سیاسی‌سازی علم و تجاری‌سازی علم: سودها و زیانها

لیزنا، «سیاسیسازی علم  و تجاریسازی علم : سودها و زیانها (به دنبال راهی جایگزین برای منابعی که دسترسی آنها محدود می شود)» سید ابراهیم عمرانی: دنیای غرب بعد از جنگ جهانی دوم و با استفاده از تجربه های حاصل از نتایج دو جنگ و افلاس بزرگ بین دو جنگ در سالهای 1929 و 1930  به استفاده هر چه بیشتر از تحقیق در رشد تولیدات روی آورد. شاید بیشترین استفاده از دانشمندان در دوره جنگ و در صنایع مربوط به جنگ و مسایل جانبی آن بود ولی نتیجه این حرکت مشارکت بخش صنعت و تجارت در پژوهشهای دانشگاهی و بالا رفتن تولیدات علمی دانشگاهها پس از جنگ بود. این تولیدات برای انتشار خود نیاز به فضاهایی بسیار بیشتر از ظرفیت انتشاراتی قبل از جنگ داشت و می دانیم که بسیاری انجمنهای علمی که شاید بیش از صد سال با یک نشریه علمی پاسخگوی مباحث اصحاب خود بودند، مجلات خود را بر اساس گرایشهای مختلف به چند مجله شکستند و یک مجله تبدیل به دو و سه مجله و در ادامه در اواخر قرن بیستم تعداد مجلات برخی از انجمنهای علمی به بیش از 50 و حتی در موارد استثنایی به 100 مورد رسید نمونه انجمن بین المللی برق و الکترونیک با بیش از صد عنوان پیایند و ادواری و انجمن شیمی انگلستان با بیش از سی نشریه ادواری و بسیاری دانشگاههای بزرگ که به تنهایی در هر رشته تخصصی چند عنوان نشریه منتشر می کنند.

هدف از این امار، ملازم کردن نشر علمی با تجاری سازی علم است از همان ابتدا. در این میان بخش خصوصی نیز که از شم خوبی برخوردار است و هر جا بوی سود و منفعت باشد، حتما از بخشهای دانشگاهی و علمی گوی سبقت خواهد ربود، از ابتدای این تغییر رویکرد به علم و گسترش نشر علمی وارد عمل شد و با آهنگی پر شتاب بر تولید مجلات جدید و از آن طریق بر سود و منفعت خود افزود و چه بسا دنیای صنعت که باید در رشته ای خاص منافع بالایی را نصیب خود کند به اندازه بعضی از این ناشرین نتوانند صاحب درآمدهای کلان شوند.

رقابت بخش علمی – دانشگاهی با بخش خصوصی در نشر نیز رقابتی نسبتا ضعیف و یک طرفه بود و به جز چند دانشگاه بزرگ مانند آکسفورد که در صحنه ماندند، قریب به اکثر انجمنهای علمی در غرب  برای تداوم انتشارات خود دست به دامن ناشران خصوصی شدند و امتیاز نشر خود را به ایشان واگذاردند که نمونه برجسته ایشان در اواخر قرن بیستم انتشارات بلکول بود که آن اواخر نشریات قریب به 100 انجمن علمی را منتشر می ساخت. در ابتدای قرن بیست و یکم،  یکی از بزرگترین تراستهای انتشاراتی آن را پیوست انتشارات خود کرد و اکنون با نام وایلی بلکول به رقابت عظیم خود با دو غول دیگر یعنی اشپرینگر و الزویر ادامه می دهند.

در ایران قبل از انقلاب دانشگاههای ما بیشتر مراکز آموزشی عالی بودند و وظایف آموزشی بر پژوهش به شدت می چربید و اگر نشریه ای علمی هم منتشر می شد، بخش عمده ای از مطالب ترجمه بود و دانشجویانی که دسترسی به مجلات فرنگی نداشتند و برخی مانند من که زبان خارجی نمی دانستند، مصرف کنندگان این مقالات بودند که باز مصرف آموزشی داشت.

