معرفی کتاب ملت عشق

  درباره نویسنده

 الیف شافاک یا الیف شفق نویسنده ترک‌تبار است. او در استراسبورگ (25 اکتبر 1971) فرانسه از پدر و مادری ترک به دنیا آمد. پس از جدایی والدینش به همراه مادرش به ترکیه بازگشت و دوران تحصیل خود را در ترکیه گذراند. اولین کتاب وی در هنگام تحصیلش در سال 1994 به چاپ رسید. و در سال 1997 دومین کتاب خود را به چاپ رساند. پس از اتمام تحصیلش به استانبول آمد و "آینه های شهر" را نوشت. وی در سال های 2003-2004 با درجه استادیاری در دانشگاه میشیگان و بعد در بخش مطالعات خاورنزدیک دانشگاه آریزونا مشغول به کار شد. و از 2005 تا 2009 نیز ستون‌نویس روزنامه زمان (روزنامه منتقد دولت چاپ استانبول) بود. از آثار برجسته او می‌توان به: سه دختر حوا، محرم، حرامزاده استانبول، شاگرد معمار و در آخر به درخشان‌ترین نقطه کارنامه او یعنی چهل قانون عشق یا ملت عشق اشاره کرد.

 

درباره کتاب

  کتاب ملت عشق در ترکیه بیش از 500 بار تجدید چاپ شده است و عنوان پرفروش‌ترین کتاب تاریخ ترکیه را کسب کرده است. این کتاب در ایران هم طرفداران بسیاری دارد که توانسته بیش از 50 بار تجدید چاپ شود. جالب این است، بیشتر کسانی که این کتاب را خوانده‌اند؛ این کتاب را به عنوان بهترین کتاب خوانده شده در عمرشان تلقی کرده‌اند و بسیار از آن لذت برده‌اند. البته هستند کسانی که این کتاب را معمولی و مورد پسند عامه توصیف کرده‌اند و آن چنان که عموم مردم و خوانندگان کتاب، آن را خاص شمرده‌اند، آن را برجسته نکرده‌اند.

 این کتاب به طور همزمان و موازی در حال روایت دو داستان، که به هم شباهت‌هایی دارند می‌پردازد؛ اما یکی در سال 2008 در آمریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه در حال وقوع است. ظرافت نویسنده در نوشتن این داستان قابل ستایش است چرا که مفهوم و بستر اصلی داستان خود را در دلِ داستانی دیگر که خانواده‌ای در آمریکاست، جای داده است.

 داستانی که در سال 2008 در حال وقوع است، روایت و نمایشی‌ست از خانواده ای تقریباً مرفه و بی‌دغدغه. شوهر و پدر این خانواده یعنی "دیوید" دندان پزشکی معروف است که بیشتر وقت خود را صرف، کار و خواسته‌های شخصی خود می‌کند. شخصیت اصلی این داستان یعنی اللا "روبینشتاین" است. که مادر و همسر این خانواده است. اللا زنی است خانه‌دار که بیشتر اوقاتش در خدمت خانواده و بچه‌هایش است و تقریباً رویه‌ای یکنواخت برای خودش ایجاد کرده است و تمام سعی و تلاش او در جهت پیشرفت فرزندانش در درس‌هایشان و سلامت زیستنشان است. همچنین او به تازگی دستیار مترجمی در یک انتشاراتی می‌شود. که به او مسئولیت داده می‌شود کتابی از یک نویسنده ناآشنا را بخواند و آن را نقد و تحلیل کند و نتایج آن را به دفتر انتشاراتی تحویل دهد.

 وقتی او شروع به خواندن کتاب می‌کند با داستانی مواجه می‌شود که تاثیرات به سزایی در روند زندگی و شیوه رفتاری او می‌گذارد که این تغییر، با ارتباط و مکاتبه او با نویسنده کتاب شروع می‌شود. الیف شافاک به خوبی حوادث داستان و رابطه عاشقانه و عارفانه مولانا و شمس را در بستر داستانی که اللا قرار است بخواند و نقد کند، جای داده است. که نام نویسنده آن کتاب "عزیز.ز زاهارا" است که اللا از طریق ایمیل با او مکاتبه می کند و شیفته فلسفه زندگی او می‌شود...

 داستان دوم رمان، ماجرای همین رمانی است که به اللا داده می‌شود، یعنی داستان کتاب ملت عشق. ملت عشق در واقع رمانی در مورد عشق مولانا و شمس تبریزی است که در قرن هفتم اتفاق می‌افتد.

 آنچه در مورد رمان ملت عشق بسیار چشم‌گیر و جذاب است نحوه تغییر زاویه دید است. در کتاب از زاویه دید اول شخص و سوم شخص استفاده شده و همین باعث جذابیت دو چندان مطالب شده است. کتاب مدام از زاویه‌دید افراد مختلف روایت می‌شود و حدود ۱۸ نفر، اتفاقات را روایت می‌کنند.

 از نکات قابل توجه درباره این کتاب که آن را خواندنی‌تر کرده است، همان قواعد چهل‌گانه شمس است که به شدت مخاطب را تحت تاثیر و تامل قرار می‌دهد. و از ترجمه ارسلان فصیحی هم نباید بگذریم که بسیار روان است. و هر خواننده‌ای با هر سطح تحصیلی به راحتی آن را می‌خواند.

