لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: روزی که اولین سخنرانی رسمی دبیرکل پیشین نهاد آقای ملکاحمدی به دستم رسید، بر بخش اصلی اولویتهای ایشان در همین ستون صحه گذاشتم و یادداشتی نوشتم[1]. در آن اولویتها مشکلات نیروی انسانی کتابدار بند اول بود. نیرویی که واقعاً بر آنها به گمان شخص بنده، بی عدالتی زیادی روا رفته بود و باور داشتم اولین سنگر و اولین خاکریز برای بازگرداندن نهاد به وظایف حرفهای – اجتماعیاش تثبیت وضعیت نیروی انسانی و اولویت دوم بازآموزی آنها است.
فتح این سنگر و بازگرداندن آرامش به نهاد مسلماً اولویت دبیرکل بعدی هم بود. خوشبختانه عصر جدید در کشوری شفاهی مثل ایران هم تبدیل به نوعی عصر مکتوب شده و یادداشتهای دو سال گذشته در ارتباط با نهاد نشان میداد که بیشترین فشار از سوی نیروی انسانی نهاد است و جناب مختارپور با تامل بسیار کوچکی کار را از همین زاویه آغاز کردند که به نظر میرسد چالشیترین کار ایشان بوده باشد. چرا که بیشترین خبر از این ناحیه به گوش ما میرسد و بیشترین مطالبات در این حوزه است.
یادداشت دو سه روز پیشتر لیزنا درباره استخدام جدید نهاد و گلایه خانم حسینی از مدیریتهای قبلی و یادآوری به آقای مختارپور که شما را به مقدسات سوگند این بار عادلانه رفتار کنید و نگذارید حقی پایمال شود، بار انتظارات بخشی از خیل بیکاران رشته ما را هم بر شانه ایشان میگذارد و تنوع انتظاراتی که با آن روبرو هستند بیشتر از منظر نیروی انسانی است، نیروی انسانی کتابداری که وظایف حرفهای خاص خودش را دارد. من عمداً مینویسم نیروی انسانی کتابدار چون وقتی که شخصی سالها است در کتابخانه کار میکند اگر خود را وقف کارش کرده باشد دیگر مدرکش برایم خیلی مهم نیست که کتابدار باشد یا نباشد. آن فرد اکنون نیروی انسانی فعلی نهاد است و از او انتظار میرود که وظایفش را به نحوی شایسته انجام دهد؛ و اگر بر وظایفش آگاه نیست یا از نظر فنی مشکل دارد باید آموزش داده و بازآموزی شود. البته آموزش و بازآموزی شامل حال کتابداران با مدرک کتابداری هم میشود.
دوستان گرامی که قبلاً خشمتان را دیدهام لطفاً فوری عصبانی نشوید. البته من کارهای نیستم که توصیهای بکنم یا نکنم. ولی با این همه توصیه نمیکنم که در شرایط فعلی اگر نیرو میگیرند، از رشتههای دیگر بگیرند. چنین چیزی نگفتم، حاشا و کلا. ولی نیرویی که قبلاً جذب و حفظ شده باید به مسائل و کارهایش رسیدگی شود و متقابلا از او کار بخواهند، بنابراین در اینجا دیگر صحبت مدرک ندارم.
به دوستان خودم، کتابداران عزیز کتابخانههای عمومی میگویم عصبانی نشوید. میگویم خشمتان را دیدهام. و شاید باز هم روزی چیزی بنویسم که شما را عصبانی کنم. ولی ما نیاز داریم که حرفها و نقدها را بشنویم. ما نیاز داریم که در آرامش پاسخ یکدیگر را بدهیم. نیاز داریم که از یکدیگر سوال کنیم و تا موضوع را نفهمیدهایم موضع نگیریم و دست به گلایه بر نداریم.
نوشتم شما عصبانی هستید و پاسخهایی نوشتید که در آنها نشانههای دلخوری وجود داشت:
- آب گلآلودی است. آقای عمرانی هم ماهیگیر شدهاند.