اولین بار که در کشور اهل تحقیق برای رسیدن به نتایجی که همان زمان کاربرد آن را تعریف کرده بودند وارد کتابخانه ها شدند زمان جنگ و سالهای 64 تا 67  بود. من به یاد دارم جوانانی را که با نامه هایی در دست برای استفاده از کتابخانه معرفی می شدند و زمانی که برای کمک به ایشان که در قفسه های ما به دنبال یافتن مطلب سرگردان بودند می رفتم، ابتدا با اکراه و لی بعد از چند نوبت آمد و رفت و احتمالا پرس و جو درباره ما که قابل اعتماد هستیم یا نه، مطالبی را که نیاز داشتند مطرح کردند و ما متوجه شدیم که بچه های جهاد دانشگاهی و سپاه روی دفاع شیمیایی کار می کنند و روزهایی بود که رژیم صدام آن فاجعه بزرگ را در حلبچه رقم زده بود. و به یاد دارم که اولین همایش کتابداری ایران هم در همان سال 64 و در محل دانشکده حفاظت کار وزارت کار و امور اجتماعی برگزار شد و برگزار کننده آن سپاه پاسداران بود و در همان سمینار بود که برای اولین بار کتابداران تقاضای بازگشایی انجمن کتابداری را برای اولین بار بعد از انحلال انجمن به زبان آوردند.

چند سال بعد از جنگ بود که فکر می کنم با فراغت همان دسته بچه ها از مسایل جنگ، و ادامه تحقیق و تحصیل، فضای دانشگاهها دستخوش تغییر شد. ابتدا بر پژوهش تاکید شد و جوایز پژوهشی رونق گرفت. کم کم بحث ارتباط با صنعت رقم خورد و هرچند ضعیف، اصطلاحی تازه وارد فرهنگ دانشگاهی ما شد که در ادامه و دهسال بعد از آن پارکهای علم و فناوری شکل گرفت. بی اعتمادی بدنه علمی – آموزشی قدیمی دانشگاه را به این حرکتها به عینه می دیدم و ضمن احترام به کسوت ایشان و عمر صرف کردن در تربیت همین نسلی که اکنون داعیه های تازه داشتند، به تلاش این تازه واردان در عرصه علمی و پژوهشی هم نیم نگاهی داشتم و در حاشیه و با احتیاط و محافظه کاری همیشگی خودم با این گروه از نزدیک مشغول به فعالیت شدم.

این گروه جوان و تازه به کسوت هیات علمی دانشگاه درآمده گرچه از بعد سیاسی همیشه مانند هم نبودند و گاهی یکی و گاهی دیگری مدیریت دانشگاه را برعهده می گرفتند اما از یک بابت مانند هم عمل می کردند، حفظ حریم تامین منابع علمی دانشگاه. ما که حاشیه نشینان این برنامه ی (در ابتدا بدون برنامه ی) علمی بودیم و قرار بود از دل بی نظمی پدید آمده به نظمی برسیم، سیاسی بودن فضا را به روشنی می دیدیم و در بهترین مدیران پژوهشی دانشگاه خودمان حرکتهای سیاسی را مشاهده می کردیم، و با اینهمه از این فرصت استفاده کردیم و در سال 1369 خریدهای منابع علمی دانشگاه را از زیر چتر دانشکده ها و دیگر واحدهای مختلف دانشگاه بیرون کشیدیم و مستقیم به بالاترین ارگان مالی دانشگاه و بعد از چهار سال در سال 1372به بالاترین نهاد تصمیم‌گیری پژوهشی دانشگاه وصل کردیم یعنی شورای پژوهشی دانشگاه تهران و در راس آن معاون پژوهشی دانشگاه که در سه دوره پشت سر هم با قدرت از حریم تامین منابع دفاع کردند و در برابر معاونین مالی که همیشه کارهای انجام نشده روی دستشان تلنبار است و منابع علمی هرگز اولویت اول آنها نیست با اقتدار ایستادند و بودجه های لازم برای این کار را تامین نمودند تا این بودجه ها برای ذیحسابان و معاونین مالی هم رسمیت پیدا کند و در سبد خرید دانشگاه جایگاهی جدی بیاید و یافت.

این کار و از همان خرید اول سال 1369 حرکت و روح تازه ای در نزدیک به سی کتابخانه آن روز دانشگاه تهران بخشید و در بیشتر کتابخانه ها باعث کارهای تازه شد. این کار فواید بسیاری برای کتابخانه ها داشت. اول این که برای اولین بار و برای بخشی از مجموعه های خود صاحب بودجه معینی شدند که سالانه نیز افزایش داشت و دوم اینکه با یکپارچگی خرید، قدرت مذاکره و چانه زنی ما بالا رفت و توانستیم با همان مبلغی که دو سال قبل از آن، مجموع دانشکده ها بصورت جداگانه پرداخت کرده بودند، نزدیک به 35% بیشتر خرید کنیم و این یک موفقیت بود. ما این موفقیت را به سایر دانشگاهها توسعه دادیم و موفق شدیم در سالهای 1375 و 1376 لیست خریدی از مجموع 20 دانشگاه پیش روی ناشران و کارگزاران بگذاریم و رقم تخفیف بالایی را به دست بیاورم که قبلا در نوشته های قبلی خود عرض کرده ام.

