لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: بچه شوراییها با مفهوم مشارکت آشنا می شوند و زندگی مشارکتی را می آموزند. مشارکت در خواندن، مشارکت در کار، مشارکت در آموزش، مشارکت در پژوهش و مشارکت در شکست و پیروزی.
به من می گفتند دست از این کارهایت بردار، در ایران کار جمعی سامان ندارد، آخر و عاقبت ندارد. من می گفتم کمی دشوار است ولی می شود. شورای کتابخانه های دانشگاه هنوز وجود نداشت، دعوت می کردیم از همه مسئولین و روسای کتابخانه های دانشگاه تهران به کتابخانه علوم، بار اول 11 یا 12 نفر آمدند، می پرسیدند قضیه چیه؟ گفتیم می خواهیم با هم آشنا شویم. آشنا شدیم و ادامه دادیم. از کتابخانه های هم بازدید کردیم، جلسه های بعدی تعداد مشارکت کنندگان بیشتر شد، جلسه ها را منظم کردیم ، هر جلسه ای در یک کتابخانه، و تصمیمات گروهی می گرفتیم. 6 سال این روال ادامه داشت تا در یک بزنگاه آن را به تصویب شورای دانشگاه رساندیم و الآن از تصویب شورا درست 15 سال می گذرد و جلسات ماهانه منظم آن برقرار است. در آن شش سال یکی از دوستان، از مدیران دانشگاه، هر بار که مرا در محوطه پردیس دانشگاه می دید با خنده می پرسید شورایت در چه حاله؟
برای خرید مجله های خارجی هر دانشکده ای در یک دانشگاه و هر دانشگاهی برای خود راهی می رفت، بدون خبر از دیگری، صدایشان کردیم به صرف چای و شیرینی، پول شیرینی را هم خودمان دادیم نه دولت (ولی در ساعات کار دولتی بود)، سال اول یک دانشگاه به ما پیوست و سال دوم 3 دانشگاه و سال سوم شدیم 20 دانشگاه، باشگاه خرید تشکیل شد و هیچ بخشنامه ای و مصوبه ای برای این کار جمعی وجود نداشت، همه چیز از کتابخانه ها شروع شد، الآن کنسرسیوم بیش از 100 عضو فعال دارد و از 6 سال پیش اساسنامه ای دارد و شورایی با عنوان شورای سیاستگزاری تامین منابع علمی و معاون پژوهشی وزیر علوم هم در راس آن است. هزار بار در طول این هزار سال (اگر خوب به عقب برگردم بیش از هزار سال کار برد)، به من خندیدند، و چون در پاسخ، خنده تحویل گرفتند، تهدید کردند، تطمیع کردند، و گاهی آرزوی تشییع کردند، ولی کنسرسیومی که از پائین و توسط کتابخانه ها شکل گرفته بود، ماند و ماندگار شد و الآن شورای سیاستگزاری یکی از مهمترین نهادهای تامین منابع دانشگاهی کشور و مدافع دانشگاهها در برابر زیاده خواهیهای ناشران چند ملیتی و کارگزاران ایشان است.
از انجمن بگویم، انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران، خیلی کار می بایست می کردیم، بدون نیرو، بدون بودجه، بدون یاور و با یک عالمه سدها و دیوارهایی که سر راهمان می چیدند که حتما پایمان گیر کند تا انجمن چنان با سر به زمین بخورد که از جا برنخیزد، کار داوطلبانه مستمر و جدی اعتماد خالصترین قشر حرفه، یعنی جوانان را جلب کرد و آنها پا به وادی مشارکت گذاشتند و هم اکنون اکثریت اعضای هیات مدیره فعلی همان جوانان هستند، انجمن نهادی تاثیرگذار شد. پیشتازترین استادان رشته بهترین کارهای نو و تازه خود را در انجمن ارائه دادند و می دهند. انجمنی در میان انجمنهای موجود، نه چندان بزرگ و نه چندان ثروتمند، لیکن در سال جاری، در دهمین سالگرد تولدش جایزه بهترین انجمن علمی ایران را گرفت و در بین همگان اول شد، انجمن ما با تزریق ثروت اول نشد، جایزه اول مشارکت و کار گروهی را گرفت.
