کتاب دشمن عزیز

 

 

کمتر کسی هست که نام «بابالنگ دراز» را نشنیده باشد. جین وبستر، با سبکی ویژه، کتابی ماندگار پدید آورد که بدون شک می توان آن را در زمره شاهکارهای ادبی جهان به شمار آورد که علاوه بر محتوای جذاب آن، ساختار نامه نگارانه کتاب، آن را به اثری بی بدیل، بدل کرده است. بعد از موفقیت آن کتاب، وبستر کتاب دیگری را به همان سبک و سیاق به رشتۀ تحریر درآورد که اگر چه همیشه در سایه موفقیت بابالنگ دراز باقی ماند، اما زیبایی آن چیزی از کتاب اولی کم ندارد. کتاب «دشمن عزیز» که خیلی ها آن را جلد دوم بابالنگ دراز می پندارند، کتابی خواندنی و در ادامه و به سبک «بابا لنگ دراز» است.

 

کسانی که کتاب «بابا لنگ دراز» را خوانده  یا کارتن و فیلم آن را تماشا کرده  باشند با دختر موقرمز و رفیق و همدم جودی آبوت یعنی سالی مک براید خوب آشنا هستند. جودی آبوت، سالی مک براید و جولیا پندلتون، سه هم اتاقی در مدرسه شبانه روزی بودند که ماجراهای آن ها در کتاب بابالنگ دراز آمده است. حالا در کتاب «دشمن عزیز» ماجراها از زبان، یا بهتر بگوئیم از قلم سالی مک براید در نامه هایش دنبال می شوند. در این کتاب، ماجراها به حالت زمانی دوگانه  در  می آید. از یک سو نسبت به کتاب «بابالنگ دراز»، که به نوعی گذشته به شمار می آید، روبه جلو است؛ چرا که همه دخترهای آن مدرسه شبانه روزی قدیمی بزرگ شده اند و در دنیای واقعی به سر می برند.  از دیگر سو به عقب بر  می گردد، چرا که تقریباً کل کتاب در لوکیشن «نوانخانه جان گریر» که یتیم خانه دوران بچگی خودی ابوت است می گذرد. چنان که در انتهای کتاب بابالنگ دراز اتفاق افتاد، جودی با صاحب سایه ای که سال ها فقط از طریق نامه با او در ارتباط بود ازدواج کرد و آن صاحب سایه یعنی «بابالنگ دراز عزیز» کسی جز آقای جرویس پندلتون، عموی جولیا پندلتون نبود. در این کتاب، جودی به خانمی متشخص و متعلق به طبقه اشراف بدل شده اما بیشتر هم و غم خود را صرف امور خیریه می کند که در صدر همه آن ها رسیدگی به «پرورشگاه جان گریر» است که کودکی سیاه و تلخی را در آن گذرانده است. حالا او و آقای پندلتون که رئیس هیات امنای پرورشگاه است، در فکر افتاده اند که تحولی بنیادی در آنجا به وجود بیاورند و مهم ترین عامل رقت بار بودن پرورشگاه را در مدیر دیکتاتورمآب آن یعنی خانم لیپت می یابند. به همین خاطر به عنوان اولین گام تغییرات سالی مک براید خیلی جوان را کاندید مدیریت پروشگاه می کنند.

 

سالی در ابتدا با اکراه و تلخگامی و فقط برای مدتی کوتاه تا پیدا شدن مدیر جدید این کار را می پذیرد، اما وقتی وارد زندگی در آنجا می شود دیگر دل کندن برایش سخت می شود و تمام تلاشش را می کند که در آنجا ماندگار شود. او هر روز صبح با شوق دیدن 103 کودک  بی نوا از هر قشر و سن و سال، از خواب برمی خیزد و هر جا را که بتواند دستخوش تغییر و سازندگی می کند. او به مرور زمان موفق می شود پرورشگاهِ  ملال آور، وحشتناک و مملو از ترس و وحشتِ زمان خانم لیپت را به جایی دلپذیر برای زندگی بچه هایی که بی کس و بی پناه هستند تبدیل کند.

 

اگر بخواهیم در مورد سبک نگارش کتاب بگوییم، باید توجه داشت که اساساً یکی از سخت ترین کارهای بشر، نوشتن نامه است. به ویژه در حال حاضر که کمتر اقبال و توجهی به نامه نگاری می شود. اما مهم ترین ویژگی این کتاب، سبک نگارش آن است که مانند کتاب پیشین خود یعنی بابالنگ دراز، تماماً با نامه است و شگفتا که چقدر خوب از خلال این نامه ها، وقایع مختلف بیان شده و خط داستانی کتاب حفظ می شود. سالی در این کتاب به افراد و جاهای مختلف نامه می نویسد اما دو گیرنده اصلی نامه های او جودی و دکتر مک ری هستند. نامه ها، گاه کوتاه و گاه بلند هستند. گاهی سراسر شور زندگی در آن ها موج می زند و برخی اوقات هم فقط یأس و نومیدی را نوید می دهند. نامه ها چنان صمیمی و در عین حال دقیق هستند که اگر چه در سال 1915 نوشته شده اند اما گویا همین الان کسی نشسته پشت میز تحریر و با پر طاووسی که در قلمدان می زند آن ها را برای شما نوشته است.

 

کتاب هایی که حاوی نامه ها هستند در طول تاریخ کم نبوده اند که اگر بخواهیم نمونه ای از آنها را نام ببریم می توانیم به: آنی شرلی در ویندی پاپلز، ببر سفید، پاملا (پاداش پاکدامنی)، رنج های ورتر جوان، نامه های ایرانی (منتسکیو) و... و یا در فرهنگ خودمان نامه های سیمین و جلال یا نامه های خاموشان را مورد توجه قرار دهیم. اما سبک، مخاطب و معنایی که این کتاب تخیلی دارد، آنرا به اثری استثنایی بدل کرده است.

