داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: ذیل یادداشت «چرا و چگونه شاهنامه بخوانیم»، یکی از خوانندگان ارجمند که ترجیح داده بود ناشناس بماند نوشته بود: «چقدر تعریف چقدر ستایش چقدر تمجید و چقدر،کاش به جای این تعارفات دو نفر هم پیدا میشد نوشتهها را نقد میکرد. شاهنامه خوب شاهنامه عالی، ولی آقای دکتر خوندنش چه دردی از مردم دوا میکنه؟ چی به دانستههای ما اضافه میکنه؟ چه گرهی باز میکنه و چه مشکلی را حل میکنه؟».
بدیهی است که نظر این خوانندهء گرانقدر کاملاً محترم است. طرح چنین بحثی نیز ارزشمند است و فرصتی برای تبیین بسیاری از مسائل فراهم میآورد. ضمن آنکه طبیعتاً ایشان مثل هر فرد دیگری آزادند چنین پرسشی را مطرح کنند. اگر هم پاسخ قانعکنندهای برایش نیافتند، مختارند هرگز شاهنامه نخوانند. مباد آنکه بخواهیم دیگران را به خاطر انتخابی آزادانه سرزنش کنیم. کم نیستند کسانی که نه فقط مطالعهء شاهنامه که اساساً خواندن شعر و ادبیات را بیهوده میدانند و به بیانی عامیانه میگویند: فکر نان باش که خربزه آب است! بیتردید رسیدن به چنین نتیجهای محصول انتخاب خودشان است و آزادند علائق و سلائق خود را داشته باشند. میتوانند وقتشان را صرف هر کار دیگری کنند، که آن را بهتر و مفیدتر میدانند. اما این ترجیح شخصی مانع از آن نمیشود که یک حقیقت آشکار را نادیده بگیریم و من ابهام و پرسش ایشان را – که احتمالاً پرسش برخی دیگر هم هست - بیپاسخ بگذارم. محیط وب فضایی برای تعامل و گفتگو است و باید این فرصت را به فال نیک گرفت.
پرسیدهاند که خواندن شاهنامه چه دردی را از مردم دوا میکند. اتفاقاً من هم کوشیده بودم در آن یادداشت به همین نکته پاسخ گویم، که گویا تلاشی نافرجام بوده است. بنابراین باید بیشتر به آن بپردازیم. همانطور که میبینید، اشاره به مفهوم «درد» نقطهء کانونی فرمایش ایشان است. اما ابتدا باید دید این «درد» - یا شاید بهتر باشد بگویم «دردها» - چیست که ادبیات باید آنها را درمان کند؟ به قول جناب حافظ: طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند؟ بنابراین، ابتدا باید دید این درد چیست و ریشهء آن کجاست.
اگر بپذیریم بزرگترین دردهای انسانِ معاصر فقر، فساد، خشونت، آزمندی، بیعدالتی، ظلم، استبداد، بیکاری، آلودگی محیط زیست، و در مجموع سرگردانی و پریشانی بشر در این کرهء خاکی است، باید ریشهء مشترک این دردها را بجوییم. با کمی دقت خواهد دید منشاء مشترک بسیاری از آنها در «بیاخلاقی» آشکار و نهان است. در فقدان اخلاق است که خشونت رشد میکند، بیعدالتی مجالی برای بروز مییابد و فساد در همهء شکلهای آن فراگیر میشود. در نبود اخلاق است که به یکدیگر دروغ میگوییم، حقوق هم را پایمال میکنیم و سرمایههای اجتماعی را به باد میدهیم. اساساً بیاعتمادی، ناامنی و بیثباتی در هر جامعه بیش از هر چیز نتیجهء مستقیم بیاخلاقی است. در فقدان اخلاق است که محصول بیکیفیت به بازار میفرستیم، محیط زیست را آلوده میکنیم و گنجشک را رنگ میکنیم و بجای قناری میفروشیم! حال در چنین شب تاریک و بیم موج و گرداب چنین هولناک که عرصه را بر آدمیت تنگ کرده و گریبان بشر را گرفته، هنر و ادبیات از عرصههایی است که میتواند مروج اخلاق، معنویت و ارزشهای انسانی باشد. البته تاکید میکنم فقط یکی از عرصهها و نه تنها امکان موجود. بنابراین، نمیخواهم ادعا کنم شاهکلیدی برای گشودن همهء قفلهاست. فقط میخواهم بگویم با رونق هنر و ادبیات دنیا جای بهتری برای زیستن خواهد بود و زمینهای برای دوای آن دردهایی که چهرهء انسانیت را مخدوش کرده، بیشتر فراهم خواهد شد. زیرا ادبیات که بیان عالیترین معارف و تجربههای انسانی به زیباترین شکل است، رسالتی انسانی و اخلاقی بر عهده دارد.
اما بدیهی است مرهمی که بر زخمهای تن انسان دردمند معاصر میگذارد، نتیجهای ناگهانی، فوری و عینی ندارد. زمان میبرد. حوصله میخواهد. به فضایی برای رشد نیاز دارد. در نتیجه اگر امروز من ادبیات بخوانم نباید انتظار داشته باشم، فردا صبح تمام مشکلاتم حل شود. بلکه انس با ادبیات کمک میکند میزان فرهیختگی در فرد و جامعه ارتقاء یابد. شخصیت آدمی رشد کند و با درایت و شایستگی بیشتری با مسائل و مصائب موجود مواجه شود. جامعهء بشری امروز بیش از هر چیز به انسانهای فرهیختهای نیاز دارد که مروج عشق و انسانیت و همدلی باشند و ادبیات از نخستین ملزومات تربیت چنین انسانهایی است.
در بخش دیگری پرسیده بودند: خواندن شاهنامه چه دانشی به دانستههای ما خواهد افزود؟ به نظر شما چه دانشی از این بهتر که ریشههای اسطورهی و تاریخی فرهنگ خود را بشناسیم، معنای هویت ملی خویش را دریابیم و از پند و اندرزهای حکیمانه بهرهمند شویم. چه دانشی از این مفیدتر که در این کتاب ترویج اخلاق و انسانیت و ارزشهای انسانی موج میزند. چه دستاوردی از این نیکوتر که در عصری که بیخردی بشریت را به زانو درآورده است، این اثر هزار سال است که پرچمدار خرد و خردورزی در فرهنگ این سرزمین کهن است.
ضمن آنکه شما یک نمونهء همتراز شاهنامه در ادبیات حماسی جهان مثال بزنید، تا برویم آن را بخوانیم. کدام کشور را میشناسید که چنین افتخاری در کارنامهء فرهنگی خود داشته باشد؟ با وجود ابزارها و منابع موجود بررسی تاریخ ادبیات جهان کار دشواری نیست و اثبات یا ردّ این ادعا نباید کار سختی باشد. ادبیات جهان پیش روی ماست، شما در میان آثار حماسی و اسطورهای اثری بهتر معرفی کنید. یکی از دوستانم که استاد ادبیات است روزی میگفت چه بسیارند کشورهایی که کارنامهء ادبی آنان چنان فقیر است که می توان گفت اساساً ادبیاتی مستقل و متعلق به فرهنگ بومی خود ندارند. حال آنها را مقایسه کنید با ایران زمین که گنجینهای از ادبیاتی ارزشمند دارد و ما هنوز از خود میپرسیم فایده این آثار چیست!
سودمندی دیگر خواندن شاهنامه و سایر آثار بزرگ ادبی ما آموزش مستقیم زبان فارسی روان و پاکیزه است. زبانی که امروز بیش از هر زمان دیگر به مراقبت نیاز دارد. کار زبان نامیدن جهان و ابزاری برای تفکر و برقراری ارتباط است. زبانی که مثل فارسی پربار باشد امکانات بیشتری در اختیار ما قرار میدهد. با زبانی فاخر و آراسته اندیشهء ما قلمرو بزرگتری برای بالندگی دارد. هر چند متاسفانه هنوز از توان فارسی چندان بهرهای نبردهایم. بنابراین، شاهنامه و سایر متون بزرگ ادبی - که البته سایه شاهنامه بر سر آنان گسترده است- مرجع و معیار زبان امروز ما هستند. ضمن آنکه فراموش نکنیم من که امروز این متن را به فارسی مینویسم و شما به فارسی میخوانید محصول رنجی است که فردوسی در سرودن شاهنامه بر خود هموار کرده است.
در پرسش سوم که با مورد نخست همپوشانی دارد فرموده بودند شاهنامه چه گرهی باز میکند و چه مشکلی را حل میکند؟ در پاسخ باید گفت انتظار شما از یک اثر ادبی و حماسی دقیقاً چیست؟ توقع دارید چه گرهای از کار شما باز کند که تا کنون از انجام این مهم بر نیامده است؟ حکیمی مثل فردوسی مسئول کدام نابهنجاری امروز ماست که حالا باید در قبال آن پاسخگو باشد؟ تردیدی نیست که خواندن یک اثر ادبی برای هیچکس نان شب نمیشود. شغل و پست و مقام هم به همراه نمیآورد. اما همانطور که پیشتر عرض کردم، ادبیات به طور کلی و ادبیات کهن فارسی به طور خاص مروج مدارا، ارزشهای انسانی و اخلاق است. در نتیجه با رونق بازار اخلاق، بازار ریا و خودخواهی و فریبکاری کساد خواهد شد و زمینه برای گشودن گرهایی که به این دلایل دست و پای جامعه را بستهاند فراهم میشود. پیشنهاد میکنم کتاب «چرا ادبیات» نوشتهء ماریو بارگاس یوسا – برنده نوبل ادبیات 2010 – را بخوانید. نکتههای خوبی در آن خواهید یافت. بخشهایی از آن در این نشانی آمده است.
سخن پایانی
بیتردید فردوسی و هر حکیم و متفکر فرهیختهای مثل او چه در زمانه خود و چه پس از آن، از توجه و تحسین من و شما بینیاز بوده و هست. این ما هستیم که به آثار و اندیشهء آنان نیازمندیم. مائیم که باید با شناخت هویت و فرهنگ دیرینهء سرزمین خود در دنیای امروز حرفی برای گفتن داشته باشیم. ما که باید از دریای معرفتی که از گذشته به دست ما رسیده است، بهرهمند شویم و مروج ارزشهای انسانی باشیم تا دنیا به جای بهتری برای زیستن تبدیل شود. جامعهای که در آن بازار هنر و ادبیات پر رونق است، آدمها خوشبختتر و از زندگی کنار یکدیگر خوشحالترند. زیرا هنردوستی و فرهیختگی با خود آرامش، اطمینان و اخلاقمداری به همراه میآورد. فهمیدن رابطهء بین این مولفه ها کار دشواری نیست. حداقل تجربهء زیستهء هر یک از ما گواهی بر این مدعاست. حال این ما هستیم و میراث گرانقدری که از گذشته به دستمان رسیده است. باید دید چگونه میخواهیم از آن استفاده کنیم. انتخاب با من و شماست. امید آنکه این انتخاب هر چه هست همسو و همجهت با یافتن راهی برای کاستن از دردهای جامعه و بهبود روزگارمان باشد. ایدون باد!
منصوریان، یزدان. «چقدر تعریف، چقدر تمجید!». سخن هفته لیزنا، شماره ۲۳9. 1 تیر ۱۳۹۴.
خداروشکر که فضای فراهم میشه تا ما باهم، هم صحبت شیم...
نکته مدنظرم ضمن تشکر از نویسنده محترم، واقعا ادبیات نقش بزرگی در "فرهنگ پذیری" تساهل" مدارا" تسامح" و... دارد ولی باور بفرمایید، "زمینه سیاسی یا حاکمیتی " بسیار تاثیر گذار تر است، درست است ادبیات ما شاید یه خرده آزاد پروریش قوی باشه، ولی ادبیات ما در طول تاریخ زمینه ساز "استبداد" ارعاب" تضییع حقوق جنس مخالف" و... نیز بوده است....
علی ایحال نکته اول و آخر عرایضم... ای بسا کسانی که ادبیات نخوندن و به ارزشهای انسانی حداقل علاقه مند و بسا کسانی که با یک بیت و یک غزل بر بنیادهای اولیه حقوق انسانی تجاوز کرده اند در همین کشور....
آرزوي توفيق
چند وقت پیش فکر کنم در داستان همشهری مطلبی خواندم از یوسا با عنوان " چرا ادبیات" که خواندنش را به این دوست بزرگوار توصیه می کنم.
ممنونم استاد بازهم نکات جدید ساده ای که می دانیم و به آن بی توجهیم ممنون از یادآوری این مطالب.
در گشت و گذاری که در اینترنت داشتم به مقاله ای با عنوان ادبیات درمانی؛ بنویس و بخوان تا حالت بهتر شود! که شاید بی ربط به این مطلب شما نباشد. آدرس آن: http://1pezeshk.com/?s=%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA+%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9 %86%DB%8C
عالی بود استاد عزیزم. امیدوارم روزی که نه چندان هم دور است دوباره بتوانم آثاری مثل حافظ و سعدی و شاهنامه و .. را بخوانم.