کد خبر: 12488
تاریخ انتشار: پنج شنبه, 13 تیر 1392 - 16:26

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

گاهی دور گاهی نزدیک

شرح بیماری در غربت قلم

سید جلال حیدری‌نژاد

 

لیزنا (گاهی دور/ گاهی نزدیک:51). سید جلال حیدری‌نژاد، سردبیر نشریه الکترونیکی عطف:

1.چهاردهم تیرماه، روز پاسداشت "قلم"!  عبارتی‌ست که اگر مضحک نباشد در این دیار، حتما تلخندی غم آلود بر صورت و سیرت می‌‌نشاند!  از سرخوشی اهل قلم خبری های مسرت‌بخش نمی رسد. نه ساحت قلم پاس داشته می‌شود و نه سپاسی به اهلش حواله می‌کنند. من هم ابداً علاقه به ذکر مصیبت ندارم. هر چه بوده و هست به سان قصه و روضه روایت شده و اسفناک اینکه به جز همان اهل قلم! گریه کنی هم نبوده است. یعنی عوام  در بند "نان" اند  و مهتران در بند "نام" و البته "نان"!  و این حقارت مضاعف مهتران است! و  این دو، بند سنگینی است که تا گشوده نشود، ضجه و موره اهل قلم،آهنگ و ترانه ناخوش و نافرجامی پنداشته می‌شود که شرط راحتی از آن، نه پاسداشت است و نه سپاس! و اینها البته هیچ ربطی نیز به قدمت و ارشدیت‌های فرهنگی که ما ایرانیان همواره برای خود قائلیم و فکر می‌کنیم جهان معاصر یکسر باید دست از کار و زندگی شسته و مدام سر برگرداند و تاریخ ما را حلوا حلوا کنند ندارد! پس ذکر این نکته که هوشنگ پادشاه پیشدادی در چنین روزی نویسندگان و کاتبان را به رسمیت شناخت و مردمان به جشن نشستند و این جشن و پاسداشت یادگاری آن روزگار است دردی از اهل قلم کم نکرده و ساحت قلم را بیمۀ تکمیلی!! نمی‌کند. و یادآوری این مطلب که ابوریحان بیرونی چهاردهم تیر ماه را روز ستاره عطارد که مشهور به "کاتب ستارگان" است دانسته و خوش‌تر شده است که چنین روزی به نام اهل قلم نام بر شود به احترام این طایفه نیفزوده و نمی‌افزاید و از اینها پیش‌تر اینکه کتاب آسمانی مسلمانان به قلم سوگند خورده است. اما کو حرمت و احترام و عزت قلم!؟ اهل قلم خودشان صدر نشینند یا زندگیشان حرمت دارد؟ ذکر این نکات از نگاه نگارنده هیچ گردن‌فرازی که ندارد بلکه سر به زیری هم دارد آنهم از بابت آنکه قرن‌ها پی‌شتر، پیشینیان، ما را به چه حواله دادند و کدام راه‌ها را نشانمان دادند و ما غیرت‌مندانه!!! و اندیشه‌ورزانه!!! همه راه‌ها را مسدود و ایضاً معدوم! کردیم. حقیقتا باید مفتخر باشیم یه این هوش و ذکاوت! خودمان آموزه‌های تاریخی، مذهبی و فرهنگی را فراموش می‌کنیم اما از باب نخوت! می‌خواهیم که جهان معاصر قربان‌صدقه‌مان برود! خود شیفته‌گی البته مرز ندارد!