همین لیزنا که این روزها سالگرد دومین سال آغاز به کارش را با اضافه کردن یک ستون تازه آغاز کرد، حاصل کار داوطلبانه گروهی است. دو سال است که بچه های ما بی هیچ چشمداشتی، از گوشه و کنار ایران به ما کمک می کنند و به ما خبر می رسانند. همه بچه های ما غیر حرفه ای و داوطلب هستند و هر روز تقاضای تازه ای برای همکاری. معلم روزنامه نگاریمان، معلم گزارش نویسیمان، مدیر توانای سایتمان، همه داوطلبانه می کوشند تا به حرفه کتابداری تعالی بخشند، در حد توان. خیلی روزها ممکن بود یکی از جوانترها احساس یأس کند، احساس کند که ارزش کارش را نمی فهمند و در کارش سنگ می اندازند و همکاری نمی کنند، ولی راه ادامه یافت و چون کار جهان یک سره بر منهج عدل است، ما دلخوشیم که بالاخره راهمان را پیدا خواهیم کرد و پیش خواهیم رفت.
باز هم بگویم، مثالها کافی نیست؟ شما هم پذیرفتید که مشارکت در ایران امکان پذیر است؟ شما هم می پذیرید که کار گروهی قطعا نتیجه خواهد داشت؟ ما کارهای تازه ای را هم شروع کرده ایم، در جریان هستید، کتابخانه های تخصصی را می گویم، مطمئن هستم سالی دیگر آن را هم در مجموعه مثالهای کار گروهی کتابداران ایران خواهیم نوشت و به آن افتخار خواهیم کرد.
اگر هنوز هیچکدام از مثالهای مرا باور ندارید، با هم سری به مکتبخانه مشارکت ایرانی بزنیم. جایی که مشارکت را در ایران به شکلی عملی آموزش می دهد و از مجموع کارهای داوطلبانه کوچک و کنار هم قرار دادن آن بنایی ساخته، که از باد و باران نیابد گزند. گرچه خیلی از برجهای بلند شاهانه در گزند طوفانهای اجتماعی فرو ریختند، لیکن این خانه مشارکت با خشتهای ساده و سبُک مشارکتی خود ماند و ماندگار شد. لانه زنبوری به نام شورای کتاب کودک که در فضایی کوچک دلهایی بزرگ را گرد هم آورده که همواره در همان یک وجب جا در حال حرکت و جوشش مدام و صد البته در حال خلق هستند. مکتبخانه ای که حالا فرزندانی هم دارد. مثل موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، خانه کتابدار، کتابک، و نوه هایی که دیگر نام نمی برم. مکتبخانه ای که به یمن وجود معلمهایی چون توران میرهادی، یحیی مافی، معصومه سهراب، نوش آفرین انصاری، منصوره راعی و فرزندانشان زهره قائینی، محمد هادی محمدی و .... جز درس عشق، صلح و مشارکت حرفی به کودکان سرزمین من نیاموختند.
شورا مدرسه مشارکت بود، و هست، و خواهد بود. بچه شورائیها همه مشغول هستند، کاری معین، و دقیق برعهده هربچه شورایی گذاشته شده، برای هر داوطلبی کاری وجود دارد در حد توان او. من خودم را یک بچه شورایی می دانم، اگر شورا هم مرا بپذیرد. بچه شورایی قرار نیست یک شبه ره صد ساله برود قرار است در یک شب به اندازه یک شب راه برود نه بیشتر، این گونه همه راه و مخاطرات آن و زیبائیهای راه در او کامل نشست می کند و تبدیل به تجربه ای جاوید و ماندگار می شود. در شورا ممکن است ماموریتی کوچک و در حد توانت بر عهده بگیری، ولی در موفقیت بزرگ که مال همه است شریک خواهی بود و روز جشن، تو و توران خانم و نوشین خانم در کنار هم می ایستید و برای یک موفقیت تازه دست می زنید و از اینکه شورا یک قدم دیگر هم برداشت با هم لذت می برید.