در اینجا نکته بسیار مهم دیگری را خدمتتان عرض می کنم. مجموعه ای که با خرید جمعی کنار هم آمد و در قالب شورایی شکل گرفت، بر خلاف بسیاری نهادها و شوراها و انجمنهای دیگر  از بالا و با دستورهای سیاسی ، پارلمانی و قضایی، مانند شوراهای ملی و دولتی، تشکیل نشد. این "شورا " یا همان  کنسرسیوم توسط کتابداران و از پائین و بدون هیچ دستور دولتی شکل گرفت و با آمدن منابع الکترونیک بنا به اسناد موجود از اولین کشورهایی بودیم که کنسرسیوم منابع الکترونیکی داشتیم و دلیلش حضور کتابخانه های حداقل بیست دانشگاه در کنار هم در یک دوره چند ساله برای خرید منابع چاپی بود. در سال 1999 تنها کار ما این بود که بگوئیم از این پس به جای فاکتور به ما اجازه نامه  License Agreement   محصولاتتان را بدهید و این تعداد دانشگاه را هم در آن ذکر کنید تا اگر بعد از مذاکره و چانه زنی به توافق رسیدیم، آنوقت پیش فاکتور بگیریم و بپردازیم.

اگر به منحنی رشد تولیدات علمی نگاه کنید، هم زمانی آن را با ورود 1200 عنوان مجلات الزویر به شبکه الکترونیکی دانشگاهی کشور خواهید دید و این یک تصادف نیست، این نزدیکی بسیار جدی کتابخانه های دانشگاه با معاونت پژوهشی دانشگاه بود. این، با خبر بودن از برنامه های پژوهشی دانشگاه و عرضه کردن توان کتابخانه ها به ایشان بود. در سال 1375 شورای کتابخانه های دانشگاه تهران مصوب شورای دانشگاه شد و در تمام آن سالها معاون پژوهشی خود سمت ریاست این شورا را داشت و در همه جلسات حضور می یافت و به هر سی کتابخانه دانشگاه تهران (اکنون نردیک 45 کتابخانه در دانشگاه تهران فعالیت می کنند) اهمیت داده شد. این آن چیزی بود که در درس مجموعه سازی می خواندیم: نزدیکی کتابخانه به اهداف موسسه مادر و ما در این دوران بیست ساله با اهداف و برنامه های موسسه مادر حرکت کردیم. و حرکت بخش تامین منابع این شورا با سابقه دهساله همکاری چندین دانشگاه در دوران چاپی، به همه موسسات تابع وزارت علوم سرایت داده شد و به سرعت سایر وزارتخانه ها و نهاد های آموزشی و پژوهشی نیز از آن استقبال کردند و توسعه آن بر عهده معاونت پژوهشی وزارت علوم و بعد از آن معاونین پژوهشی سایر وزارتخانه ها قرار گرفت.

سوی دیگر این توسعه،  تشویقهای پژوهشی اساتید و پژوهشگران بود که ابتدا و تا دو یا سه سال منحصر به دانشگاه تهران بود و پس از آن به سایر دانشگاهها و وزارت علوم رسید و پژوهشگرانی که مقالات خود را در مجلاتی منتشر می کردند که در نمایه های استنادی شرکت آی اس آی آن زمان و تامپسون رویترز فعلی منتشر می شد جایزه های پژوهشی اعطا می گردید. با آمدن ابزار، یعنی مجلات علمی که در شبکه به راحتی قابل دسترسی شده بود، برای گروهی از اساتید و بیشتر در رشته های کاربردی پژوهش، نوشتن مقاله آسانتر شد و تولید علم سیر جهشی پیدا کرد. در این میان بسیاری از اساتید که با این عرف جدید مانوس نشده بودند، یا در رشته آنها امکان کمتری برای چاپ مقالاتشان در مجلات فرنگی وجود داشت، آرام آرام زبان به اعتراض گشودند و این همزمان بود با اعتراض عده ای از اساتید که معتقد بودند که این کار مجلات فارسی علمی- دانشگاهی ما را از رمق انداخته است و اساتید مقالات ضعیف تر خود را به مجلات فارسی می دهند . مطالعه این اعتراضها و بررسی آنها منجر به توسعه مجلات فارسی (بهتر است بگوئیم ایرانی چون مجلات به زبان انگلیسی ایرانی هم توسعه پیدا کردند) در داخل کشور شد و رتبه بندی این مجلات نیز بر عهده معاونت پژوهشی وزارت علوم قرار گرفت تا جائیکه امروز و در حوزه کتابداری ما  دوازده مجله علمی – پژوهشی داریم و همینجا از ایزد متعال خواهانم که بتوانیم از این ظرفیت به بهترین وجه استفاده کنیم و مقاله هایی به چاپ برسانیم که کیفیت کتابداری ما را بالا ببرد و شرمنده همه آنهایی که در این سالها برای پژوهش کشور تلاش کردند، نباشیم.

در این فضا که قبل از آنکه به جایی برسد که به صنعت و زندگی مردم راه پیدا کند و ما نتایج واقعی این رشد را در رفاه بیشتر جامعه ببینیم، بالا رفتن مقالات اساتیدمان را به کمک ابتدا جوایز پژوهشی (بخوان تشویقها) و پس از آن بخشنامه های وزارتی (بخوان تهدیدها) می بینیم، لازم است به یک نکته توجه کنیم. اگر در غرب و با سیستمهای کمتر متمرکز، حرکت را غیر دولتی و غیر سیاسی و از پائین می بینیم در بسیاری دیگر کشورها و از جمله ایران که بودجه تحقیق، بیش از 90% دولتی است، و دانشگاهها و مراکز پژوهشی توانمند ما هم بیشتر دولتی بوده و هنوز هم هست، این دیکته از بالا گفته می شود. لذا اگر در آن کشورها و حداقل در ظاهر تجاری سازی علم بر سیاسی سازی علم اولویت دارد (البته سیاستمداران علاوه بر استفاده از این نتایج، خود در بخشهایی که لازم دارند، پژوهشکده هایی ایجاد کرده اند که در آنجا این اولویت بر عکس می شود). در کشور ما ابتدا علم سیاسی سازی می شود و با اهرمهای سیاسی رشد داده می شود (منظور دقیق من از این حرف این است که حرکتهای علمی پانزده سال اخیر ایران، بدون داشتن پشتوانه سیاسی پیشروان این حرکت امکان پذیر نبود) و با بخشنامه های دانشگاهی (در کنار جایزه های علمی و پژوهشی) عادت پژوهش کردن در دانشگاهها تقویت می شود، و با همین بخشنامه ها اساتید مجبور می شوند که به جای ترجمه حاصل پژوهش خود را به مجلات علمی - پژوهشی بفرستند.

رویکرد آموزش عالی در غرب اینک و به ادعای خودشان رویکردی برآیندی شده و در همه اسناد مرتبط به آموزش عالی می بینید که درونداد به برونداد دیگر همه ماجرا نیست. اینک سوال از دانشگاه این است: خوب، این مقالات بسیار و این آموزشهای فراوان و این کنفرانسها و این ارتباط با صنعت. حالا بفرمائید برآیند این سرمایه گذاری ها و این بروندادها چیست؟ حاصل این همه برونداد و تولید علم چیست؟ رسم این منحنیهای رو به صعود و بالاتر و بالاتر رفتن تعداد مقالات چه جریانی را ساخته است؟ کیفیت تولیدات دانشگاه (فارغ التحصیلان) منجر به چه نقشی و تاثیری در رشد اقتصادی، اجتماعی جامعه شده است؟ ولی ما در ایران هنوز باید پا را از مرحله توسعه کمی جلوتر بگذاریم. باید همه کمیتها را که بعضا فراوانی آنها چشمها را خیره می کند، تبدیل به کیفیت کنیم.