 

قلم و سبک نگارش کتاب نیز در نوع خود جالب و حتی کم نظیر است. کتاب حاوی دو روی آئینه زندگی یعنی غم ها و شادی هاست که در قالب طنزنامه یا غم نامه ارائه شده است. در جایی از کتاب شما به خنده ای واقعی می افتید و در جایی دیگر ناخود آگاه قطرات اشک از چشمان تان جاری می شود. نگارنده به درستی توانسته است توازن بین این دو را برقرار کند و از حیث نگارش دوگانه موفق بوده است.

 

یکی از جنبه های قابل توجه کتاب، نکات ظریف و دقیق تربیتی آن است. از این نظر شاهکاری علمی به سبکی استعاری به شمار می آید. یعنی بدون اینکه در ورطه ملال آور تئوری های علمی بیافتد، در قالب گزارش های داستانی در درون نامه ها، نکات دقیق تربیتی و روانشناسی کودک و اجتماع را خاطرنشان ساخته و می تواند دستنامه ای عملی برای محیط های پرورشگاهی یا شیر خوار گاهها یا کلا پدر و مادرها باشد.

 

یکی دیگر از شاهکارهای کتاب، نگاهش به یک اتفاق وحشتناک است که با رویکردی کاملاً متفاوت آن را یک موهبت به شمار می آورد. آتش سوزی در شب و در یک یتیم خانه با 103 کودک و آن هم در بخش کودکان و نوزادان یک فاجعه است. بسیاری از وسایل و امکانات پرورشگاه می سوزد و بحرانی پدید می آید. اما یکی از صحنه های ماندگارِ نوع دوستی و محبت انسانی در آن به نمایش گذاشته می شود. آنجا که اهالی روستا که به نظر می آید به پرورشگاه چندان علاقه ای ندارند همگی دست به دست هم می دهند و ضمن خاموش کردن آتش، تمامی بچه ها را در خانه های خود جای می دهند و برای ساخت دوباره پرورشگاه از هیچ کوششی دریغ نمی کنند. دکتر مک ری در حرکتی شجاعانه خودش را به آتش می زند تا جان کودکی را نجات دهد. این آتش سوزی سرمنشأ بسیاری از اتفاقات مثبت در پرورشگاه می شود به طوری که در جایی از زبان سالی می خوانیم: «لازم است هر چند سال یک بار در هر جایی یک آتش سوزی رخ دهد تا اثاث و افکار کهنه را بسوزاند و آن ها را با افکار و زندگی های جدید جایگزین کند».

 

از دیگر مسائلی که این کتاب به طور غیرمستقیم به آن می پردازد کتاب خوانی و معرفی کتاب است. بخشی از مکاتبات سالی و دکتر مک ری به معرفی کتاب های خوب و بیشتر تربیتی و روانشناسی می گذرد که در نامه های بعدی درباره محتوا و نکته های کتاب ها با هم گفتگو می کنند. به طوری که غیرمستقیم نشان داده می شود که تصمیمات برای اداره پرورشگاه به نوعی علمی و برآمده از کتابها است.

 

در پایان، شاید بشود گفت مهم ترین پیام و محور به هم مربوط کننده ماجراهای این کتاب، «عشق» باشد. عشقی منطقی و عمیق که به مرور بین دو نفر به ظاهر دشمن که هیچ قرابتی با هم ندارند، شکل می گیرد و به مرور که گره های ماجرا باز می شود عمیق تر و عمیق تر می شود. سالی و دکتر پرورشگاه، یعنی آقای رابین مک ری ، در بسیاری از امور با هم اختلاف عقیده و سلیقه دارند. دکتر آدمی جدی، تنها، بدخلق، گوشه گیر و زوددرنج است و سالی دختری امروزین (البته در زمان خودش)، جوان، سرزنده و اجتماعی است که بر سر هر چیزی با دکتر اسکاتلندی مشاجره می کند تا آنجا که در نامه ها او را «دشمن عزیز» خطاب می کند و عنوان کتاب هم از همین خطاب گرفته شده است. به مرور که آن دو با یکدیگر کار می کنند و از خلقیات هم آگاه تر می شوند، علاقه ای بین آن ها پدید می آید که در طول کتاب در کش و قوس است و فراز و فرودهای جالبی را می آفریند. اما نویسندۀ زبردست چنان این عشق را در پستو پنهان می کند و فقط نشان هایی جزئی از آن می نمایاند که خواننده تا انتهای کتاب که پرده از اسرار این عشق نسبتاَ طویل المدت بر می دارد، چندان شکی به این رابطه نمی برد. اتفاقاً یکی از جنبه های آموزشی و در عین حال جذابیت های کتاب مربوط به همین عشق است که نه خیلی گل درشت است که توی ذوق بزند و نه خاموش که از یاد برود. یک رشته نامرئی ولی قوی است که مانند نسیم خنکی حضور آن بار رمانتیک جالبی به کتاب می دهد.

 

حرف درباره این کتاب زیاد است و می شود ساعت ها در مورد آن گفت و شنید. اما هیچ لذتی با خواندن آن برابری نمی کند. توصیه یک کتاب خوب از بین صدها کتاب خوب بشری دشوار است اما اگر قرار باشد مجموعه ای دست چین شده از بین کتاب های خوب و اثرگذار تهیه کنیم، قطعاً «دشمن عزیز» یکی از کاندیداهای پرشانس راه یابی به این مجموعه خواهد بود.

 

 

دشمن عزیز، نوشته جین وبستر، ترجمه مهرداد مهدویان، انتشارات قدیانی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶. (سال نگارش کتاب: 1915)