مشارکت از نوع ایرانی ویژگی کار شورا است. مشارکت در کار، مشارکت در ناکامی، مشارکت در پیروزی و مشارکت در لذت از کاری گروهی، مکتبی را تشکیل می دهد که به آن شورای کتاب کودک می گوئیم. این مشارکت منجر به خلق یکی از عظیمترین دستاوردهای پژوهشی معاصر ایران، یعنی فرهنگنامه کودکان و نوجوانان شد. اثری کاملا ایرانی، با نگاهی ایرانی و برای کودکان و نوجوانان ایرانی و حتما بزرگسالان هم از آن استفاده خواهند کرد که می کنند.
پژوهش گروهی و تعاملی، دستاورد جدید ایرانی. شورا مبدع تجربه های عظیمی در پژوهش گروهی و تعاملی بوده که در هیچ جا تجربه نشده است. داستان تجربه مقاله ریاضیات فرهنگنامه را از زبان خانم میرهادی در مراسم بزگداشت ایشان در روز چهارشنبه 10 اسفند در تالار اجتماعات دایره المعارف بزرگ اسلامی، و ادامه آن را به عنوان یک شیوه پژوهشی نو همه شنیدیم. یک شیوه پژوهشی، یک شیوه تربیتی، و یک شیوه مشارکتی. مقاله ریاضیات که با زحمات بسیار و توسط برجسته ترین اساتید ریاضی کشور و با کمک همکاران شورایی نوشته شده بود، زمانی که برای نوجوانان خوانده می شود، بچه ها پاسخ می دهند که خوب اینها را که در کتابهای درسیمان می خوانیم، ما چیزهایی از ریاضیات را دوست داریم بدانیم که در کتابهای درسی نیست. مقاله با همه تلاشی که بزرگان برای نوشتنش صرف کرده بودند به کناری گذاشته می شود و نوشتن مقاله جدیدی از سرگرفته می شود تا فراخور مخاطب واقعیش گردد.
شیوه ای پژوهشی به دور از کلیشه های پوزیتیویستی و ابزارگراییِ استنباطیِ حاکم بر پژوهشهای دانشگاهی، شیوه ای در تربیت نسل جوان. اتکا به نظر نوجوانان، در کاری که برای آنها پژوهش می شود، اعتماد به نفسی که به نو جوان می بخشد و به او می آموزد که بزرگترها می توانند برای بهتر شدن کارشان از وجود آنها بهره ببرند و نتیجه نظرشان را می بینند. این بچه ها هم یاد می گیرند که باید به همه فرصت داد و از همه کمک گرفت و خرد جمعی را که در فضاهای دیگر شعاری بیش نیست، در شورا به عینه تجربه می کنند.
خرد جمعی را در جمعهای زیادی به شعار شنیده ام و فقط مرا به یاد هنگ دانشجویان در پادگان دژبان مرکز در تابستان 1355 می اندازد که به جناب سرهنگ گفته بودند که اینها همه دانشجو هستند و همین سه ماهه تابستان میهمان ما هستند و از اول مهرماه برمی گردند به کلاسهای درس، و باسواد هستند و شما هم در رفتارتان با آنها متفاوت باشید و با نرمش بیشتری با آنها رفتار کنید. ایشان سر صف پس از ابراز خوشحالی از حضور دانشجویان سعی کرد برای کارها به جای فرمان از کار داوطلبانه استفاده کند، بنا براین همان روز در گوشه ای از پادگان فریاد زد، چهارتا داوطلب می خواهم که این میزها را از اینجا ببرند به تالار؛ و رو کرد به چهار نفر از دوستان دانشجو / سرباز و ادامه داد تو و تو و تو و تو.