من با تجربه همین پانزده سال گذشته می توانم به جرأت بگویم از دل این توسعه کمی که در بسیاری مواقع کنترل دقیقی هم بر آن نبوده و هنوز هم نیست، در انتظار توسعه کیفی هستم و در موارد خاصی شاهد این بوده و هستم. با تحلیل استنادی بسیاری از اساتید پر استناد خودمان و زیر ذره بین نگاه کردن به آنها می بینم که کیفیت دارد ظهور می کند. در تحقیقات شخصی خودم شاهد بوده ام که نیمی از مقالات یک استاد در مجلات کم ارزش تر منتشر می شدند و هنوز هم می شوند (با اینکه در جی سی آر نام مجله هست ولی در یک چهارم پائینی است)، در کار همین استاد، خود استنادی بالاتر از حد معمول هم می بینم ولی این را هم می بینم که بخشی از مقالاتش به مجلات بالای جدول رسیده و از بررسی استناداتش می بینیم که در مقالات مجلات بالای جدول استناد جذب کرده و در بررسی تاریخی آثارش می بینم که تعداد استنادهایش در مجله های رتبه های اول جهان (البته از نظر شرکت تامپسون رویترز) در سالهای جدیدتر بیشتر شده است. به نظر من  این پدیده ای طبیعی است که اگر حرکتی مداومت داشته باشد، کمیتها می توانند تبدیل به کیفیتها شوند و آن وقت است که اگر در سایر شاخصها نیز کیفیتها را ارتقاء دهیم، برآیند جامعه دانشگاهی ما بالنده خواهد شد و آن وقت می توانیم با گردنی افراشته به حرکتی که از سالهای اول دهه هفتاد در جامعه دانشگاهی - پژوهشی ایران اتفاق افتاد افتخار کنیم و به خود ببالیم، پس بیائید و با همه توان از تداوم این حرکت حراست و پشتیبانی نمائیم.

هنوز معتقدم که در بسیاری کشورها و کشور ما (چه بگوئید بدبختانه و چه بگوئید خوشبختانه تفاوت نمی کند) از سیاسی سازی علم به تجاری سازی علم می رسیم. برای اینکه علم ما تجاری شود و تجاریون ما رغبت کنند که در آن سرمایه بگذارند، باید کیفیت آن بالا و بالاتر رود تا بوی سود از آن به مشام سرمایه گذاران برسد، و برای این کار نیاز به حمایت قوی سیاسی و سرمایه گذاری دولتی داریم که من همین امر را سیاسی سازی علم اصطلاح کرده ام و می گویم در کشور ما سیاسی سازی علم بر تجاری سازی آن اولویت دارد.سیاسی سازی علم همان قدر که ممکن است فواید فراوانی بدهد، چنانکه در عرایضم عرض شد، می تواند زیانهایی هم داشته باشد. همان طور که با یک بخشنامه می توانیم اساتید را برای گرفتن ارتقای سالانه مجبور به کار پژوهشی کنیم و به عنوان کسی که حقوق و مزایای ایشان را طی قراردادی پرداخت می کند، در قرارداد می نویسد که من این وجه را در برابر این میزان تحقیق و این میزان آموزش خواهم پرداخت. به همان میزان می تواند مشکل زا هم بشود. نمونه همین تصمیم اخیر روسای دانشگاهها در مورد قطع ارتباط با یک ناشر هلندی. این تصمیم با آرای پژوهشگرانی که از این مجلات استفاده می کنند گرفته نمی شود، تصمیمی است به نظر من از بالا و سیاسی.

این روزها فشار سیاسی غرب را با انواع و اقسام اشکال از تحریم و تهدید به تحریمهای بیشتر گرفته تا بازیهای دیگری که در غرب و جنوب و شرق و اخیرا شمال کشور راه می اندازند و حتی سناریوهای مسخره ای را که طراحی می کنند را به عینه می بینیم. حال اگر قطع دسترسی به مجلات علمی برای دو دانشگاه را، در راستای همان فشارها ببینیم، که حتما دیده ایم، یعنی حرکتی سیاسی از سوی غرب، موضع روسای دانشگاهها را می توانیم پاسخی سیاسی به حرکتی سیاسی ببینیم و موضع ایشان را در راستای موضع دولت ارزیابی و کاملا درک کنیم. آری این دلایل از بعد سیاسی فعلی قابل هضم است، ولی به هر حال نتیجه آن می تواند ایجاد مانع برای پژوهش که روند خوبی پیدا کرده است، شود. و تنها نگرانی من در این شرایط این است که به هر دلیلی این تحریمها بیشتر و بیشتر شوند و سایر ناشران بزرگ غربی که دسترسی محصول خود را به همه دانشگاههای ما، حتی دو دانشگاه مورد تحریم، قطع نکرده اند، با بلند شدن صدای این بحثها، در آینده ای نامعلوم به این تحریمها بپیوندند و مشکلاتی برای جامعه دانشگاهی پژوهشی ما ایجاد کنند.

