انگار همین دیروز بود...

 

 

آری، انگار همین دیروز بود... که استاد رضا سرلک را در کریدورهای گروه کتابداری دانشگاه تهران واقع در میدان کندی (توحید فعلی) می‌دیدم. آن زمان ایشان دانشجوی فوق لیسانس و من دانشجوی لیسانس کتابداری بودم. سالهای 1354 و 1355 بود. جز گاهی چشم‌درچشم شدن و سلامی در این راهروها چیز بیشتری بین من و استاد پیش نیامد، لیکن سرلک بزرگوار دانشگاه تهرانی بود و من هم کمی بعد یعنی زمانی که او دیگر از دانشگاه به بنیاد دائره‌المعارف می‌رفت ، دانشگاه تهرانی شدم و هر دو کتابدار، من کتابخانه علوم و ایشان کتابخانه ادبیات. حتی زمانی که از دانشگاه به بنیاد دائره‌المعارف اسلامی رفت، باز ایشان را گاه و بی‌گاه در حیاط زیبای دانشگاه تهران و بیشتر نزدیک کتابخانه مرکزی و دانشکده ادبیات می‌دیدم و هر جا می‌دیدم سلام و علیک کتابدارانه‌ای همواره برقرار بود و مایه مباهات من.

 

او را کتابداری پرکار، کتابشناس و اهل فرهنگ می‌شناختم. از اساتید خوبم درباره ایشان شنیده بودم. استاد رضا سرلک کتابدار دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود، در دورانی که این دانشکده محل آمد و شد بزرگان فرهنگ این مرز و بوم بوده است. گرچه سرلک خودش کتابدار بزرگی است و اهل کتاب و اهل قلم، ولی همنشینی با سایر بزرگان هم بر  غنای کار او بر زیبایی خاطرات او افزوده است.

 

 از ایل بختیاری و بسیار خوش‌سخن است. با خاطرات زیبا از کودکی در ایل و روستا و با سوابق کاری مختلف و  ارتباط با ناشران بزرگ در اواخر دهه 1320 و 30 شمسی تا سال 1338 که به پیشنهاد ایرج افشار از نشر به کتابداری روی می‌آورد.

 

هفت دهه خاطرات فرهنگی، خاطرات رضا سرلک است از محیط کارش از انتشاراتی‌های بزرگ گذشته تهران و راسته کتابفروشان در ناصرخسرو و شاه‌آباد و میدان مخبرالدوله. کتابفروشی دانش، کتابفروشی‌های سقراط، ابن سینا و امیرکبیر، انتشارات طهوری. خاطراتش از اساتید بزرگ در زمانی که در حوزه ویرایش و نشر فعال بوده و خاطراتش از اساتید بزرگ در کسوت کتابدار دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تا زمانی که به ریاست این کتابخانه می‌رسد. زمانی که اساتیدی مانند جلال همایی، سعید نفیسی، خانبابا مشار، رهی معیری و منوچهر بزرگمهر  با انتشارات دانش همکاری می‌کردند و نحوه همکاری ایشان با انتشارات دانش و شیوه‌های ارتباطی ایشان : «رهی معیری هر وقت که غزلی می‌سرود پیغام می‌داد که کسی برای گرفتن غزل به منزل او برود.» و از علامه دهخدا که جلدهای اول لغتنامه را که به هزینه خود منتشر کرده و در منزلش می‌فروخت و سرلک برای گرفتن جزوه‌های جدید لغتنامه به منزل استاد علی اکبرخان دهخدا مراجعه می‌کرده است.

 

خاطراتش از اساتید کتابداری، آلیس لورل استادی که من هم که مستقیماً شاگردش نبودم (ایشان فقط در فوق لیسانس درس می‌دادند)، برخوردهای بسیار خوب و جدی از او به یاد دارم. خاطراتی از شروع بکار  نوش‌آفرین انصاری در کتابخانه دانشکده ادبیات که در این کتاب یک بار دیگر می‌فهمیم چرا خانم انصاری، خانم انصاری است، و کسانی که او را می‌شناسند می‌توانند بفهمند، منش خانم انصاری نتیجه پا به سن گذاشتن و پختگی در سنین بالای او نیست؛ بلکه این منشی است که از جوانی همراه او بوده، منشی که گروه کتابداری دانشگاه تهران دهه 1350 را تبدیل به یکی از منضبط‌ترین و بهترین گروه‌های آموزشی دانشگاه تهران کرد و انسجام شورای کتاب کودک را در بحرانی‌ترین سال‌های تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی همواره و تا امروز از سوانح ایام محفوظ نگاه داشت. و می‌خوانیم که دکتر حری بر خلاف آنچه تا امروز من فکر می کردم فهرستنویسی هم کرده است، دست کم در یک پروژه در کنار رضا سرلک.

 

داستان بردن عسل کوه‌های بختیاری برای آقای دکتر سید حسین نصر بزرگ و معتاد شدن زنبورها در اثر چشیدن شیره گل خشخاش یکی از بامزه‌ترین خاطرات این کتاب است و زیباترین قسمت این خاطره آنجا است که این عسل را استاد سرلک هنوز نگاه داشته تا روزی حسین نصر را بیابد و به او بگوید که آن عسل تقلبی نبود، ببین تا کنون سالم باقی مانده است و من امیدوارم دوستان همین کتاب را به دست دکتر حسین نصر برسانند تا موضوع برای ایشان هم روشن شود.