ولی در شورا به من دانشجوی سال یکی کار سپردند، بعد هم راه نیفتادند بروند، بزرگتر من کنارم نشسته بود و همان کار را می کرد که من می کردم. به من می گفتند این قسمت را اگر این گونه جلو ببری آسانتر است و بهتر است و من کار کردن در جمع را با شیوه ای یادگرفتم که همیشه آویزه گوشم ماند، شیوه ای که اسم آن را گذاشته ام شیوه شورایی و افتخار می کنم که خودم را یک بچه شورایی بنامم، به همان شرط بالا.
ویژگی دیگر این مکتب – خانه، ایرانی بودن است. فرهنگنامه ایرانی است، چون شورا ایرانی ایست، چون شورایی ها ایرانی هستند و سرزمینشان را دوست دارند. دوستی ایران در بچه شورائیها نهادینه می شود، برای هر کاری اول ببینیم خودمان چه داریم و بعد ببینیم این که خودمان داریم در سال 1390 هنوز کارایی لازم را دارد؟ برای هر تحقیقی از محیط ایرانی بهره ببریم، برای بچه های خودمان قابل لمسش کنیم، بچه ها ایران را لمس می کنند و بچه شوراییها با زندگی در این فضا ایرانی بودن را بیشتر حس می کنند و دوستی سرزمینی که هر چه داریم از اوست در آنها نهادینه می شود. من تجربه های شورا را مشارکت ایرانی می نامم، چیزی که سالهاست با من در حرکت است و آرزو دارم تا هستم در مشارکتهای ایرانی سهیم باشم.
به یاد دارم که هوشنگ مرادی کرمانی در گزارشی بعد از زلزله بم در شورای کتاب کودک از کمپی نام برد که بچه های زلزله زده و عزیز از دست داده اش فعال تر و شاد تر از دیگر کمپها بودند، مرادی زمانی به بازدید کمپ رفته بود که خیلی از دوستان برای کارهای جاری بیرون از کمپ بودند و ندیده بود ما را و نمی دانست که آنجا هم بچه شورایی ها حضور دارند. بچه های سیب با بازیهای قدیمی ایرانی کار خودشان را شروع کردند و با قصه های کاملا ایرانی (البته با خشونت زدایی از روایتها) و با تکیه بر قصه گویی با لهجه بومی برای بچه ها کارشان را ادامه دادند و با تقسیم کارهای جاری کمپ بین بچه های بسیار کوچک که همه از زلزله شوکه شده بودند، آنها را از اضطراب و یأسی که در روزهای ابتدایی بر چهره شان نقش بسته بود بیرون کشیدند. من هم یکی از قصه گوها بودم، همه مشکلات و کارهای روزانه مان از زبان شخصیتهای قصه های خودشان به بچه ها گفته شد و خیلی تجربه خوبی بود. فرهنگ ایران در همه جا به کمک ما ایرانیها خواهد آمد، باید بخواهیم که از این فرهنگ غنی بهره ببریم. بچه شورائیها این را خوب می دانند.
شورای کتاب کودک در آستانه پنجاه سالگی است، حاصل نیم قرن تلاش شورا مجموعه ای از کارهایی ماندگار است در سرزمینی که بچه شورایی ها خیلی دوستش دارند. چهارشنبه این هفته مراسم سالگرد شورای کتاب کودک، مکتب – خانه مشارکت ایرانی را گرامی میداریم، و از همینجا از همه دوستداران شورا دعوت می کنیم برای شرکت در این مراسم که بعد از ظهر روز چهارشنبه 17 اسفند ماه 1390 برگزار می شود در تالار اجتماعات حسینیه ارشاد حضور بهم رسانند.
عمرانی، ابراهیم. «مکتب - خانه مشارکت ایرانی: شورای کتاب کودک». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 69. 15 اسفند 1390.