کد خبر: 14296
تاریخ انتشار: دوشنبه, 12 اسفند 1392 - 08:06

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

گاهی دور گاهی نزدیک

پشت سدّ فرهنگ!

دکتر علی محسنی
پشت سدّ فرهنگ!

 

لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک: 74)،دکتر علی محسنی، جراح و متخصص گوش و حلق و بینی و از دانش آموزان قدیمی دبیرستان حکیم نظامی قم:

پشت سدّ فرهنگ!

حدیث کوششی نافرجام برای احیای یک کتابخانه 70 ساله

 

من در سال 1315 شمسی در شهر قم متولد شدم. در سن 12 سالگی (سال 1327) وارد دبیرستان حکیم نظامی قم شدم و در سال 1333 دیپلم ششم طبیعی را از این دبیرستان گرفتم. در فاصله سال‌های 1330 تا 1333 از محضر معلمی چیره‌دست و دانشمند به نام آقای عباس حری زبان انگلیسی آموختم. ایشان بعدها به مقام استادی و دکترا رسیدند و موسسه ملّی زبان را که در زمره معتبرترین موسسات زبان است، تأسیس نمودند که هنوز پس از 52 سال فعّال است. ارتباط من با جناب دکتر حری از سال 1332 تا سال 1368 به مدت 35 سال منقطع بود تا اینکه به مناسبت تشکیل همایش‌های سالانه‌ای برای تجلیل از مقام معلمان و نیز دیدار دوباره شاگردان قدیمی دبیرستان از نو برقرار گردید.

 

غرض من از نگارش این یادداشت، معرفی دبیرستان حکیم نظامی قم یا گزارش تلاش بیست و یک ساله ما برای برگزاری همایش‌های سالانه دبیران و شاگردان قدیمی این مدرسه نیست. که این خود، زمان و محمل ویژه خود را می‌طلبد. آن‌چه مرا به سخن‌گفتن با شما واداشت، انتشار یادداشت یکی از همکارانتان در خصوص بازدید از کتابخانه دبیرستان حکیم نظامی در همین ستون بود.ایشان در آن یادداشت، اشاره‌ای به تصمیم این‌جانب و جناب آقای دکتر حرّی برای احداث کتابخانه‌ای جدید در این مدرسه نمودند. دریغا که امروز می‌خواستم بشارت ساخته‌شدن این کتابخانه را به  نظر خوانندگان گرامی برسانم؛ لیکن آن‌چه می‌خوانید گزارشی است تلخ از تلاش بی‌سرانجام ما برای به ثمر رساندن رویای احیای کتابخانه پررونق دبیرستان حکیم نظامی و کژتابی و کار‌شکنی آنانی ‌که داعیه سرپرستی فرهنگ (همان آموزش و پرورش فعلی) و تربیت نوجوانان این مرز و بوم را دارند.

 

    در یک جمعه پاییزی سال 1388 برای بازدید از دبیرستان  حکیم نظامی به همراه آقایان دکتر عباس حری، شاهرخ ظهیری (بنیان‌گزار شرکت مهرام و از شاگردان قدیمی دبیرستان)، و شادروان عبدالعلی میرزایی روانه شهر قم شدیم. پیمودن یک ساعت و نیمه مسیر تهران تا قم در بزرگراهی دوبانده و صرف صبحانه در رستوران مدرن و مجلل مهتاب برای من که بسیار پیش از این جاده پر پیچ و خم و باریک و قدیمی قم را با آن تصادف‌های دل‌خراش و نیز قهوه‌خانه‌های کثیف بین راهی تجربه کرده بودم، سفر را بسی دل‌پذیر می‌نمود.

 