  نقد کتاب

 نکته ارزشمند کتاب این است که جای خواننده فکر نمی‌کند. یعنی در بعضی موارد که شمس با سوال‌هایی اطرافیانش را به چالش می‌کشد، خودِ خواننده هم مجبور می‌شود فکر کند، و خودش را هم جای پرسشگر سوال و پاسخ‌دهنده سوال قرار می‌دهد. و این همان نکته ارزشمند است که نویسنده به خوبی رعایت کرده است. این نکته یکی از اصول جیم بی شاب (روزنامه‌نگار آمریکایی) در راستای خوب نوشتن است که عقاید خود را تحمیل نکنیم.

 همچنین این رمان از اصل اساسی مشاهده جذاب هم بهره‌مند است. یعنی همه‌ی جزئیات، به خوبی توصیف شده‌اند و کسی که آن را می‌خواند، می‌تواند خود را در آن لحظه و موقیعت فرض کند، یکی دیگر از نقاط قوّت کتاب همین است.

 نقطه قوّت دیگر کتاب، بهره‌مندی از مقدمه‌ای تحریک‌کننده است که از همان اول خواننده را وادار به تفکر می‌کند. این خود اصلی اساسی است برای علاقه‌مند سازی مخاطب از همان ابتدا به خواندن کتاب و رها نکردن آن برای مدتی طولانی که باعث می‌شود، از ارزش آن کاسته نشود.

 در روایت‌های این رمان با اینکه ملت عشق واقعا جذاب و گیرا است اما روایت اللا اندکی در روایت رمان ضعف ایجاد کرده است. نویسنده در روایت ملت عشق از زوایای دید مختلفی برای روایت استفاده کرده است، گاهی از زاویه‌دید شمس و گاهی مولانا، گاهی از نگاه یک گدا، گاهی یک روسپی یا حتی از دید خانواده‌اش بهره برده است. به این ترتیب عشق مولانا به شمس و تنفر مردم شهر و خانواده مولانا نسبت به شمس به وضوح به تصویر می‌آید. اما روایت اللا این چندگانگی در زاویه دید را ندارد و تنها از زاویه دید اللا روایت می‌شود. شاید اگر روایت او هم از دید عزیز. ز زاهارا  یا فرزندان اللا بود، خواننده می‌توانست داستان اللا را بسیار روشن‌تر درک کند.

 در رمان شاهد روایتی مهیج به صورت اول شخص از طریق ایمیل هستیم. روایتی از عرفان شمس که از طریق چهل قانون او در عشق بیان می‌شود. الیف شافاک بیشتر به تفسیری عوام گرایانه از تصوف می‌پردازد تا این که تفسیری تخصصی ارائه کند و مقدمه‌ای قابل درک و قوی از اندیشه‌های تصوف را ارائه دهد. در آخر باید گفت که الیف شافاک نویسنده ترک‌تبار یکی از شجاع‌ترین و شناخته‌شده ترین نویسنده‌ها و فمینیست‌های ترکیه است.

 قسمتی از کتاب

 کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می‌بریم، همچون آینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم. هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیش‌تر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری. اما اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است. (صفحه ۵۴).

 زندگی عذابی تمام‌نشدنی است. انگار همیشه بین زندگی و مرگ گیر کرده‌ام، همیشه در برزخم. (صفحه ۱۵۷).

 اگر یکی را که دوستش داری از دست بدهی، بخشی از وجودت همراه با او از دست می‌رود. مانند خانه‌ای متروکه اسیر تنهایی‌ای تلخ می‌شود؛ ناقص می‌مانی. خلا محبوبِ از دست رفته را همچون رازی در درونت حفظ می‌کنی. چنان زخمی است که با گذشت زمان، هر قدر هم طولانی، باز تسکین نمی‌یابد. چنان زخمی است که حتی زمانی که خوب شود، باز خون‌چکان است. گمان می‌کنی دیگر هیچ‌گاه نخواهی خندید، سبک نخواهی شد. زندگی‌ات به کورمال‌کورمال رفتن در تاریکی شبیه می‌شود؛ بی‌آن‌که پیش رویت را ببینی، بی‌آن‌که جهت را بدانی، فقط زمان حال را نجات می‌دهی شمع دلت خاموش شده، در شب ظلمات مانده‌ای. (صفحه ۴۹۶).

 سخن آخر

  این رمان درباره ی عشق است، عشق واقعی، عمیق و خالص که در کمتر کتابی شاهد همچین روایتی از عشق خواهید بود. پس همان‌طور که با خواندن این کتاب می‌فهمیم می‌خواهد همه‌ی انسان‌ها را دعوت به عشق‌ورزی می‌کند. و مهم این نیست که عشقی حقیقی یا مجازی باشد، مهم این است همه ما خالصانه عشق بورزیم و آدم‌هایی باشیم که با چشمِ دل ببینیم همان‌گونه که شمس همه را به یک چشم می‌دید و در نظر او روسپی و جزامی و می‌خوار و مومن و راستگو هیچ تفاوتی نداشتند و او همه را به یک چشم در نزد خود می‌دید. چرا که معتقد بود فقط خداوند است که می‌تواند انسان‌ها را قضاوت کند و جایگاه‌های آن‌ها را متمایز سازد.

  منابع:

 نقد کتاب ملت عشق. منتشر شد در وبسایت کافه بوک. به تاریخ 30 آبان 1397. به آدرس لینک

 مشخصات کتاب:

 شافاک، الیف. ملت عشق. ترجمه ارسلان فصیحی. - تهران: ققنوس، ۱۳۹۴.

 درباره نویسنده این متن:

 حسین کرمی دانشجوی کارشناسی علم اطلاعات و دانش شناسی ورودی 1396 از دانشگاه سمنان.