 

داستان حمله چتربازان گارد به دانشگاه تهران، خاطراتی از انتخابات رؤسای دانشکده و دانشگاه، و خاطراتی از اساتیدی که شاید نام ایشان را ما فقط روی جلد کتابها و بالای مقاله‌ها و گاهی در آرشیو روزنامه خوانده‌ایم. خاطراتی از جدی بودن، منضبط بودن و پای‌بند قانون بودن آقای دکتر غلامحسین خان صدیقی که در دوره دانشجویی ما هم ورد زبان بود. من البته یک درس سه واحدی با آقای دکتر صدیقی گرفته بودم. البته بعد از دو ماه از شروع ترم، کلاً آن نیمسال همه کلاسها به علت اعتصابات پیاپی دانشجویی لغو شد و من آن واحد را با ایشان به پایان نرساندم و نیمسال بعد هم آن درس ارائه نشد. درس اجتماعیات در ادبیات فارسی بود و تجربه‌ای بی‌نظیر از نحوه کلاسیک معلمی. احاطه به مبحث و مباحث پیرامون آن، قدرت انتقال، توان جمع‌بندی مطالب و مباحثات، و در عین حال با انضباط و دقیق. و درسی که در عین دشواری شیرین شده بود. خاطرات دکتر صدیقی به ویژه از زبان آقا رضا، راننده دکتر، بسیار خواندنی است. و نقل قولی جاودان از دکتر صدیقی از زبان یکی از دانشجویانش که می‌گوید به دکتر گفتم کسی از درس شما 20 نمی‌گیرد، حال آنکه استادان دیگر به راحتی 20 را به همه می‌دهند. و پاسخ استاد که: «من اگر سالی یک شاگرد باسواد و منضبط تربیت کنم به مملکت خدمت کرده‌ام و از خود راضی می‌شوم. به عقیده من شاگرد بی‌سواد به جامعه تحمیل کردن خیانت است.» به اینجا که رسیدم، رویم را کردم به دیوار که چشمم به قیافه خودم در  شیشه‌ای، آینه‌ای، چیزی نیفتد که حتماً می زنم آئینه را می‌شکنم و  با خودم فکر می کردم که  اگر این حرف درست باشد نظام آموزش عالی ما الآن چکاره است؟ همه این‌هایی که به زور و باامید به یافتن کار با خواندن جزوه پشت جزوه، خودشان را به دوره دکتری می‌رسانند، در مورد خودشان و شاید در آینده در مورد شاگردان احتمالی‌شان، مرتکب خیانت به خود، شاگردان و نهایتاً مملکت نمی‌شوند؟ امیدوارم که با خواندن این مطالب حواسشان جمع‌تر شود، و خدای ناکرده مرتکب این فعل سخیف نشوند.

 

در ادامه خاطرات از کتابفروشی‌ها و ناشران، سرلک خاطرات 23 سال کار در دانشگاه تهران (1338 – 1360) را به زبانی شیرین نوشته و پس از آن خاطرات 23 سال کار در بنیاد دائره‌المعارف اسلامی را رقم زده که یادش از دکتر احمد طاهری عراقی محقق برجسته حوزه کتابداری (و از همکاران مرکز خدمات کتابداری) و بعدها دائره‌المعارف‌نویس و معاون دانشنامه جهان اسلام و بنیاد دائره‌المعارف اسلامی در این قسمت یادآوری شده است. پژوهشگری جوان، استادی بی‌بدیل، وارسته و فرهیخته و درعین حال انسان و به دور از خضوع ریاکارانه ولی خاضع و خاشع و خالص. من خود فقط دوبار و شاید هر بار کمتر از 20 دقیقه خدمت ایشان رسیده و با ایشان صحبت کرده‌ام ولی تاثیر همان چند دقیقه همواره با من حضور دارد. انسان بزرگی که انسانیت می‌آموخت و  وجودش برای ایران ذی‌قیمت بود افسوس که در عین جوانی رفت.

 

خاطرات پراکنده سرلک از مکتب‌خانه زادگاه تا سیل امامزاده داود و نجات دادن یک کودک از رودخانه، همه بخشهایی از این کتاب را رقم زده است که در نوع خود و در بین کتابداران کم‌نظیر و شاید بی‌نظیر است. فکر می‌کنم  همنشینی با ایرج افشار تاثیر خودش را در مکتوب بودن استاد رضا سرلک گذاشته است. امیدوارم که همه کتابداران قدیمی ما دیده‌ها و نوشته‌های خودشان را از دوران کاری کتابدارانه خود به رشته تحریر درآورند. استاد سرلک در 81 سالگی کتابدار فرهنگستان زبان فارسی است و اگر چشمش نزنم هنوز قبراق و تند و سریع قدم بر می‌دارد،  برایش عمر طولانی و در عین سلامتی آرزو می‌کنم. خواندن این کتاب می‌تواند مشقی باشد برای کتابداران که بیاموزند و آموخته‌ها و تجربیات خود را بنویسند.

 

مشخصات اثر:

انگار همین دیروز بود.... (هفت دهه خاطرات فرهنگی) /رضا سرلک. تهران: انتشارات طهوری، 1393.