شهر قم چنان بزرگ شده بود که ما زمانی طولانی را برای پیدا کردن دبیرستان حکیم نظامی صرف عبور از کوچه‌ها و خیابان‌های متعدد  و پرسش از رهگذران نمودیم. سرانجام تابلوی دبیرستان حکیم نظامی که اینک به دبیرستان ماندگار امام صادق (ع) تغییر نام داده بود پیش چشم ما نمودار گشت. تغییر نام دبیرستان، خود داستان غمناک و تأمل‌برانگیزی دارد. از شاهدان عینی شنیده‌ام که در سال 1362 شمسی، رییس وقت آموزش و پرورش قم در سخنرانی خود در دبیرستان با اشاره به اینکه دیگر دوران نظامی و نظامی‌گری و حکم‌فرمایی توپ و تانک و مسلسل بر امت سر آمده، تابلوی کاشی‌کاری زیبای سردر دبیرستان، منقوش به نام حکیم نظامی، را فروریخته و حکم به تغییر نام مدرسه داده است. چه غمبار است که یک مسئول تا این اندازه با تاریخ و فرهنگ خود بیگانه است که نام حکیم نظامی را برابر با نظامی‌گری می‌داند و نمی‌داند که حکیم نظامی گنجوی، شاعری موحّد بوده است و در آغاز دیوان خود دم از خداپرستی زده است.

 

در ورودی ساختمان مورد استقبال رییس وقت دبیرستان، آقای سنگ‌تراشان و معاون ایشان، آقای امامی قرار گرفتیم و سپس به بازدید از ساختمان دبیرستان پرداختیم. ظاهر درونی ساختمان، اصالت و زیبایی پیشین خود را از کف داده بود. بوی کهنگی و نا در تمامی قسمت‌های بنا به مشام می‌رسید.

 

پس از بازدید از کلاس‌ها، اتاق دبیران، ریاست، و تالار اجتماعات دبیرستان، سراغ کتابخانه را از رییس دبیرستان گرفتم. کتابخانه‌ای که من می‌شناختم، شصت سال پیش  در طبقه دوم ساختمان در اتاقی بسیار بزرگ قرار داشت و کتابدار آن شخص بسیار محترمی به نام شادروان محمدعلی اجلال بود که علاقه وافری به نظم و ترتیب و حفاظت از کتاب‌ها داشت. لیکن رییس دبیرستان گفت که ساختمان قبلی کتابخانه به سبب کمبود فضای آموزشی به کلاس درس مبدل گشته است و ما را به کتابخانه فعلی مدرسه راهنمایی کرد. کتابخانه‌ای که مدیر به ما نشان می‌داد بر خلاف جایگاه قبلی خود، پستویی تنگ و باریک بود مشابه صندوقخانه‌های منازل قدیمی. کلیه لوازم اسقاطی نظیر میز و نیمکت‌های شکسته، بخاری‌های غیرقابل تعمیر، تخته‌سیاه و هرچه وسایل زائد مدرسه در کنار کتاب‌ها تل انبار شده بود. سوراخی نزدیک سقف بود که کبوتران در آن لانه کرده بودند و فضولات خود را بر روی کتاب‌ها می‌ریختند!

 

یک آن به یاد کتابخانه آباد و پررونق شصت سال قبل افتادم با آن کتابدار خوش‌پوش و دلسوز. تصویری که از کتابخانه دیروز در خاطراتم مانده بود با وضع و حال امروز آن مقایسه کردم، آه از نهادم برآمد و ناگاه حالتی شدید از تأثّر به من دست داد؛ بغض راه گلویم را بست و چشمانم ترگونه شد. در کنار من معلم پیشینم، دکتر حری، قرار داشت. او متوجه تأثر من شده بود و خود نیز اندوهگین می‌نمود. جای شگفتی نبود که دو مرد از پی شصت سال گذر زمان و گسترش صنعت چاپ و پیشرفت فن آوری های ارتباطی و حضور اینترنت در جامعه با چنین وضع اسفناکی برای کتابخانه مدرسه رو به رو شوند و در بهت و غم غوطه‌ور نشوند. معلم گرامیم، همچون گذشته‌ها، دستی پدرانه بر شانه‌ام گذاشت و با لبخندی مهربان تسلی‌ام داد: «فرزندم، ناراحت مباش. من به هزینه شخصی خود، کتابخانه ای مدرن، زیبا و مطابق با معیارهای روز کتابخانه ای در این دبیرستان خواهم ساخت. به شرط آنکه تو پیگیر محقق شدن این تصمیم باشی!»

 

دو سال از این بازدید و گفته استاد گذشت و متأسفانه در اجرای دستور ایشان کوتاهی کردم. زیرا نمی‌دانستم که استاد چه مقدار بودجه برای این کار اختصاص می‌دهند و از دیگر سو شرم مرا بازمی‌داشت که میزان مبلغ اهدایی را از ایشان پرسش کنم. روزی پس از دو سال، آقای دکتر حری از من گلایه کردند که «فرزندم، چرا کار بنای کتابخانه جدید مدرسه را پیگیری نکردی؟» و آنگاه خود سیصد میلیون تومان برای این کار اختصاص داد و رسماً به بنده برای هزینه کردن این پول و پیگیری امور مربوط به ساخت این کتابخانه وکالت داد.

