرید

ای قلب های سوگوار از هم بپاشید/ پس در کمین انتقامی سخت باشید

رگبار ظلمت بر شهابی آتشین زد/ آیینه را سنگ جهالت بر زمین زد

این نام بر لوح شهادت ماندگار است / این جاده تا روز قیامت برقرار است

این روبهان از رزم شیران می هراسند/ این ناکسان عزم شما را می شناسند

تا محشر از رسم شهادت نامتان باد/ بر عالم از آزادگی پیغامتان باد

سردار رفت و نعره از افلاک برخاست/ یک دشت سرو نوجوان از خاک برخاست

افلاک آن شب هفت جام واژگون شد/ آتش گرفت و هفت چشم غرق خون شد

تیرش زدند، آیینه ی خورشید در مشت/ در خون نشست، انگشتر دریا در انگشت

نفرینت ای خصم دغل زین نابکاری/ مرگت سزاوار است در این شرمساری

خنجر زدن از پشت رسم ناکسان است/ این گونه جنگیدن مرام کرکسان است

الله اکبر شعله ی فریاد باشید / همراه با موعود در میعاد باشید

آخرین شعری که در شب شعر «سربلند» خوانده شد این اثر از موسوی بود:

چه بلايي سر انسان معاصر آمد /كه غم جنگ سراغ من شاعر آمد

قلم انگار تفنگ است بدستم چه كنم / من روايتگر يك فاجعه هستم چه كنم

آن طرف چادرى افتاده ميان خون است / اين طرف از دل آوار سرى بيرون است

اين طرف تر پدرى مات سرى بي بدن است / اين صدايي كه شنيديد صداي يمن است ....