 

 2. نوشتن در عرصۀ عمومی آوردگاه آزمون و خطایی ست که یگانه راه بهتری و بهروزی از آن می‌گذرد. و البته این ورطه هم موج خونفشان دارد و هم مدعیان بسیار. مهتران مدعی به تدقیق و تحقیق! البته شاید خودشان را بانیان خلق و کشف بپندارند! اما بخشی از این خلق و کشف اگر به عقل جمعی محک نخورد راستی و ناراستی‌اش چگونه هویدا می‌شود!؟ این نکته هیچ نافی ارزشمندی سازو کار علمی نیست اما حضرت گالیله نیز اگر می‌خواست مرکزیت خورشید را با خودش و البته  اعوان و انصارش آنهم درگوشی زمزمه کند کجا کلیسا مجبور به عقب نشینی می‌شد؟!  گیرم به روزگاری دورتر! اصلا چرا راه دور برویم. مرحوم استاد «عباس حری» بی‌شمار پایان‌نامه را راهنما بوده  و ایضاً مشاور و داور و البته بی‌شمار مقاله علمی و طرح پژوهشی داشته است اما کدام خوش انصافی می‌تواند همین حالا ده مورد از آنها را فی‌الفور نام ببرد؟ طولانی نمی‌کنم و فقط این را متذکر می‌شوم که آنچه عباس حری را بر صدر نشاند ورود به عرصۀ عمومی کردن علم است. ایشان به اندازه‌ای قدر دید که دانش را به عرصۀ عمومی آورده بود. و از دانش، بینش ساخته بود و مخاطبانش را به آن مسلح می‌کرد.

 

مسأله دیگر بازی در زمین عقلانیت متکثر است! عقلانیتی که شما را تشویق و تهییج می‌کند تا دم به تله بدهید! فکر نکنید دم به تلۀ نقد ندادن زرنگی ست. و فراموش نکنید که اگر زرنگ باشید جایتان ته چاه است. پس دم به تله بدهید و خودتان را گرفتار نقد و رد ببینید. عقلانیت متکثر، عقلانیتی ست  که شهادت‌طلبانه پا به میدان مین می‌گذارد! و چون ابراهیم باور دارد که هراندازه بهره‌ای از حقیقت داشته باشیم به همان نسبت شعله‌های آتش سردتر خواهند شد. این ورطه البته جای ناباوران به قلم و ساحت قلم و سحر  قلم نیست اما کدام انسان پایان‌بینی یافت می‌شود که  از ساحت محترم قلم و سحر بی‌بدیل آن دامن خود را وربچیند و در "منزه طلبی" متعفن!  به گمان خودش، نه پا بدهد به این ورطه و نه  پاس بدارد اهلش را؟ البته گوش مهترانی که با بالا رفتن و تجربت اندوزی باید بازتر شود متأسفانه گرفتار "سنگینی" جایگاه و وزانت وارونه! شده است! پس جوان‌ترها به شرط انگیره و اراده، بیشتر مخاطب این کلامند تا مهتران! همین حالا نگاه کنید و داوری منصف باشید. کسی که در عرصۀ عمومی آن‌هم به صورت کتبی! (شفاهی همه خطیب و سخنورند در این دیار!)  بی‌وقفه در پی تفسیر و توصیف و نقد و اثبات و ابطال است، روشنگری بیشتری می‌کند؟ یا کسی که دل‌خوش دارد به قال و مقالاتی که حالا دیگر همه می‌دانند که اگر امتیاز حقیرانه و فقیرانۀ مادی نداشت همان نیز بازارش شکسته می‌شد!؟

 