 

در اثنای پی گیری‌های خود با مهندس معمار خوش‌ذوق و دانشمندی به نام ویکتور دانیال مواجه شدم که در خصوص آثار معماری سیرو و آندره گدار، معماران شهیر فرانسوی پژوهش می‌نمود. می‌دانید که بنای دبیرستان حکیم نظامی قم نیز توسط این دو معمار ساخته شده است. او که از نیت ما خبردار شده بود، پیشنهاد داد معماری بنای این کتابخانه را بر عهده بگیرد و کتابخانه‌ای در دو طبقه در محوطه دبیرستان بنا کند که از خارج متناسب با سبک معماری هفتاد سال قبل و در داخل بر اساس آخرین استانداردهای کتابخانه‌های آموزشگاهی باشد.

 

به جرئت می‌توانم بگویم در این دو سال متجاوز از ده بار به همراه معمار مذکور و تنی چند از دوستان به قم رفتیم و جلساتی با رییس آموزش و پرورش قم، معاون میراث فرهنگی، اعضای انجمن خیرین مدرسه‌ساز و ریاست دبیرستان برگزار نمودیم. لیکن هرچه تلاش نمودیم موفق به جلب نظر این گروه نشدیم. در این میان بیش‌ترین کارشکنی از جانب آموزش و پرورش بود. حال آن که با توجه به اینکه ساختمان مدرسه زیر نظر سازمان میراث فرهنگی بود و ایشان از نظر قانونی، حق مداخله در این موضوع را نداشتند.

 

آقای ویکتور دانیال بر این عقیده بود که ساختمان کتابخانه می‌بایست همان طور که در استانداردهای ساخت کتابخانه در مراکز آموزشی آمده، به عنوان قلبِ آموزشگاه، در بهترین و قابل دسترس‌ترین موقعیت و به گونه‌ای مجزا از ساختمان مدرسه احداث گردد و پس از بررسی‌های بسیار مناسب‌ترین مکان برای کتابخانه را مشخص نمودند. ایشان تاکید داشت که می‌بایست اطراف این کتابخانه تا شعاعی معیّن گل‌کاری و فضای سبز ایجاد شود. لیکن عزیزان آموزش و پرورش، سه جای دیگر را که چسبیده به ساختمان مدرسه بود و به نوعی کتابخانه را در نقطه‌ای دور از دسترس و در پشت ساختمان دبیرستان قرار می‌داد، پیشنهاد می‌نمودند. از نظر آقای دانیال احداث کتابخانه در یکی از این سه نقطه، غیراصولی و به اصطلاح، دور ریختن پول محسوب می‌شد.

 

مختصر آن‌که در آخرین جلسه‌ای که بنده، آقای دانیال و جناب آقای دکتر حری به قم رفتیم، معاون میراث فرهنگی پیشنهادی را جهت رفع این مشکل ارائه داد. ایشان که خود از موافقان به ثمر نشستن این تلاش بود، پیشنهاد کرد که ریاست دبیرستان از آموزش و پرورش قم در خصوص این مسئله تقاضای برگزاری جلسه شورای فنی نمایند. اعضای این شورای فنی از کارشناسان میراث فرهنگی بودند و در صورت تشکیل این جلسه ایشان به ساخت بنای کتابخانه در جای مناسب خود، رأی مثبت می‌دادند و آنگاه آموزش و پرورش بر اساس ضوابط اداری مجبور به تمکین بود.

 

فردای آن روز درخواستی به امضای ریاست دبیرستان خطاب به رییس سابق آموزش و پرورش نوشته می‌شود و معاون مدرسه مأمور مذاکره و تسلیم نامه به ایشان می‌گردد. لیکن با تأسف باید گفت که، رییس وقت آموزش و پرورش قم با دیدن این نامه عصبانی شده و می‌گوید نظر همان است که قبلاً گفته‌ام، نامه را بردار و برو، شورای فنی بی شورای فنی!

