بهاریه لیزنایی: خانه تکانی کتابدارانه

 

به اسفند که می رسیم ، اولین بارانهای بهاری  مژده نوروز دارند. همراه با این بارانها دوست داریم آرام آرام رخت سنگین زمستانی را سبک کنیم و اجازه بدهیم باد بهاری بر صورتمان به مهربانی گذر کند و مژده آمدن بهار را در گوشمان زمزمه کند.

مراسم بسیاری در پیش داریم که باید به همه بپردازیم. خانه تکانی، چهارشنبه سوری در آخرین سه شنبه، زیارت اهل قبور در پنجشنبه آخر،  هفت سین،  عید دیدنی و دیدار بزرگان، سیزده بدر و علاوه بر اینها که عمومیت بیشتری دارد، مراسمی هم بصورت محلی یا خانوادگی بین ایرانیان مرسوم است که همه در جهت یادآوری گذشتن یک سال و آمدن سالی نو است و امید بهتر شدن و تغییر.

مقدمه همه این کارها و استقبال بهار از هر سو، و در هرجا خانه تکانی است.

لیزنا  هفت سین کتابداری و دید و بازدیدهای کتابدارانه و حتی دروغ سیزده را به دیگر دوستان وا می گذارد و از میان همه رسوم زیبای نوروزی ، تنها همه را دعوت به خانه تکانی می کند

 

عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم        گردی نستردیم و غباری ننشاندیم

مهدی اخوان  ثالث

پایگاه خبری کتابداری و اطلاع رسانی ایران (لیزنا) از همه کتابداران و اطلاع رسانان سرزمین ایران، می خواهد که پس از فراعت از پاکیزه و زیبا کردن خانه های خود و آماده شدن برای پذیرش بهار طبیعت، پس از یک سال کار و تلاش، اغلب در شرایطی نه چندان مناسب و دلخواه، خود را برای برداشتن غبار از جان و دل  نیز آماده کنند، چرا که:

به سر جام جم آنگه نظر توانی کرد        که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی           غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

حافظ

این غبار کدام است و این خاک میکده چه سحری دارد که غبار را به کنار می راند و نور دلها  افزون و جمال یار بر ما نمایان می کند.

بیایید تا همه دست در دست هم، سینه ها را از نفس باد بهاری انباشته و همراه و هماهنگ بر غبار سالیان باز دمیم، تا یکدیگر را آن گونه که شایسته ماست بیابیم.

سال پارین، در آستانه نوروز، دنیای کتاب رفیقی شفیق را از دست داد که غباری بر دل نداشت و جز مهربانی و کرم از او به یاد نداشتیم. اسدالله آزاد در آستانه نوروز 1389 جان از کالبد خاکی آزاد کرد و غباری بر دل ما نشاند. هنوز این غبار نرفته بود که این بار و در آستانه نوروز 1390 با رفتن ایرج افشار، غباری دیگر به دلمان نشست. با رفتن ایرج افشار پشتوانه ای را از دست دادیم که کتابداری ایران را از دروازه سنتهایی سخت سنگین و مقاوم عبور داد و فرمان هدایت آن را به دست توانای کتابدارانی نو اندیش نهاد که راه او را تداوم بخشند و خود همیشه از گوشه چشم مراقب این طفل نوپای خود بود و هماره یاور آن ماند، تا روزی که رفت . او رفت، با اینکه می دانست بهار نزدیک شده، نماند تا لاک پشتها از زیر خاکهای باغچه زمستان زده بیرون بیایند، تا باز همراه شاگرد نوشیینش به دیدن آنان برود، این بهار، نوشین تنها به دیدن لاک پشتها خواهد رفت؟ تنهایش نگذاریم.