3. شرط اول و آخر برای رهایی از کسالت و رسیدن به جادۀ صحت و سلامت چه برای انسان‌های منفرد و چه برای جوامع، گروه‌ها، اقشار و اصناف گوناگون فقط و فقط شرح بیماری ست! حضور بیمار در محضر طبیب بی هیچ شرح و توصیفی از بیماری، دست  حاذق‌ترین طبیبان را نیز می‌بندد  و امید به صحت و سلامت را ناامید می‌کند. فریاد و ناله و التماس و اعتراض و خواهش نیز راه به جایی نخواهد برد و بیمار را با دردی مضاعف همراه خواهد کرد. اما همین که بیمار به شرح و توصیف بیماری بپردازد، دست طبیب روان‌تر می‌شود برای مداوا و امید سلامت قوت می‌گیرد.  «داستایفسکی» نوشتن را "شرح بیماری" می‌پندارد. یعنی آنکه دست به قلم می‌برد، خواسته یا ناخواسته پرده از زخمی بر می‌دارد و دردی پنهان را عیان می‌کند و جامعه با خبر می‌شود از آن زخم و درد و آنگاه می‌رود به سمت این اندیشه که حالا برای درمان چه باید کرد. آنکه  قلم به دست دارد و می نویسد رزمنده ایست در خط مقدم که روایت دردها و زخم‌های آن خط را برای دیگران روایت می‌کند تا اندیشه‌ای بیاید و خط مقدمی که یک سویش ایستادن و رکود است و سوی دیگرش حرکت و صعود را سامان بدهد. آنکه قلم به دست دارد شارح بیماری خود و جامعۀ خود است! و اگر در دیاری قلم غریب بماند و توان شرح بیماری از جامعه سلب شود امید به صحت و سلامت پهلو به حماقت و ساده‌اندیشی خواهد زد و  آنگاه فقط می‌ماند فریادهای دردآلود و  گاه‌به‌گاه، ناله‌های رقت‌انگیز و سوزناک، التماس‌ها و خواهش‌های حقیر و در نهایت اعتراض‌های نحیف! جامعۀ رو به صحت و سلامت هیچ‌گاه خود را فارغ و بی‌نیاز از شرح بیماری نمی‌داند و اهل قلم را غریب نمی‌خواهد. البته قصۀ آنانی که می‌پندارند همه چیز در کمال صحت و سلامت است را لابد خودشان باید روایت کنند! "شرح بیماری در غربت قلم" اگر فقط  تلخی و اندوه به همراه دارد، قصۀ آنانی که می‌پندارند همه چیز در کمال صحت و سلامت است تلخندی به صورت می‌نشاند که بوی زخم‌های چرکین و دردهای کهنه را هویدا می‌کند! حالا این ما هستیم در محضر فردا، در آستانۀ آینده، که آیا همداستان می‌شویم با داستایوفسکی و اهل قلم را در کسوت شارحان درد، قدر می‌دانیم و یا کاسبکارانه ،مدعی صحت و سلامت مطلق می‌شویم و بی‌نیاز از شارحان!

 

برچسب ها :
امیر مهدی
|
Iran
|
1392/05/01 - 12:08
0
0
بسیار قلم زیبا و روانی دارید. امیدوارم اینجا بیشتر ببینیمتان
کتابخوان
|
United States
|
1392/04/22 - 23:11
0
3
تلخ و زیبا.سکوت ما را هم بگذارید به حساب اینکه قلم دو زار برامون ارزش نداره.
پیروز ابراهیمی
|
Iran
|
1392/04/18 - 13:11
0
1
روز قلم بر همه اهالی و دوسنداران ادب گرامی باد
میربهاء
|
Iran
|
1392/04/16 - 09:40
0
3
بله، متاسفانه تا زمانی که مردم ما به کتاب و مطالعه عشق نورزند، قلم و صاحب قلم جایگاه بایسته و شایسته خویش را نخواهند یافت و گرامی داشت روز قلم به مزاحی بیش شباهت نخواهد داشت.
اما چرا مردم ایران اهل مطالعه نیستند؟ آیا در پاسخ به این سوال می توان به این بهانه همیشگی که «مردم ما مردمانی شفاهی هستند»، اکتفا نمود؟ مسلما نه. ریشه این معضل را در جای دیگر باید جست ...
یاشار
|
Iran
|
1392/04/15 - 19:00
1
1
از آن متنهای عجیب بود.
محسن زین العابدینی
|
Iran
|
1392/04/14 - 14:04
0
6
آنچه گفتید حقیقتا همه اش مغز است و هر کلامش در ساحت قلم و فلم به دستگان معتبر و محترم. یک نکته دیگر هم باید اضافه شود که قلم خود درمانگر هم هست. هم شرح بیماری می دهد و هم درمان را هم با خود می آورد. و کمتر مصنوعی از بشر هست که چنین سحر کند و هیچ باطل السحری نتواند روبرویش بایستد که سحرش، سحر حقیقت است نه بی پایگی.
روز قلم بر همه قلمداران خجسته
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: