داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک: 64)،امیر ریسمان باف، دانشجوی دکترای علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه فردوسی مشهد: گوناگونی آمارهای اعلام شده در موضوع «سرانۀ ملی مطالعۀ ایرانیان» از 2 دقیقه تا 120 دقیقه[1] بیشتر از آن که شگفت آور باشد، دیگر امری عادی به نظر میرسد؛ چرا که در زمینه های دیگر نظیر پایش تورم، بیکاری، شکاف طبقاتی، بهره وری و ... هم این اختلاف در آمارهای منتشره به چشم می خورد و اندک اندک چنین وضعیتی در حال بدل شدن به یکی از لطایف مخصوص جامعۀ ماست.
دو گونه میتوان به این گوناگونی های آماری نگریست. یکی نگاه بدبینانه مبتنی بر همان جملۀ معروف مدافعان علم آمار که ویرایش مؤدبانه اش چنین میشود: «آمارها دروغ نمیگویند بلکه این انسانها هستند که آمار میسازند». طبق این نگاه، عددسازی ها برای آن است که دست کم روی کاغذ، سرانۀ ملی مطالعۀ هموطنان در ردیف کشورهایی چون ژاپن قرار گیرد. اما نویسنده، نگاه ممکن دیگر را که توأم با نوعی خوشبینی است، از نظر دور نمیدارد. برخی از این گوناگونی های آماری به ویژه در موضوع مورد بحث ناشی از فقدان تعریفی روشن و شاخص سازی های مدون از موضوع مورد مطالعه است. بدیهی است در هنگام جمع آوری داده های آماری از سطح جامعه، بسته به اینکه مطالعه را چگونه پدیده ای تعریف میکنیم و چه شاخص هایی را برای آن مبنا قرار می دهیم، به عددها و آمارهای مختلفی میرسیم. اگر مطالعه را مواجهه یا خواندن متون (چاپی، الکترونیکی و دیداری- شنیداری) عمدتاً ادبی و فرهنگی تعریف کنیم، و در نتیجه مطالعاتی چون روزنامه خوانی، مرور سایت های خبری، قرائت قرآن و ادعیه، حفظ کردن مطالب کتب درسی و مراجعه به منابع تخصصی- حرف های را از این دایره بیرون بدانیم، اعداد به دست آمده قطعاً بسیار کمتر از زمانی خواهد بود که قرائت سوره های قرآن، ادعیه و زیارات و نظر کردن به بیلبوردهای تبلیغی سطح شهر را نیز در دایرۀ مفهومی مطالعه وارد میکنیم. البته شاخص سازی و تبیین گسترۀ مفهومی مطالعه، دشوارتر از آن است که نویسنده به آن اشاره کرده و به تعمق در جزییات بسیار بیشتری نیازمند است. مثلاً حتی اگر مطالعه را محدود به متون غیردرسی و عمدتاً ادبی و فرهنگی می کنیم، باید تکلیف روزنامه خوانی را که بیشتر صفحات حاوی مقالات فلسفی و فرهنگی را مطالعه میکند و یا دین پژوهی را که به قصد تعمق و تفقه دینی در قرآن و سایر متون دینی می نگرد، روشن ساخت.
اهمیت این مباحث که از قضا کمتر در پژوهش های علم اطلاعات و دانش شناسی، بازتاب داشته از آن روست که برای یافتن راه حل هر مسأله ای پیش از هر چیز به فهم آن مسأله و حدود و ثغورش نیازمندیم. تأمل و بازاندیشی در تعریف و تبیین مقولۀ مطالعه، اولین گام برای فهم مسأله و سپس سنگ بنایی برای یافتن راه حلها و سیاستگزاری های متعاقب است. اگر ایراد وارده بر بی ربطی بخشی از پژوهشهای علمی در کشور با اولویتها و مسایل واقعی و مبتلا به پژوهشی، حرفهای و اجتماعی کشور را بپذیریم، یک مصداق روشناش در رشتۀ ما به همین زمینۀ مطالعاتی باز میگردد. در حالی که کتاب نخوانی یکی از ریشه دارترین و پربحث ترین مسایل و معضلات شناخته شدۀ جامعۀ ماست، ما در رشته با عناوین اندک مقالات، پایان نامه ها و پروژههای تحقیقاتیای مواجهیم که در شاخص سازی و مفهوم سازی مقولۀ مطالعه به مرجعیّت و مقبولیّتی نسبی در میان جامعۀ علمی و از آنجا در میان سیاستگزاران مربوطه دست یافته اند. لذا لازم است پیش از نسخه پیچیهای همیشگی برخی از حرفه مندان و پژوهشگران رشته که هر ساله در هفتۀ کتاب معمول است و شامل مجموعه ای از پاسخهای تکراری به پرسشهای تکراری است، نظیر اینکه نظام آموزشی ما ایراداتی دارد، کتابخانه های آموزشگاهی ما در بستر احتضار است، کتاب به کالایی گران بدل شده است، هرم مازلو چنین و چنان است و ...، و پیش از جوالدوز زدن به دیگران، سوزنی به خود زده و رسالت پژوهشیای که جامعۀ علمی منطقاً از ما و رشتههای مشابه انتظار دارد، یعنی مفهوم سازی دقیق و شاخص سازی منطقی در مقولۀ مطالعه را جدیتر گرفته و از این فرصت هفتۀ کتاب استفاده نماییم و این رسالت جدی را به هم قطاران و فضای پژوهشی رشته گوشزد کنیم. بدیهی است که تا این گام نخست برداشته نشود، چه بسا هر سیاستگزاری بعدی نه تنها قابل پایش علمی نباشد، که ممکن است به انحراف و عدم وصول هدف کشیده شود.
