داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، مرتضی همت، کتابدار کتابخانه پردیس علوم دانشگاه تهران، دانشجوی دکتری مدیریت اطلاعات بهداشتی و درمانی دانشگاه علوم پزشکی تهران: سلام به همه کتابداران ارجمندی که در آزمون دکتری سال 1391 شرکت کردند.
اینجا سخن با آنهایی است که احساس می کنند احتمال قبولی شان در این آزمون زیاد است، بنابراین کسانی که آزمون را بد دادهاند میتوانند ادامه مطلب را نخوانند.
و اما شما کتابداری که قرار است تقریباً یک ماه دیگر قبول شدنتان در مرحله اول آزمون دکتری مشخص شود، میدانی چه راهی در پیش داری؟
به محض ورود به سایت سازمان سنجش و دیدن نتایج مرحله اول ذوقی به تو دست خواهد داد که شاید قبل از آن چنین احساسی را تجربه نکردهای، آخر کم نیست که! قرار است دکتر شوی.
تبریک.
اما تازه اول راهی.... هنوز هیچ چیزی مشخص نیست.
از همان لحظه باید دنبال پیشینه باشی، هرچه پربارتر بهتر. اینجا دیگر مهم نیست کاری انجام داده باشی یا نه، حاضری هر کاری کنی تا برگی بر پیشینه تو افزوده گردد. البته حواست رو جمع کن از آدمهای بودار پیشینه نداشته باشی. بالاخره دانشجوی همین دانشگاهها هستی. این استاد آن یک را قبول ندارد و آن یکی با دیگری راحتتر است. و حتماً حواست باشد که قبلش روابط را کشف کرده و یک وقت توصیهای از دشمنان بر دوست نبری که در این صورت فاتحه خود را خواندهای. خب تو حق داری، چون در این سیستم آموزشی اینطور تربیت شدهای. به هر حال تو هم تا میتوانی پیشینه جمع کن. همزمان با اینکار مبلغی نیز به حساب دانشگاههایی که پذیرفته شدی واریز کن. البته برای دانشگاه بزرگتر باید پول بیشتری پرداخت کنی. راستی یادت نرود کتابها و مقالات اساتید مصاحبهکننده رو حتما بخوانی (این خیلی مهم است). هر کسی را که میدانی حتی سرسوزن میتواند در قبول شدن تو تاثیری گذارد با او تماس گرفته و طلب یاری کن، البته اگر فرد مورد نظر دارای اعتباری باشد، سعی کن دستنوشتهای برایت بنویسد، یا حتی چه خوب میشود اگر برایت تماس هم بگیرد. البته و صدالبته با شناسایی روابطی که بالاتر عرض شد.
تا اینجا همه دوستان و فوامیل و آشنایان دور و نزدیک فهمیدن داری دکتر میشوی و از همینجا تو را دکتر صدا میزنند. اینجاست که ته دلت مثل دیگ قیر میجوشد که خدا کند آبروریزی نشود و ضایع نشوی. بالاخره چهجور میشود به کسانی که نسبت به این روابط بیگانهاند بگوئیم داستان چه بود و چه شد که قرار نیست ما دکتر شویم.
تو کم نفوس بد بزن.... ان شاالله درست میشود.
کمکم نزدیک میشوی به زمان مصاحبه...(از جزئیات خود امتحان و نوع سوالات و حتی درست بودن یا نبودن آن میگذریم). به روز مصاحبه میرسیم. احتمالاً نامت دوسه جایی درآمده و قطعاً از بزرگتر شروع خواهی کرد. رفتن به بزرگترین دانشگاه ایران باعث میشود احساس غروری به تو دست دهد. خب دانشگاه با این عظمت و پرداخت هزینهای متفاوت از دانشگاههای دیگر این انتظار را در تو به وجود آورده است که درجه بالایی از نظم و پرستیژ رو پیش روی خودت ببینی (البته فرض ما اینست که شما قبلا آنجا نرفتهاید). بگذریم.....
مصاحبه شماره یک
به مکان مصاحبه میرسی...انتظار داری رقبای تو دوبرابر یا حداکثر سهبرابر ظرفیت درخواستی دانشگاه باشند. اما با ورود به آن مکان میبینی تعدادی بیش از انتظار تو آنجا نشستهاند. ناخودآگاه استرسی وجود تو را خواهد گرفت. چهره بعضیها آشناست، جالب اینجاست بعد از تو هم به افراد آنجا افزوده میشود. هر چه میشمری تمام نمیشود. در آن لحظه ذهن هم خوب کار نمیکند که حساب کنی چندبرابر ظرفیت آمدهاند. از همین الان بدان که نه برابر ظرفیت برای مصاحبه میآیند. خب اشکالی ندارد...بنشین و با آنهایی که آشنا هستند صحبت کن بلکه از استرس تو کمتر شود. کمکم زمزمههایی به گوش تو میرسد که زیاد امیدوار نباشید قبولشدگان این دانشگاه از همین الان مشخص شدهاند. یه کم ناراحتکننده میشود، اما تو باید قوی باشی و اعتماد به نفس خودت رو حفظ کنی . کلاً این حرفها برای تضعیف روحیه تو زده می شود، ولی تو اصلا باور نکن. مگر امکان دارد این همه آدم را علاف کنند و از قبل طرف انتخاب شده باشد. خیر دروغ محض است، روحیه خودت را بالا ببر و اگر توانستی سعی کن تو هم شایعههایی بسازی که روحیه رقیبانت را تضعیف کنی.
در همین حال و هوا هستی که صدا میزنن داوطلبان بفرمایید در فلان کلاس برای امتحان!!!!!!
امتحان؟؟؟ ما که امتحان دادیم، قبول هم شدیم!!!!
ولی میگویند ظاهراً امتحان سنجش برای خودشان خوب است، این دانشگاه برای ورودیهایش خیلی ارزش قائل است و خودش امتحان میگیرد و این امتحان برای ما به مراتب مهمتر است.
عجب! چه میتوان گفت. امتحان میدهید و آن هم از نوع تشریحی و تو چه سوالهایی خواهی دید که میتوانی درباره سوالها و باربط یا بیربط بودنشان بنویسی.... در این جاست که درجه ناامیدی تو بیشتر میشود و اینجا هم اشکالی ندارد.... بالاخره دکترشدن که همینجوری کشکی نیست.... تو بنویس.
بعد از امتحان مصاحبه شروع میشود و تو باز هم سعی بر بازگشت اعتماد به نفس خود داری و این خوب است. تعداد داوطلبان زیاد است و هر مصاحبه هم حدوداً نیمساعت وقت میبرد. هر دواطلب با بار سنگینی از پیشینه خود وارد میشود و سبکبال بیرون میآید. بعد از خارج شدن همه دور او جمع شده و از جزئیات آن فضای روحانی جویا میشوند. هر کس نیز بر اساس تجربه منحصر به فرد خود از فضا وصفی مینماید. و تو چه فیضی خواهی برد. در هر حال اگر شانس بیاوری همانروز نوبت تو هم میشود، اگر نه که فردای آن روز حتما نوبت به تو خواهد رسید . البته تو سعی کن اگر امکانش جور شد همان روز اول باشی، لااقل اعصابت کمتر سائیده میشود. شیون یک بار و تمام.
در جلسه مصاحبه به همه سفارشاتی که به تو شده عمل کن. اگر از روی تمسخر درباره حوزهی موضوعی تو صحبت کردند به دل نگیر. شاید نظر آنها این است. اگر فردی غیر کتابدار در آن جلسه دیدی تعجب نکن. اگر از تو سوال کرد و آن بیربط بود اشکالی نیست و تو باید جواب دهی. اگر به دیده تحقیر به تو نگریستند باز هم تو به روی خودت نیاور. تو سعی کن فلسفه رشتهات را خوب بیان کنی، البته آنگونه که از تو انتظار دارند و در کتاب تالیفی مصاحبهکنندهها نوشته شده است. و تو چقدر بد میبینی آنجا کتابداری را و چقدر پشیمان میشوی از همه درسهایی که خواندهای. و شاید از همان لحظه تصمیم بگیری دیگر کتابداری نخوانی. آنجاست که آرزو میکنی کاش از اول قبول نمیشدی تا این همه بدی را نمیدیدی. و همچنان باز نور ضعیفی از امید در دل تو وجود دارد (البته این نور در پایان ماجرا خاموش خواهد شد).
مصاحبه دوم: دانشگاه شهرستان
دانشگاه بزرگتر رو بیخیال شو. حرف و حدیث زیاد است، از خیر آن کلاً بگذر. امید به دانشگاه شهرستان میشود تنها گزینه تو. گرچه اینقدر حالت گرفته شده که انگیزه زیادی برای رفتن به آنجا نداری. به اصرار بزرگانت هم که شده میروی. البته برای آنجا نیز راهنماییهایی گرفتی. مثلاً همه گفتهاند که حتما از تو میپرسند در آن شهر میتوانی زندگی کنی و تو باید آماده باشی برای این پاسخ که بله من اصلاً از اول عاشق این شهر بودهام و حتی اگر قبول هم نشوم اینجا را برای زندگی انتخاب کردهام و همسر مکرمه فرمودهاند اگر نرویم این شهرستان باید من را سه طلاقه کنی!!!. و این در حالیست که تو در درون خود حتی یک لحظه هم نمیتوانی فکر زندگی در آن شهر را کنی. البته آنجا مثل دانشگاه قبلی زیاد دلگیر نمیشوی. چون غیر از اساتید کتابداری کسی آنجا نیست. اساتید هم سوالهای منطقیتری میپرسند و در کل آنجا احساس بهتری خواهی داشت. فقط چیزی که فکرت را مشغول میکند تعداد 36 نفری است که آنجا نشستهاند و همه به هم نگاه میکنند و به این فکر میکنند که آیا من جزء چهارنفر میشوم یا نه!!!
در پایان شاید این احساس به تو دست دهد که اگر وجدان خودم رو قاضی کنم شاید من هنوز به درجهای نرسیدهام که بهعنوان دانشجوی دکتری پذیرفته شوم و این حق دیگر رقبا باشد. شاید احساس درستی باشد اما تو دوست داری اگر واقعاً حقت قبولی نیست، طی مراحل کاملاً قانونی و بدون هیچ حرف و حدیثی مردود شوی.
صحبت اصلی اینجاست و تو باید از همین الان آماده باشی
صلاحیتنداشتن تو باید در چارچوب مشخص علمی تعیین شود و این را هر کسی میتواند بپذیرد. اما اگر اینطور نباشد هیچ گونه نمیتوانی خودت را قانع کنی که چرا قبول نشدی اما دیگران شدند. جلوی آینه رفته و به قدوبالای خود نگاهی میکنی. چیزی کمتر از دیگران نداری، عینک را کمی روی صورت جابجا میکنی و باز هم در آینه خود را نگاه میکنی و حتماً میبینی دکترشدن از سر و هیکلت میبارد و اتفاقاً خیلی هم سری. از جلوی آینه قدمی که به عقب میروی باز به خود نگاه میکنی. شک میکنی و با خود میگویی: احتمالاً در همان چارچوب علمی هم حق با دیگری باشد اما اتفاقاتی که برای تو و دیگران پیش میآید پذیرفتن این امر را سخت میکند. به ویژه بعدها که اسامی اعلام میشود و میبینی آه همان که روز مصاحبه شایعه شده بود خیلی هم بیربط نبوده است..
در پایان وارد مرحله انتظار میشوی، تا چندماهی دیگر نتایج نهایی میآید. در این فاصله تو را دکتر صدا میزنند. ولی تو در درون خود به چیزهای دیگری میاندیشی. به اینکه چطور دوباره عشق کتابدار بودن را در خودم بوجود آورم. چطور آن همه بدی را که به تو نشان دادند از یاد ببری. و این چقدر سخت است و چقدر سختتر میشود اگر از اینطرف و آنطرف خبرهای جدیدی در وصف جریان مرحله دوم آزمون به تو میرسد.
و اینست ماجرا....
روز اعلام نتایج نهایی فرا میرسد....
و چه خوب میشود اگر تو قبول شوی، دکتر...
اگر نشدی باز هم ناامید نباش مرحله تکمیل ظرفیت هست، امتحان سال آینده هم هست و سالهای بعد از آن....
و باز هم تو ناامید نباش دکتر...
اصلاً بیا و کاری دیگر کن!!!
برو تو فکر اسم رشته!!!!!! دکتری رو بیخیال.
همت، مرتضی. «دکتر شدن یا نشدن! مسأله این است». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 76. 11 اردیبهشت 1391.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.