- من نمیخواهم حرف از کمبودها بزنم. اما واقعیت اینه که نیرو تا تامین نباشه همین مقدار کار هم زیاده به نظرم. حالا هر جایی میخواد باشه. بحث من صرفاً نهاد نیست.
- با سلام خدمت آقای عمرانی عزیز. چرا عصبانی نباشیم؟ پارسال 1000000 تومان صرف دوا و درمان من شد. هر آمپولی که میزدم دانه ای 50000 تومان بود. سه بار نسخههای پزشکیمو فرستادم استان. باور کنید هر سه بار برگشت خورد.
- آقای عمرانی شما دیگه چرا؟! نباید هیچیش رو نشون میدادید. ما که از کار شما سر در نمیآریم. حداقل اینو نشون ندید.
- در کتابخانهای که تابستانها گرما زدهایم و زیر سرم و زمستانها از استخوان درد به خود میپیجیم عصبانیت چاره درد نیست. باید خودکشی کرد برادر جان!!
- من هم عصبانی هستم هم ناراحت. ولی برای تجدید قوا هنوز ظرفیت دارم.
- عصبانی هستیم. چون شما نیز به مشکلات ما افزوده شدید. نظرخواهی میکنید. ولی خیلی از نظراتمان را برای عموم نمایش نمیدهید تا بازخورد دریافت دارند و شاید منجر به ایدههای سازنده شوند.
- و دوستی هم نوشت: آقای عمرانی ..... البته این را بدانید که کتابداران عصبانی نیستند. بلکه دنبال واقعیتها و حق و حقوق ضایع شده خودشان هستند.
من این را میدانم و هر جا که یزرگواری را دیدم بر همین نکته تاکید و تکیه کردم. ولی صحبت امروزم توصیه به صبر برای شما است. من امروز هم میخواهم در همین فضای گلآلودی که دوست عزیزم برایم نوشته بود از شما گله کنم. میخواهم بنویسم پنج ماه از یادداشت "شما عصبانی هستید" من میگذرد. شاید بتوانم بگویم لیزنا پرخبرترین و پرخوانندهترین سایت کشور است که کتابداران کتابخانههای عمومی در آن مطالبشان را بدون منعی مینویسند[2]. به شهادت آمار لیزنا بیش از 50% اخبار مرتبط با کتابخانههای عمومی مساله نیروی انسانی و وضعیت حقوق و معیشت ایشان است. اولویتها را هم در بالا اشاره کردم و طبیعی است بعد از یک دوره بی عدالتی یا کم عدالتی چنین باشد. لیکن با نگاهی ساده به یادداشتهای شما از 5 ماه پیش تا به حال باید بنویسم هنوز هم عصبانی هستید. چرا چون در همه یادداشتهای این پنج ماه چیزی جز مشکلات استخدامی، حقوق و دستمزد، مرخصی زایمان، کم شدن ساعات کار خانمها و ... نمیبینم؟ کوچکترین یادداشتی غیر از این مطالب شما را از جا به در میبرد و باز هم با عصبانیت فریاد میزنید.
به جد انتظار داشتم با آن همه مشکلاتی که شما در بخش مجموعهسازی عنوان میکردید و طرح کتاب من و ایستگاه مطالعه را دوست داشتید یا انتقاد داشتید زیر مصاحبه خانم دکتر عصاره گرامی: سیستم انتخاب متمرکز کتاب به کتابخانهها صدمه میزند دهها یادداشت ببینم. ولی این مصاحبه فقط سه یادداشت و نظر دریافت کرد. مصاحبهای که بر سازماندهی متمرکز و مجموعهسازی غیر متمرکز تاکید داشت که من هم به عنوان یک کتابدار با کلیات آن موافقم. و جزییات آن را هم ده سال پیش با کمک دوستان نوشتیم.
دوستان بسیار عزیزم، برایتان نوشتم که من هم ازکتابخانههای عمومی شروع کردم و کار را از آنجا دنبال کردم. کتابخانهها و مشکلاتشان را میدانم و همینطور مشکلات کتابداران را. نوشتم که در کنار این، وضعیت اقتصادی کشور را هم در هر جا که هستیم میتوانیم به عینه ببینیم و مشکلات اقتصادی و تورم نه فقط برای کتابداران، بلکه برای همه اقشار هست. دولت همه تلاش خود را برای مهار تورم انجام میدهد. ولی این هیولا به این راحتی نمیخواهد مهار شود. همه اینها هم درست. ولی در همین شرایط هم میتوانیم سه نکته را فراموش نکنیم که سومی را با احتیاط مینویسم که دوباره عصبانی نشوید:
1.زود قضاوت نکنید: تا مطلب را نخواندهاید و سوال نکردهاید و مطمئن نشدهاید که مطلب چیست عصبانی نشوید. اشاره من به یادداشت خانم حسینی است که بسیاری از کامنتها نشان میداد که کل مطلب را نخواندهاند و همین که ایشان نوشتهاند که آقا ترا به خدا آزمون را درست برگزار کنید و بیرونیها هم حقی دارند. همه آنها که ده سال در کتابخانهها به صورت انجمنی کار کردهاند، نگران وضعیت استخدامی خود شده بودند و نظراتی نوشتند که عجولانه بود.
2.روادار باشید: این دو خط (از یک تا چهار تیتر زیر)، از یکی از دهها یادداشت مرتبط با دلایل رواداری و نارواداری است که آدرسش را در زیرنویس آورده ام. اول این را بخوانید: ريشهي همهي درگيريهاي بشر را ميتوان در چند مورد خلاصه کرد: 1) عدم درک و فهم صحيح طرفين خصومت از هم 2) زيادهخواهي و تماميتخواهي 3) کوتهبيني و خودکامگي 4) و تعدادي هم معلول اشتباهات و اقدام براي تلافي مافات گذشته است[3].
و اما بعد، دوستان پای حق و حقوق که میرسد همه یک پا وکیل و یک پا قاضی هستید. ولی این مربوط به زمانی است که حقی باید طرف شما بیاید. آیا وقتی که باید حقی طرف دیگری برود برخوردتان چیست؟ همه الحمدلله مسلمان هستید و نمازتان را به موقع میخوانید و گاهی بین دو نماز سخنان امام جماعت را گوش میکنید که با شما از رواداری صحبت میکند. اون چند دقیقه بین دو نماز خیلی خوب است. همه روادار میشویم، ولی از نمازخانه یا مسجد که پایمان را میگذاریم بیرون بر میگردیم به طرف بغل دستیمان و در جواب نقلش با ناراحتی میپرسیم: کی این حرفو گفته؟ اون ...؟ اون اول بره .... ، ببینید دوستان حذف مخالف و مخالفتها (تازه اگر مخالفتی باشد)، کمکی به ما و به همه مردم ایران نکرده و نمیکند. سعی نکنیم به محض شنیدن صدای مخالف (گفتم تازه اگر خوب گوش کنی میبینی همچین مخالف هم نیست)، دسته جمعی بریزیم سرش و حرفش را در گلو خفه کنیم که من دارم از گشنگی میمیرم تو اومدی میگی کارت را درست انجام بده. نه تو از گشنگی میمیری و نه من با این حرف قصد درست کردن مشکل برای تو را دارم. رواداری یعنی حتی اگر بخش کوچکی از حرف طرف مقابل ممکن است درست باشد، او را و حرفش را حذف نکنیم و بگذاریم همان مقدارِ درستش را به منصه عمل برساند و آن را تایید کنیم. رواداری یعنی احترام بگذاریم که یک فرد به چیزی که عقیده و باور دارد برای خودش خوب است، همانطور که عقیده و باور من برای خودم. هر یک از این دو حتما بارقه هایی از حقیقت دارند و نیز هر دو نفر امکان خطا هم دارند. پس بیائیم او با عقیده خودش و من هم با عقیده خودم بنشینیم و با رعایت احترام با هم گفتگو کنیم. زیبایی زندگی و خلقت به تنوع موجودات و منشها و خلقیات است، چرا باید فوری چوب برداریم و مخالفان را از گود بیرون بیندازیم.
خواهش اکید من این است که سخنان یکدیگر را با احترام گوش کنید و البته توصیه میکنم نیمه پر لیوان را ببینید، به این ترتیب انگیزه بیشتری برای کار و نشاط بیشتری در بحث حاصل میکنید.
3.وظایفی هم داریم: با اینکه قبلاً جواب دادهاید: "من نمیخواهم حرف از کمبودها بزنم اما واقعیت اینه که نیرو تا تامین نباشه همین مقدار کار هم زیاده"، باز هم مینویسم بچههای من ما وظایفی در قبال فرزندان خودمان هم داریم:
اولین وظیفه در قبال فرزندمان تامین معاش وی است. خوب عزیز گرامی، آن قدر به فرزند خوراندیم که انشاءالله توانست سرجایش روی زمین بند شود و به پشت نیفتد، بعد چکار میکنید؟ فکر میکنم بعد از همان حداقل، وقتی دیدید به فکر بازی افتاده، اندکی لحن سرزنش به خودتان میگیرید که بچه بشین درس بخون به سرنوشت من کتابدار ... دچار نشوی. دقت کنید، شما با بازی کردن کودکتان مخالفتی ندارید ولی در اینجا دارید وظیفهای را یادآوری میکنید. و بچه در دلش میگوید باز شروع شد. بچههای مردم کفش آدیداس دارند، این به من میگه درس بخون. بچههای مردم آیفون 6 اس دارند، این یک گوشکوب هم دست ما نداده و انتظار داره ما درس هم بخوانیم. ولی دوست عزیز شما جدی انتظار دارید درس بخواند، چون نگران آینده او هستید. (پرانتز باز: میدانم که آینده صرفاً درس خواندن نیست و من در باب مثال عرض کردم). اگر او درس بخواند جایزه را سر صف به شما نمی دهند و حقوق او را هم به شما.
صحبت من، صحبت از آینده کتابداران است. صحبت من ، صحبت آز آینده یک حرفه است. فعلاً نفت زیر زمینهای این کشور است و ما حقوقمان را میگیریم و بر اساس کارکرد با ما حساب نمیکنند (می گویند در حسابداری تعهدی بر اساس کارکرد حساب خواهند کرد). سوال بزرگ و اصلی ما باید این باشد: اگر قرار باشد در آینده فقط به کارهایی که جامعه به آن نیاز دارد حقوق بدهند، فکر میکنید به من حقوق خواهند داد؟
برای این سوال چه جوابی دارید؟ به پرستار حتماً نیاز داریم. با جان انسان سرو کار دارد. به معلم حتماً نیاز داریم. به جادهسازان حتماً نیاز داریم. به کشاورزان حتماً نیاز داریم. اما آیا به کتابداران هم نیاز داریم؟ آیا توانستهایم کتابخانه را تبدیل به ارگانیسمی پویا در کشور کنیم؟ اگر یک روز یکی از کتابخانهها بسته باشد، مردم چقدر با مشکل روبرو میشوند؟ دقت کنید به همان یک روز اول تعطیلی کتابخانه که سر و صدا میکنند نگاه نکنید.
اینها سوالهایی است که یکایک کتابداران باید در خلوت خود از خود بپرسند. چه کردهایم که اگر یک روز نباشیم همه به فکر راه چارهای باشند. منزلت یک حرفه در درجه اول به نیاز جامعه به آن حرفه بستگی دارد. شغلی میماند و پایگاه خود را حفظ میکند که جامعه به آن نیاز داشته باشد. کتابخانهها در بسیاری از کشورهای فقیر و غنی دنیا چنین جایگاهی را با فداکاری کتابدارانش به دست آوردهاند و کتابخانه برایشان زنده است و این کار دور از دسترس نیست. هر وقت به قول خودتان توانستید به تازه فامیل شدهتان که میپرسد شغلتان چیست با گردن افراشته بگوئید که کتابدارم و نگوئید کارمند ارشادم، به منزلت خودتان ایمان پیدا کردهاید و این کار فداکاری دسته جمعی یک نسل یا دو نسل از کتابداران را میطلبد. ولی متاسفانه آن جایی که از وضعیت استخدامی و حقوق و مزایا سخنی نیست، صحبتی نمیکنید یا اگر میکنید مثلا ً زیر خبر سخنرانی خانم دکتر وزیرپور تثبیت منزلت اجتماعی و جایگاه کتابداران از اهمیت بسیار برخوردار است تقاضای افزایش مرخصی زایمان میکنید.
چیزی را که نوشتم خیلی جدی است. وقتی به فرزندتان میگوئید درس بخوان، از یک نگرانی برای آینده او ناشی میشود. وقتی عمرانی رویش را به جوانان کتابدار میکند و میگوید بچههای عزیزم، وظایفتان یادتان رفته نگرانی از همان نوع است و بس. چهل سال کار در صحنه کتابداری کشور باعث میشود که هر چند وقت یک بار یادآوری کنم که دوستان عزیز بازخوردهایی که از کتابخانههای عمومی دارم، درخشان نیست. گاهی خبر خوبی میشنوم و میروم به آن کتابخانه ببینم چه خبر است و میبینم که یک کتابدار دلسوز دارد جور هزاران دیگر چون مرا میکشد و آبرویی برای من دست و پا میکند.
اخبار نهاد را دارم به دقت دنبال میکنم. به عنوان یک یار کتابخانههای عمومی دوست دارم، در سالروز حضور آقای مختارپور به ایشان بگویم، جناب آقای مختارپور عزیز، خسته نباشید، خوب در مورد مجموعه سازی کتابخانهها چه تصمیمی گرفتهاید و چه کردید و چه قرار است انجام دهید؟ چون با همین مجموعه میخواهید خدمات ارائه دهید و قدمهای بعدی را بردارید. آقای مختارپور بزرگوار در مورد گسترش خدمات چه کردهاید و چه برنامهای دارید؟ آقای دبیر کل عزیز در عرصه تخصص گرایی در سطوح بالای نهاد چه برنامه ای دارید؟ امسال اگر ایشان به من بگویند که ای آقا تو که خودت شاهدی، همه کار ما شده حقوق و مزایای پرسنل، و حالا اگر ایشان از من بپرسندکه تو که سنگ کتابدارن را به سینه می زنی به من بگو ببینم شد یکی از همین کتابدارا از من بپرسند که یک کلاس آموزش طراحی خدمات در کتابخانههای عمومی برای ما برگزار نمیکنید؟ اگر از من بپرسند که تا به حال یکی از این کتابداران که برای شما می نویسند، در حوزه های تخصصی مطلب نوشته اند که شما منتشر نکرده اید؟ من چه جواب بدهم؟
دوستان عزیز، ما به خدماتی که به جامعهمان عرضه میکنیم زنده هستیم، باید آموزش ببینیم که چگونه نیاز محله خود را شناسایی کنیم و چطور بر اساس آن خدمات تازهای ارائه کنیم. البته حقوقمان و مزایای شغلیمان را هم می خواهیم و باید بگیریم.
میدانم قبلاً نوشتهاید: "من نمیخواهم حرف از کمبودها بزنم اما واقعیت اینه که نیرو تا تامین نباشه همین مقدار کار هم زیاده". ولی این بار زود عصبانی نشوید و درباره نوشته من بیشتر فکر کنید."
عمرانی، ابراهیم. « هنوز هم عصبانی هستید؟». سخن هفته لیزنا، شماره 211. 10 آذر 1393.
[1] اولویت اول توجه به کتابدار: اولویتهای دبیر کل و توانائیهای کتابداران
[2] . این را هم یادآوری کنیم که برخی کامنتها آن قدر شخصی است که ما بجای انتشار به روابط عمومی نهاد ارسال می کنیم
[3] . http://www.mofaheme.blogfa.com/page/ravadari.aspx