معرفی کتاب آدم­های خوشبخت کتاب می­خوانند و قهوه می­نوشند

 درباره نویسنده کتاب

آنیس مارتن لوگان به فرانسوی (Agnès Martin-Lugand  ) رمان‌نویس فرانسوی است که در سال ۱۹۷۹ در سن‌ملو متولد شده است. او روان‌شناسی خوانده و مادر دو فرزند است. هم‌اکنون در «روئن»، در شمال‌غربی فرانسه، زندگی می‌کند. آنیس مارتن ـ لوگان از نویسنده‌های نسل نوی فرانسه است که در مدتی کوتاه توانسته به یکی از پرخواننده‌ترین‌ها تبدیل شود. رمان «آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند» تاکنون بیش از ۳۰۰ هزار نسخه در فرانسه به فروش رفته و به زبان‌های مختلفی نیز ترجمه شده است. علاوه بر این هالیوود حق اقتباس سینمایی آن را خریداری کرده و به زودی فیلم سینمایی آن نیز ساخته خواهد شد. از آنیس مارتن ـ لوگان تاکنون دو کتاب در ایران ترجمه شده است. او تاکنون چهار رمان منتشر کرده که «آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند» اوّلین آن‌هاست. رمان دیگر او «زندگی آسان است نگران نباش»، ادامه رمان آدم­های خوشبخت کتاب می­خوانند و قهوه می­نوشند،­است. این رمان با همان شخصیت ها اما داستانی جدید را روایت می­کند و  توانسته برگزیده جایزه ادبی کنگور در سال 2016شود.

درباره کتاب

آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند نوشته آنیِس مارتن ـ لوگان با ترجمه ابوالفضل الله‌دادی در 208 صفحه،­­اردیبهشت ماه سال 1395 توسط نشر به­نگار به چاپ رسید و تا­کنون به چاپ پنجم رسیده است. داستان انتشار این رمان به نوعی با درون‌مایه ماجرایی که در دل خود کتاب می‌گذرد، بی‌شباهت نیست. مارتن‌ـ‌ لوگان در این کتاب، با تکیه بر تحصیلات دانشگاهی خود، کوشیده است نشان دهد که ماتم تا چه اندازه می‌تواند انسان را ویران کند. با این‌حال او در پایان داستان ثابت می‌کند که در پسِ هر سیاهی‌ نوری می‌درخشد؛ نوری از جنس امید.

آنچه می­نویسم نه یک نقد ادبی، بلکه توصیفی از نگاه یک خواننده غیرحرفه­ای است.

عنوان کتاب عاملی است که برای خواننده جلب توجه می­کند. در اوایل داستان ربط بین عنوان و محتوا هویدا نیست اما هرچه داستان بیشتر پیش می­رود علت انتخاب این عنوان ملموس‌تر می­شود. چرا که واقعا بیشتر اوقات از قدرت کتاب خواندن، گوش دادن به موسیقی، ورزش، یادگیری، تعامل با دیگران و خیلی از فرآیندهای دیگر زندگی غافل هستیم. در حالی که تمام این‌ها ظرفیت تغییر و توسعه زندگی ما را دارند و وجودآورنده احساس خوشبختی هستند.

 زمینه تیره و سیاه تصویر روی جلد به خوبی فضای تلخ و نا­امیدانه داستان، و همچنین چهره زن و زبان بدنش منعکس‌کننده غم، حسرت، بی‌تفاوتی و غرق شدن در افکار شخصی است. بخشی از داستان در پاریس و بخش دیگر در ایرلند رقم می­خورد. مضمون کلی کتاب از ناامیدی به امید رسیدن است  یا به قول نظامی:

در ناامیدی بسی امید است                              پایان شب سیه سپید است

شخصیت اصلی داستان، زنی فرانسوی به نام دایان است. او شخصیت­نسبتا وابسته و ضعیفی دارد. دایان در شهر پاریس صاحب کافه کتابی در طبقه زیرین منزلش است و با همسرش کالین و دخترش کلارا زندگی عاشقانه و شادی دارد. تا اینکه در حادثه­ای همسر و فرزندش را از دست می­دهد. این حادثه تلخ و ناگوار باعث از بین رفتن انگیزه او برای زنده بودن و زندگی کردن،­می­شود. دایان پس از مراسم خاکسپاری آن دو، به مدت یک‌سال خود را در منزلش حبس می­کند. ارتباطش را با تمام اقوام و دوستانش قطع می­کند و هرگز از منزلش بیرون نمی­رود.

تنها استثنا در ارتباطات او دوست صمیمیش به نام فلیکس است که مسئولیت اداره کافه کتاب را به دوش می­کشد و کارهای روزانه او را انجام می­دهد به امید اینکه روزی دایان دوباره به زندگی عادی سابقش بازگردد. اما دایان حتی با گذشت یک‌سال از آن حادثه همچنان در ماتم و عزای آنها باقی می­ماند.

او برای تغییر زندگی خود هیچ تلاشی نمی­کند برای همین فلیکس پیشنهاد می­کند تا دایان به همراه او به مسافرت رفته و روحیه خود را بازسازی کند. اما دایان برای رهایی از دلسوزی­های فلیکس و فرار از واقعیات زندگی­اش تصمیم به ترک فرانسه و مهاجرت به ایرلند (که روزی قرار بود با خانواده­­اش برای تعطیلات به آنجا بروند) گرفت. اتفاقاتی که در مولرانی (شهری در ایرلند) رقم می­خورد زندگی او را دگرگون می­کند. و نقطه آغاز برای زندگی جدید او می­شود.

نقد کتاب

این رمان با اینکه اثری ترجمه شده است،­ نثری کاملا ساده و بی تکلف دارد. داستان آن عوام پسندانه است و شاید تا حدودی موضوع آن تکراری باشد،­اما فراز و فرودهای عاطفی و عقلی شخصیت­ها باعث تمایز آن با آثار مشابهش می­شود. روایت و شخصیت پردازی خیلی خوبی دارد. تمام احساسات دایان قابل لمس و باورپذیرند. با اینکه داستان شروعی تلخ دارد اما در ادامه روند داستان به گونه­ای پیش می­رود که خواننده هر لحظه منتظر جرقه­ای برای تحول درونی دایان است. تلفیق زندگی حال او با خاطرات گذشته­اش بر جذابیت داستان افزوده و خواننده را به ادامه دادن، فرا می­خواند. از خواندن این کتاب به این نتیجه رسیدم که مزه تلخ زندگی را فقط باخواستن و انتخاب شاد بودن و اراده شخصی می­توان تغییر داد در غیر این صورت همیشه روی بد و سخت زندگی را خواهیم دید.

قسمتی از کتاب

در تمامی این یک سال مدام با خودم تکرار کرده­ام که ترجیح می­دادم من هم با آن­ها بمیرم. اما قلبم سرسختانه می­تپد و همچنان زنده­ام؛ و این بزرگ­ترین بدبیاری زندگی­ام است(صفحه14).

در اتاق کار کالین نشسته بودم، اطلسی جلوی چشم هایم باز بود و نقشه ی ایرلند را از نظر می گذراندم. چطور گورم را زیر آسمان خدا انتخاب کنم؟ کجا می توانست آرامش و آسودگی لازم را برایم به همراه داشته باشد تا بتوانم با کالین و کلارا تنها باشم؟ هیچ شناختی از این کشور نداشتم و نمی توانستم نقطه سقوط را انتخاب کنم؛ بنابراین، چشم هایم را بستم و انگشتم را برحسب اتفاق روی نقشه گذاشتم. یکی از چشم هایم را باز کردم و سرم را جلو بردم. قبل از این که انگشتم را برای دیدن نام جایی که انتخاب کرده بودم بردارم، چشم دیگرم را هم باز کردم. دست سرنوشت کوچک ترین آبادی ممکن را برایم انتخاب کرده بود؛ آنقدر که نام آن به سختی روی نقشه قابل خواندن بود. مولرانی. من به مولرانی کوچ می کردم.

تو نه چوب زیر بغل من هستی، نه داروی مسکن. تو لایق این هستی که بدون هیچ شرطی دوست داشته بشی. فقط به خاطر خودت و نه برای تاثیرهایی که روی ناخوشی­های من می­ذاری...(صفحه189).

سخن آخر

تغییر قانون زندگی است و نباید به خاطر گذشته و یا آینده، زمان حال را از دست داد. اتفاق افتادن حوادث بد، دست ما نیست اما ماندن در وضعیت بد دست ماست.

 منبع:

سایت ویکی پدیای فارسی. انیس مارتن لوگان. بازیابی شده در 10 خرداد 1398. به آدرس لینک

مشخصات کتاب:

لوگان، آنیس مارتن. آدم­های خوشبخت کتاب می­خوانند و قهوه می­نوشند. ترجمه ابوالفضل الله‌دادی. تهران: به‌نگار، 1396.

درباره نویسنده این متن:

فاطمه کاظمی لایق، متولد 1372 هستم. در شهر همدان به دنیا آمدم و زندگی می­کنم. دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علم اطلاعات و دانش­شناسی در دانشگاه شهید بهشتی تهران هستم. لذت کتاب خواندن را در کلاس­های استاد عزیزم آقای دکتر محسن زین­العابدینی بیشتر چشیدم و درک کردم و علاقمندتر از گذشته مطالعه می­کنم. امروز زندگیم را بیشتر از دیروزم دوست دارم و طبیعت‌گردی و سفر کردن از علایق من است.