با این صورت مساله توصیه اکید به سیاستگزاران تامین منابع علمی می نمایم که به سرعت به طرف سیاستهای جایگزین بشتابند و از هم اکنون زمانی را ببینند که ناشران غربی به هر دلیلی و به هر بهانه ای به این تحریم بپیوندند و دسترسی علمی ما را به منابعی که شریانی حیاتی برای پژوهش محسوب می شوند قطع کنند. همه باور داریم که علاوه بر ایمان، باید  با دشمن با سلاح خودش جنگید و در این عرصه از کارزار، سلاح دشمن اطلاعات است که از دل شبکه های علمی بیرون خواهد آمد. شورای سیاستگزاری تامین منابع علمی باید ضمن پیشبرد امور جاری و تا حد امکان برقرارنگاه داشتن  دسترسیها از طرق رسمی و استاندارد و با رعایت کامل حقوق مالکیت معنوی، در فکر راههای جایگزین تامین منابع نیز باشد تا جریانی که مراحل کمی خود را آرام آرام پشت سر می گذارد و مراحل کیفی پژوهش را آغاز کرده و امیدواریم که این پژوهشها به رشد تولید اقتصادی و اجتماعی در کشور منجرشوند، دچار سکته نشود.

ایمان دارم که دستاوردهای علمی متعلق به همه بشریت است و نه به شرکتهای چند ملیتی. این اعتقاد را در بین پژوهشگران غربی و در آرای جنبش دسترسی آزاد هم می بینم، پژوهشگرانی که مساله تحریم را ندارند، ولی با این گونه تجاری سازی علم مخالفند. در بین پژوهشگران کشورهای فقیرتر هم می بینم، آنان که جرمشان نداشتن منابع مالی کافی است، و با احترام به حقوق مالکیت معنوی اعتقاد دارم این حقوق نباید با نام دفاع از معنویت، مانع دستیابی نیازمندان به اطلاعات گردد. در پایان و در تائید این صحبتم یادداشت دو پزشک محقق و انسان دوست یکی برزیلی و دیگری سریلانکایی، که در سریلانکا  کار و پژوهش می کنند و احتمالا  به علت فقر کشور به بسیاری از منابع دسترسی ندارند را از مجله British Medical Journal و در مقاله ای با عنوان : Researchers raise concerns over the increasing commercialization of science پیوست می کنم:

وارونی د سیلوا و راوین هنولا از پژوهشگران دانشگاه کلمبو در سریلانکا اعتقاد دارند که حق مولف و حق امتیاز ثبت اختراعات و اکتشافات، سطح بهره برداری عموم مردم را از دستاوردهای علمی، تکنیکها، آزمایشها، مواد ژنتیکی تازه محدود کرده است: "تجاری سازی عظیم علم باعث این محدودیتها شده است. بسیاری از نتایجی که ما برای بیمارانمان نیاز داریم دارای حق مولف است و ما بدون پرداخت پول حق استفاده از آنها را نداریم. بسیاری آزمایشهای ژنتیکی دارای حق ثبت اختراع هستند و ما برای یافتن روش یک آزمایش باید پول زیادی بپردازیم. و از جوامع علمی انتظار داریم و می خواهیم که با این شیوه وحشتناک جهانی سازی علم مقابله نمایند. و برای مثال می افزایند باید همه توالیهای ژنومی تولید شده توسط پروژه های ژنومهای انسانی در پایگاهی عمومی ذخیره و همه پژوهشگران به آنها دسترسی آزادانه و رایگان داشته باشند، همان گونه   National Institute of Health  و Wellcome Trust که دو موسسه دسترسی باز هستند این کار را انجام می دهند ".

در کنار همه تلاشها برای تامین منابع و دسترسی پژوهشگران به آنها ، به راههای جایگزین بیندیشیم و جنبشهای موازی را که مثل ما به دنبال راههایی برای تامین منابع دور از سیاست هستند را زیر نظر داشته باشیم و از این شعار در همه جا دفاع کنیم:

هر تحقیقی در هر جای دنیا از بودجه های عمومی انجام می شود، باید آزادانه و بصورت رایگان و از طریق شبکه در اختیار همه پژوهشگران قرار داده شود (جنبش دسترسی آزاد).

عمرانی، ابراهیم. «سیاسی سازی علم  و تجاری سازی علم : سودها و زیانها (به دنبال راهی جایگزین برای منابعی که دسترسی آنها محدود می شود)». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 50. 2 آبان 1390.