در این مجال ضیق، دربارۀ این رسالت پژوهشی صرفاً به دو نکتۀ کلیدی بسنده میشود. نخست آنکه انجام پژوهشی این چنینی صرفاً با استناد به نظریات، مدلها و شاخص های به دست آمده از تحقیقات دیگران در کشورهای دیگر کارساز نخواهد بود. مقولۀ مطالعه دارای ابعاد فرهنگی- اجتماعی، فنی، آموزشی- ترویجی، اقتصادی، سیاسی و ... است و بیش از هر چیز، در ذات و بنیاد خود، مقوله ای فرهنگ وابسته است؛ چرا که با انسانها و نهادها و ارکان اجتماعی چون دولت، سیاست، قدرت، نشر، کتابخانه، نهادهای آموزشی، نهادهای فرهنگی، اقتصاد، مذهب، سنتهای تاریخی، رسانههای ارتباطی جامعه و ... هم پیوند است. از این رو، الگوگیری مقلّدانه از شاخصها و مفهوم سازیهای دیگران در مقولۀ مطالعه، به حل این مسأله در کشور که چه بسا هم پیوند با شرایط متفاوتی از بسیاری از کشورهای دیگر است، کمکی نخواهد کرد. نکتۀ دیگر اینکه چه بسا مبتنی بر مطالعات بومی و عالمانهای که امید میرود انجام گیرد، شاخص ها و مفاهیم چندگانه ای از مقولۀ مطالعه در کشور به دست داده شود (نظیر شاخص های سرانۀ مطالعات فرهنگی، سرانۀ مطالعات عام و ...). این امر در نتیجۀ چندبعدی بودن مقولۀ مطالعه، چندان غریب و نامنتظر نخواهد بود، و دست کم این خاصیّت را خواهد داشت که دست آمارسازان را خواهد بست و به داده های آماری، چه در مرحلۀ گرآوری و چه در فهم نتایج، رنگ و بویی علمی تر خواهد بخشید. اینها همه به شرطی است که پژوهشهای مفروض که عهده دار تعریف، مفهوم سازی و شاخص سازی در باب مطالعه است، از چنان منطق نظری و روششناسی و نیز از چنان خلاقیّت و همبستگی با شرایط بومی و بافتی مربوطه برخوردار باشند، که با طنین و پژواکی مناسب، ولو به اکراه دیگران، جای خود را در فضای علمی پژوهشی رشته و نیز رشتههای دیگر و از آنجا در میان سیاستگزاران مربوطه باز نماید.
در فضای عمل نیز بر پایۀ فرضیۀ پیش گفته که میگوید: مقولۀ مطالعه بیش از هر چیز، در ذات و بنیاد خود، مقوله ای فرهنگ وابسته است، به راه حل هایی نیازمندیم که در زمینه و بافت فرهنگی کشور خوش بنشیند و در نتیجه، این امید را داشته باشیم که در ذهن و خاطر جامعه نیز دلنشین به نظر آید. برپایی نمایشگاههای کتاب در هفتۀ کتاب که اغلب به لحاظ کیفی نازل اند و یا برگزاری همایشهای معمول در این هفته که آکنده از تکرار مکررات و سخرانیهای یکنواخت هر ساله است، راه حل هایی است که همه ساله تجربه می شوند و دست کم به طور ملموس، هنوز از علاج بیماری تیراژهای نازل کتاب در کشور، دردی را دوا نکرده اند. شاید این درمانهای تکراری وقتی کارساز باشند که با راه حلهای دیگری که به متن زندگی اجتماعی و احوال فرهنگی مردم ما آشناتر می نمایند، تکمیل شوند. چندی پیش با انتشار نوشتاری با عنوان «ما و هفتۀ کتاب؛ «سوزن» یا «جوالدوز»؟!»[2] در نشریۀ شناسه پیشنهاد کردم که «جنبش کتابت را جا بگذار» که نمونه ای از یک تجربۀ موفق در برخی از کشورهاست، واکاوی گردد تا بتوان نسخه ای بومی شده از آن را به دست داد. آنجا من استدلال کردم که شاید حسّ مالکیّت شدیدی که در ما ایرانی هاست – که خود معلول پشتوانههای تاریخی خاصّی است - و دیگر مسایل مربوطه، مانع از پا گرفتن جنبش «کتابت را جا بگذار» در کشور شود؛ ولی در عوض، روحیۀ مناسبت گرای ایرانی که به مناسبت های مختلف از نوروز گرفته تا روز معلم، روز مادر، روز زن، روز پدر و ... از بذل هدیه دریغ نمیدارد؛ به کار آید و بتوان با فرهنگ سازی و البته با چاشنی «حوصله»، «امید»، «مسئولیّت پذیری» و البته «خلّاقیّت و نوآوری» در درازمدّت، سنّت اهدای کتاب به دوستان را در هفتۀ کتاب نهادینه کرد. گذشته از سنت داد و گرفت هدیه، دیگر سنتهای حسنه از این دست در فرهنگ ما کم نیست. وقف، نذر، هبه، صدقه، خیرات از ماترک اموات و ... همگی سنتهای ریشه داری در فرهنگ دینی و ملّی ماست که میتوان و میبایست از دل آنها راه حلهای فرهنگی برای ترویج کتاب و کتابخوانی و رونق بخش نشر و پخش کتاب در کشور جستجو کرد.
به عنوان نمونه، در چند سال اخیر، انتشارات هزاره ققنوس، طرح «نذر کتاب» را به مناسبت ایام محرم و صفر در تهران به اجرا میگذارد که امسال پنجمین دورۀ این طرح با همکاری 15 ناشر و خیرین حوزه کتاب در شهر تهران برگزار خواهد شد[3]. انجام چنین طرحهایی در گسترۀ ملی و با پشتوانۀ تبلیغی رسانه های کشور و یاری داوطلبانه اعضای نهادهای مردم نهادی چون انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران قطعاً می تواند مؤثرتر از همایش ها و کارگاههایی باشد که هر ساله در این ایام برگزار میشود؛ یا دست کم به تکمیل و اثربخشی بیشتر این راه حلهای تکراری هر ساله کمک خواهد رساند. دلیل آن هم روشن است. این گونه راه حلها چون برای حافظۀ فرهنگی و پیشینۀ جمعی تاریخی جامعه آشناتر است و با عامۀ مردم به سبب آشنایی با مقولاتی چون نذر، خیرات، عاشورا و محرم، ارتباط بیشتری برقرار میکند، برای حل مسأله ای که از متن و بافت اجتماعی کشورمان برخاسته یا دست کم همبسته با آن است، بیشتر به کار می آید. چه بسا تعمیم این گونه رویکردها به سنت عیدی در نوروز یا کتابخوانی در شب یلدا و ... قابل تصور باشد.
خلاصه سخن آنکه مشکل کتاب نخوانی ما ایرانیها و معضل شرم آور تیراژ هزار و حدّاکثر دو سه هزار نسخه ای چاپ کتاب در کشوری 76 میلیون نفری به نظریه پردازیها و مفهوم سازیهایی نیازمند است که منطقا انتظار انجام آن از رشته هایی چون علم اطلاعات و دانش شناسی میرود. ما همچنان در تعریف و تحدید مفهوم مطالعه و به دست دادن شاخص هایی از آن اتفاق نظر نداریم که گونه گونی آمارهای موجود از سرانۀ مطالعۀ ایرانیان، گواه آن است. تا این مسأله به درستی فهم نشود و تعریفی مرجع وار از آن در دست نداشته باشیم، سیاستگزاریهای مؤثری که در پی علاج بخشی و حل مسألۀ کتاب نخوانی ایرانیهاست یا به دست نخواهد آمد و یا پایش و دفاع از آنها ممکن نخواهد بود. بدیهی است که تعریف و مفهوم سازی علمی مقولۀ مطالعه به دلایل پیش گفته، الزاماً می بایست فرهنگ وابسته و بومی باشد. از طرف دیگر، در ساحت عمل هم فرهنگ وابسته بودن مقولۀ مطالعه نیازمند کاربست روشهایی است که با بافت فرهنگی و زمینۀ اجتماعی کشورمان حداکثر همخوانی را داشته باشد.
[1] . به عنوان نمونه بنگرید به:
ویکی پدیا (1392)." سرانه مطالعه"، قابل دسترس در: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87_%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%87
سایت خبری تحلیلی تابناک (1392)." بالاخره سرانه مطالعه در ایران چقدر است؟"، قابل دسترس در: http://www.tabnak.ir/fa/news/341889/%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AE%D8%B1%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%86%D9%82%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
سایت سیمرغ (1388)." آماری تامل برانگیز در باب میزان سرانه مطالعه ایرانیها"، قابل دسترس در: http://www.seemorgh.com/culture/2072/31686.html
[2] . امیر ریسمانباف (1392)." ما و هفتۀ کتاب؛ سوزن یا جوالدوز؟!»، شناسه، شمارۀ اول، قابل دسترس در: http://shenasehmag.ir/index.php/2013-06-16-08-33-21/103-2013-06-16-08-08-54
[3] . خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) (1392)." طرح «نذر كتاب» در تهران برگزار ميشود"، قابل دسترس در: http://www5.irna.ir/Print.aspx?NID=80893810
تکرار مکررات در رشته ما فقط مختص به این مقوله نیست متاسفانه!
به امید روزی بهتر