 

سرانجام پس از دو سال رفت‌وآمد و برگزاری جلسات مختلف، این کار به نتیجه‌ای نرسید و از یک سو ارزش پولی که در ابتدای امر به این کار اختصاص یافته بود، با توجه به تورّم به یک سوم تقلیل یافت. اگر جلسه شورای فنی تشکیل یافته بود، با توجه به نظر مثبت معاونت میراث فرهنگی، قطعاً این کار به سرانجام می‌رسید. لیکن با مخالفت‌های اداره آموزش و پرورش این تلاش نیز با شکست مواجه شد. ما در تکاپوی  ساخت این کتابخانه حتی با وزیر پیشین آموزش و پرورش نیز مکاتبه نمودیم، غافل از اینکه ایشان، خود، پیش از این با حذف پست کتابدار در مدارس، کمر به ویرانی کتابخانه‌های آموزشگاهی بسته بودند.

 

ای کتابداران گرامی، ما از روزگاری می‌آییم که نیک‌مردانی فرزانه و فداکار در دوران اشغال میهن توسط بیگانگان و در حالتی که نیمی از مدرسه تبدیل به آسایشگاه و سالن سینمای افسران و  سربازان انگلیسی شده بود، از کار تعلیم و تربیت ما باز‌نماندند و گنجینه پُربهای کتابخانه آن را دست به دست به نسل‌های بعدی و اکنون رساندند، آیا رواست چنین معامله جفاکارانه‌ای با حاصل خون دل‌های مردمان شریف روزگاران پیشین وطن صورت گیرد؟

برچسب ها :
کتابدار
|
Iran
|
1394/02/06 - 15:32
0
0
کتاب، مظلوم است و دادش نمی ستانند متولیان فرهنگ
کتابداری مظلوم است و عاشقانه در جلد آن نمی روند کتابدارانمان
به جناب دکتر صمیمانه تسلیت عرض میکنم بابت زخمی که بابت:
1- جفایی که بر کتابخانه قدیمی دبیرستانش رفته
2- جفایی که بر فرهنگ می رود و رفته است در این خاطره به واسطه برخی مسئولین کم ظرفیت
حدیث
|
Iran
|
1392/12/18 - 17:20
0
0
با سلام
شنیدن خبرهایی از این دست بسیار تاسف بار است. مطمئناً مسئولانی که خود بیگانه با کتاب و کتابخوانی هستند وجود کتابخانه و کتابدار را در آموزشگاه ها امری بی ارزش می دانند. متاسفانه این مسئله نه تنها در آموزش و پرورش بلکه در سازمان‌های دیگر نیز به وضوح قابل مشاهده است.
چنین کوشش های نافرجامی چه بسا ممکن است سبب دلسردی و بی انگیزگی در بسیاری از کتابداران نیز گردد.
با احترام
کتابدار 2
|
Iran
|
1392/12/18 - 10:53
0
0
سلام
با نظر شما کاملا موافقم آقای دکتر
من بارها به مدارس آموزشگاهی شهر خودمان سر زده ام، مدارسی که کتابخانه آن در پرت ترین ای مدرسه قرار دارد. گاهی کتابخانه مدرسه کمدی است که یک رف آن را کتابهایی تشکلیل می دهد که سالهاست کسی آن را ورق نزده است چرا که به کار کسی نمی آید.اتفاقا به دبیرستان قدیمی خودم هم سر زدم، کتابخانه آنجا در حیاط مدرسه بود و فضای بزرگی هم داشت هر چند بیشتر منابع آن را کتابهایی تشکیل میداد که یکی از نهاد ها اهدا کرده بود و جهت گیری موضوعی خاصی داشت ولی باز هم کتابخانه بود. ولی حال آن کتابخانه تبدیل به کلاس درس شده بود و اثری هم از کتابها و قفسه های آن نبود. به نظر من معلمان گرامی و کادر آموزش و پرورش آنقدر دنبال دریافت حقوق و مزایای خود هستند که از روح آموزش و پرورش غافل مانده اند. تا به حال معلمی ندیدم که از نبود کتاب مناسب در کتابخانه شکایت کند.
کتابون
|
Iran
|
1392/12/16 - 22:29
0
0
بسیار عالیست که یک جراح از خاطرات کتابخانه ای اش برای لیزنا بنویسد
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: